هویت،روایت،جنگ(بررسی رابطه هویت و روایت با تاکید بر خاطرات جنگ)

فرانک جمشیدی


چکیده:
هدف از نگارش مقاله‌ی حاضر، پاسخ‌دادن به چند پرسش نظری درباره‌ی هویت و جنگ است. هیچ‌یک از پرسش‌ها به‌طور مستقیم به منشأ پیدایی هویت نمی‌پردازند بلکه چگونگی تداوم حس هویت طی جنگ را آشکار می‌کنند. این پرسش‌ها عبارتند از:
1ـ چرا در بحث‌های نظری درباره‌ی جنگ، پرداختن به موضوع هویت اهمیت می‌یابد؟
2ـ چه ارتباطی میان هویت، معنایابی و جنگ می‌توان یافت؟
3ـ معنایابی تا چه حد بحث از هویت را به ابعاد ذهنی مربوط می‌کند؟
برای پاسخگویی به پرسش‌های بالا، متغیر مستقل روایت ـ به‌مثابه ظرفی که مظروف معنا در آن جای می‌گیرد ـ در نظر گرفته شده است هم‌چنین متغیر جنگ به‌مثابه متغیر درجه دومی که از طریق گزینش یا پررنگ‌کردن برخی روایت‌ها و کنار‌گذاشتن یا کم‌رنگ‌کردن برخی دیگر و دخل و تصرف در چینش و آرایش آن‌ها به‌منظور سامان‌دادن به چارچوب نظام غیریت‌ساز و مرزبندی با محیط، معانی خاصی را شکل می‌دهد و به‌‌مدد تحریک افراد به جستجوی آن معانی، هویتی یکپارچه و منسجم را از خلال آن روایت‌ها و معانی مستتر در آن‌ها بارور می‌کند.
فرضیه اصلی این مقاله آن است که پایایی و مانایی هویتی که بر‌ساخته‌ی روایتگری واقعه‌ای به‌نام جنگ است، بستگی تام و تمام به برقراری و پابرجایی فرآیند کلیت‌ساز جنگ دارد. بنابراین، هر‌آینه این فرآیند کلیت‌ساز با جریان‌ها و فرآیند‌های کلیت‌ساز دیگری که معمولاً پس از اتمام جنگ، نو‌‌به‌نو کشور را در کام خود فرو می‌برند (اعم از فرآیند‌های کلیت‌ساز منفی نظیر بحران‌های مختلف پس از جنگ یا فرآیند‌های کلیت‌ساز مثبت نظیر جریان‌‌های توسعه و نوسازی) جایگزین شود، استحکام و استقرار هویت بارورشده‌ی ناشی از جنگ با تغییر و دگرگونی و بعضاً با تزلزل و تردید روبه‌رو می‌گردد.
طرح مسأله:
تاکنون درباره‌‌ی دوره‌ی هشت ساله‌ی جنگ ایران و عراق و ریشه‌ها و تبعات و پیامدهای آن، مقالات و کتب پرشماری به رشته تحریر در‌آمده است. نیز درباره‌ی این‌که جنگ چگونه می‌تواند به‌رغم خصلت ویرانگری و تباه‌کنندگيِ نظم و سامان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، نظام‌دهنده و سامان‌بخش باشد، بسیار گفته و نوشته شده است. هم‌چنین اندک نیست شمار خوانده‌ها و شنیده‌های ما درباره‌ی چگونگی تأثیر‌گذاری جنگ بر هویت ـ چه در معنای عام و چه در معنای خاص آن‌که هویت ملی است.
