راستی‌آزمایی در مستندنگاری‌ها

جستاری در ضرورت توجه به نوع‌شناسی خاطرات در نظریه زیست سه‌گانه کتاب

نصرت‌الله صمدزاده

28 خرداد 1398


1. به نظر می‌رسد مهم‌ترین مسئله کارشناسان و علاقه‌مندان محصولات مستندِ حاصل از خاطره‌نگاری‌ها و پروژه‌های تاریخ شفاهی، «راستی‌آزمایی» باشد. چندان که اگر این مسئله از میان دغدغه‌مندان تاریخ برداشته شود بسیاری گلایه‌های صاحبانِ آرا از خاطرات منتشره از میان خواهد رفت.

راستی‌آزمایی چیست؟ من برای پرداختن به این مفهوم، تعمداً از مطرح کردن نسبت میان حقیقت و واقعیت پرهیز می‌کنم و نمی‌خواهم متن، به تفلسف نسبی‌گرایی واقعیت دچار شود که دردی را درمان نخواهد کرد. بنابراین در بررسی راستی‌آزمایی، از واژگان خود این مفهوم بهره می‌گیرم و از منظر مخاطب بدان می‌نگرم. فرض اولیه در این واژه یا در این ترکیب، آن است که هر رخداد از نگاه خواننده گزارش مستند یا روایت ادبی آن، صورت درستی دارد که وی آن را می‌داند یا از طریق شواهد متن، آن را حدس می‌زند و وقتی که گزارشِ رخداد یا خاطره را در تباین آن می‌بیند معترض می‌شود.

2. برای ارزیابی نظرات خوانندگان متون مستند، یا مخاطبان مستندنگاری‌ها (مخاطبان هدف‌گذاری شده در نشر کتاب‌ها)، باید بدانیم آنها دو دسته یا گروه هستند. گروه اول کسانی هستند که دستی در این کار دارند و خود را در زمره کارشناسان یا صاحب‌نظران یا پژوهشگران می‌دانند و چون در تولید محتوا دخیل هستند یا مسئولیت بر عهده‌شان است، ما همواره نظرات آنها را در مقالات، یادداشت‌ها، فضای مجازی، گروه‌های اجتماعی و رسانه‌های دیگر می‌بینیم. گروه دوم نیز عموم مردم کتابخوان هستند که ما از نظرات آنها اطلاع کافی نداریم و نظرسنجی‌های مرتبی در این خصوص شکل نگرفته است تا بدانیم آنها چه می‌گویند و چگونه با متون مستند و تاریخی ارتباط برقرار کرده‌اند؟ و تنها از طریق سنجش آماری خرید آثار یا امانت از کتابخانه‌ها، نحوه مواجهه آنها را با متون متوجه می‌شویم.

از جمله ویژگی‌های دیگر گروه اول، این است که آنها چون خود را مطلع و کارشناس مباحث تاریخی می‌دانند از جانب گروه دوم نیز دغدغه دارند و خود را نماینده آنها نیز می‌پندارند و نظر می‌دهند و نگران هستند که اطلاعات درست، به‌دست عموم مردم کتابخوان برسد.

3. چند سالی است که «کتابخانه تخصصی جنگ حوزه هنری»، از طریق مطالعه چرخه نشر و توزیع کتاب، به قاعده‌ای خاص‌ و نظری سنجیده رسیده است که به‌سبب کارکرد مؤثری که در این کتابخانه برای فعالیت‌های علمی کتابخانه‌داری و کارشناسی حوزه نشر پیدا کرده است، از آن به‌مثابه نظریه استفاده می‌کنیم؛ گرچه امیدواریم در آینده، کارکردهای تفسیری این نظریه، در قالب فرضیه‌های علمی در پیمایش‌های مختلف سنجیده شوند و قوام یابند. این نظریه می‌گوید: «کتاب‌ها، پس از انتشار، دارای زیستی سه‌گانه هستند، و هر فضای زیستی، الزامات و گفتمان خاص خود را ایجاد می‌کند و بی‌توجهی به این سه‌، نارسایی‌ها و آسیب‌هایی در مواجهه با پدیدآوری و نشر آثار ایجاد می‌کند. این سه عبارتند از: زیست پژوهشی، زیست فرهنگی و زیست تجاری. در زیست پژوهشی کتاب یک مدرک و شبه سند است و اکثر کتابخوانان، پژوهشگران، نویسندگان و کارگزاران کتاب هستند، در زیست فرهنگی، کتاب یک رسانه اجتماعی یا پیام‌رسان محسوب می‌شود و اکثر کتابخوانان، عامه مردم هستند و در زیست تجاری، کتاب یک کالای فرهنگی است و خریداران کتاب، بقای این چرخه را تضمین می‌کنند». (این نظریه طی هشت سال گذشته، به انحای گوناگون مطرح و منتشر شده است. از جمله، برخی ویژگی‌های این نظریه در شماره 1100 نشریه «کتاب هفته» به تاریخ 29 شهریور 1393، ذیل مطلب «مراجعه‌کننده بزرگ‌ترین سرمایه کتابخانه است» مندرج است.)

