یادی از «نامی که ماند»


در تاریخ نگاری شفاهی، هر قدر که شاهدان و ذهنیت‌های بیشتری روبروی میکروفون نگارنده قرار گیرند، اثر غنی تر می شود. در این میان وظیفه ای که نویسنده بر عهده دارد این است که بدون توجه به ذهنیت و خلقیات مصاحبه شونده، به کاوش در میان گفته های او بپردازد و خاطرات موثق و مطابق با شواهد تاریخی را از میان آنها جدا کند. درست مانند کاوشگری که در میان ماسه های رودخانه به دنبال طلا می گردد. چنین کاری زمانی محقق می شود که نویسنده قبل از شروع به مصاحبه، به اندازه کافی منابع مورد نیاز را مطالعه نموده باشد تا دید دقیقی برای تشخیص خاطرات موثق بدست آورد.
کتاب «نامی که ماند»، تدوین جواد کامور بخشایش، یکی از آثاری است که با این معیارها در تاریخ شفاهی تطابق دارد. این کتاب ۲۲۹ صفحه ای، پژوهشی است درباره زندگی شهید سیدکاظم ذوالانوار یکی از اعضای عالی رتبه سازمان مجاهدین خلق. کامور بخشایش زمانی با موضوع کتاب روبرو شد که فقط تعدادی سند و مدرک در اختیار او قرار گرفتند و بس. او ابتدا سوالات اولیه خود را برای خانواده شهید ذوالانوار در شیراز فرستاد و در فرصتی که تا زمان دریافت پاسخ سوالات اولیه در اختیار داشت، به بررسی اسناد و کتاب‌های نگاشته شده در مورد سازمان مجاهدین خلق پرداخت. البته مشکل او با خواندن منابع کامل حل شدنی نبود. او در مقابل خود شخصیتی را داشت که قسمتی از زندگی خود را مخفیانه گذرانده بود و از این زندگی مخفیانه اطلاع درستی در دسترس نبود.
کاظم ذوالانوار کیست؟ صرف نظر از اینکه آیا او نیاز به معرفی دارد یا نه، ذکر حقایقی از زندگی او خالی از لطف نیست. سید محمد کاظم ذوالانوار در سال ۱۳۲۶ در شیراز به دنیا آمد و در خانواده ای مذهبی و روحانی تربیت یافت. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش گذراند و در دوران نوجوانی و جوانی در جلسات قرآن و تفسیر شرکت می‌کرد. در سال ۱۳۴۴ به دانشکده کشاورزی تهران راه یافت و در سال ۱۳۴۷ به عضویت سازمان مجاهدین درآمد. در مهر ۱۳۵۰ در اداره کشاورزی مشهد دستگیر شد اما در مسیر انتقال به ساواک ضمن درگیری با پلیس موفق به فرار شد و از آن پس به زندگی مخفی روی آورد. در این دوره زندگی مخفیانه او توانست به همراه دو عضو مذهبی سازمان، رضا و احمد رضایی، تشکیلات از هم پاشیده را سازماندهی کند و چندین فعالیت مسلحانه هم انجام دهد. عملیات‌های انفجاری در خرداد 1351، به هنگام ورود نیکسون به ایران مهم ترین آنها بود. روز 12 مهر سال 1351، آخرین روز زندگی مخفی ذوالانوار بود. دستگیری او در یک عملیات گسترده ساواک اتفاق افتاد و مقاصد بعدی او شکنجه‌گاه‌های زندان‌های کمیته مشترک، زندان سیاسی قصر وزندان اوین بودند. اما این دستگیری برای رژیم گران تمام شد. ترور سرگرد منصور زمانی، رئیس زندان سیاسی قصر، ترور علیقلی نیک طبع، شکنجه گر کمیته، و تیمسار رضا زندی پور، رئیس کمیته مشترک ضد خرابکاری، اتفاقاتی بودند که با هماهنگی های او از داخل زندان اتفاق افتادند. وی همچنین در زندان قصر رهبری زندانیان سیاسی در بندهای ۳ ، ۴ و ۵ را نیز به عهده داشت. این اتفاقات از یک سو و شخصیت مذهبی ذوالانوار از سوی دیگر- که با تغییر ایده ائولوژی سازمان، هیچ خللی به آن وارد نشد - دست به دست هم دادند تا دلایل اعدام او را در فروردین 1354 فراهم کنند.
جواد کامور برای بدست آوردن اطلاعات زندگی ذوالانوار علاوه بر خانواده او، با بیش از بیست و سه تن از دوستان، هم بند ها و هم سلولی هایش مصاحبه انجام داد. او همچنین از طریق مکاتبه با موزه عبرت توانست تعدادی از اسناد و خلاصه پرونده شهید ذوالانوار در کمیته مشترک را بدست آورد. خانواده ذوالانوار نیز اسناد و دست نوشته های زیادی در اختیار او قرار دادند. یکی از کتابچه های منتشره خود سازمان در گرماگرم انقلاب هم به زندگی او و مصطفی خوشدل پرداخته بود. آن هم مطالعه شد. کامور علاوه بر اینها به کتاب‌های مختلف هم سرک کشید. با همه این تلاش‌ها او در انتهای مقدمه کتاب از خوانندگان اثر می خواهد تا او را در جریان خاطرات و یا تصاویر و اسناد احتمالی از شهید ذوالانوار قرار دهند.

در کتاب «نامی که ماند»، خواننده از همان راهی وارد جزئیات زندگی شهید ذوالانوار می گردد که خود کامور بخشایش شده بود. ما به عنوان خواننده، در ابتدا به طور مختصر با شهید ذوالانوار آشنا می شویم. سپس در فصل اول اطلاعات دقیقی از جنبشهای مسلحانه پس از قیام پانزدهم خرداد خصوصا در سازمان مجاهدین خلق بدست می آوریم. آنگاه در فصل دوم، پاسخ سوالاتمان از خانواده ذوالانوار به بدستمان می رسند و در فصل سوم اسناد و خاطرات مربوط به مبارزات مسلحانه او در سازمان در اختیارمان قرار می گیرند و با تعدادی از دوستان او آشنا می شویم. در فصل چهارم دیگر با اشراف و تعمق کامل سیر زندگی ذوالانوار را ادامه می دهیم و از نحوه دستگیری، زندگی او در زندان و دادگاههایش با خبر می شویم. در اینجا دیگر دستمان باز است و تعدادی از هم سلولی ها و هم بندهایش هم با خاطراتشان کمکمان می کنند. فصل پنجم هم همینطور است. علاوه بر اینکه خانواده ذوالانوار هم به جمع دوستان اضافه می شوند تا خاطرات مربوط  به بند 2 زندان اوین، شهادت و روزهای پس از شهادت ذوالانوار با جزئیات بیشتری مرور شوند.
در انتهای هر فصل پی نوشتهایی برای رفع سوالات احتمالی تنظیم شده اند. در انتهای کتاب نیز فهرست اعلام و اسناد و تصاویر مربوط به شهید ذوالانوار به چاپ رسیده اند. ناشر نامی که ماند انتشارات سوره است و چاپ سوم آن چند وقتی است که راهی بازار شده است.

احمدرضا امیری سامانی



 
تعداد بازدید: 6705



http://oral-history.ir/?page=post&id=1884