اصحاب پنجشنبه


انگار عنوان این مقاله باید ترکیبی باشد مثل هوشنگ گلشیری و کارگاه داستان که چندان فراگیر به نظر نمی‌آید، دلیلش هم این است که کار جمعی برای او بسیار جدی‌تر از آن بوده که بندة این ترکیب ساده بشوم.
اگر به تاریخچه زندگی ادبی گلشیری دقیق شویم می‌توانیم نشانه‌های متعددی از حرکت‌های موجی شکلی پیدا کنیم که دامنة آن تا امروز ما آمده و از ما نیز برخواهد گذشت. پس شاید بهتر باشد که عنوان این مقاله باشد: گلشیری، نویسنده‌ای جریان‌ساز.
در زندگی هوشنگ گلشیری می‌توانیم نوع نگاه و تلقی خاصی را نسبت به کار گروهی پیگیری کنیم. گلشیری اعتقادی به نابغه «در خلوت»‌و منزوی نداشت، او بیشتر به کانون‌ها یا جریان‌هایی از صاحب قلمان نزدیک می‌شد که دغدغه‌های مشترک آن‌ها را به هم پیوند می‌داد. اولین و مشهورترین جریان ادبی که گلشیری از آن بهره برد و از ارکان آن نیز شمرده می‌شد جُنگ اصفهان بود.
هوشنگ گلشیری تحصیل در دانشکده ادبیات را در سال 1338 آغاز کرد، و از سال 39 پایش به انجمن ادبی صائب باز شد. جنگ اصفهان هم بعدها از همین انجمن‌های ادبی مایه گرفت. انجمن صائب بیشتر محفل جوانان نوگرا بود و چندان برای نویسندگان اسم و رسم دار آن زمان جالب نبود اما بعدها جاذبه‌ی جنگ اصفهان، بزرگترهایی مثل ابوالحسن نجفی را هم جذب کرد که در فرانسه درس خوانده بود، و با نحله‌های جدید نقد آشنا بود و زبان‌شناسی هم می‌دانست.
جلسات جنگ اصفهان بین سال‌های 1339 تا 1350 در چند دوره تشکیل شد. رسم این بود که در هر جلسه پس از خواندن اثر،‌ مخاطبان به بحث در مورد آن می‌پرداختند، توجه می‌فرمایید که بر سر خود اثر بحث می‌کردند و نه تبلیغات اجتماعی و تعیین جایگاه طبقاتی آن. زمانه، زمانه‌ی ادبیات متعهد بود و منتقدینی که ادبیات را فقط برای انجام مأموریت‌های اجتماعی می‌خواستند و بس. در این دوره به شکل دردناکی پرداختن به مناسبات زیبایی‌شناختی اثر ادبی تجملی لوکس شمرده می‌شد. پس شاید آغاز شکستن این دگم ضرربار و ترک برداشتن این بت عیار را مدیون این جلسات باشیم.
وقتی از اینجا که امروز ایستاده‌ایم، نگاه می‌کنیم، به روشنی درمی‌یابیم که جنگ اصفهان فقط مجموعه‌ای از جلسات نبود بلکه یک جریان ادبی هوشمند و بسیار تأثیرگذار بود.
تکلیف کم و کیف آثاری که در جلسات مطرح می‌شد همان‌جا در خود جلسه روشن می‌شد. به عبارتی خود به خود در پایان جلسه معلوم بود کدام اثر آماده انتشار و کدام یک نیازمند دوباره‌نویسی است. تا آنجا که طبق گفته خود گلشیری اصحاب جنگ هیچ وقت برای تصمیم‌گیری به رأی‌گیری روی نمی‌آورند و بنا را بر اغنای جمع گذاشته بودند.
امروز پرداختن به فرم اثر برای ما از بدیهیات محسوب می‌شود ولی واقعیت این است که بسیاری از دستاوردهای نقد امروزمان ماحصل تجربه جنگ اصفهان است: توجه به خود اثر به مثابه یک ارگانیسم مستقل که نقد و بررسی مستقل منتقد را طلب می‌کند. نشان دادن و ساختن واقعه به جای گزارش کردن آن، و وصف به جای روایت، همه‌ی اینها موج دیگری را ساختند که از همان وقت‌ها خیز برداشت، تا امروز که موج در موج به ما رسیده است.