کارکرد اصلی این نظریه، زمانی به نمایش گذاشته می‌شود که به مخاطبان آثار توجه کنیم و بها بدهیم. از این منظر، پدیدآورندگان آثار، بایست قبل از آن‌که اثری را منتشر کنند، بدان بیندیشند که آن را برای چگونه زیستی منتشر می‌کنند. مثلاً اگر آنها کتابی با محتوای تاریخی را برای زیست فرهنگی مد نظر دارند، که در آن مخاطبان، عموم مردم هستند، از یک سو، باید بدانند که شمارگانِ (تیراژ) اندک کتاب قابل توجیه نیست و رسانه‌ای که مخاطب اندک و ناچیز داشته باشد، یک رسانه خاموش است و نمی‌صرفد که به فعالیتش ادامه دهد. از سوی دیگر، باید بدانند که مخاطب عام، اطلاعات تاریخی خود را از آثار هنری و ادبی به‌ دست می‌آورد نه آثار علمی تاریخی؛ و هر چقدر اثر منتشره، ارزش ادبی و هنری برجسته‌تری داشته باشد (که در آثار مستند، به هنرمندی مستندساز و مستندنگار مربوط می‌شود) خوانش عمومی اثر، تضمین شده‌تر است. (در این بررسی از اختلالات سرانه مطالعه در کشورمان، که تأثیری در این تحلیل ندارد، صرف‌نظر می‌شود.)

همچنین توجه به این نظریه، الزامات ساختاری کتاب را هم دستخوش تغییر می‌کند. مثلاً تأکیدی که در زیست پژوهشی برای ساختار علمی کتاب وجود دارد، اعم از لزوم واحدهای علمی تشکیل دهنده کتاب، مقدمه علمی، نمایه‌های لازم، منابع و مآخذ و غیره، در زیست فرهنگی اهمیت خود را از دست می‌دهند، و در نشر چنین آثاری، از بسیاری از اینها صرف نظر می‌شود.

شایان ذکر است مشکل می‌نماید که این سه زیست را بتوان جمع کرد و گفت من کتابم را برای هر سه آنها منتشر کرده‌ام. به دلایلی، تحقق چنین چیزی امکان‌پذیر نیست. مثلاً در زیست فرهنگی، کتاب حتماً باید ارزان تمام شود و مخاطب عامه کاری با نمایه، منابع و مآخذ، اسناد و مدارک یک کتاب ندارد و آوردن آنها، برای کتابی که قابلیت حضور در عرصه فرهنگی دارد، هم خوانش اثر را مختل می‌کند و هم بر صفحات آن می‌افزاید و بهای آن را افزایش می‌دهد. در حالی که حضور تک‌تک اینها، در زیست پژوهشیِ کتاب مثل وحی مُنزل است. پس زیست فرهنگی با زیست پژوهشی قابل جمع نیست و اگر بناست از یک کتاب مستند در هر دو زیست استفاده شود، باید روند چاپی متفاوتی داشته باشند که در جای خود قابل بحث است.