اما آن‌چه از نگاه به انبوه و انباشت مقاله‌ها و کتاب‌ها در این باب حائز اهمیت می‌نماید، این است که در اغلب قریب به اتفاق این مباحث ـ خصوصاً مباحثی که به بررسی رابطه جنگ و هویت می‌پردازند ـ یک چیز مسلم و مفروض انگاشته شده و آن، هویت‌بخش‌بودن جنگ یا نسبت‌دادن هویت‌بخشی به متغیر جنگ است. حال‌ آن‌که دغدغه‌ی مقاله‌ی حاضر از جنس و سنخ دیگری است؛ به این معنا که نگارنده می‌کوشد با در نظر‌گرفتن متغیر مستقلی به نام «روایت» نشان دهد هویت به‌مثابه امری برساخته، در گذر زمان و از رهگذر روایتگری ساخته و پرداخته می‌شود. منتهی آن‌چه به کمک تثبیت آن می‌آید، فرآیند‌های کلیت‌ساز است که از جمله آن فرآیندها می‌توان به جنگ اشاره کرد؛ واقعه‌ای که به‌خوبی قادر است مجموعه روایت‌های موجود را به‌صورت هویتی یکپارچه و منسجم و در قالب مفهومی به نام ملت متبلور کند یا عینیت بخشد.
به این ترتیب مقاله‌ی حاضر حول یک فرضیه اصلی دور می‌زند و آن عبارت است از این‌که هویت برساخته روایت است. هم از این رو تأثیر جنگ بر هویت تأثیری بی‌واسطه و مستقیم نیست بلکه به واسطه تأثیری است که بر یکپارچه‌کردن روایت و تثبیت آن به‌صورت خاطره جمعی باقی می‌گذارد و به کلیت‌سازی هویت‌های پراکنده مدد می‌رساند. به دیگر سخن، تأثیر جنگ بر هویت از حیث تشحیذ و تحریک خود‌آگاهی افراد به روایت‌های از قبل موجود درباره هویت است.
اصطلاح «روایت‌های از قبل موجود درباره هویت» نشان می‌دهد اولا،ً تأثیر جنگ بر هویت مستقیم و منحصر به فرد نیست بلکه هر فرآیند و کلیت‌ساز دیگری نیز می‌تواند این نقش را ـ با اندکی تفاوت در میزان پایندگی و مانایی ـ ایفا کند. ثانیاً، نقش و تأثیر جنگ بر هویت به‌مثابه منشوری است که قادر به جمع‌کردن روایت‌های پراکنده درباره‌ی هویت حول یک نقطه‌ی کانونی است. دقیقاً به همین دلیل چگونگی آغاز و انجام جنگ (مهاجم بودن/ هدف هجوم قرار گرفتن؛ مدافع بودن/ تسلیم شدن؛ پیروزی/ شکست) در تعیین نقطه کانونی‌ای که روایت‌های مربوط به هویت یک ملت پیرامون آن استقرار می‌یابند، بسیار مؤثر است. بنابر نظر فوق، چون چگونگی تحقق مفهومی به نام ملت ـ به‌مثابه برآیندِ فرآیند کلیت‌ساز جنگ ـ در چارچوب نظام غیریت‌ساز صورت می‌گیرد، برای نشان‌دادن سازوکار تمایز‌گذاری افراد درگیر در جنگ میان خود و دیگری و مرزبندی با محیط به منظور بارور‌کردن خویشتن جمعی و رسیدن به یک تلقی جدید از خویشتن، خاطرات به‌منزله‌ی بستاری در نظر گرفته شده که محتوای این بستار ضمن آن‌که ناظرِ بر روایت‌هایی درباره‌ی تاریخ، زبان، مذهب، سیاست، فرهنگ، اقتصاد، جغرافیا و ... است، چگونگی چینش آن‌ها و معنایی که از آن‌ها استنباط می‌شود، متأثر از واقعه‌ی جنگ است. در واقع، گویی جنگ جملگيِ روایت‌ها را به طریقی که ماهیت این واقعه اقتضا می‌کند، به‌هم متصل می‌سازد و در سایه‌ی این اتصال و پیوند و معنایی که از آن به دست می‌دهد، هویتی یکپارچه را تجسم می‌بخشد.