هوشنگ گلشیری مجموعه داستان «مثل همیشه» را در سال 47 منتشر کرد. اما اغلب داستان‌های این مجموعه قبلاً در جنگ چاپ شده بودند. در واقع یک به یک در جلسات جنگ مطرح شده بودند، مورد انتقاد قرار گرفته بودند و دوباره‌نویسی شده بودند تا به تراش نهایی برسند که مطلوب سنت هنری شهری است که به ظریف‌کاری شهرت دارد.
اینجا به نقشی می‌رسیم که اعضای کارگاه و انجمن می‌توانند به مثابه‌ی مخاطب بازی کنند، مخاطبی فرهیخته و فعال که برای هنرمند پیشتاز چون نوش‌دارو حیات‌بخش است. او خود گفته است که برخی از داستان‌هایش را برای شاید پنج نفر نوشته باشد. به مدد همین مخاطب فرهیخته بود که گلشیری توانست گام‌هایی بلند در ادبیات معاصر ما بردارد و آثاری را خلق کند که مخاطبانش هیچ‌گاه تجربه نکرده بودند. دردانه‌ای همچون «کریستین و کید» چنین نوشته شد. داستان غریبی که جلسه به جلسه برای مخاطبانی خوانده می‌شد که گاه خود شخصیت‌های داستان بودند. بسیاری از داستان‌های گلشیری مسبوق به هیچ سابقه‌ای نبودند. آثاری چون «معصوم پنجم» یا «خمسة ابن محمود قصه خوان» برای منتقدان ریش و سبیل‌دار آن زمان قابل تحمل نبود.
شمار کتابخوانانی که گلشیری می‌خواندند به مرور رو به افزایش گذاشت اما او بارها مورد انتقادات ویرانگر قرار گرفت. می‌گفتند او دشوارنویس است و به مردم اهمیت نمی‌دهد اما گلشیری آرام آرام مخاطبان خود را پرورش داد. پس شاید افزونی شمار خوانندگانی که امروز مخاطب ادبیات داستانی معاصر هستند موج دیگری باشد که از این نویسنده برجسته به زمانه ما رسیده است. بله، همین مخاطب چند هزار نفری آسان به دست نیامده است.
گلشیری یک نویسنده جریان‌ساز است. او ثابت کرد مخاطب عام در معادله آفرینش هنری یکی از متغیرهاست در صورتی که اثر هنری یکی از ثابت‌های معادله است و معادلة هنرمند ممکن است چند صباحی دیگر جواب بدهد، خیلی دور نه، شاید همین فردا. گلشیری یک نویسنده جریان‌ساز است. چون تجربیات او سابقه‌ای برای تجربه‌های جدیدتر شدند که باز موج در موج به ما رسید.
هوشنگ گلشیری قبل از هر چیزی یک نویسنده بود اما پس از آن همیشه و همیشه یک معلم هم بود. او سال‌ها در هر مقطعی که فکرش را بکنید تدریس کرد. از دبستان و دبیرستان بگیرید تا دانشگاه. به بسیارانی هم داستان آموخت. داستان خواندن و داستان نوشتن و فهم داستان و نقد داستان و هر چیز دیگری که ربطی به داستان و داستان‌نویسی داشت. آری او داستان‌باره بود. انبان او پر از دانش‌آموزانی خرد و کلان است. خود بارها گفته بود که به نابغه‌ی یک‌شبه اعتقادی ندارد و خلق هنری را نتیجه‌ی دانش و پشتکار و مهم‌تر از همه انضباط می‌داند. توجه ویژه او و به آموزش و تدریس در دانشگاه و کلاس‌های ادبیات داستانی گوناگون، دگم غریزی نوشتن را می‌شکست. هنوز در خاطر بسیاری از ما هست که می‌گفتند نوشتن آموختنی نیست و باید در خون آدم باشد. گویی نوشتن فقط در انحصار صاحبان فره ایزدی است.