4. خاطره‌نگاری‌های اجتماعی، که به صورت تک‌نگاشت منتشر می‌شوند و طی آن شخصیتی به جامعه معرفی می‌شود و فراز و فرود زندگی آن فرد از کودکی، تا زمان حال (زمان نگارش اثر) به تصویر کشیده می‌شود، همگی برای زیست فرهنگی منتشر می‌شوند که در آنها، خاطره‌نگار یک نویسنده است یا به لوازم نویسندگی آشناست، و صاحب خاطره (در خاطرات شفاهی) نیز، عموماً از مردمان عادی جامعه است، یا به‌مثابه مردمان معمولی جامعه، خاطراتش اخذ می‌شود و موضوع مورد توجه در خاطره ایشان، کارکرد اجتماعی و پرورشی دارد تا جایگاه اسنادی و تاریخی.

همچنین محصولات پروژه‌های تاریخ شفاهی، همگی در زیست پژوهشی قرار دارند. در واقع از این منظر، تاریخ شفاهی، روشی است علمی و مطالعاتی برای تولید انواع اطلاعات (اعم از تاریخی، اجتماعی، علمی، اقتصادی، حقوقی و ...). در خروجی‌های این پروژه، شایسته است متن به صورت پرسش و پاسخ منتشر شود تا بار علمی و کارشناسی سؤالات، که وزنه‌ای برای ارزیابی کیفی کار است، نمایان گردد.

در اینجا ذکر این سه نکته نیز لازم می‌نماید که اولاً نگارنده این متن، به‌خوبی از میان‌رشته‌ای بودن برخی علوم آگاه است و نیک می‌داند وضع دانش‌های میان‌رشته‌ای چه گونه است! پس هر آنچه استنباط و تعریف می‌کند مغایرتی با تلقی میان‌رشته‌ای بودن مطالعات تاریخ‌شفاهی و خاطره‌نگاری‌ها ندارد.  ثانیاً تمام آثاری که برای زیست فرهنگی هدف‌گذاری شده‌اند، قابلیت قرار داشتن در زیست پژوهشی را نیز دارا هستند (البته، بالعکس آن صادق نیست) اما این مسئله، الزاماتی در نشر آنها ایجاد نمی‌کند. به‌عنوان نمونه، یک رمان می‌تواند یک منبع پژوهشی (مثلا در پژوهش‌های اجتماعی) باشد، اما این مسئله الزامات ساختاری بدان تحمیل نمی‌کند و مثلاً داستان‌نویس، بدین بهانه نمی‌تواند برای رمانش مقدمه بنویسد! ثالثاً بسیاری از خاطراتی که اکنون به‌عنوان تاریخ شفاهی منتشر می‌شوند (به‌ویژه در میان آثار جنگ و دفاع مقدس)، نگارنده در زمره محصولات پروژه‌های تاریخ شفاهی نمی‌داند.

5. از منظر این نظریه، راستی‌آزمایی آثاری که زیست پژوهشی دارند (مثل محصولات تاریخ شفاهی) متناسب با هر موضوع، با وزنه مطالعات تاریخی سنجیده می‌شوند و از آنجا که مخاطبان این آثار، صاحب‌نظران و کارشناسان هستند، سنجش صحت و سقم آنها در دایره‌ای محدود قرار دارد و چرخش نظرات، محفلی و علمی و با دسترسی‌های محدود است و اگر از برخی استثناها صرف نظر کنیم، گعده نظرخواهی و نظردهی پیرامون آنها در کشور ما، شاید به عدد انگشتان دو دست نرسد.

اما راستی‌آزمایی در آثاری که زیست فرهنگی دارند با آثاری که زیست پژوهشی دارند متفاوت است. در خاطر‌ه‌نگاشته‌ها، از سویی عامه مردم باید بتوانند با شخصیت‌های این‌گونه آثار، هم‌ذات‌پنداری کنند تا مقبول طبع‌شان قرار گیرد و خوانده شود و پُرشمار گردد. و از سوی دیگر باید مخاطب عامه مطمئن شود که قطعاً این خاطرات راوی است و رخدادها برای وی اتفاق افتاده است. برای تحقق این مسئله، به تناسب شیوه پدیدآوری یک اثرِ خاطره‌نگاری برای عرضه در زیست فرهنگی، صدای ضبط شده مصاحبه‌شونده، سندی برای راستی‌آزمایی محسوب نمی‌شود و مخاطبِ عامه خود را نیازمند نمی‌بیند بدان دسترسی داشته باشد. نیز نبود سؤالات مصاحبه‌کننده در کتاب، کاستی برای آن به‌حساب نمی‌آید و بالعکس، وجود هرگونه ردپایی از نویسنده (خاطره‌نگار) در متن، مُخل خوانش آن محسوب می‌شود و مخاطب را پس می‌زند و شایسته نیست.

