برگزاری نشست‌های شانزدهم و هفدهم «تاریخ شفاهی کتاب»

115 سال سابقه در نشر؛ نسل ششم خاندان اقبال این راه را ادامه می‌دهند؟

مریم رجبی

24 مرداد 1396


به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، شانزدهمین نشست از دوره دوم نشست‌های «تاریخ شفاهی کتاب»، صبح سه‌شنبه هفدهم مرداد 1396 به همت نصرالله حدادی، نویسنده و پژوهشگر و با حضور سعید اقبال کتابچی، مدیر انتشارات اقبال در سرای اهل قلم مؤسسه خانه کتاب برگزار شد.

در آغاز نشست، نصر‌الله حدادی گفت: «خاندان اقبال بدون شک، قدیمی‌ترین ناشر متوالی ایران است. چند خاندان دیگر همانند خاندان کتابچی اسلامیه و خاندان علمی نیز تقریباً این‌گونه هستند اما خاندان اقبال بدون واسطه در پنج نسل متوالی این کار را ادامه داده‌‌اند و امسال در حال طی کردن صد‌وپانزدهمین سال فعالیت در این عرصه هستند.»

در ادامه سعید اقبال کتابچی گفت: «من متولد 13 اسفند 1330 هستم. در دبستان و دبیرستان اندیشه تحصیل کرده و دیپلم ریاضی را از آنجا گرفتم. پس از آن در امتحانات اعزام محصل شرکت کرده و برای تحصیلات عالیه، وارد کشور انگلستان شدم. پس از گرفتن مدرک مهندسی برق و الکترونیک به ایران برگشته و از سال 1357 تاکنون مشغول کار فرهنگ و نشر هستم.»

ورود به حرفه نشر

سعید اقبال در پاسخ به این سؤال که چرا با خواندن رشته برق، به کار نشر رو آورده است، گفت: «ابتدا به علت رشته‌‌ تحصیلی‌ام، در طرح استفاده از ماهواره بودم، اما در سال 1357 یا 1358 بعضی از طرح‌ها در حال محدودیت و ضعیف‌ شدن بود، به همین دلیل به کار نشر رو آوردم. چهار نسل قبل از من، پیشینه کار نشر و کتاب را داشتند، همچنین تشویق‌های پدرم مؤثر بود. بقیه برادرانم نیز با وجود تحصیلات‌ عالی در کار نشر هستند؛ برادرم مجید مدیر چاپخانه و تولید بود، اما در سال 1391 به دلیل محدود شدن چاپ کتاب و از طرفی فشار مالیات و موضوعات بیمه، چاپخانه تعطیل شد. ما اکنون کارهای چاپ‌مان را به چاپخانه‌های دیگر می‌دهیم. مجید اقبال اکنون مسئول تولید است. فرشید اقبال که در کار تحریریه است، در رشته ساختمان تحصیل کرده است. او زمانی که به ایران برگشت، اوایل انقلاب بود و پروژه‌ها و طرح‌ها کُند شده بود، بنابراین برای عدم اتلاف وقت به این کار که پیشه پیشینیان ما بود، مشغول شد.»

وی ادامه داد: «حاج محمدباقر (جد من) اهل خوانسار بود. او در آنجا مکتب‌خانه داشت و به شغل معلمی مشغول بود. وی به دلیل این شغل، به منبع احتیاج پیدا کرد و به فکر وارد کردن کتاب افتاد. او از هندوستان، روسیه و بعداً از فرانسه کتاب‌ها را وارد می‌کرد. حدود سال 1270 هجری شمسی، جدم از اصفهان به تهران آمد و با فرزندش، حاج محمدرحیم به دنبال بسط و گسترش کارشان، کتابخانه و کتاب‌فروشی راه انداخته و چاپخانه کوچکی را تأسیس کردند. حاج محمدرحیم دو فرزند به نام‌های حاج محمدباقر و حاج محمدحسین (پدربزرگ من) داشت. او حاج محمدباقر را به اداره چاپخانه و حاج محمدحسین را به اداره کتابخانه اقبال منصوب کرد. حاج محمدحسین به دلیل وجود مشکلاتی که در چاپ کتاب به وجود می‌آمد، به فکر تهیه چاپخانه‌ای برای خودش بود که در دهه اول 1300 با خرید یک دستگاه ماشین چاپ، چاپخانه‌ای تأسیس کرد. آن دو نفر هم‌زمان با کارهای نشر، دو مجله نیز منتشر کردند؛ حاج محمدباقر «مجله نهضت» و حاج محمدحسین با همکاری سید حسین رمزی «مجله اقبال» را منتشر کردند. مجله اقبال در چند شماره منتشر شده و سپس به دلیل عدم استقبال، چاپ آن متوقف شد. آن چند شماره را در یکی از کتابخانه‌های مرجع کشور پیدا کرده و به دنبال این هستیم که آنها را در یک کتابچه یا جزوه منتشر کنیم.»

