سیصد و چهل و پنجمین برنامه شب خاطره -2
نخستین راوی برنامه، سرتیپ دکتر نصرالله عزتی در ادامه صحبتهایش گفت: من بعد از فارغالتحصیلی عاشق رسته زرهی بودم. همیشه این را برای دانشجویان افسری میگویم که دو تا رسته رزمی انتخاب کنید و یک رسته اداری. من هر سه تا را زرهی زده بودم. شهید نامجو به من میگفت حالا اینقدر عاشق زرهی هستی؟! گفتم زرهی را دوست دارم. در هر صورت دوره آموزشی کوتاهی دیدم و به واحد تیپ 37 زرهی شیراز که آن موقع در منطقه ماهشهر آبادان بود رفتم. در آن تیپ عملیاتهای مختلفی انجام دادیم. تیپ 37 زرهی شیرازی نقش مهمی در آزادسازی آبادان داشت. بعد از آزادسازی آبادان برای عملیات فتحالمبین آماده شدیم.سیصد و چهل و پنجمین برنامه شب خاطره - 1
نخستین راوی برنامه، سرتیپ دکتر نصرالله عزتی جانباز شیمیایی بود. وی علاوه بر حضور بیش از 100 ماه در مناطق عملیاتی، در واحدهای زرهی خدمت کرده و 11 سال نیز معاونت وزیر دفاع را بر عهده داشته است. راوی از روز همایش دانشجویان افسری و سخنان شهید نامجو و آن حادثه در سالن آمفیتأتر دانشکده افسری چنین گفت: یکی از مسائلی که کمتر به آن توجه شده، حضور دانشجویان دانشگاه افسری در نخستین روزهای جنگ در جبهه خوزستان است. ما در حال فارغالتحصیلی بودیم و حدود سه ماه با درجه افسری به منزل میرفتیم و برمیگشتیم. دقیقاً روز 31 شهریور، دانشجویان آخرین تمرین رژه را در دانشگاه افسری انجام دادند.پرابلماتیک روایت در ایران پساانقلاب و جنگ
(نگاهی به کتاب خط به خط خاطره؛ شیوهنامهی ویرایش کتب خاطرهنگاری مستند)
مسئله این است که «با گذشت سه دهه از ظهور پدیدهی خاطرهنویسی» جنگ/ دفاع مقدس/ پایداری در ایران، با ظهور پدیدهی دیگری به نام «روایتنویسی اجتماعی» روبرو هستیم که ویژگی بارز آن «محفوظ ماندن زبان گفتار راوی» است، چندانکه میتوان «صدای راوی را از درون این متنها شنید». دستکم سه عامل را میتوان برشمرد که نشان میدهند چرا باید زبانی را که این متنها را تولید کردهاند؛ یعنی زبان گفتار را به رسمیت بشناسیم، بهدرستی تعریفاش کنیم و...سیصدوچهلوچهارمین برنامه شب خاطره-5
چهارمین راوی شب خاطره سیصدوچهلوچهارم، آزاده خلبان امیر سرتیپ محمد صدیققادری، در ادامه از دوران اسارت خود گفت: روی تخت بیمارستان بودم. صلیب سرخ برای بازدید آمدند. قبل از آن دکترهای عراقی آمده بودند و قرار بود اسامی مریضها را روی تخت و بالای سرشان بزنند. وقتی اسامی را زدند من نگاه کردم و دیدم روی سینه و بالای تخت یکی از مجروحین نوشته شده محمدحسن لقمانینژاد. آن لحظه خوشحالترین لحظه زندگیام بود.سیصدوچهلوچهارمین برنامه شب خاطره-4
چهارمین راوی شب خاطره سیصدوچهلوچهارم، آزاده خلبان امیر سرتیپ محمد صدیققادری، متولد 11 بهمن 1332 در شهر سنندج بود. وی زمانی که مشغول تحصیل در کلاس اول دبیرستان بود، در مسیر مدرسه، هلیکوپتری را میبیند که دچار حادثه شده و در وسط میدان بزرگ شهر نشسته است. با دیدن هیبت هلیکوپتر و آن خلبانی که از آن پایین آمده بود آرزو میکند که روزی خلبان شود. بعدها در کنکور سراسری شرکت میکند و در دانشگاه تبریز پذیرفته میشود. پس از گذراندن چند ترم مطلع میشود که میتواند برای گذراندن رشته خلبانی به تهران بیاید. از اینجا مسیر زندگیاش عوض میشود و به شهر تهران میآید و درس خلبانی را میخواند.سیصدوچهلوچهارمین برنامه شب خاطره - 3