امروزه هر روز بیش از پیش بر آموزش تکنیک‌های داستان‌نویسی تأکید می‌شود، و بر آموختن نحله‌های مختلف نقد و فهم دوباره‌ی ادبیات کهن. واین موج دیگری است که به ما رسیده است. هوشنگ گلشیری یک نویسنده جریان‌ساز است.
با نقل مکان گلشیری به تهران، جلسات بین سال‌های 53 تا 56 در تهران ادامه پیدا کرد. سال 56 با برگزاری مراسم ده شب شب‌های شعر انستیتو گوته جلسات بزرگتری تشکیل می‌شدند که خواه ناخواه دارای وجهه‌ی اجتماعی، سیاسی بیشتری بودند. اواخر سال 57 به اصفهان بازگشت و سال 58 را در «دفتر مطالعات فرهنگی» به آموزش و آموختن ادبیات گذراند. سال 59 به تهران آمد و به تدریس رمان، داستان کوتاه و ادبیات کهن در دانشکده‌ی هنرهای زیبا پرداخت.
در دانشگاه، وقتی از نقد معاصران با دانشجویان ناامید می‌شود، به تدریس سرچشمه می‌پردازد و کار را با تدریس و خواندن آثار موپاسان، ادگار آلن‌پو و همینگوی و اشتناین‌بک و جویس، بالزاک و داستایوفسکی پی می‌گیرد. وقتی پایه و اساس قوی می‌شود، درک و پذیرش ضرورت نقد و بررسی ادبیات خودمان هم برای دانشجویان آسان می‌شود. بعدها گلشیری این روش را پی گرفت و در گالری کسری ما یک دور مهمترین قله‌های ادبیات جهان و ادبیات معاصر خودمان را با او خواندیم. تدریس واژه به واژه اثر، پیدا کردن انحناهای ظریفی که به اثر شکل می‌دهند، تجزیه و تحلیل جزبه‌جزء اجزای داستان و آنالیز عنصر به عنصر عناصر داستان، تفکیک مفاهیمی مثل نثر، زبان و لحن، جریانی است که به نظرم از آنجا در برکه ادبیات ما موجی ایجاد کرد که امروز به ما رسیده و از ما نیز می‌گذرد تا به آیندگان رسد.
در تاریخچه فعالیت‌های جمعی گلشیری جلسات پنجشنبه‌ها از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. در سال‌های 61 تا 67 این جلسات هفته‌ای یک بار در خانه‌ی اعضاء تشکیل می‌شد. جلسات پنجشنبه در میان جلسات پرشماری که گلشیری پیش از این در آن‌ها شرکت کرده بود، بیشتر از همه به کارگاه داستان شبیه بود و حاصل این جلسات بیشتر کار خلاقه و آفرینش ادبیات ناب داستانی بود و کمتر از آموزش مستقیم خبری بود. شاکله اصلی این جلسات داستان‌خوانی بود. در این جلسات نقد و بررسی اثر همیشه مطرح بوده است اما شکل کارگاهی جلسه سمت و سوی نظرها را به ریزه‌کاری‌های تکنیکی جلب می‌کرد. در واقع همه نویسنده را یاری می‌کردند تا از دید دیگری دوباره به کشف سرزمینی بپردازد که خود زودتر در جستجوی آن بوده است.
نخستین ماحصل این جلسات مجموعه داستان «هشت کتاب» بود که به نظر بسیاری درخشان‌ترین مجموعه در نوع خویش است. دو مجموعه دیگر هم از صافی جلسات پنجشنبه گذشته بود و صافی شده بود که هرگز اجازه نشر نیافتند. «کنیزو و ده داستان دیگر» و مجموعه «پاگرد سوم».
اعضای این جلسات جملگی داستان‌نویس یا شاعر بودند و بسیاری از آنها از قبل کتاب‌ هایی نیز منتشر کرده بودند و آنهایی هم که هنوز کتاب نداشتند، بعدها هر یک مجموعه‌های مستقل خویش را منتشر کردند و جملگی از مطرح‌ترین داستان‌نویسان آن دهه شدند.
