رویداد تاریکی که در تاریخ شفاهی بومیان توصیف شد

رابین اندروز[3]
ترجمه: سارا اشموعیل

03 دی 1396


بومیان[1] دارای پیشینه‌ای از نقل روایت، تنها از طریق سنت‌های شفاهی و هنر هستند. جیسون بنز بنی/ عکس از شاتراستاک[2]

 

 

 

سنت نقل روایت شفاهی مردم بومی [استرالیا] همتایی ندارد. این سنت اگر چه تحت نفوذ چرخش‌های اساطیری قرار گرفته است، مقدار زیادی از آنچه که برای صدها نسل و هزاران سال به ارث گذاشته، ظاهراً از حوادث واقعی الهام گرفته شده‌اند.

به تازگی، روایت فوران آتشفشان هفت هزار ساله‌ای یافت شده که شواهد زمین‌شناسی آن را اثبات می‌کنند. در حال حاضر، در روایتی تاریک‌تر، به نظر می‌رسد که ماجرای قتل‌عامی که می‌گویند در حدود یک قرن پیش رخ داده، واقعیت داشته باشد. گروهی از پژوهشگران با درج این مطلب در مجله بین‌المللی علوم قانونی[4] توضیح دادند که چگونه برای قتل‌عامی که در ایستگاه استورت کریک[5] در صحرای تانامی[6] رخ داده، شواهد باستان‌شناسی برای اثبات هست، علی‌رغم این که هیچ گزارش مکتوبی درباره این واقعه تا به حال وجود نداشته است.

گذشته ‌از ‌این، استورت کریک که به‌عنوان جورابالان[7] شناخته شده است، شاه‌راه حیاتی منطقه محسوب می‌شود و غرب استرالیا[8] و قلمرو شمالی[9] را جدا می‌کند. فراهم ‌نمودن آب برای چشم‌اندازی خشک و خالی از سکنه نیز سبب می‌شود تا اینجا به مکانی تبدیل شود که از اهمیت معنوی برای مردمان هردو قوم والماجاری[10] و جارو[11] برخوردار باشد. سنت شفاهی بومی، روایت می‌کند که قتل‌عامی در اینجا صورت گرفته است. این‌گونه به ‌نظر می‌رسد که یک مرد و پسرش از این وحشت فرار کرده‌اند و روایت آنها را نوادگان کسانی که در کمین کشته شدند، نقل کرده‌اند. گفته می‌شود که آنها به ضرب گلوله کشته شدند و اجساد آنها سوزانده شد. مطالبی که مدارک نشان می‌دهند این است که همه این اقدامات به تلافی قتل دو سهام‌دار سفیدپوست در سال 1922 در نزدیکی ایستگاه بیلیونا[12] مربوط می‌شود.

 

استخوان‌هایی که بعد از نود سال فرسایش آب و هوا هنوز باقی مانده‌اند. عکس از اندی تانگ هنگ وای[13]/ شاتراستاک

 

یک مرد بومی را مقصر قتل آنها دانسته‌اند و گروه تجسس پلیس، به جست‌وجوی وی در منطقه پرداخت. این ظن می‌رود که پلیس عامل این قتل‌عام، پس از آن ماجرا بوده باشد. با این وجود تاکنون هیچ‌گونه شواهد فیزیکی جز یک روایت و تعدادی نقاشی برای اثبات این ادعاها وجود نداشته است. تنها سرنخی که ممکن بود زمانی جزء مدارک فیزیکی مبنی بر این قتل‌عام تلقی گردد، دفتر خاطرات روزانه یک پلیس است که به سال 1922 بازمی‌گردد و ظاهراً نوشته‌های چهار روز از این خاطرات گم شده است. بنابراین، تلاش برای یافتن آن با هدایت دانشگاه فلیندرز[14] آغاز شد.

پس از این که نوادگان کسانی که به قتل رسیده بودند را به محل قتل‌عام بردند، شواهدی را که در پی آن بودند، یافتند. چندین قطعه استخوان سوخته متعلق به انسان، از جمله جمجمه‌های سر شناسایی شد. هیچ شیء بومی دیگری یافت نشد که نشان‌ دهد این آثار بقایای نوعی خانه‌ باشند. با استفاده از تکنیکی به نام انکسار پرتو ایکس، درجه حرارت دقیق و مدت زمان آتش‌سوزی که سبب سوختگی شده بود، مشخص گردید. بدون‌شک، آتش به‌ مدت چند ساعت به ‌شدت داغ بوده، به این معنا که چوب به عنوان سوخت مورد استفاده قرار گرفته بود و آتش به بقایای انسانی تا حدی آسیب وارد کرده بود که آنها قابل‌ شناسایی نبودند.

اگر چه مجرمان را هنوز نمی‌توان به‌طور قطع شناسایی کرد، اما قتل‌عام صورت گرفته و فردی به‌ وضوح سعی در پنهان‌ نمودن مدارک داشته است. تنها دلیلی که این پژوهش را امکان‌پذیر ‌کرد، به ‌راستی سنت نقل روایت قابل توجه مردم بومی بود که حاضر نشدند این مسئله را صد سال پس از وقوع آن نادیده بگیرند. برخی از نویسندگان این پژوهش با توضیح و ارایه تصاویر کار خود در سایت کانورسیشن[15] گفتند: «ما نمی‌توانیم گذشته را بی‌اثر کنیم، اما می‌توانیم تصدیق کنیم که این حوادث بخشی از تاریخ هر دو مردم بومی و سفیدپوست بوده است؛ آنها واقعی هستند و مردم بومی هنوز از درد گذشته رنج می‌برند.»

این پژوهش با بیان این موضوع نتیجه گرفت که این کار به دیگران کمک خواهد کرد تا سایر مکان‌های قتل‌عام را در سراسر استرالیا شناسایی کنند؛ چیزی که امید است برای مردم بومی آسیب‌دیده، پایانی هر چند کوچک برای این ماجرا باشد.

 


[1] Aboriginal

[2] JASON BENZ BENNEE/SHUTTERSTOCK

[3] Robin Andrews

[5] Sturt Creek Station

[6] Tanami Desert

[7] Tjurabalan

[8] Western Australia

[9] Northern Territory

[10] Walmajarri

[11] Jaru

[12] Billiluna Station

[13] Andy Tang Hong Wai

[14] Flinders University

[15] The Conversation



 
تعداد بازدید: 4566


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 94

حادثه دیگر که باعث شد تصمیم آخرم را برای پیوستن به نیروهای شما بگیرم حماسه‌ای بود که آن سرباز گم شده آفرید. روزی یکی از گروههای گشتی ما یک سرباز شما را که گم شده بود اسیر کرد به موضع آورد سرباز جوانی بود در حدود بیست تا بیست و دو ساله. محاسن زیبایی داشت، وقتی سرباز را به موضع آوردند چند نفر جمع شدند. سرباز آرام بود و حرف نمی‌زد اما نارضایتی از اسارت کاملاً از چهره‌اش پیدا بود. سعی می‌کرد خونسردی خود را از دست ندهد. در همان ساعت یک کامیون ایفا آماده بود که چهل پنجاه تن از پرسنل را به مرخصی ببرد. مقصدش بصره بود.