ناگفته‌هایی درباره کتاب «ناگفته‌ها»ـ بخش دوم و پایانی

چگونه کتاب «ناگفته‌ها: خاطرات حاج مهدی عراقی»پدید آمد؟

مصاحبه و تدوین:
جعفر گلشن روغنی و محمد مهدی موسی‌خان

31 شهریور 1395


از راست: محمود مقدسی، حمیدرضا شیرازی و محمدمهدی موسی‌خان

از زمان انتشار کتاب «ناگفته‌ها: خاطرات شهید حاج مهدی عراقی» در سال 1370ش از سوی انتشارات رسا، بحث‌ها و نظرهای بسیاری درباره اهمیت، کیفیت، محتوا و چگونگی پدیدآمدن و سرانجام انتشار آن، در میان علاقه‌مندان به تاریخ معاصر ایران و انقلاب اسلامی، صورت گرفت. بارها نوشته و گفته ‌شد که یکی از بی‌بدیل‌ترین و صادق‌ترین خاطره‌گفته‌های منتشر شده، کتاب «ناگفته‌ها»ست که شهید حاج مهدی عراقی در فضایی خاص و دور از التهابات سیاسی سال‌های پس از پیروزی انقلاب و براساس صفای باطن و باور و عقاید و یادمانده‌های ذهنی خویش و به دور از ملاحظات شخصی و خاص، به بیان آنها پرداخته‌است. حاصل این سخنان ما را برآن داشت تا بدانیم که چگونه و در چه زمان و مکان و موقعیتی این خاطرات دریافت و پرداخت شده‌ که این‌قدر مورد توجه اهل فن و علاقه‌مندان به تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی قرار گرفته ‌است. ازاین‌رو پس از سال‌ها موفق به دیدار و گفت‌وگو با دو تن از سه نفری شدیم که در این کار سهیم بودند و در قالب دانشجویان ایرانیِ عضو انجمن اسلامی پاریس، در ایام اقامت امام ‌خمینی(ره) و حضور حاج مهدی عراقی در نوفل لوشاتو  فعالیت می‌کردند و در اقدامی تاریخی و هوشمندانه با درک شرایط و موقعیت‌شناسی تاریخی به دریافت خاطران آن شهید پرداختند. متن زیر، که بخش نخست آن را پیش از این خواندید، حاصل بیش از 4 ساعت مصاحبه با این دو عزیز، آقایان محمود مقدسی و حمیدرضا شیرازی در تهران، در 3 بهمن 1394 است. در بخش نخست، آنها از روزگار و احوال خود تا مهر 1357 سخن گفتند. بخش دوم و پایانی این مصاحبه را در ادامه می‌خوانید.

موسی‌خان: پس انجمن اسلامی پاریس هنگام ورود امام خمینی(ره) جلسات هفتگی داشت و در خانه‌ای به نام «نسیم» فعالیت می‌کرد. چگونه از ورود امام به پاریس خبردار شدید؟

شیرازی: از طریق رسانه های عمومی همه متوجه ورود امام شدند.

مقدسی: البته بعدها شنیدم از طرف انجمن ابتدا آقای کسری افتخارجهرمی مطلع می‌شود و بعد به آقای ترکمان اطلاع می‌دهد با هم به فرودگاه برای دیدن امام ‌خمینی بروند، اما مطلع می‌شوند که ایشان از فرودگاه خارج شده‌اند و بعد آقای ترکمان برای اطلاع دقیق‌تر از آقای بنی‌صدر سوال می‌کند و متوجه می‌شود که امام در منزل آقای غضنفرپور مستقر شده‌اند.

شما چه کردید؟

شیرازی: در رستوران کوی دانشگاه در بعدازظهر جلسه تشکیل دادیم که چه‌کار بکنیم؟ اولین کار این بود که ما باید خدمت ایشان می‌رسیدیم. قرار شد به همه اعضای فعال انجمن خبر بدهیم و فردای آن روز در حدود 25 تا 30 نفر به حضور ایشان در خانه آقای غضنفرپور رسیدیم. در طبقه دوم آقای غضنفرپور و خانم سودابه سدیفی، همسر ایشان در ورودی در ایستاده بودند.