با توجه به این‌که جامع‌ترین تحقیق درباره‌ی خاطرات جنگ از حیث مطالعه پیشینه‌شناختی خاطره (به معنای عام) و خاطرات جنگ (به معنای خاص)، تعیین خاستگاهِ نخستینِ خاطره‌گویی/ نویسی در تاریخ و تاریخ ادبیات، کارکردهای مثبت و منفی «گفت» و «نوشت» خاطرات، دلایل و انگیزه‌های آن به‌ویژه با در نظر‌گرفتن تأثیر جنگ هشت‌ساله بر تقویت انگیزه‌های شخصی و قومی و ملی به انجام این عمل، به وجود‌آمدن نهضت خاطره‌نویسی/ گویی، و سرانجام تعیین نسبت واقعه جنگ با خاطرات، در دو کتاب «یاد مانا» و «با یاد خاطره» گرد آمده است، بسیاری از استدلال‌ها و مصادیق این بحث به دو کتاب مذکور ارجاع دارند.
کلید واژه‌ها: خاطره، خاطره‌گویی، خاطره‌نویسی، هویت، روایت، جنگ
 
مقدمه:
از دهه‌ی پایانی قرن بیستم به این‌سو به‌ویژه از سال‌های آغازین قرن بیست و ‌یکم، موضوع هویت به یکی از موضوعات عمده‌ی حوزه‌های مطالعاتی و به‌طور اخص مطالعات سیاسی و فرهنگی تبدیل شده است. این امر ناشی از دلایل مختلفی است که برخی از مهم‌ترین آن‌ها را در مقاله دکتر جهانگیر معینی علمداری تحت عنوان «هویت، تاریخ و روایت در ایران» می‌توان باز‌جست. از مقاله ایشان چنین می‌توان استنباط کرد که دلایل این اقبال و اعتنا به سه دسته کلی قابل تقسیم است:
نخست، توأمانی یا همراه‌بودن موضوع هویت با موضوعات مهم و بحث‌برانگیز دیگری چون ملیت و قومیت و دین که هر یک در جای خود خوراک تحقیقات بسیاری از حوزه‌های مطالعاتی را فراهم می‌آورند،
دوم، رویدادهای جهانی (فرآیند جهانی‌شدن ـ جهانی‌سازی)، منطقه‌ای (فروپاشی کشورهایی چون یوگسلاوی، برآمدن جمهوری‌های تازه‌خاسته‌ی قفقاز و آسیای میانه و سرانجام سرنگونی نظام بعثی در عراق) و درون کشوری (انقلاب اسلامی و رویدادهای پس از آن)،
سوم، ظهور دگرگونی‌های نوین در حوزه‌ی اندیشه، به‌ویژه ظهور رهیافت‌های‌نظری و معرفت‌‌شناسانه در کانون‌های دانشگاهی (احمدی، 1383    معینی علمداری: 9ـ11).
و چهارم ـ که خارج از مباحث مقاله‌ی فوق ـ به نظر می‌رسد در وضعیت کنونی بسیار مهم و به همان اندازه پوشیده باشد، استقرار وضعیت نه جنگ و نه صلح است. چنین شرایطی که آرامش پیش از توفان یا آتش زیر خاکستر را تداعی می‌کند، از حیث تحریک ذهن به آگاهی و خودآگاهی و تلاش برای تعیین جایگاه خویش در محیط و تشخیص نسبت خود با پیرامونیان یا بر‌عکس، عیناً به وضعیت درگیری و آشوب و تنش‌های ناشی از جنگ می‌ماند و اصولاً به همین دلیل همواره پیش و پس از دوره‌هایی از این دست نظیر دوران جنگ سرد یا دوران استقرار نظم و صلح جهانی، شاهد وقوع شدیدترین و تهدید‌کننده‌ترین جنگ‌ها، و به همان اندازه، توجه و اقبال به موضوع هویت بوده‌ایم.
به نظر می‌رسد از درهم کرد همه‌ی این دلایل ـ و دلایل دیگری که مجال پرداختن به آن‌ها وجود ندارد ولی کمابیش نزدیکی و این‌همانی با دلایل فوق دارند ـ به این نتیجه‌ی کلی بتوان رسید که توجه به موضوع هویت و گرم و پررونق‌شدن بازار این بحث، ناشی از نوعی دگرگونی جدی در حوزه‌ی اندیشه باشد. این دگرگونی ماهیتاً معرفت‌‌شناسانه و برخاسته از شناخت خویشتن و چیستی خویش و دایر بر مدار تمایز و تفاوت است ـ در غیر این‌‌صورت اصولاً چیستی یا هویت معنا و مفهوم نمی‌یابد. پیامد این دگرگونی معرفت‌شناختی، ظهور و بروز بینشی انتقادی است که در برابر هر نظام اندیشگی که تفوق‌جویانه (هژمونیک) در صدد کل‌نگری و یکسان‌سازی همه‌ی تفاوت‌هاست، قد عَلَم می‌کند.
