سیصد و چهل و ششمین برنامه شب خاطره - 4
راوی سوم سیصد و چهل و ششمین برنامه شب خاطره دکتر احمد عبادی، متولد 1341 در یزد بود. وی سال 59 و در همان روزهای اولیه حمله عراق به ایران وارد جنگ شد. راوی در ابتدای سخنانش گفت: وقتی جنگ شروع شد، مایل بودم در ارتباط با جنگ کاری انجام دهم. داوطلبانه در بیمارستان یزد و جاهای دیگر دورههای آموزشی دیدم. به صورت پیوسته و داوطلبانه تا اواخر خرداد 1359 به منطقه جنگی سوسنگرد رفتم. اواخر اریبهشت 1360 در عملیاتی به نام تپههای اللهاکبر که در 15 کیلومتری بستان انجام شد حضور داشتم.سیصد و چهل و ششمین برنامه شب خاطره - 3
راوی دوم برنامه، دکتر عبدالله سعادت، متولد فروردین 1335، متخصص و تکنسین دارویی بود. وی امدادگری و دفاع را از مسجد جامع خرمشهر آغاز کرد. برشی از خاطره او در تیزر ابتدایی شب خاطره بازگو شد. راوی در ابتدا با اشاره به اینکه خاطره ورودش به خرمشهر در کتابهایی مثل «دا»، «صباح»، «چراغهای روشن» و «پوتینهای مریم» هم آمده است، به تجدید خاطره پرداخت و گفت: من اصلاً رزمی نبودم. نه امریه داشتم و نه معرفینامهای.سیصد و چهل و ششمین برنامه شب خاطره - 2
نخستین راوی، سردار علیاصغر ملّا در ادامه سخنانش از زبان دکتر پرویز وزیریان که در شروع جنگ مسئول سازمان بهداری استان خوزستان بود گفت: بیشترین فشار، آسیب و درگیری در استان و منطقه خوزستان بود. تقریباً اوایل شهریور بود که آقای مهندس غرضی، استاندار خوزستان، به مدیرکلها اعلام کرد برآوردها نشاندهنده این است که عراق قصد حمله به مرزهای جمهوری اسلامی دارد. با توجه به سوابق، خرمشهر از بقیه نقاط آسیبپذیرتر است. من به سرعت، اقداماتی در اهواز انجام دادم، سپس به بیمارستان طالقانی آبادان آمدم تا برای عملیات احتمالی و پذیرش مجروحین آماده شویم؛ ولی خرمشهر نقطه هدف بود.سیصد و چهل و ششمین برنامه شب خاطره - 1
سیصد و چهل و ششمین برنامه شب خاطره، پنجشنبه 4 خرداد 1402، با حضور گروهان احیا و اعضای مؤسسه بهداری رزمی دفاع مقدس در سالن سوره حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد. راویان این برنامه، سردار علیاصغر مُلّا، دکتر عبدالله سعادت، دکتر احمد عبادی و داوود خانهزر بودند. آنها درباره عملیات بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر با محوریت و نگاه به مداوای مجروحین با کمترین تلفات خاطره گفتند. اجرای این برنامه را داوود صالحی برعهده داشت.سیصد و چهل و پنجمین برنامه شب خاطره -5
راوی سوم برنامه، امیر سرتیپ دوم فولادی درباره مهمان ویژه برنامه یعنی شهید تازه تفحصشده آشوری، جانی بت اوشانا معرفی کوتاهی کرد و گفت: این شهید، سرباز گروهان سوم گردان 158 تیپ 55 هوابرد شیراز بود. در زمان شهادت 20 سال از عمرش نگذشته بود. در همان عملیات بدر در سال 1363، قبل از رفتن به عملیات در یک چالهای که ما نظامیان اصطلاحاً به آن چاله حفرگاهی میگوییم بوده است. یک چاله کوچکی که برای حفظ جان خودش در آن چاله مخفی و آماده شده بود که به دشمن بتازد.سیصد و چهل و پنجمین برنامه شب خاطره -4