هنگام ورود یادتان هست چه کسانی آنجا بودند؟

شیرازی: قطب‌زاده را یادم هست که به نظر همه کارها را مدیریت می‌کرد.

گلشن: دکتر یزدی؟

شیرازی: خیر، دکتر یزدی بعداً آمد. سید احمد آقا، آقایان فردوسی‌پور و املایی (که در سال 58 در تصادف ماشین کشته شد) را به خاطر دارم.

مقدسی: به نظرم دکتر یزدی هم بود.

موسی‌خان: جلسه چگونه بود؟

شیرازی: آقای ترکمان چند دقیقه صحبت کرد و امام به‌طور کوتاه از ما تشکر کرد. بعد از آن دیدار، طی جلسه‌ای اعضای مرکزی انجمن کارها را میان خود تقسیم کردند. مثلاً اعضایی که زبان فرانسه به خوبی می‌دانستند رابط انجمن و امام باشند.

مقدسی: البته آقای ترکمان مطلبی از طرف انجمن، شب قبل آماده کرده بود که در حضور امام به عنوان نماینده انجمن بخواند، ولی قطب‌زاده گفت: «بدهید به من،خودم به امام می‌دهم.» بعد آقای ترکمان معترض شد و متن خوانده نشد و جلسه در حد معارفه به پایان رسید.

گلشن: شما هنگامی که امام را دیدید، چه حسی داشتید؟

شیرازی: از دیدن یک رهبر سیاسی- مذهبی خوشحال بودیم.

آیا انتظار دیدن امام را در فرانسه داشتید؟

شیرازی: خیر، هیچ کس چنین فکری نمی‌کرد، اما دیدن امام برای ما خوشایند بود. یادم هست آقای رضاقلی پیشانی امام را بوسید و برخی از ما هم دست امام را بوسیدیم. امام چهره آرام، متین و چشمانی نافذ داشت.

مقدسی: در مورد این مقطع مطلبی را عرض کنم. خبرهای نجف به نظرم از طریق آقای قطب‌زاده و نهضت آزادی به پاریس می‌آمد. آقای قطب‌‌زاده به لبنان و نجف سفر می‌کرد. با دکتر یزدی در آمریکا و مرحوم صادق طباطبایی در آلمان ارتباط داشت. به نظر من قطب‌زاده خبر ورود امام به پاریس را به اعضا داد. آقای غضنفرپور هم با قطب‌زاده دوست بود. خاطره‌ای ازآن دیدار با امام دارم. هنگام ورود به خانه یک نفر در جلوی در همه را می‌گشت. یکی از دوستان اعتراض کرد که چرا اینها را می‌گردید. این افراد مدت طولانی است که در اینجا فعالیت اسلامی می‌کنند. به نظرم بخشی از کارهای آن خانه به دست هواداران بنی‌صدر افتاده بود. چون آقای غضنفرپور هم با بنی‌صدر دوست نزدیک بود. هنگام ورود به اتاق، من صورت امام را بوسیدم. در حین بوسیدن طرف دیگر صورت امام، آقای فردوسی‌پور مانع شد و گفت امام از راه دوری آمده و خسته است؛ شما دست امام را ببوسید. من کار خودم را کردم و پس از روبوسی به او گفتم: این کار را بر دست بوسیدن ترجیح می‌دهم و...

موسی‌خان: این گفت‌وگوی شما در جلوی امام صورت گرفت؟

مقدسی: خیر، من کارم را کردم و در اتاق کناری با هم صحبت کردیم.

بعد از تقسیم کار ، درخانه آقای غضنفرپور مستقر شدید؟

شیرازی: خیر، ما در عمل این تقسیم کار را در نوفل لوشاتو عملی کردیم.

مقدسی: چون گروه بنی‌صدر کارهای منزل را به عهده گرفته بود، اعضا تمایلی نداشتند که با آنها همکاری کنند. البته آقای ترکمان چند بار به منزل آقای غضنفرپور رفت و آمد کرد.