کارگاه داستان همیشه نظر به لحظه‌ی آفرینش دارد و مسأله چاپ و انتشار همیشه پس از آن مطرح می‌شود. بنابراین داستانی که در کارگاه مطرح می‌شود، داستانی ناتمام است. داستانی است که هنوز در دستان صاحبش در حال ورزش و تغییر شکل است و چه‌بسا که با طرح داستان در کارگاه تغییر کند و به راه دیگری برود. کارگاه داستان می‌تواند با انتقال دانش و تجربه‌ی جمعی هر نویسنده‌ای را یاری کند تا بر پریشانی خود و معناگریزی این مجموعه‌ی درهم جوش حیرت‌انگیز غلبه کند که جهانش می‌نامیم. کارگاه داستان تفاوت‌هایی با هر کار گروهی دیگری دارد. کارگاه داستان سرزمین داستان‌های تمام نشده است. محدوده‌ی کارگاه داستان حیطه‌ی آفرینش آن است. شاید بتوان گفت که گلشیری همیشه در کارگاه داستان بود. چرا که همیشه در لحظه‌ی آفرینش بود. پس راز اصلی در همین نکته نهفته است. آفرینش هنری مدام.
سال 69 پس از سفری به اروپا، گلشیری سالنی را در گالری کسری اجاره کرد. این بار او مستقل عمل کرد و کارگاه داستان را به اسم و رسم کارگاه داستان بنا نهاد و جلسات چهارشنبه را آغاز کرد. البته در همین مکان جلسات شنبه و دوشنبه هم برگزار می‌شد. این بار دیگر کار با رابطه و رفاقت آغاز نشد. گلشیری می‌خواست به رویایی تحقق ببخشد که همیشه به دلیل کمبودها امکان‌پذیر نمی‌نمود. این بار خود با اندوخته‌ی اندکش بدون سفارش و یاری اقتصادی و غیراقتصادی کسی دست به کار شد. مشتاقان باید نام‌نویسی می‌کردند و سر ساعت مقرر در کلاس‌ها شرکت می‌کردند. شنبه‌ها به تدریس ادبیات معاصر خودمان اختصاص داشت و دوشنبه‌ها ادبیات خارجی و چهارشنبه‌ها همان‌طور که ذکر شد کارگاه داستان. البته برای کارگاه داستان نام‌نویسی انجام نشد. گلشیری از ابتدا می‌دانست که چه می‌خواهد. جلسات چهارشنبه کلاس محسوب نمی‌شد، آنجا کارگاه داستان بود. گلشیری اعضای جلسات چهارشنبه را خود انتخاب کرد. هر کس که جویای شرکت در جلسات چهارشنبه بود باید داستانی به گلشیری عرضه می‌کرد. و او بود که تشخیص می‌‌داد چه کسانی می‌توانند در جلسات کارگاه شرکت کنند. این جلسات با حضور هفت نفر آغاز به کار کرد. به زودی خواندن هر داستان تازه نوشته برای اعضاء تبدیل به بخشی از فرآیند داستان نوشتن شد و از آن پس آثار تمام اعضای کارگاه ـ از جمله خود گلشیری ـ پیش از انتشار از صافی این جلسات می‌گذشت.
گلشیری خود در پیشگفتار باغ در باغ این دوره را یکی از درخشان‌ترین نشست‌های آن سال‌ها می‌نامد. ادامه جلسات و کلاس‌ها در گالری به دلایل معلوم یکی، دو سالی بیشتر ادامه پیدا نکرد و کار گالری به تعطیلی انجامید اما جلسات سال‌ها در خانه‌ها ادامه پیدا کرد. خواندن بسیاری از متون رمزی کهن از «حی‌بن یقظان» گرفته تا «آواز پر جبرئیل» سهروردی تا آثار درخشانی همچون «فرج بعد از شدت» ‌و «تاریخ بیهقی» و داستان‌های بسیاری از شاهنامه و کمابیش اغلب آثار داستانی کهن مثل «سمک عیار» ‌و دیگران در این جلسات انجام شد، همین‌طور مطالعاتی وسیع روی مفهوم رمز و سنبل که در داستان‌نویسی بسیار به کار داستان‌نویسان می‌آید و یک دور کامل و عمیق بررسی ادبیات داستانی معاصر از جمال‌زاده تا امروز، خواندن قلل مرتفع ادبیات جهان از داستان کوتاه تا برجسته‌ترین رمان‌ها گاهی با بررسی همزمان چند ترجمه، و آشنایی با مطرح‌ترین شیوه‌های نقد جهان.