در زیست فرهنگی، آنچه که مهم است این است که نظر صاحب‌خاطره، مبنای صحت و سقم اطلاعات منتشره است و باید وی محتوای خاطرات را تأیید کند. اگر کتاب «خاطره خودنوشت» است نشر آن، خود سندی بر این است که خاطره‌نویس، بر راستی و درستی اطلاعات آن صحه گذاشته است و اگر کتاب «خاطره شفاهی» است، وجود یک برگه به خط یا امضای صاحب خاطره نزد ناشر، در تأیید صحت محتوا (چه در کتاب چاپ شود یا نشود) کفایت از صحت محتوا (از منظر صاحب خاطره) می‌کند.

البته، ذکر اینها بدین معنی نیست که خاطره‌نگار یا صاحب خاطره مجوز دارد که هرچه از دوغ و دوشاب در نظر دارد برای خواندنی شدن متن‌اش به کتاب بیفزاید و ارزش محتوایی آن را فقط خواننده عام می‌داند و بس. بلکه باید توجه کنیم که این نوشته، برای تبیین ارتباطی است که خواننده با کتاب برقرار می‌کند و برای راستی‌آزمایی از نگاه مخاطب و انواع مخاطبان است، نه ضرورت‌ها و روش‌های نقد یک اثر خاطره‌نگاری.

همچنین گفتنی است، از آنجا که بیشتر مراکز و نویسندگان، خاطره‌نگاشته‌ها را برای نشر در چرخه فرهنگی هدف‌گذاری می‌کنند بایست بدانند که آثار منتشره در زیست فرهنگی، ناچاری‌هایی به‌سبب الزامات ادبی و بار هنری دارند که برای برخی تاریخ‌پژوهان درک آن سخت می‌نماید و برای‌شان ناخوشایند است. این آثار، اعتبار خود را از سنجش صحت و سقم اطلاعات تاریخی توسط قاطبه پژوهشگران (قبل یا بعد از انتشار کتاب) به‌دست نمی‌آورند، چرا که چنین سنجشی، به‌عنوان یک پروسه مستقل و با درنظرگرفتن همه سلیقه‌ها و نظرات، عملاً مقدور نیست. بلکه آنها اعتبار خود را از جاهای دیگری کسب می‌کنند از جمله، از مراکز تولیدی و کارشناسی، که آنها را منتشر کرده‌اند، یا ناشرانی که سال‌ها اعتبار اندوخته‌اند، یا ناقدانی که متن می‌خوانند و منصفانه آثار را نقد می‌کنند و اشکالات تاریخی آنها را، یک‌به‌یک گوشزد می‌کنند. البته نگارنده، اکنون چنین ناقدانی را سراغ ندارد بلکه بسیار مشاهده کرده است که عده‌ای با عبارات کلی، آثار خوانده یا ناخوانده را به یک چوب می‌زنند و با توصیفات کلی و فاقد اعتبار علمی، صحت اطلاعات آنها را زیر سؤال می‌برند.

بنابراین، نویسنده این متن قائل بدان است که: خاطره خاطره است و ویژگی‌های منحصر به‌فرد خود را داراست و نبایست آن را با اشباه خود (مثل روایت‌های داستانی یا گزارش‌های تاریخی) بسنجیم و بایست سنجه‌های خاص خود را داشته باشد و برای راستی‌آزمایی خاطرات، شناخت و دسته‌بندی کردن آنها اهمیتی به‌سزا دارد و بدون نوع‌شناسی آنها و بدون توجه به الزامات زیستی هر یک از انواع، دادن حکم کلی شایسته نگاه منصفانه تحقیقی نیست.



 
تعداد بازدید: 5092



http://oral-history.ir/?page=post&id=8605