شیرازی : بعد از یک هفته امام به دهکده نوفل لوشاتو نقل مکان کرد که رو به روی منزل امام، باغی بود که متعلق به آقای عسگری از اعضای گروه «جاما» بود. در نوفل لوشاتو بود که از ایران و سایر کشورها به دیدن امام زیاد آمدند. دیدارها در باغ انجام می‌شد و بعداً به دلیل سرما چادری در آن برپا کردند و امام تنها برای نماز به آنجا می‌آمد.

گلشن: آیا عکسی از نوفل لوشاتو دارید؟

شیرازی : دارم. آقای حسن مشکین‌فام برادر عبدالرسول مشکین‌فام (از اعضای مرکزی مجاهدین خلق) که عکاسی می کرد تعدادی از اسلاید‌ها را نزد من گذاشت.

آیا عکاسی بود که از جمعیت و اعضا عکس‌برداری کند؟

شیرازی: خیر، کسی حرفه‌ای نبود که عکس بگیرد.

مقدسی: عکاسی زیاد می‌شد اما تنها کسی که فیلمبرداری می‌کرد عبدالکریم سنایی فرخی (سفیر ایران در اسپانیا از تیر1361 تا بهمن1364) بود که یک دوربین فیلمبرداری 8 میلیمتری داشت.

موسی‌خان: بعد از رفتن امام به نوفل لوشاتو، شما و انجمن چه کاری انجام دادید؟

شیرازی: به آنجا رفت و آمد می‌کردیم. به کسانی که برای دیدار می‌آمدند، راهنمایی و کمک می‌کردیم. اقدام دیگر در آذر 1357 در کلیسای «سن هیپولیت» بود، اعتصاب غذایی پنج روزه در اعتراض به وضعیت زندانیان سیاسی در ایران راه انداختیم. در جریان اعتصاب مرحوم مطهری از اعتصاب کنندگان دیدار کرد.[1]

مقدسی: البته یک اعتصاب غذا هم یک سال قبل در سال 1356 برای آزادی زندانیان سیاسی در کلیسای سن مری (Saint Meri) برپاکردیم که اولین اعتصاب غذای بچه‌های پاریس بود. این اعتصاب غذا با همکاری اتحادیه انجمن‌های اسلامی در اروپا و برخی روحانیون مبارز مثل محمد منتظری و محمد غرضی و چند نفر دیگر برگزار شد. در این کلیسا عکس‌های آیت‌الله منتظری، آیت‌الله طالقانی، هاشمی رفسنجانی و عزت‌الله سحابی را روی دیوار نصب کرده بودیم که برای خبرنگاران خارجی جالب توجه بود و در نشریات روز مورد توجه قرار گرفت.

گلشن: آیا امام در جریان اعتصاب بود؟

شیرازی: بله، اطلاع داده بودند. به نظر من در میان گروه‌های انجمن اسلامی زیر نظر اتحادیه، انجمن پاریس از همه فعال‌تر بود، به غیر از ماجرای اعتصاب، اعضا در کارهایی مثل خرید، آشپزی و محافظت در نوفل لوشاتو کمک می‌کردند. مثلا آقای هُماتاش و چند نفر دیگر مدتی کار محافظت از منزل را بر عهده گرفتند.

موسی‌خان: با حاج مهدی عراقی چگونه آشنا شدید؟

مقدسی: هنگامی که امام به پاریس آمد، افراد مختلفی هم برای دیدار به پاریس می‌آمدند، ما احساس کردیم کسانی که از ایران می‌آیند اطلاعات زیادی دارند و بهتر است با آنها ملاقات داشته باشیم و از نظرات و خاطرات آنها استفاده کنیم. بنابراین با آنها قرار گذاشتیم که شب‌ها به ساختمان «نسیم» بیایند و برای حاضرین سخنرانی کنند و ما صحبت‌های آنها را ضبط کنیم، چون روزها مشغول فعالیت بودند.