بنابراین، می‌توان گفت بحث‌های مربوط به هویت، درون فضایی گفتمانی ـ انتقادی شکل می‌گیرد و ماهیت دو بعدی این فضاست که به غنای آن کمک می‌کند. این فضا چنان‌که گفته شد گفتمانی است؛ زیرا سهم و نقش اندیشه در هدایت و راهبری مباحث مربوطه در آن، بسیار مشهود است، و انتقادی است زیرا در یک سو قائلان به فرآیند یکسان‌سازی و اندیشه‌های کل‌نگر در مسند انتقاد از باور‌مندان به عناصر و مواریث ملی و نیز ضدیت رسمی با بنیادهای فرهنگی، تاریخی و تمدنی کشورها نشسته‌اند و برآنند که بها‌دادن به هر گونه مرزبندی تحت عنوان هویت ملی، دینی، قومی و ... ایجاد مانع بر سر راه یکپارچگی جهانی است، و در سوی دیگر مخالفان با این فرآیند با تأکید بر واقعیات تاریخی کشورها از کسانی انتقاد می‌کنند که همگی کشش‌ها و کوشش‌های محلی و قومی و منطقه‌ای را ناچیز می‌شمارند و به جای آن به کشمکش‌ها دامن می‌زنند تا در پرتو رسیدن به هویت جهانی، یگانگی و وحدت و هویت ملی را از بین ببرند.
از آن‌جا‌که روایت مبنای خود‌آگاهی تاریخی انسان نسبت به خود و محیط پیرامونی یا به دیگر سخن، اساس تلاش معرفت‌شناسانه وی برای درک درست از چیستی خویش است، ابزار کارآمد برای هر دو گروه در این فضای گفتمانی ـ انتقادی به منظور تحریف یا تحدید یا تحکیم خودآگاهی تاریخی، «روایت» است.
با توجه به ملاحظات فوق، مقاله‌ی حاضر ابتدا آشکار می‌کند که چرا در رویکرد به هویت، رویکرد روایی را برگزیده است و سپس به بررسی رابطه‌ی جنگ و هویت در چهار زیرشاخه‌ی ذیل می‌پردازد: رابطه جنگ و تحریک خودآگاهی؛ رابطه جنگ و تدوین روایت‌های تاریخی دفاع؛ رابطه جنگ و تداوم  مفهوم ملت؛ رابطه جنگ و تجهیز حافظه جمعی.

1ـ چرا رویکرد به هویت رویکرد روایی است؟
مقاله‌ی حاضر در بررسی رابطه‌ی هویت و جنگ یا مطالعه‌ی هویتِ برآمده از جنگ، از رویکرد روایی بهره‌ جسته است. این گزینش جز به دلیل ماهیت سیال هویت (که از این حیث بسیار این‌همانی با روایت دارد) نیست. سیالیت هویت اساساً ناشی از آن است که هویت با فرد آغاز می‌شود و به قول آرچیبالد، فرد به منظور حفظ و یکپارچگی خود، هر روز ناگزیر به ابداع خود یا جرح و تعدیل داستان زندگی خویش است (ساسانی، 1384  کتل و کلیمو: 343). این اجبار به آفرینش مجدد خویش یا افزودن و کاستن داستان زندگی شخصی از سرِ آن است که به قول سازمند، هویت به معنای فهم ما از خویش، در سایه‌ی برقراری رابطه با دیگران شکل می‌گیرد. پس مفهومی اجتماعی و سخت وابسته به تعامل ما با دیگران است. نیازمندی شدید هویت به شناخت بین‌الاذهانی است که ذهن را به سوی استنباط برساختگی‌بودن هویت هدایت می‌کند (سازمند، 1384: 41ـ42).