سعید اقبال در پاسخ به این سؤال که چرا نام پسر حاج محمدباقر، احمد نهضت است، گفت: «حاج محمدباقر به دلیل این که نام چاپخانه‌اش را نهضت گذاشت، نام فامیلی‌اش را نیز به نام همان چاپخانه تغییر داد، به همین دلیل پسرش، احمد نهضت نام دارد. حاج احمد نهضت فرزندی نداشت و از طرفی به دلیل سود‌ساز نبودن کار نشر، این پیشه در آن خانواده ادامه پیدا نکرد و چاپخانه تعطیل شد.»

این ناشر پیشکسوت ادامه داد: «حاج محمدحسین فرزندانی به نام‌های جواد، جعفر، عباس، محمد، ملوک، منیر و پروین‌دخت داشت. پدر من، جواد اقبال، اولین فرزند خانواده بود که راه پدر را ادامه داد. حاج محمدحسین در ابتدا همانند پدرش، اداره امور چاپخانه را به جعفر اقبال و اداره امور کتابخانه را به جواد اقبال سپرد. جعفر اقبال مدتی در کار چاپخانه بود و نیز مدتی یکی از اولین مدیران مسئول شرکت‌ چاپ و نشر کتاب‌های درسی در ایران بود؛ پس از اندکی وقتی احساس کرد این کار آن‌چنان موفقیت‌آمیز نبوده، آن مسئولیت را به علی‌اکبر علمی واگذار کرد و به آلمان رفت و به تجارت فرش مشغول شد؛ اکنون چند سال است که از فوت او می‌گذرد. دکتر عباس اقبال از مشاهیر ایران است. دکتر باقر لاریجانی، معاون وزیر بهداشت، خودش به استقبال او می‌رفت و می‌گفت که هرگز شخصیتی مانند او در پزشکی نخواهد آمد. عباس اقبال متخصص غدد بود. محمد اقبال از ابتدا در اتریش زندگی کرده و رشته تحصیلی‌اش ساختمان بوده و کاری با امر نشر نداشته است.»

عوامل مانع پیشرفت

سعید اقبال گفت: «حاج محمد‌حسین می‌خواست تا جشن ازدواج پدر و عمویم را در یک شب برگزار کند. او برای برگزاری این مراسم، قصد فروش چند نسخه خطی که برای روز مبادا نگه داشته بود را می‌کند. پدربزرگم با حاج حسین آقا مَلِک مبادله فکری داشتند. با هم مطالعه می‌کرده و این کتاب‌های خطی را نیز با هم خرید و فروش می‌کردند. حاج محمد‌حسین به پدرم می‌گوید: «حاج حسین آقا ملک به این کتاب‌ها علاقه‌مند است و کلکسیون آنها را دارد، این کتاب‌ها را نزد او ببر و از او برای فروش‌شان راهنمایی بگیر.» پدرم با متانت می‌گوید که لازم به فروش این نسخ نیست و عروسی را ساده برگزار می‌کنیم، اما پدربزرگم قبول نمی‌کرد. در نهایت پدرم چند جلد از آنها را نزد حسین آقا ملک برده و او در سال 1323 یا 1324 حدود شش هزار تومان به او بابت آن نسخ می‌پردازد. حاج آقا حسین از پدرم علت نیاز به این پول را می‌پرسد و پدرم در پاسخ می‌گوید که برای برگزاری دو جشن عروسی در یک شب به این پول نیاز دارند. حاج آقا ملک می‌گوید که این پول معادل شش هزار متر از زمین‌های باغ صبا است و این زمین‌ها آینده دارد، اما این عروسی در یک شب تمام خواهد شد. پدرم این صحبت‌ها را با پدربزرگم در میان می‌گذارد، اما پدربزرگ اصرار داشت تا این کار انجام شود.»