گلشن: از نوفل لوشاتو تا ساختمان «نسیم» چقدر راه بود؟

مقدسی: حدود 45 تا 50 کیلومتر راه بود. معمولاً صبح‌ها به نوفل لوشاتو می‌رفتیم و عصرها به «نسیم» برمی‌گشتیم. ما در ساختمان «نسیم» دو نوع جلسه داشتیم. یکی جلسه علنی بود که در سالن‌های مختلف می‌گرفتیم و همه می‌آمدند. اما یک جلسات درون انجمنی داشتیم که در خانه «نسیم» برپا می‌شد و از آن شخص دعوت می‌کردیم که سخنرانی کند و برخی از سخنرانی‌ها را ضبط می‌کردیم.

موسی‌خان: چه کسانی برای سخنرانی به «نسیم» آمدند؟

مقدسی: مثل آقای موسوی خوئینی‌ها که راجع به تفسیر قرآن چندین سخنرانی داشت. البته ایشان هم علنی سخنرانی داشت، هم در «نسیم» که بیشتر به صورت خصوصی برای اعضای انجمن سخنرانی کرد و ضبط کردیم. دکتر کاظم سامی در آنجا در مورد امپریالیسم سخنرانی کرد.

شیرازی: دکتر غلامعباس توسلی در مجلس عمومی در خانه ایتالیا سخنرانی کرد.

مقدسی: آن موقع ما در این فکر بودیم که این سخنرانی‌ها بعدها استفاده خواهد شد، به همین علت آنها را ضبط می‌کردیم. محمود کاشانی پسر آیت‌الله کاشانی که در پاریس زندگی می‌کرد، در جلسه‌ای عمومی صحبت کرد. حاج مهدی عراقی هم ده جلسه در ساختمان «نسیم» برای اعضا خاطرات خود را بیان کرد.

گلشن: آیا سخنرانان دیگری برای شما خاطره گفتند؟

شیرازی: خیر، تنها حاج مهدی عراقی بود که به نقل خاطرات خود پرداخت که به طور متوسط هر جلسه دو نوار ضبط می‌شد. آن موقع نوارها 30 یا 45 دقیقه‌ای بود.

از کجا می‌دانستید که مرحوم عراقی خاطرات زیادی دارد؟

مقدسی: همه ما می‌دانستیم که او از مبارزان قدیمی است.

چرا از بقیه نخواستید که خاطرات خود را بیان کنند؟

مقدسی: چون هنوز شرایط معلوم نبود. کسی نمی‌توانست آینده را پیش‌بینی کند و به همین خاطر نمی‌خواست اطلاعات زیادی از خود بازگو کند. مرحوم عراقی هنگام بیان خاطرات سازمان مجاهدین خلق دستور داد ضبط را خاموش کنند. چون ممکن بود هنگام ورود به ایران گرفتاری درست شود.

شیرازی: ایشان روزها در نوفل لوشاتو بسیار فعال بود، چون یک مدیر کاردان و لایق بود. اغراق نیست اگر بگویم تقریباً همه کارهای منزل امام و ارتباطات آنجا را او انجام می‌داد. چون مورد اعتماد امام بود. یکی از اعضا همیشه او را می‌آورد و در پایان جلسه به نوفل لوشاتو می‌برد.

موسی‌خان: مرحوم عراقی چه ساعتی برای سخنرانی می‌آمد؟

شیرازی: جلسه اول حدود 10 شب آمد که تا چهار یا پنج صبح آنجا سخنرانی کرد. در اولین جلسه بود که باید چارچوب موضوع سخنرانی معلوم می‌شد. روی این حساب تا نزدیک صبح، ایشان در «نسیم» ماند. در اولین جلسه، موضوع، از مشروطیت پیشنهاد شد که در نهایت بر حادثه شهریور 1320 به توافق رسیدیم؛ زیرا ایشان این دوره را شاهد بوده است. انجمن یک ماشین فولکس استیشن زرد رنگ به مبلغ یازده هزار فرانک خریده بود که کار حمل و نقل مهمانان از طریق این ماشین صورت می‌گرفت. راننده این ماشین عبدالکریم سنایی بود که بعد از انقلاب سفیر ایران در اسپانیا شد. بعداً عبدالله گودرزی راننده آن فولکس شد. در آن جلسه آقایان محمد هاشمی، خلیلی از بازاریان مبارز که فوت شد، کریم خداپناهی و اعضای انجمن که حدودا 25 نفر بودند، حضورداشتند.