با انتشار زنده‌رود، چند شماره از آن به شکلی به آثار خلاقه آن سال‌ها اختصاص پیدا کرد. و داستان‌ها و مقالات بسیاری از اصحاب جلسه در آن منتشر شد که بعدها مجموعه داستان‌ها و رمان‌های‌شان را منتشر کردند و به نویسندگان مطرح دهه 70 و 80 تبدیل شدند. اما ارگان اصلی این جلسات 11 شماره ابتدایی مجله کارنامه بود که با یاری همان دوستان از دستگاه چاپ در آمد. گلشیری خود بیشترین مقالاتش را در نقد و نظر در همین دوره‌هایی نوشته که برای چاپ و انتشار مجله‌ای مسؤولیت اجرایی داشته. حساسیت‌های جمعی فضایی ایجاد می‌کرد که همه حاضران را به تکاپو می‌انداخت. به همین دلیل است که دوره‌های مطبوعاتی گلشیری بسیار زنده و به روز هستند و اغلب در پی جواب دادن به نیازهای زمانه‌ی خویش. هنوز در کتابخانه‌ی هر کتابخوانی یک دوره جلد شده‌ی «مفید» یا «نقد آگاه» و «زنده‌رود»‌ و «کارنامه» را می‌توانید پیدا کنید. گلشیری در همه‌ی آن‌ها همان کاری را می‌کرد که همیشه کرده بود. او همیشه آماده بود که در گوشه‌ای بنشیند چشم بر هم گذارد، ذهنش را آماده پذیرش و گوشش را آماده شنیدن کند و به شما بگوید: بخوان.
گلشیری همان می‌کرد که همیشه کرده بود، هر کارگاه داستان و دانشگاه و نشریه‌ای برای او بهانه‌ای بود تا صحنه را آماده‌ی واقعه‌ای کند که به واقع بزرگ‌تر از خود او دیگرانی بود که به هر طریقی گرد می‌آمدند. به همین دلیل است که او پرداخت‌کننده‌ی صرف نبود و شاید خود نخستین کسی بود که از سود بهره‌برداری می‌کرد. گویی جادویی در کار بود که گاه همچون مراسم زار آیینی و مرموز می‌نمود. حالا هم که بازیگوشانه صحنه را خالی گذاشته و رفته شیوه و منشش باقی مانده است. مطمئن باشید، اگر به یکی از کسانی مراجعه کنید که در این جلسات شرکت کرده‌اند و برای گلشیری داستان خوانده‌اند، و بگویید داستانی دارم و می‌خواهم نظر شما را بدانم، اول دنبال جای دنجی می‌گردد؛ بعد سعی می‌کند شما را آرام کند و بعد می‌گوید: بخوان! و همه چیز از اول شروع می‌شود. این یک جریان است که پایان ندارد.

محمد تقوی


تجربه ش دوم ـ تیر 90، ص 25


 
تعداد بازدید: 5451


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 94

حادثه دیگر که باعث شد تصمیم آخرم را برای پیوستن به نیروهای شما بگیرم حماسه‌ای بود که آن سرباز گم شده آفرید. روزی یکی از گروههای گشتی ما یک سرباز شما را که گم شده بود اسیر کرد به موضع آورد سرباز جوانی بود در حدود بیست تا بیست و دو ساله. محاسن زیبایی داشت، وقتی سرباز را به موضع آوردند چند نفر جمع شدند. سرباز آرام بود و حرف نمی‌زد اما نارضایتی از اسارت کاملاً از چهره‌اش پیدا بود. سعی می‌کرد خونسردی خود را از دست ندهد. در همان ساعت یک کامیون ایفا آماده بود که چهل پنجاه تن از پرسنل را به مرخصی ببرد. مقصدش بصره بود.