رویکرد روایی با ابتنا بر بستاری به نام خاطرات نشان می‌دهد که روایت چگونه هر یک از افراد را به‌مثابه جزئی از یک جامعه‌ی به یاد‌آورنده کنار هم قرار می‌دهد و به آن‌ها یاد می‌دهد آن‌چه خود در مقام فرد تجربه نکرده‌اند، به خاطر بسپارند و به این ترتیب خاطرات جمعی را رقم بزنند. در واقع، خاطرات جمعی به‌مدد روایتگری است که از مرز زمان و مکان  در‌می‌گذرند و با ایجاد چارچوب‌های اجتماعی و فرهنگی، ارتباط درون‌نسلی و بین‌‌نسلی را میسر می‌سازند و هویت‌های فردی را به هویت‌های جمعی تبدیل می‌کنند. بنابراین، رویکرد روایی در نگاه به هویت، بیش‌تر در صدد آشکار‌کردن رشته‌های پنهانی است که میان خاطر و خاطره (از یک‌سو) و ساخت هویت خود و دیگری (از سوی دیگر) تنیده‌شده و موجب پیوند و اتصال هویت‌های فردی به هویت‌های قومی و جمعی و سپس پیوند آن‌ها به فرآیند‌های تاریخی گسترده‌تر است.
سخن فوق نشان می‌دهد که روایت به‌‌مثابه حلقه واسط خاطره و هویت، سیالیتی را که در خاطره موجود است، به‌طور کامل به هویت مستقل می‌کند. ویژگی سیال‌بودن خاطرات آن‌چنان‌که از سخنان علیرضا کمری در کتاب «با یاد خاطره» بر‌می‌آید، ناظر بر رهایی خاطرات از حبس و بند زمان و مکان و مخاطبان و ناشی از گستره‌ی مفاهیم و دلالت‌هایی است که در بطن خاطره‌ها وجود دارد (کمری، 1383: 39). خاطره‌ها دقیقاً به همین دلیل به محض پیدایی و آفرینش همچون جسمی رها‌شده از مرکزی دَوَرانی با شتاب در فضای ذهن و زبان مخاطبان وارد می‌شوند و در خاطر و حافظه‌ی آن‌ها جای می‌گیرند و سپس بار دیگر از گذر خاطرها و یادها نقل و انتشار می‌یابند (ص 39). به نظر ایشان سیالیت خاطرات در خدمت غنای خاطرات قرار دارد و علاوه بر آن‌که گواهی آشکار بر مخاطب‌یابی موفق خاطره‌ای خاص میان انسان‌هاست، پل پیوند خاطرات فردی به خاطرات جمعی و قومی به‌شمار می‌آید (صص 39ـ40).
می‌توان حدس زد، روایت به‌درستی و تمام و کمال در خدمت انتقال این سیالیت به هویت باشد. مؤید این سخن، قول فیلسوف فرانسوی برگسن  است که هویت انسان را در گرو خاطره‌های او می‌داند و به پشتوانه‌ی همین نظر، هویت جوامع را تابعی از خاطره‌هايِ قومی آن‌ها تلقی می‌کند (ص 40).
اگر این رابطه میان خاطرات و روایت و هویت صحیح باشد می‌توان نتیجه گرفت؛ همان‌طور‌که خاطرات به دلیل سیالیت، ظرفیت‌های بالقوه‌ی گسترده‌ای از مفاهیم و دلالت‌های متفاوتند که در موضع‌گیری‌ها و وضعیت‌های مختلف، به روایت‌های متفاوت نقل می‌شوند و معانی متفاوتی را بر‌می‌تابانند، سیالیت هویت نیز، به فعل در‌آمدن ظرفیت‌های بالقوه و آشکارناشده‌ی هویت را مشروط و موقوف به روایتی می‌کند که به اقتضای مواضع و وضعیت‌های حاکم بر هر عصر و دوره مجال ظهور و بروز می‌یابد.