گلشن: همه جمع، عراقی را به عنوان یک مبارز پیشکسوت قبول داشتند؟

مقدسی: بله، قطعاً. این خط کشی‌ها میان افراد بعداً پدید آمد.

موسی‌خان: جلسات بعد، مرحوم عراقی چه ساعتی در محل حاضر می‌شد؟

شیرازی : حدود هشت یا نه شب می‌آمد و تا دوازده و یا یک نیمه شب سخنرانی می‌کرد. با اینکه سراسر روز کار زیادی می‌کرد، اما هنگام حضور با یک قدرت عجیبی خاطرات خود را بیان می‌کرد. همان‌طور که در کتاب معلوم است، تاریخ، ساعت و نام اشخاص را با دقت گفته است.

مقدسی: یکی از موفقیت‌های کتاب این است که حاج مهدی در بیان خاطرات خود صداقت داشت. دوم، او حافظه بسیار خوبی داشت. من خودم با سن کم در آن موقع تعجب می‌کردم که عراقی چگونه این نکات ریز خاطرات را در ذهن دارد؟ گفتن این نکات ظریف به ارزش این کتاب اضافه می‌کند. از دیگر موارد این کتاب بیان سیر ترتیبی حوادث است که عراقی به خوبی رعایت می‌کند. به نظر من خاطرات او ویژگی‌های بیان یک خاطره تاریخی را دارد.

گلشن: شما تنها شنونده بودید یا پرسش و پاسخ داشتید؟

مقدسی: شنونده محض نبودیم؛ بلکه از او سؤال می‌پرسیدیم. در کتاب، سؤالات معلوم است که ما با عنوان کلی «حضار» آورده‌ایم. چون صدای بعضی از سؤال کننده‌ها را هنگام پیاده کردن نوارها نمی‌شناختیم.

بیشتر چه کسانی سؤال می‌کردند؟

مقدسی: به نظرم بیشتر اعضای انجمن پاریس سؤال می‌پرسیدند، مثل آقایان رضاقلی، مهتدی و ترکمان و...

موسی‌خان: بعد از پایان ده جلسه و بازگشت شما به ایران، سرنوشت نوارها چه شد؟

مقدسی: نوارها در پاریس ماند. بعد از انقلاب چند نفر از اعضای انجمن در پاریس ماندند و بقیه به ایران آمدند. برادر آقای شیرازی به نام محمدرضا شیرازی مدتی همه کاره انجمن پاریس شد. لذا اسناد و مدارک انجمن و نوار سخنرانی‌ها نزد برادر آقای شیرازی ماند.

شیرازی: برادر من مسئول انجمن اسلامی پاریس بعد از انقلاب شد. به خاطر فعالیت مجاهدین در پاریس، درگیری‌هایی بین انجمن و آنها اتفاق افتاد. برادر من بهار 1365 به ایران آمد. بنده و آقایان مقدسی و دهشور به محمدرضا شیرازی گفتیم که این نوارها را حتماً با خود بیاورد. علت توجه به نوارهای آقای عراقی این بود که نوارهای خاطرات وی، یک سیر وقایع و حوادث تاریخ معاصر ایران را طی می‌کرد که بقیه سخنرانان این ویژگی را نداشتند. البته هنگام ورود به ایران تعدادی از فیلم‌ها و نوارهای انجمن را در فرودگاه از او گرفتند. ولی خوشبختانه نوارهای خاطرات حاج مهدی محفوظ ماند و به دست ما رسید. سپس ما سه نفر به پیاده کردن نوارها پرداختیم و البته در مرحله آخر کمی جرح و تعدیل‌هایی را اعمال کردیم که در مقدمه «ناگفته‌ها» آمده است. پس از تنظیم متن نهایی، مسئله چاپ پیش آمد. هیچ ناشری آن را چاپ نمی‌کرد، چون مسائلی در مورد اختلاف فداییان با آیت‌الله بروجردی و... را داشت. سرانجام به آقای ناجیان، مدیر خدمات فرهنگی رسا معرفی شدیم و ایشان پس از مطالعه، متن را پیش آقای هاشمی رفسنجانی و آقای عسگراولادی برده بود. آقای هاشمی با چاپ خاطرات موافقت کرد، اما هیئت مؤتلفه اعلام کرد که با چاپ کتاب مخالف است. بنابراین برای آقای ناجیان هم چاپ کتاب مسئله شده بود.