وی در پاسخ به این سؤال که چرا با وجود سابقه فراوان، کار نشر در خانواده اقبال وسعت پیدا نکرد و مانند علی‌اکبر علمی (انتشارات علمی)، عبد‌الرحیم جعفری (انتشارات امیرکبیر) و ابراهیم رمضانی (انتشارات ابن‌سینا) در این کار پیشرفتی حاصل نشد، گفت: «نخست این که تمامی فرزندان خاندان اقبال وارد کار نشر نشدند، به عنوان مثال احمد نهضت، فرزندی برای ادامه این راه نداشت و چاپ مجله نهضت متوقف شد. اگر چاپ این مجله ادامه پیدا می‌کرد، امروز در حد مجله صور اسرافیل بود. همین‌طور با مسائلی که درباره حاج محمدحسین اقبال گفته شد، مانند فروش نسخ خطی برای برگزاری دو جشن عروسی در یک شب، می‌توان نتیجه گرفت که به توسعه نشر توجه نداشت. در آن زمان کتاب‌های کمک درسی، مانند حل‌المسائل استاد پرویز شهریاری و... بسیار باب بود. کتاب‌های کمک آموزشی در بعضی از ادوار واقعاً کار نشر را متحول کرده است و تعدادی از ناشرانی که به آنها اشاره شد، بسیاری از پیشرفت‌های‌شان در این زمینه بود. برای کتاب‌های کمک آموزشی چک و سفته استفاده نمی‌شود، در بیشتر مواقع [پول فروش را] نقد و یا در نهایت چک یک ماهه می‌گیرند. در نهایت این که ما هدف‌مان ادامه راه و روش خودمان بود و به دنبال رقابت با دیگران نبودیم.»

در شرکت چاپ کتاب‌های درسی و اتحادیه ناشران

سعید اقبال درباره عضویت جواد اقبال در شرکت چاپ کتاب‌های درسی گفت: «پدرم به همراه چند تن از پیشکشوتان نشر می‌خواستند چاپ و نشر کتاب‌های درسی در دست ناشران باشد. در سال 1355 موضوع شرکت کتاب‌های درسی مطرح و در سال 1356 این شرکت تأسیس شد. پدرم به همراه اعضای اتحادیه ناشران، اتحادیه چاپخانه‌داران و حتی دست‌اندرکاران نشر در این فکر بودند که توزیع‌کنندگان لوازم‌التحریر به شرکت چاپ کتاب‌های درسی بپیوندند، زیرا در بعضی از ادوار، [نشر] کتاب‌های درسی با فراز و نشیب‌هایی مواجه می‌شد و در واقع آنها خواستند با این کار، اوضاع را تا حدودی بهبود ببخشند. به همین دلیل در سال 1356 ناشران، چاپخانه‌داران و تعدادی از اعضای توزیع‌کننده لوازم‌التحریر، شرکت چاپ کتا‌ب‌های درسی را تشکیل دادند که به نام شرکت «چاپ و نشر کتاب‌های درسی ایران» نام‌گذاری شد. از اولین مدیران این شرکت، مرحوم جواد اقبال و آقای توتونچیان (رئیس صنف چاپخانه‌داران) بودند.»

این ناشر درباره عضویت پدرش در اتحادیه ناشران و کتاب‌فروشان گفت: «اتحادیه ناشران و کتاب‌فروشان در سال 1337 تشکیل شد. در دوره ششم پدرم جزو اعضای اتحادیه ناشران شد. در سال 1351 اعضای هیئت مدیره اتحادیه شامل جواد اقبال، محسن رمضانی (مدیر انتشارات پدیده)، داوود رمضان شیرازی (مدیر انتشارات سنایی)، کاظم سعیدی، علی محمدی اردهالی و احمد عطایی و... بودند. در سال 1355 اختلاف نظر در نحوه و روش کار پیش آمد و جواد اقبال کنار رفت. علی محمدی اردهالی که معاون وی بود، رئیس اتحادیه شد و تا سال‌ها پس از انقلاب نیز ریاست وی ادامه پیدا کرد. هر دوره، کتاب‌فروشان، پیشکسوتان نشر و اتحادیه ناشران از اداره نگارش و وزارت فرهنگ درخواست می‌کردند تا کتاب‌های منتشر ‌شده‌ آنها را بخرد. موضوع خرید مانند زمان حال، چون و چراهایی داشت. آن زمان هم در یکی از مقاطعی که خرید و فروش کتاب انجام شد، گفتند که جواد اقبال از دیگران با قیمت پایین کتاب گرفته. قرار بر این بود که با 30 یا 40 درصد تخفیف این کتاب‌ها را در اختیار وزارت آموزش و پرورش قرار بدهند، ولی با 20 درصد قرار داد! و نیز گفته بودند که جواد اقبال کتاب‌های بیشتری را به اداره نگارش و وزارت فرهنگ فروخته است.»