2ـ رابطه‌ی روایت، جنگ و هویت:
آن‌چه در این قسمت به آن پرداخته خواهد شد، رابطه‌ی تنگاتنگ جنگ، روایت و هویت است که معمولاً به اشتباه به رابطه‌ای دو سویه میان جنگ و هویت خلاصه می‌شود. حال‌آن‌که ضروری است نقش اساسی روایت ـ به‌مثابه عاملی که انسان‌ها در طول تاریخ توانسته‌اند به‌مدد آن، جنگ را برای خود معنا کنند و سپس به حافظه‌ی خویش بسپارند ـ آشکار شود. زیرا هم معنا‌یافتن جنگ برای نسل جنگ‌آزموده و جنگ‌دیده و جنگ‌آشنا ـ آن‌سان که آن را عملی فضیلت‌مدار و خردمندانه تلقی کند و به مشکلات آن تن بسپارد ـ و هم سامان‌دهی جنگ به منظور ثبت و ضبط آن در حافظه‌ی نسل‌های جنگ‌نادیده و جنگ‌ناکرده ـ آن‌سان که درباره فرزانگی کنشگران جنگ به نوعی هم‌رأیی و هم‌اندیشی دست یابند و استمرار آن را در گذر زمان موجب شوند ـ محصول روایت‌های کتبی یا شفاهی است که مجموعاً در خدمت شکل‌دادن به یک معنا در ذهن و اندیشه‌ی انسان‌ها در کنار هم قرار می‌گیرند تا بتوانند حول آن معنا،‌ هویتی یکپارچه را در قالب مفهومی به نام ملت ایجاد کنند.
به این ترتیب، ‌آن‌چه در این مقاله بررسی آن بسیار مهم می‌نماید،‌ در وهله‌ی نخست مطالعه‌ی این‌همانی روایت و هویت از حیث ویژگی‌هایی چون سیالیت،‌ عدم ثبات،‌عدم قطعیت و عدم کمال است, و در وهله‌ی دوم مطالعه‌ی این‌که چگونه این ویژگی‌ها به اقتضای فرآیند‌های کلیت‌سازی چون جنگ به‌طور موقت رخت بر‌می‌بندند و چنین می‌نماید که نوعی سکون، قطعیت، ثبات و کمال در هویت و روایت رخ داده باشد. حال آن‌که هر چه استقرار این وضعیت، ساختگی و گذراست، بازگشت به حالت پیشین که در آن هویت و روایت مستعد دگرگونی و عدم ثبات و قطعیت هستند، بدیهی‌تر است.
استعداد و توانمندی روایت به پذیرش دگرگونی و تغییر ناشی از آن است که بر‌خلاف واقعه (نظیر جنگ) که در برهه‌ای از زمان روی می‌دهد و به اتمام می‌رسد، روایت همزمان و در زمان پیش می‌رود و این همزمانی و در زمانی،نسبت روایت را با واقعه در سه حیطه‌ی زمانيِِ حال، گذشته و آینده تعیین می‌کند. دایره‌های این سه حیطه‌ی زمانی چنان درهم متداخلند که نه درک کامل و بی‌کم و کاست حال بدون رجوع به گذشته امکان پذیر است و نه گذشته بدون پیوند با حال معنا می‌یابد و نه آینده فارغ از دستمایه‌های درک عمیق حال و گذشته قابل فهم و پیش‌بینی است. این درهم تنیدگی زمان و روایت، فهم قطعی و تزلزل‌ناپذیر از واقعه را ـ صرف‌نظر از این‌که از بام کدام زمان به واقعه بنگرد ـ همواره مشروط و مقید به دو حلقه‌ی زمانی دیگر می‌کند که غایبند. این تحدید و تقید، موجبی برای ثبات‌مند‌نبودن، قطعیت نداشتن و سیالیت روایت است.
