او واقعاً یکی از فرماندهان برجسته بود
در نخستین ساعت بامداد روز اول مهر به مناسبت فرارسیدن چهلمین سالگرد آغاز دفاع مقدس، ویدئو کلیپی حدوداً 5 دقیقهای به نام «سردار رو سفید» از شبکه دو سیما پخش شد که در آن، دو نوبت خاطرهگویی رهبر انقلاب درباره شهید احمد کاظمی آمد. در لابهلای تصاویر این خاطرهگویی، تصاویری نیز از حضور ایشان در کنار شهید کاظمی در جبههها و سخنانی از آن شهید به نمایش درآمد...سیصد و شانزدهمین شب خاطره-2
سلاح اصلی مانده از جنگ، فرهنگ ایثار و شهادت است
ملیات خیبر در منطقه خوزستان و هورالعظیم شکل گرفت که تقریباً از سه جبهه مختلف در منطقههای طلائیه، جزایر شمالی و جنوبی و القرنه آغاز شده بود. بنده در شب عملیات در منطقه القرنه حضور داشتم، بعد از اینکه کارهای عملیات تمام شد، به عقب برگشتیم. زمانی که به عقب برگشتیم دور تا دور خاکریز اسامی دوستانی که شهید شده بودند دیدم؛ دوستانی که تا چند روز پیش در کنار ما بودند.روایتهای زنانه از شخصیت و زندگانی مردان بزرگ انقلاب و جنگ - 2
خاطرات ژیلا بدیهیان از همسرش شهید حاج ابراهیم همت
دومین کتاب از مجموعه نیمه پنهان ماه
دلم جای دیگر بود... به جز اینها هنوز از برخورد اول حاجی دلخور بودم. وقتی صحبت خواستگاری شد، از حرص آن جلسه هم که بود گفتم نه. خودشان البته خیلی اصرار میکردند که حداقل باهم صحبت کنیم. من پیغام دادم: آدم که نمیخواهد چیزی بخرد وارد مغازه که نمیشود. من نمیخواهم ازدواج کنم. دلیلی ندارد صحبت بکنم.سیصد و شانزدهمین شب خاطره-1
چند خاطره از دوران اسارت به دست تکفیریها
سیصد و شانزدهمین برنامه شب خاطره، در ششم شهریور 1399 به صورت برخط در وبسایت آپارات برگزار شد. در این برنامه، «مصطفی بیدقی» اسیر آزاد شده از دست تکفیریها و «علی ولیزاده» تخریبچی دوران جنگ تحمیلی خاطرات خود را بازگو کردند. در این برنامه داود صالحی به عنوان مجری حضور داشت.گزیدهای از خاطرات ولیالله چهپور
انفجار در دفتر نخستوزیری
روزی که دفتر نخستوزیری در میدان پاستور منفجر و آقایان محمدعلی رجائی رئیسجمهور و حجتالاسلام باهنر نخستوزیر به شهادت رسیدند، بنده و آقای اشرف اسلامی در طبقه پایین ساختمان داخل رستوران مشغول صرف ناهار بودیم که یکباره صدای مهیب انفجار از طبقه بالای ساختمان که اتاق جلسه آقایان نخستوزیر و رئیسجمهور در آنجا برگزار بود، شنیده شد.محرم در قم
در ایام عاشورا و تاسوعا من و جمع رفقای بازاریمان برنامهای را برای رفتن به نجف و ملاقات با آیتالله خمینی تنظیم کردیم. همچنین همراه با جمع مدرسین حوزه، سخنرانیهای دهههای محرم و صفر را در مساجد مهم بازار پیگیری میکردیم. مهمترین مسجد برای ما مسجد امام، به تولیت حاج شیخ مرتضی حائری یزدی بود.برشی از خاطرات بهجت افراز
هشت یا ده ماه است که از اسیرمان نامه نداریم
نامهها و کارتهای اسرا که میآمد، متعلق به شهرستانها بود. باید آنها را تفکیک میکردیم. در ابتدا کارتهای هر استان جدا میشد. بعد براساس نام شهرستانها و بعد روستاهای آن استان تفکیک شده و دستهبندی میشد و از همه آنها صورتبرداری میکردیم. سپس کپی تهیه میکردیم و در اسرع وقت به استانها میفرستادیم.سیصد و پانزدهمین شب خاطره-2
انقلاب اسلامی پیروز نبرد هشت سال شد؛
سیصد و پانزدهمین برنامه شب خاطره، دوم مرداد 1399 به صورت برخط در وبسایت آپارات برگزار شد. در این برنامه، «سید احمد قشمی» و «دکتر حمیدرضا قنبری» دو تن از آزادگان جنگ تحمیلی خاطرات خود را از دوران اسارت بازگو کردند. در این برنامه، داود صالحی مجری برنامه بود.سیصد و پانزدهمین شب خاطره
فکر نمیکردیم اسارت ده سال طول بکشد
سیصد و پانزدهمین برنامه شب خاطره، دوم مرداد 1399 به صورت برخط در وبسایت آپارات برگزار شد. در این برنامه، «سید احمد قشمی» و «دکتر حمیدرضا قنبری» دو تن از آزادگان دوره جنگ خاطرات خود را از دوران اسارت بازگو کردند. در این برنامه، داود صالحی به عنوان مجری حضور داشت. راوی اول آزادهای از استان همدان است که 10 سال از جوانیاش را در اردوگاه های رمادیه و موصل گذرانده است.سیصد و چهاردهمین مراسم شب خاطره -3
جنگهای نامنظمِ منظم
اولین باری که برای دیدبانی ارتش، من را خواستند، یکی از سرهنگها ترک ]موتور[ِ ما نشست و رفتیم برای دیدبانی از پل کرخهنور. زمانی که رسیدیم، یکی از عراقیها که هیکلی و درشت بود ما را دید، من موتور را برگرداندم و حرکت کردیم. عراقیها به ستون چهار تا سه تایی یعنی دوازده نفر دنبال ما بودند. برای اینکه ما را گم کنند با موتور پریدم داخل گندمزار و دیگر رد چرخ موتور باقی نبود. ما را گم کردند و پیچیدند سمت خاکریز خودشان....
26
...