چاپ قرآن روی کاغذ نفیس

در شانزدهمین نشست از نشست‌های «تاریخ شفاهی کتاب»، مدیر نشر اقبال درباره انتشار قرآن گفت: «در دهه 1340 پدرم تصمیم گرفت با شیخ عباس مصباح‌زاده که خط نسخ بسیار زیبایی دارد، قرآنی را کتابت کنند. پدرم چاپ این قرآن در قطع سلطانی، روی کاغذ نفیس و در پنج رنگ را آغاز کرد. خبر چاپ این قرآن به گوش محمدرضا پهلوی رسید. ما مصمم کارمان را انجام می‌دادیم، اما نگران فروش و عرضه چنین کتاب نفیسی بودیم؛ طوری که دایی پدرم که از صاحب‌منصبان وزارت راه بود، بعد از بازنشستگی‌اش به پدرم گفت که می‌تواند این کتاب را به حاشیه جنوبی خلیج فارس برده و به شیعیان کویت بفروشد. با این کار حدود 200 تا 300 جلد به فروش رفت. بعد از این قرآن، قرآن‌های دیگری داشتیم مانند قرآن با ترجمه و تفسیر ادبی و عرفانی اثر خواجه عبدالله انصاری با ویرایش مرحوم حبیب‌الله آموزگار [بر متن فارسی این اثر] که در دو جلد منتشر شد. قرآن شیخ عباس مصباح‌زاده در قطع وزیری نیز چاپ شد. کتاب فهرست قرآن هم چاپ شد. در زمان جواد اقبال، قرآنی با ترجمه حکمت آل‌آقا منتشر شد که دوستان حوزوی و غیرحوزوی علاقه‌مند به انتشار این قرآن بودند و اخیراً چاپ مجددش انجام شده است. قرآنی با ترجمه فارسی و ترکی مرحوم احمد کاویان‌پور هم بود. ترجمه فارسی قرآن حاج عبد‌المجید صادق نوبری هم بود. پدرم به کمک شهید [حجت‌الاسلام دکتر] محمدجواد باهنر و شیخ عباس مصباح‌زاده به دنبال درسی کردن قرآن در مدارس بودند و این کار را عملی کردند.»

وی همچنین گفت: «زمانی که اوایل کار انتشارات فرانکلین در ایران بود، یک سری از کتاب‌ها را با همکاری ناشران ایرانی منتشر می‌کرد. پدرم درباره کتاب «تاریخ تمدن» اثر ویل‌دورانت با همایون صنعتی‌زاده صحبت کرد. او گفت که فکر نمی‌کنم شما توانایی انجام این کار را داشته باشید، زیرا این یک کتاب 27 جلدی است و بعید است که توانمندی چاپ، انتشار، عرضه و فروش آن را داشته باشید. او رو به پدر کرد و ادامه داد که: «به نظر من چاپ این کتاب از صعود به قله دماوند بالاتر است!» بعد از چند جلسه گفت‌وگو به این نتیجه رسیدند که این کتاب را با نظارت انتشارات اقبال و فرانکلین چاپ و منتشر کنند. قرار گذاشتند که مترجمین کتاب را نیز انتشارات فرانکلین معرفی کند. احمد آرام را به عنوان مترجم معرفی کردند. این کتاب با زحمت فراوان و هزینه بسیار چاپ شد و تا سال 1357 در دست انتشار توسط خودمان بود، ولی بعد سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی که امروز آن را به انتشارات علمی و فرهنگی می‌شناسیم، بدون رضایت پدرم، آن کتاب را چاپ کرد. چون پدرم با رئیس این انتشارات که علی محمدی‌ اردهالی بود، دوستی و همسایگی داشت و از طرفی مأخوذ به حیا و بامتانت بود، شکایت نکرد. آقای اردهالی در آن زمان ریاست چهار مؤسسه بزرگ را بر عهده داشت.»