پیاده کردن نوارها به چه صورت انجام شد؟ آیا هر نوار را سه نفری گوش می‌دادید؟

مقدسی: خیر، نوارها را قسمت کردیم و هر نفر چند نوار را پیاده کرد. در پایان، متن‌های همدیگر را کنترل می‌کردیم و مقدمه کتاب را سه نفری نوشتیم. این نکته را هم بگویم کار پیاده کردن نوارها که تمام شد من آن را ابتدا نزد آقای عزت‌الله سحابی، مسئول شرکت سهامی انتشار بردم. پیش از آن، ما سه نفر کتابی پژوهشی به نام «طرح و مبانی اقتصاد» داشتیم که شرکت سهامی انتشار آن را چاپ کرده است. بنابراین برای چاپ خاطرات عراقی نیز به آنجا رفتم. مرحوم سحابی کتاب را گرفت. بیست روز بعد مراجعه کردم. از او نظرش را درباره کتاب پرسیدم. با خنده گفت: این کتاب بسیار جالب است، اما وزارت ارشاد اجازه چاپ نمی‌دهد. مگر اینکه بخش‌هایی را برداریم و به جای آن نقطه چین بگذاریم و سپس چاپ کنیم. من گفتم «مگر می‌شود این کار را کرد؟ این دست بردن در متن است.» سحابی گفت: «راهی جز این نداریم.» من گفتم: «اگر یک کلمه از این کتاب حذف شود، این خاطرات ارزش خود را از دست می‌دهد. ترجیح می‌دهم که این کتاب را چاپ نکنیم و ببرم.» مرحله بعد کتاب را به انتشارات امیرکبیر، زیر نظر سازمان تبلیغات بردم. بعد از ده روز نیز به دیدار مدیر انتشارات رفتم. گفت: «کتاب جالب است، اما یک سری مطالب دارد که نمی‌توان چاپ کرد. بگذارید ما آن مطالب را حذف کنیم و کتاب چاپ شود.» در برخورد با مرحوم سحابی، چون احترام زیادی برای او قائل بودم، خیلی محترمانه با او صحبت کردم. اما اینجا آن ملاحظه وجود نداشت، گفتم: «اگر یک کلمه از کتاب حذف شود، ترجیح می‌دهیم چاپ نشود و به صورت دست‌نویس بماند تا روزی خودش چاپ شود.» بعد از آن تصمیم گرفتیم به سراغ آقای ناجیان برویم.

آقای ناجیان را چگونه می‌شناختید؟

مقدسی: از طریق آقای محمد ترکمان با او آشنا شدیم. چون آقای ترکمان با انتشارات رسا چند کتاب کار کرده بود. دست‌نویس کتاب را پیش او بردم و ماجرای دو جایی که قبلاً رفته بودم را به او گفتم و شرط کردم ما سه نفر حاضر نیستیم که یک کلمه از متن حذف شود. ایشان پس از مطالعه با چاپ کامل کتاب موافقت کرد.

شما گفتید که هیئت مؤتلفه با چاپ کتاب مخالف بود. پس کتاب «ناگفته‌ها» چگونه چاپ شد؟

شیرازی: آقای ناجیان برادر شهید است. برادر وی فرمانده قرارگاه جهاد سازندگی در دوران جنگ بود. ایشان به خاطر برادرش فرد سرشناسی بود. دوم این که آقای ناجیان در ابتدای کتاب زندگینامه حاج مهدی عراقی را نوشت و در آخر کتاب نیز عکس‌هایی را اضافه کرد. همین باعث شد که متن کتاب اجازه چاپ بگیرد. یادمان باشد آن زمان انتشارات رسا کتاب‌های وزینی را چاپ می‌کرد. آقای ناجیان اصرار داشت که حتماً باید نوارها را ببیند. درست می‌گفت، چون اگر بعد از چاپ، کسی مدعی می‌شد، این نوارها سند درستی کتاب بودند.