راوی دوم برنامه، سرتیپ دوم نظامعلی صالحی در ادامه سخنانش گفت: در هشتمین روز جنگ یک دفعه خبر آوردند که تانکهای عراقی به پادگان دژ آمدهاند و زاغه مهماتها را منفجر کردند. شهید جوانشیر افسر خیلی شجاع و واقعاً نترس و وطنپرست بود. آمد و گفت: من بیست نفر آرپیجیزن میخواهم. به من اشاره کرد و گفت شما هستی؟ گفتم بله. بیست نفر آرپیجیزن انتخاب شدیم و با یک تویوتا به بیرون شهر رفتیم. حالا نه آبی برده بودیم و نه بیسیمی. ایشان فرمودند بهصورت آتش و مانور جلو میرویم، همانطور که در دانشکده افسری یاد میدهند. مثلاً سه نفر میخوابند و سه نفر آتش میکنند. به همین شکل جلو میروند.سیصد و چهل و پنجمین برنامه شب خاطره -3
روایت سرتیپدوم صالحی از آغاز جنگ
راوی دوم برنامه، سرتیپدوم نظامعلی صالحی بود. وی در جریان اشغال خرمشهر رزمنده بود و در همان جا به مقام جانبازی رسید. او مدتی در نیروی زمینی ارتش فرمانده لشکر بود، و در ستاد مشترک و ستاد کل حضور داشت و مدت سه سال نیز خارج از کشور به عنوان وابسته نظامی انجام وظیفه میکرد. راوی در ابتدای سخنانش گفت: 46 سال قبل، دانشجوی دانشکده افسری بودم. پس از پیروزی انقلاب، برای رفتن به لبنان در سال 1358 ثبتنام کردم. تمام دانشجویان دانشگاه افسری داوطلب رفتن به جنگ علیه اسرائیل بودند؛ ولی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع شد. امام فرمودند راه قدس از کربلا میگذرد. دشمن و استکبار فهمیده بود چه کار کند.سیصد و چهل و پنجمین برنامه شب خاطره -2
نخستین راوی برنامه، سرتیپ دکتر نصرالله عزتی در ادامه صحبتهایش گفت: من بعد از فارغالتحصیلی عاشق رسته زرهی بودم. همیشه این را برای دانشجویان افسری میگویم که دو تا رسته رزمی انتخاب کنید و یک رسته اداری. من هر سه تا را زرهی زده بودم. شهید نامجو به من میگفت حالا اینقدر عاشق زرهی هستی؟! گفتم زرهی را دوست دارم. در هر صورت دوره آموزشی کوتاهی دیدم و به واحد تیپ 37 زرهی شیراز که آن موقع در منطقه ماهشهر آبادان بود رفتم. در آن تیپ عملیاتهای مختلفی انجام دادیم. تیپ 37 زرهی شیرازی نقش مهمی در آزادسازی آبادان داشت. بعد از آزادسازی آبادان برای عملیات فتحالمبین آماده شدیم.سیصد و چهل و پنجمین برنامه شب خاطره - 1
نخستین راوی برنامه، سرتیپ دکتر نصرالله عزتی جانباز شیمیایی بود. وی علاوه بر حضور بیش از 100 ماه در مناطق عملیاتی، در واحدهای زرهی خدمت کرده و 11 سال نیز معاونت وزیر دفاع را بر عهده داشته است. راوی از روز همایش دانشجویان افسری و سخنان شهید نامجو و آن حادثه در سالن آمفیتأتر دانشکده افسری چنین گفت: یکی از مسائلی که کمتر به آن توجه شده، حضور دانشجویان دانشگاه افسری در نخستین روزهای جنگ در جبهه خوزستان است. ما در حال فارغالتحصیلی بودیم و حدود سه ماه با درجه افسری به منزل میرفتیم و برمیگشتیم. دقیقاً روز 31 شهریور، دانشجویان آخرین تمرین رژه را در دانشگاه افسری انجام دادند.پرابلماتیک روایت در ایران پساانقلاب و جنگ
(نگاهی به کتاب خط به خط خاطره؛ شیوهنامهی ویرایش کتب خاطرهنگاری مستند)
مسئله این است که «با گذشت سه دهه از ظهور پدیدهی خاطرهنویسی» جنگ/ دفاع مقدس/ پایداری در ایران، با ظهور پدیدهی دیگری به نام «روایتنویسی اجتماعی» روبرو هستیم که ویژگی بارز آن «محفوظ ماندن زبان گفتار راوی» است، چندانکه میتوان «صدای راوی را از درون این متنها شنید». دستکم سه عامل را میتوان برشمرد که نشان میدهند چرا باید زبانی را که این متنها را تولید کردهاند؛ یعنی زبان گفتار را به رسمیت بشناسیم، بهدرستی تعریفاش کنیم و...2
...