سعید اقبال در پایان شانزدهمین نشست «تاریخ شفاهی کتاب» درباره کتاب «تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس» گفت: «عقد قرارداد این کتاب در زمان پدربزرگم انجام گرفت و در سال‌ 1330 به صورت جلد جلد در هشت جلد چاپ شد. این کتاب تألیف محمود محمود است. أخذ مجوز این کتاب اندکی زمان برد. این کتاب آشکارا جهت ضد انگلیسی دارد و آنها که جهت‌گیری و فکر سیاسی داشتند، مخصوصاً اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی و همه کسانی که بر آزادی ایران در گفتار و نوشتار تأکید داشتند، این کتاب را می‌خواندند. یک یا دو بار بعد از انقلاب نیز این کتاب چاپ شد و بر خلاف نظر برخی از افراد، سانسور نشده بود.»

چاپ بیش از دو هزار عنوان کتاب

هفدهمین نشست از دوره دوم نشست‌های «تاریخ شفاهی کتاب»، جلسه دوم گفت‌وگو با سعید اقبال کتابچی، مدیر انتشارات اقبال بود. این نشست صبح شنبه بیست‌ویکم مرداد 1396 برگزار شد.

وی در این نشست گفت: «سیاست کلی انتشارات ما بیشتر بر روی کتاب‌های مرجع مانند تاریخ، تفسیر، جغرافیا و... است. خانواده اقبال به فکر کتاب‌های مرجع و اساسی بوده‌اند، زیرا اساس فرهنگ یک ملت، ابتدا با کتب پایه شکل می‌گیرد. کتب پایه شامل قرآن، کتاب‌های فرهنگ و ادبیات و... است. در ادواری کتاب‌های کلاسیک مانند جغرافیای ایران، تاریخ ایران، فیزیک و هندسه اقبال، علم‌الاشیاء اقبال و... نیز چاپ کرده‌ایم. ما در گزینش کتاب به این نکته توجه می‌کنیم که ابتدا در ارتقای دانش مؤثر بوده و سپس، مؤلف و مترجم آن از افراد بنام کشور باشد.»

این ناشر پیشکسوت درباره جایگاه خاص آثار حسین کاظم‌زاده ایرانشهر در انتشارات‌ اقبال گفت: «فعلاً در جامعه استقبال زیادی نسبت به کتاب‌های او نیست، اما علاقه‌مندان خاص خودش را دارد. کتابخانه‌های قدیمی، محققین و اساتید به دنبال کتاب‌های او هستند. آخرین کتاب‌هایی که از او چاپ شدند «اصول اساسی فن تربیت» و «اصول اساسی روان‌شناسی انسان و ماهیت او» بودند.»

اقبال درباره چاپ تقویم 12 جلدی نجومی گفت: «به‌طور کلی ابتکار چاپ تقویم از محمد‌حسین اقبال (پدربزرگم) و جواد اقبال (پدرم) بود. تقویم نجومی نیز از جواد اقبال و حاج شیخ عباس مصباح (ملقب به نجم‌الممالک) بود که در حوزه علمیه، نجوم تدریس می‌کرد.»

وی درباره آرم انتشارات‌شان گفت: «در دوره‌ای بین سال‌های 1360 تا 1365، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت که اسم لاتین باید از لوگوها حذف شود. ما این موضوع را بسیار پیگیری کردیم، اما نتیجه نداد و مجبور شدیم نام لاتین اقبال را از آرم کتاب‌فروشی برداریم. اگر در آرم کتاب‌های منتشر شده، نام اقبال به لاتین وجود داشت، می‌توانست نظر یک زبان‌شناس یا ایران‌شناس خارج از کشور را جلب کند. در هر صورت این موضوع باعث رنجش و ناراحتی ما شد.»