الان نوارها پیش کیست؟

شیرازی: نزد آقای ناجیان.

گلشن: حال و هوای مرحوم عراقی حین بیان خاطرات چگونه بود؟

شیرازی: در آرامش صحبت می‌کرد. هیجانی نمی‌شد، چون او از نزدیک شاهد وقایع بود. حالت طمأنینه داشت که گاهی با خنده همراه بود.

مقدسی: همان‌طور که اشاره کردم، موقعی که تعریف می‌کرد واقعاً تاریخ برای شنونده تجسم می‌شد. به نظرم وی آن‌قدر در دوران زندگی فراز و نشیب تجربه کرده بود که هیجانی شدن برای او معنایی نداشت. چهره بشاش و خوش برخوردی داشت. همیشه خودش را هم‌سطح مخاطب به حساب می‌آورد و از موضع بالا نگاه نمی‌کرد. اگر به متن توجه کنید در عین ارادت، نقدهایی نیز به فداییان اسلام داشت. گفتن این حرف‌ها شهامت می‌خواهد. شما به این نکته توجه کنید که کسی با یک جریانی از ابتدا بوده و پستی و بلندی آن را تجربه کرده، آن موقع این‌گونه مطالب را بگوید. البته حاج مهدی صداقت همراه با شجاعت بالایی داشت.

شیرازی: اضافه کنم او خوش بیان بود و دقت در بیان جزئیات حوادث برای من بسیار جالب است.

آیا برای شما مهم نبود که صداها را داشته باشید؟

شیرازی: برای ما مهم چاپ خاطرات بود که خوشبختانه انجام شد. برای شما تاریخی‌ها شنیدن صدا بسیار مهم است.

در کتاب هنگامی که حاج مهدی عراقی به بحث مجاهدین می‌رسد دستور می‌دهد ضبط را خاموش کنند. آیا به خاطر دارید که نظر او راجع به سازمان مجاهدین چه بود؟

شیرازی: او خاطراتش را از مراوده با مجاهدین در زندان برای ما تعریف کرد. جالب آن که آن موقع درباره قدرت‌طلبی مسعود رجوی و رفتار ناخوشایند او در زندان صحبت کرد، اما او بنیانگذاران سازمان را تأیید می‌کرد و برای ما از خاطرات زندان صحبت کرد؛ از تشکیل کمون، ماجرای برخورد با مارکسیست‌ها و... مطالبی گفت.

مقدسی: از دسته‌بندی‌های داخل زندان و سلول‌ها، موضع‌گیری‌های بچه مسلمان‌ها با انشعابیون سازمان مجاهدین و... بخصوص از نمازهای شبانه سعید محسن، حنیف‌نژاد و از ایمان و اعتقادات آنها می‌گفت.

موقع شهادت حاج مهدی عراقی کجا بودید؟

شیرازی: تهران بودم و خیلی متأثر شدم، چون مدتی را با او به سر برده بودیم. شهادت پسر او حسام هم خیلی ناراحت کننده بود، چون او بسیار ساکت، صبور و مؤدب بود. تقریباً همه اعضای انجمن پاریس که بازگشته بودند در مراسم تشییع جنازه شرکت کردند.

موسی‌خان: از این که وقت‌تان را برای مصاحبه در اختیار ما گذاشتید، بسیار سپاسگزاریم.

 

 

ناگفته‌هایی درباره کتاب «ناگفته‌ها» ـ بخش نخست: روزگار و احوال مصاحبه‌کنندگان

 

1. برای اطلاع از واقعه اعتصاب کلیسای سنت هیپولیت ببینید: تاریخچه مبارزات اسلامی دانشجویان ایرانی در خارج از کشور (اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا)، ج 5، تنظیم و تدوین: مجتبی باقرنژاد، تهران: انتشارات اطلاعات، 1395، صص 81 ـ 91



 
تعداد بازدید: 8667


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.