هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-7

مجتبی الحسینی
ترجمه: محمدحسین زوارکعبه

14 اردیبهشت 1398


دخالت در امور داخلی ایران

رسانه‌های تبلیغاتی، اخبار و گزارشاتی در زمینه اقدامات آشوبگرانه و حرکت‌های تجزیه‌طلبانه که پس از پیروزی انقلاب ایران صورت گرفت، منتشر می‌ساختند. رسانه‌ها به منظور زمینه‌سازی برای تجزیه ایران ترکیب «ملت‌های ایران» را به جای «ملت ایران» به کار می‌بردند. بعثی‌ها از این که ملیت‌های عرب، کُرد و ترکمان در عراق زندگی می‌کنند و از آنها به عنوان ملت واحد عراق یاد می‌کنند غافل بودند. البته باید بگویم خود را به فراموشی زده بودند.

روابط و مناسبات بین دو کشور ایران و عراق بعد از اثبات مشارکت عراق در عملیاتی تخریبی در خوزستان، به تیرگی گرایید. واقعیت این است که کنسولگری عراق در خرمشهر عده‌ای از اعراب ایرانی‌الاصل را برای انجام یک رشته عملیات تخریبی در داخل ایران بسیج کرده بود. از سوی دیگر رژیم عراق ضمن اعلام پشتیبانی از هواداران قاسملو، پایگاه‌هایی را در منطقه سلیمانیه که زیر نظر «برزان تکریتی»‌(برادر ناتنی صدام) ـ که رئیس کل اطلاعات عراق بود ـ اداره می‌شد، در اختیار آنان قرار داد.

در جمع‌بندی این بخش از کتاب می‌توان گفت که جنگ، طرحی بود که از قبل با همکاری و هم‌فکری ابرقدرت‌ها، به ویژه آمریکا و رژیم‌های دست‌نشانده او در منطقه و نیز پس‌مانده‌های رژیم شاه معدوم، پی‌ریزی شد که هدف از آن، همانا براندازی حکومت اسلامی ایران و بازگردانیدن اوضاع به حال سابق و تأمین مجدد منافع آمریکا و اسرائیل از طریق روی کار آوردن یک نظام لائیک دست‌نشانده در ایران بود؛ گرچه ظاهراً این جنگ به منظور مطالبه زمین و آب تحمیل گردید.

این خلاصه‌ای بود از حوادثی که من در طول یک سال اقامت خود در بغداد در جریان آنها قرار گرفتم. به دنبال وقوع این حوادث یک‌سری جریانات و رخدادهای سیاسی و ا جتماعی دیگری نیز روی داد که خواسته یا ناخواسته در سرنوشت و آینده میلیون‌ها نفر از مردم دو کشور تأثیر گذاشت.

از سراسری عطوفت به دخمه‌های مرگ

پس از یک سال اقامت در بیمارستان‌های آموزشی، در تاریخ 18 اگوست 1980/ 27 مرداد 1359 با زندگی غیرنظامی در بیمارستان کرامه بغداد وداع گفته، سوار قطار مشکلات و محنت‌ها شدم. لباس سفید را که سمبل پاکی و مردم‌داری است درآورده و به جای آن لباس نظامی خاکستری رنگ را که ماهیتی خشن و بی‌رحم دارد، پوشیدم.

بیمارستان را به قصد منزل ترک کردم و پس از گذرانیدن دو شبانه‌روز در بین خانواده و عزیزان،‌ بیستم آگوست/ 29 مرداد با در دست داشتن نامه خدمت وظیفه، عازم دانشکده افسران احتیاط بغداد شدم. چند روز بعد اسامی اعلام شد و من به عنوان دکتر سرباز وظیفه به آموزشگاه پزشکی بیمارستان نظامی الرشید اعزام شدم. به دلیل عدم عضویت در حزب بعث عراق، در دانشکده احتیاط شرکت نکردم. با این که از این بابت بسیار خوشحال بودم ولی تیرگی روابط بین عراق و ایران و وقوع درگیری‌های مرزی و حملات توپخانه در منطقه خانقین و مندلی ـ که اخبار و گزارشات آن به گوش مردم می‌رسید ـ بر ترس و نگرانی من دامن می‌زد. در آن فاصله با یکی از پزشکان شاغل در بیمارستان خانقین ملاقات کردم. او با اشاره به این حملات گفت: «ارتش عراق شهر قصرشیرین را به وسیله توپخانه مستقر در داخل شهر خانقین مورد هدف قرار می‌دهد و زمانی که ایرانی‌ها درصدد پاسخگویی به حملات توپخانه عراق برمی‌آیند، گلوله‌های توپ به مناطقی از خانقین اصابت می‌کند.»

در واقع دولت عراق با این گلوله‌باران زمینه را برای شروع یک تجاوز گسترده فراهم ساخت. در ادامه این حوادث و رخدادها، حملات تبلیغاتی علیه دولت نوپای ایران شدت یافت و به حد ارعاب و تهدید رسید. حتی شخص صدام در آن روزها از منطقه مرزی بازدید کرد و در حالی که با دوربین سرزمین‌های ایران را نظاره می‌کرد، بر صفحه تلویزیون ظاهر گردید. رسانه‌های تبلیغاتی عراق با پخش گزارشات مربوط به این گلوله‌باران سعی می‌کردند کینه و عدالت مردم را نسبت به ایران و دولت این کشور تحریک نمایند.