این ناشر درباره تغییر نام انتشارات‌شان که ابتدا «کتابخانه اقبال» بود، سپس «سازمان چاپ و انتشارات اقبال» و اکنون «انتشارات اقبال» شده است، گفت: «در آن روزگار هدف و فکر اولیه بیشتر ناشران و کتاب‌فروشان، تجاری نبوده است، به همین دلیل نام «کتابخانه» را بر روی کتاب‌فروشی و انتشارات‌شان می‌گذاشتند. در آن زمان حرف اول را حاکمیت دانش و آگاهی می‌زد. حدود سال‌های 1345 تا 1350 یک تحول و حرکت نسبی اقتصادی در جامعه اتفاق افتاد که کتاب‌فروشان نیز از آن حرکت بی‌نصیب نبودند. در نتیجه ما که چاپخانه، حروف‌چینی، نشر و صحافی داشتیم، نام «سازمان چاپ و انتشارات اقبال» را بر کتاب‌فروشی نهادیم و زمانی که چاپخانه تعطیل شد، شخصیت واقعی کار ما، انتشارات بود. در نتیجه نام «انتشارات اقبال» را بر روی این مجموعه گذاشتیم.»

وی درباره تعداد عناوین کتاب‌های چاپ‌ شده‌ توسط این انتشارات گفت: «طبق آمار ما، بیشتر از دو هزار عنوان است. برای ما ناشران، بعد از منزلی که در آن سکونت داریم، اتحادیه ناشران و کتاب‌فروشان خانه دوم و خانه کتاب، خانه سوممان محسوب می‌شود. ناشران می‌توانند درد و دل‌شان را در خانه کتاب بگویند. خانه کتاب در سال 1394 کتابی چاپ کرد و در آن به ما آمار داد که حدود هزار‌وپانصد عنوان کتاب منتشر کرده‌ایم. اکنون حدود ده جلد کتاب در دست آماده‌سازی داریم.»

اما و اگرها

سعید اقبال درباره حذف یارانه کاغذ گفت: «یک عده از ناشران و کتاب‌فروشان، درخواست حذف سوبسید کردند. در صنف کتاب‌فروشان و ناشران، مانند همه صنف‌ها و مجموعه‌ها، اختلاف سلیقه بسیاری وجود دارد. مهم‌ترین هدف‌شان از این درخواست این بود که تبعیض برداشته شود تا ناشرانی که می‌توانند کار کنند، کاغذ را آزاد خریده و کتاب را چاپ کنند و مسلماً ناشری که کار می‌کند، متقاضی کتاب خودش را پیدا خواهد کرد. به نظر من حذف سوبسید، کمکی به تعالی کتاب‌خوانی در ایران نکرد. باید درباره این موضوع بحث و کارشناسی شود، زیرا اکنون چاپخانه‌ها و صحافی‌ها رو به تزلزل و تعطیلی هستند و ناشران هم با کمبود انتشار کتاب از نظر عناوین و شمارگان روبه‌رو هستند. جا دارد که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، موضوع تخصیص کاغذ ارزان به ناشران را بازنگری کند.»

وی افزود: «اتحادیه ناشران و کتاب‌فروشان یکی از تشکل‌های صنفی است که از سال 1337 تشکیل شده است. در زمانی که بسیاری از صنوف و مشاغل اتحادیه نداشتند، اعضای این اتحادیه، به دنبال منافع این صنف بودند. قبل از انقلاب تمامی کتاب‌فروشان و حتی شرکت‌هایی مانند شرکت سهامی انتشار، عضو اتحادیه بودند، اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به موازات اتحادیه ناشران و کتاب‌فروشان، پدیده‌ای به نام پروانه نشر را مطرح کرد و گفت که نیازی به کسب مجوز از اتحادیه نیست. این، گامی در جهت تضعیف اتحادیه ناشران و کتاب‌فروشان بود. سپس به موازات اتحادیه، شاهد شکل‌گیری اتحادیه‌های دیگری از ناشران و کتاب‌فروشان و اسامی از این قبیل بودیم. امروزه شاهد این موضوع هستیم که اتحادیه کمترین میزان تأثیرگذاری را در کار نشر دارد.»

اقبال درباره مالیات گفت: «ما در بعضی از دوره‌ها مالیات داده‌ایم و در فشار پرداخت مالیات نیز بوده‌ایم، ولی در بعضی از دوره‌ها با اکثر ناشران بیشتر مدارا شد. در دوران دولت‌های نهم و دهم این موضوع اندکی ضعیف شد و تبصره‌هایی اضافه کردند و در دولت آقای روحانی اوضاع روان‌تر شد، اما در هر دوره اما و اگرهایی برای بعضی از افراد داریم.»

