مأموریتی که با تاریخ شفاهی ادامه می‌یابد

نویسنده: اد رونیان[1]
ترجمه: نرگس صالح‌نژاد

01 اردیبهشت 1397


مدیر سابق خدمات ایمنی وارن همچنان به جمع‌آوری تاریخ‌های شفاهی گذشته ادامه می‌دهد. فرد هریس[2] که 18 سال پیش اولین مدیر سیاه‌پوست خدمات ایمنی شهر وارن[3] شد، این را مأموریت خود دانسته تا تاریخ مردم هم‌نسل خود و نحوه زندگی آنها را در وارن در دهه‌های 1950 و 1960 حفظ کند.

یک دهه پیش هریس 75 ساله و چند نفر دیگر در یک مستند حضور یافتند و درباره «مبارزات ناپیدایی» که سیاه‌پوستان در آن زمان با آن در شهر روبه‌رو بودند صحبت ‌کردند، مانند اینکه از آنها انتظار می‌رفت در مناطق خاصی زندگی کنند، در سالن‌های تئاتر در بخش‌های خاصی بنشینند و از دستشویی‌ها و تأسیسات آب آشامیدنی استفاده نکنند.

این کار مأموریتی است که امروز با یک طرح تاریخ شفاهی ادامه می‌یابد که او در سالیان قبل آغاز کرده و امیدوار است جایی در اتاق تاریخ مجتمع خانوادگی اوتریچ[4] را به خود اختصاص دهد.

بخشی از این تاریخ را هریس خودش نوشته است. تابستان گذشته (2017) بعد از تیراندازی در یک مسابقه صلح‌آمیز معمولی بسکتبال در مجتمع آپارتمانی هایلند تریس[5] او گفت جوانان جامعه سیاهان باید تاریخ موطن خود را بدانند. هریس خطاب به جوانانی که در جلسه‌ای محلی گرد هم آمده بودند گفت: «شما تاریخ ما و آنچه در جنوب و در شهر در دهه‌های گذشته بر پدران ما گذشته درک نمی‌کنید.» و ادامه ‌داد: «آنچه بر پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها گذشت، وقتی که از می‌سی‌سی‌پی، آلاباما و جورجیا به وارن در اوهایو آمدند. اما این تقصیر نسل من است، زیرا به شما چیزی از تاریخ خود را آموزش ندادیم. ما نمی‌توانستیم به یک سالن سینما برویم و مانند امروز شما در آن بنشینیم. ما برای به دست آوردن موقعیتی که امروز داریم باید می‌جنگیدیم.»

او گفت تاریخی که اغلب کودکان سیاه‌پوست می‌آموزند همان «چیزی است که به ما در مدارس یاد می‌دادند، یعنی اینکه ما برده بوده‌ایم و این باعث می‌شود برخی از کودکان نتوانند آینده‌ای درخشان برای خود ببینند. من همیشه به مردم می‌گویم، ما به‌عنوان برده به این شهر نیامدیم. ما به‌عنوان مردم عادی به اینجا آمدیم. اما زمانی که به اینجا رسیدیم ما را به برده تبدیل کردند.»

هریس می‌گوید روایت سیاهان در شهر وارن شبیه دیگر شهرهای صنعتی است؛ سیاهان در جست‌وجوی کار به شمال ‌آمدند. هریس می‌نویسد: «هر چند در حال حاضر در شمالی زندگی می‌کند که به اصطلاح تفکیک نژادی بر آن حاکم نیست، اما وقتی کارگران سیاه‌پوست کارخانه فولاد از دروازه‌های کارخانه بیرون می‌آیند زندگی بسیار متفاوتی نسبت به همکاران سفیدپوست خود ‌دارند.» او همچنین اضافه می‌کند: «آنها به خانه‌هایی در محله‌ای می‌روند که تاجران سفیدپوست به‌عنوان محله سیاهان طراحی کرده‌اند؛ بنابراین در لایه زیرین، نوعی تفکیک نژادی که بسیاری از سفیدپوستان دست کم آگاهانه از آن خبر ندارند، وجود دارد.»

«زمانی که بچه‌های کوچک سیاه‌پوست در گوشه‌ای از ناهارخوری محلی به جای نشستن در فضاهای اختصاصی رستوران در نزدیکی کانتر آن می‌ایستند تا غذای خود را بخورند، هیچ کس متوجه آنها نیست، اما این کودکان می‌دانند که از آنها انتظار چنین رفتاری می‌رود. نسلی که به عواقب خودبرتربینی نسبت به سفیدان و به چالش کشیدن امتیازات آنها آگاه بوده، این رفتار را به این کودکان آموخته و هشدار داده است.»

هریس و مارک هرون[6]، خزانه‌دار مجتمع 20هزار مترمربعی خانوادگی اوت‌ریچ، تلاش کرده‌اند از امکانات خارج از مجموعه برای ایجاد فرصت‌های آموزشی، تفریحی و دیگر فعالیت‌ها در محله استفاده کنند. یکی از راه‌هایی که آن‌ها امیدوارند این کار را از آن طریق انجام دهند، این است که اعضای هیئت مدیره ترمبل کانتی[7] را برای تخصیص امکانات برای این مرکز به‌عنوان یک مرکز قدیمی و بزرگ از طریق تأمین هزینه‌های آن راضی کنند.

 

[1] . Ed Runyan, runyan@vindy.com

[2]. Fred Harris

[3] . Warren

[4] . Family Outreach Complex,

[5] . Highland Terrace

[6]. Mark Herron

[7].Trumbull County



 
تعداد بازدید: 3766


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.