طی دو هفته اقامت در آموزشگاه با مسائل جاری در ارتش آشنا شدم. گروه ما از چند نفر دندان‌پزشک و داروساز تشکیل یافته بود. روز 4 سپتامبر 1980/ 13 شهریور 1359 رادیو بغداد با پخش یک اطلاعیه نظامی اعلام کرد: نیروهای عراق، مناطق «سیف سعد»، «هیله»، «خضر» و «زین‌القوس» را که در تصرف ایران بود، آزاد ساختند.

همزمان با این رخداد نظامی، یک اتفاق مهم سیاسی یعنی لغو قرارداد 1975 الجزایر که بین دو کشور منعقد شده بود، به وقوع پیوست. قابل ذکر است که با انعقاد این قرارداد در آن سال، اختلافات مرزی و سیاسی بین رژیم عراق و دولت شاه معدوم برطرف گردیده بود. تلویزیون عراق یک جلسه فرمایشی از مجلس ملی عراق را به نمایش گذاشت و شخص صدام در این جلسه شرکت کرد و ضمن ایراد یک سخنرانی که طی آن دولت ایران را مورد انتقاد شدید قرار داد، شرایط زمانی انعقاد قرارداد الجزایر را تشریح کرد و آن را اجحافی در حق عراق دانست. صدام در پایان سخنرانی، قرارداد یاد شده را لغو و آن را پشت تریبون پاره کرد. در آن روز عمل مضحکی از سوی اعضای مجلس ملی سر زد. آنها که خود را نمایندگان واقعی مردم به حساب می‌آوردند، به محض شنیدن عبارت «قرارداد 1975 از نظر ما...» ـ که بر زبان صدام جاری شده بود ـ برای او کف زدند. واقعیت این است که صدام می‌خواست بگوید: «ما قرارداد 1975 را ملغی به حساب می‌آوریم» ولی حاضرین به او فرصت ندادند عبارت «ملغی» را به زبان بیاورد. این نشان می‌دهد که نمایندگان تحمیلی از سوی رژیم بعث قبلاً از این تصمیم مطلع بودند و چاره‌ای نداشتند جز این که مقابل دوربین تلویزیون برای رهبر خودشان ابراز احساسات کنند. معلوم می‌شود همان‌گونه که هنگام انعقاد قرارداد 1975 خواست و عقیده مردم عراق در نظر گرفته نشده بود، تصمیم لغو آن نیز مبتنی بر میل و اراده عمومی نبود. می‌دانیم که این قرارداد، یک قرارداد بین‌المللی به ثبت رسیده در سازمان ملل متحد می‌باشد و هیچ یک از طرفین حق ندارند بدون مراجعه به کشور میانجی یعنی الجزایر و سازمان ملل متحد آن را زیر پا بگذارد. خوب است به این نکته اشاره کنم که رژیم صدام اختلاف مرزی و مداخله ایران در مسائل داخلی عراق را مطرح نکرد، بلکه این قرارداد را به بهانه این که حقوق عراق را تضمین نکرده است، لغو نمود. این مسئله با ادعای دیگر رژیم صدام مبنی بر این که به خاطر نقص قرارداد 1975 از سوی ایران مجبور شد یک جانبه آن را لغو نماید کاملاً منافات دارد.

خاطرم هست در پی ملاقات شاه معدوم و صدام در الجزایر که به انعقاد صلح بین طرفین منتهی شد، رسانه‌های تبلیغاتی عراق تحقق این قرارداد را یک دستاورد قومی و ملی به دست «رفیق صدام حسین» دانستند و همچنین حل قضیه کردها و پایان عادلانه اختلافات مرزی با ایران را نتیجه انعقاد قرارداد الجزایر تلقی کردند. ملت مظلوم عراق بی‌آن که اطلاعاتی از مفاد قرارداد و شرایط زمانی انعقاد آن داشته باشند، به رقص و پایکوبی پرداختند. در آن زمان، برای عامه مردم، مهم این بود که جنگ شمال فروکش کرده و جوی‌های خون خشک شده است.[1]

ادامه دارد
هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-6

 


[1]. گفتنی است که این جنگ داخلی ساخته و پرداخته دولت‌های پیشین عراق، به ویژه بعثی‌هایی است که طعم تلخ ذلت و حقارت را به ملت مسلمان کُرد چشاندند و چنان عرصه را بر کُردها تنگ کردند که آنها مجبور شدند برای دفاع از خود و حیثیت‌شان به مبارزه مسلحانه با دولت برخیزند.



 
تعداد بازدید: 5960


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 93

یک‌بار از دور یک جیپ ارتشی آواره در جاده اهواز ـ آبادان نمایان شد آن را متوقف کردیم. سرنشینان آن سه نفر سرباز و سه نفر شخصی بودند. دو نفر از سربازها پایین آمدند و از ما پرسیدند «شما کی هستید و چرا جلوی ما را گرفته‌اید؟» وقتی متوجه شدند که ما عراقی هستیم و تا اینجا آمده‌ایم بهت‌زده به هم نگاه کردند. به آنها دستور دادیم به آن طرف جاده بروند تا ماشین بیاید و آنها را به بصره ببرد.