وی درباره قانون کپی‌رایت و پیوستن به این کنوانسیون گفت: «قرارداد کپی‌رایت مانند بسیاری از قرارداد‌های بین‌المللی دیگر، قرارداد خوبی است، اما در کشور ما بسیاری از کتاب‌فروشان و ناشران، کتاب‌های اصلی را برداشته، ترجمه می‌کنند و حق‌ نشر یا حق‌ ترجمه به مؤلف اصلی نمی‌دهند. با این کار، این قانون شاید اذیت‌کننده باشد، اما باید از این دید هم نگاه کرد که اگر نوشته‌ای در خارج از کشور داشته باشیم و بخواهند آن را ترجمه کنند، باید اجازه گرفته و حق‌التألیف پرداخت کنند.»

اقبال ادامه داد: «وقتی کتاب‌های انتشارات‌مان را در جایی ببینم، خوشحال می‌شوم و از ماندن کتاب‌ها در انبار طبیعتاً اندوهگین می‌شوم. کتابی را خمیر نکرده‌ام. گاهی کتاب‌ها را به کتابخانه‌های عمومی اهدا کرده‌ام. با توجه به قدمت 115ساله‌مان، قصد گرفتن اسکن از کتب قدیمی و نگهداری از آنها برای موزه را داریم.»

این ناشر درباره خرید کتاب از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: «خرید کتاب از سوی این ارگان پدیده خوبی است، اما به شرطی که سلیقه‌ای عمل نشود و حجم زیادی از این بودجه را صرف خرید کتاب از نشر خصوصی کنند.»

سعید اقبال درباره آینده نشر کاغذی گفت: «با توجه به قدرت گرفتن فضای مجازی، آینده نشر را ضعیف و کم‌رنگ می‌بینم. گمان نمی‌کنم که نسل ششم خاندان اقبال این راه را ادامه دهند. من اکنون برای جشن تولد یا ازدواج، کتاب هدیه می‌دهم. اگر امروز کسی برای ورود به حرفه نشر از من نظر بخواهد، به او خواهم گفت که اگر عاشق واقعی است، این کار را دنبال کند. من اگر به گذشته بازگردم، دوباره کار نشر را ادامه خواهم داد. تمام مراحل چاپ کتاب لذت‌بخش است، اما زیباترین قسمتش زمانی است که کتاب از صحافی خارج می‌شود، دقیقاً مانند زمانی است که پدر و مادر از تولد نوزادشان خوشحال می‌شوند.»

او افزود: «من فکر می‌کنم که کتاب تنها کالای مظلوم است، اما با این حال برای طبقه کتاب‌خوان گران است، زیرا تنها اساتید، معلمان، دانشجویان و دانش‌آموزان کتاب می‌خوانند و آنها نیز بودجه محدودی دارند. همان‌طور که استاد سعید نفیسی گفته‌ است، ما مردم کتاب‌نخوانی هستیم و آموزش و پرورش برای توسعه کتاب‌خوانی باید زنگ مطالعه در مدارس بگذارد و از دانش‌آموزان بخواهد تا مطالعات‌شان را خلاصه‌برداری و یادداشت کنند.»

این ناشر گفت: «به چاپ نُسخ قرآن و کتب ادبی علاقه دارم. من اهل ورود به سیاست نیستم و کتاب‌های سیاسی چاپ نمی‌کنم، اما پدرم کتب سیاسی مانند «تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس» و «فراماسونری» را چاپ کرده بود.»

وی درباره کتاب‌سازی و کتاب‌دزدی که دو آفت نشر هستند، گفت: «بسیار کار ناشایست و دور از شأن و منزلت کار نشر است و کسانی که این کار را انجام می‌دهند، ناشرنما هستند. ما باید از ارشاد بخواهیم تا درباره این موضوع، لایحه‌ای در مجلس تصویب کند و جلو متخلفان گرفته شود. در اوایل انقلاب پیش آمده بود که کتاب‌های ما را به صورت زیرزمینی چاپ کنند.»

سعید اقبال در پایان از احساس خوبش نسبت به همسایگان‌شان در راسته شاه‌آباد (اکنون: خیابان جمهوری اسلامی، از میدان استقلال (مخبرالدوله) تا میدان بهارستان) گفت: «همسایگان خوبی مانند بیژن ترقی، ناصر مشفق مجرد، داوود شیرازی، عبدالرحیم جعفری، اکبر زوار داشتم. از ناشران خوب می‌توانم زوار، طهوری، گنج دانش، سنایی، ابن‌سینا، پدیده، خیام و امیرکبیر را نام ببرم.»