راوی سوم برنامه 344 شب خاطره امیر آزاده و جانباز محمدحسن لقمانینژاد متولد شهر مقدس مشهد بود. او پس از گرفتن دیپلم، برای دریافت رتبه خلبانی به آمریکا رفت. با شروع انقلاب، معلم خلبان هواپیمای جنگنده ـ بمب افکن اف4 و همچنین هواپیمای مسافری شد. او جزو اولین نفراتی است که در جنگ تحمیلی و در سال 1359 به اسارت درآمد و در آخرین روزها و در سال 1369 از اسارت آزاد شد.سیصدوچهلوچهارمین برنامه شب خاطره-2
راوی دوم برنامه سیصدوچهلوچهارم شب خاطره، سرتیپ دوم خلبان فریدون صمدی بود. وی که در ابتدا به دلیل علاقه به پزشکی دانشآموز رشته طبیعی بود، روزی با دیدن عبور هواپیمایی که در حال ریختن اعلامیههای فراخوان سربازی به پایین بود، مسیر زندگیاش تغییر کرد. او برای اینکه خلبان شود، رشتهاش را به ریاضی تغییر داد. وی در سال 1340 وارد نیروی هوایی ارتش و در سال 1345 خلبان شد. جزو اولین نفرات دورهدیده خلبانی بود که بعدها استاد درجه یک خلبانی شد. او همچنین جزو اولین نفراتی است که با هواپیمای مافوق صوت پرواز کرده است. وی در آغاز جنگ تحمیلی جانشین فرمانده پایگاه بوشهر و افسر عملیات پایگاه شکاری بوده است.سیصدوچهلوچهارمین برنامه شب خاطره-1
سیصدوچهلوچهارمین برنامه شب خاطره، پنجشنبه 4 اسفند 1401 با حضور دلاورمردان نیروی هوایی ارتش در سالن سوره حوزه هنری برگزار شد. در این برنامه، امیر علیرضا رودباری، سرتیپ دوم خلبان فریدون صمدی، امیر محمدحسن لقمانینژاد و آزاده خلبان امیر سرتیپ محمد صدیققادری به بیان خاطرات خود پرداختند. همچنین از کتاب «خلبان صدیق» با حضور حجتالاسلام سید محمدحسن ابوترابیفرد رونمایی شد. داوود صالحی اجرای این شب خاطره را برعهده داشت.سیصدوچهلوسومین برنامه شب خاطره -4
راوی سوم برنامه، سردار نصرتالله اکبری در ادامه سخنانش گفت: آن شب عملیات شروع شد. بنده سر ستون بودم که کارور آمد. گفتم: یک فرمانده خوب آن است که یا وسط ستون باشد یا ته ستون. اگر من را قبول نداری من بروم. بنده خدا کارور خیلی خجالتی بود، رفت وسط ستون. دوباره بعد از ده دقیقهای سر ستون آمد. گفتم: چرا آمدی؟! گفت: من دلهره دارم باید سر ستون باشم تا ببینم چه اتفاقی میافتد تا تصمیم بگیرم. گفتم: من هستم تو برو خیالت راحت باشد. درگیری دشمن به اوج رسیده بود. عراقیها روبهروی ما بودند و درگیری به حدی بود که با عراقیها تن به تن شدیم. سمت راستمان گروهان دیگری بود که موفق نشد بیاید، اما ما موفق شدیم هدفمان را بگیریم.سیصدوچهلوسومین برنامه شب خاطره -3
راوی سوم برنامه، سردار نصرتالله اکبری متولد تهران در سال 1336 بود. زمانی وارد سپاه شد که هنوز لشکر و تیپ در سازمانهای رزم سپاه تشکیل نشده و گردانها از 1 تا 9 نامگذاری شده بودند. ورود جدیترش به دفاع مقدس با عملیات «بیتالمقدس» و بهعنوان رزمندهای ساده شروع شد. وی از سال 1362 به بعد فرماندهی گردان مالک اشتر از لشکر محمد رسولالله(ص) در عملیاتهای بدر، والفجر8 و کربلای1 به عهدهاش بود. راوی در شروع خاطرات خود گفت: سال 1359 در پادگان دوره آموزشی میدیدیم که در 31 شهریور جنگ آغاز شد. از آنجا به ما گفتند باید به جبهه بروید و یک روز فرصت دادند تا برای خداحافظی به منزل برویم.3
...