تاریخ شفاهی ورزش‌های‌ دبیرستانی

ژاکلین دریسکول[1]
ترجمه: فرهاد حریری اکبری

22 مهر 1396


کتابخانه و موزه آبراهام لینکلن[2] در اسپرینگفیلد[3]

 

نگاهی عمیق به انجمن دبیرستان‌های ایلینویز[4] تازه‌ترین طرح تاریخ شفاهی کتابخانه و موزه ریاست جمهوری آبراهام لینکلن در اسپرینگفیلد است.

ده‌ها مصاحبه، یک به یک با مربی‌های موفق، ورزشکارانِ بااستعداد و حتی روزنامه‌نگارانی که ورزش‌های دبیرستانی را پوشش داده‌اند، امکان بررسی نقشی که ورزشکاران و این دست فعالیت‌ها در سراسر ایالت و تاریخ آن ایفا می‌کنند، فراهم می‌سازد.

فیلیپ پاگو[5] که پیشگام این طرح است و تجربه‌ای طولانی به عنوان عضوی از انجمن دبیرستان‌‌های ایلینویز دارد می‌گوید: «تقریباً در هر جامعه‌ای ورزشکارها نقش حیاتی دارند.»

پگو ادامه می‌دهد: «در برخی موارد امکانات مالی چالش مدارس بود، ولی جامعه آن را پشت سر خواهد گذاشت و آنها واقعاً با هم کار می‌کنند. ورزش‌ها و فعالیت‌های جسمی و دبیرستان‌ها، به نوعی ستون فقرات یک جامعه هستند.»

غیر از شناخته‌شده‌ترین ورزش‌های دبیرستانی مانند فوتبال یا بسکتبال، این طرح شامل بازی‌های گروهی، آموزشی و موارد دیگر نیز هست.

سوزی نوبلاچ [6]از انجمن دبیرستان‌‌های ایلینویزکه با او برای این طرح مصاحبه شد، می‌گوید این آینده ورزشکاران است که موضوع بسیار هیجان‌انگیزی است.

او می‌گوید: «آیا می‌توانید تصور کنید که یک مسابقات فوتبال حذفی ایالتی همزمان با یک بازی فوتبال مجازی دیوانه‌کننده در حال اجرا باشند و شما معلم آن دانش‌‌آموزان درگیر بازی‌های الکترونیکی باشید و همانجا آن بازی زنده نیز از تلویزیون پخش شود؟ این هیجان حد و حصر ندارد.»

از نکات برجسته این طرح، پرداختن به نقش ورزشکاران ایلینویز است که در سطح ملی بازی می‌کنند. ایلینویزز به ایجاد فدراسیون ملی دبیرستان‌ها[7] کمک کرده است و یکی از نخستین سهامداران حق پخش مسابقات «مارچ مدنس»[8] یا جام قهرمانی بسکتبال دسته اول مردان آمریکاست.

 

 

[1] Jaclyn Driscoll

[2] Abraham Lincoln Presidential Library

[3] Springfield

[4] Illinois High School Association

[5] Philip Pogue

[6] Susie Knoblauch

[7] National Federation of High Schools

[8] March Madness



 
تعداد بازدید: 5574


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.