دوره جدید نشست‌های «تاریخ شفاهی کتاب» به این ترتیب در سرای اهل قلم مؤسسه خانه کتاب برگزار شده‌اند:

نخستین نشست، چهارشنبه 23 فروردین ماه 1396 با حضور حاج بیت‌الله رادخواه (مشمع‌چی)، مدیر انتشارات تهران _ تبریز

دومین نشست، چهارشنبه 30 فروردین با حضور جمشید اسماعیلیان، مدیر انتشارات پرتو

سومین نشست، چهارشنبه ششم اردیبهشت با حضور ابوالقاسم اشرف الکُتّابی، مدیر انتشارات اشرفی

چهارمین نشست، چهارشنبه 27 اردیبهشت با حضور حجت‌الاسلام بیوک چیت‌چیان، مدیر انتشارات مرتضوی

پنجمین نشست، سه‌شنبه دوم خرداد با حضور سید جلال کتابچی، مدیر انتشارات اسلامیه و سید فرید کتابچی و سید محمد‌باقر کتابچی، مدیران انتشارات علمیه اسلامیه

ششمین نشست، سه‌شنبه نهم خرداد با حضور مجدد سید‌جلال کتابچی، مدیر انتشارات اسلامیه، سید مجتبی کتابچی، سید فرید کتابچی و سید محمدباقر کتابچی، مدیران انتشارات علمیه اسلامیه

هفتمین نشست، سه‌شنبه شانزدهم خرداد با حضور مرتضی آخوندی، مدیر انتشارات دار‌الکتب الاسلامیه

هشتمین نشست، سه‌شنبه بیست‌وسوم خرداد با حضور مجدد مرتضی آخوندی، مدیر انتشارات دار‌الکتب الاسلامیه

نهمین نشست، سه‌شنبه سی‌ام خرداد با حضور مهدیه مستغنی یزدی، صاحب امتیاز نشر کارنامه، ماکان و روزبه زهرایی فرزندان مرحوم محمد زهرایی، مدیر فقید انتشارات کارنامه

دهمین نشست، چهارشنبه هفتم تیر با حضور مجدد مهدیه مستغنی یزدی، صاحب امتیاز نشر کارنامه و روزبه زهرایی، فرزند مرحوم محمد زهرایی، مدیر فقید انتشارات کارنامه

یازدهمین نشست، سه‌شنبه بیستم تیر با حضور محمد‌رضا ناجیان اصل، مدیر انتشارات رسا

دوازدهمین نشست، یک‌شنبه بیست‌وپنجم تیر با حضور محمد‌رضا جعفری، مدیر نشر نو

سیزدهمین نشست، سه‌شنبه بیست‌وهفتم تیر با حضور مجدد محمدرضا ناجیان اصل، مدیر انتشارات رسا

چهاردهمین نشست، سه‌شنبه سوم مرداد با حضور مجدد محمد‌رضا جعفری، مدیر نشر نو

پانزدهمین نشست، شنبه هفتم مرداد با حضور محمد نیک‌دست، مدیر انتشارات پیام.

همچنین اولین دوره نشست‌های «تاریخ شفاهی کتاب» از نیمه دوم سال 1393 تا تابستان 1394 به همت نصرالله حدادی در سرای اهل قلم خانه کتاب برگزار شد. حاصل این نشست‌ها در کتابی با عنوان «تاریخ شفاهی کتاب» و در 560 صفحه از سوی مؤسسه خانه کتاب منتشر شده است.



 
تعداد بازدید: 6098


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 93

یک‌بار از دور یک جیپ ارتشی آواره در جاده اهواز ـ آبادان نمایان شد آن را متوقف کردیم. سرنشینان آن سه نفر سرباز و سه نفر شخصی بودند. دو نفر از سربازها پایین آمدند و از ما پرسیدند «شما کی هستید و چرا جلوی ما را گرفته‌اید؟» وقتی متوجه شدند که ما عراقی هستیم و تا اینجا آمده‌ایم بهت‌زده به هم نگاه کردند. به آنها دستور دادیم به آن طرف جاده بروند تا ماشین بیاید و آنها را به بصره ببرد.