این ویژگی‌ها عیناً در هویت هم یافت می‌شوند و هویت اصولاً به واسطه‌ی همین ویژگی‌هاست که مستعد دگرگونی و تغییر است. واقعه‌ای چون جنگ نیز به واسطه‌ی روایت، مفهوم پدیداری ـ‌ به معنای دقیق کلمه ـ می‌یابد و از حیات و رشد و پویایی بهره‌مند می‌شود. در غیر این‌صورت چنان‌چه روایت به کمک آن نشتابد، پس از وقوع، میرایی آن حتمی خواهد بود. پس جنگ همچون هویت از تسری ویژگی‌های روایت مصون نیست. به‌همین دلیل هرگز نمی‌توان آن را ساختاری تثبیت‌شده دانست و به معنای واحدی از جنگ اندیشید که نسل‌های مختلف درباره‌ی آن به توافق، ثبات و قطعیت رسیده‌اند و تشکیک و تردید درباره‌ی آن را روا نمی‌شمارند. بلکه معنای جنگ ـ که هویت برآمده از جنگ،‌هویتی شکل‌گرفته حول همان معناست ـ بستگی تام و تمام به روایت‌ها و استنباط‌های فردی و شخصی دارد که ترکیب و برآیند آن روایات و استنباط‌ها به شکل‌گیری روایت جمعی می‌انجامد؛‌ روایتی که موفق شده است انباشت و انبوه تصاویر و روایت‌های موجود از جنگ را به یک رشته واحد معنایی درکشد که آن معنای واحد در دوره یا دوره‌ای خاص از سوی اکثر قریب به اتفاق یک جامعه یا نسل، پذیرفتنی است و اصولاً‌ ظهور و بروز هویت یکپارچه به واسطه همین پذیرش معنای واحد صورت می‌گیرد.
این سخن گرچه تأثیرگذاری مستقیم روایت بر هویت را نشان می‌دهد، ناگزیر از ورود متغیر دیگری به‌نام جنگ است تا نشان دهد چگونه روایت‌های فردی به روایت جمعی و در نتیجه،‌ هویت‌های فردی به هویت جمعی تبدیل می‌گردند و چگونه معنایی واحد چنان ساخته و پرداخته می‌شود که همگان آن را  می‌پذیرند و بر مبنای آن پذیرش، هویت خود را شکل می‌دهند.
جنگ در اینجا، یک متغیر ذووجهینی است. یعنی از آن حیث که به کار مجتمع‌کردن روایت‌های پراکنده و گزینش و چینش آن‌ها می‌آید تا استنباط معنایی خاص (نظیر دفاعی‌بودن و تقدس‌دفاع) را میسر کند،‌ در حکم متغیر مستقل است. اما از آن حیث که ناگزیر به بهر‌ه‌گیری از روایت‌های از قبل موجود است تا ذهن افراد را به معنایی که خلق کرده است نزدیک کند و آن‌ها را یاری دهد تا قراین و شواهد و نظایر معانی خلق‌شده را در میان آن روایت‌ها بازجویند و هم با اتکا و ارجاع به آن‌ها به وجوه تمایز و تشخص آن معانی پی ببرند، متکی به روایت است و لذا متغیر وابسته محسوب می‌شود.
با توجه به آن‌چه گفته آمد، مقاله حاضر با بهره‌گیری از رویکرد روایی، در بررسی رابطه‌ی هویت و جنگ باید بتواند پیش از هر چیز رابطه جنگ را با عمده‌ترین مبنای هویت ـ که همانا آگاهی و خودآگاهی است ـ تعیین کند و نشان دهد جنگ چگونه با تحریک خودآگاهی مفهومی به‌نام ملت را شکل می‌دهد. سپس تبیین کند که این روایت‌ها چگونه به مدد جنگ کنار هم گرد‌ می‌آیند تا ضمن تداوم مفهوم ملت، معنایی خاص را بیافرینند؛‌معنایی که بعدها مبنای شکل‌گیری حافظه‌ی اجتماعی یا جمعی به‌شمار می‌رود و سرانجام هویت ـ به‌مثابه حافظه یا حس تاریخی تحریک‌شده ـ از میان آن سر برمی‌آورد.
2¬ـ1ـ رابطه‌ی جنگ و تحریک آگاهی و خودآگاهی:
اگر در بحث از هویت و رابطه‌ی آن با جنگ مشخص نشود چرا آگاهی و خودآگاهی نقطه‌ی آغاز در نظر گرفته شده، مشکل بتوان میانجی‌گری پنهان روایت در اتصال هویت و جنگ به یکدیگر را آشکار کرد. تلقی خودآگاهی یا آگاهی به چیستی خویش ـ به‌مثابه گام اولیه شکل‌گیری هویت ـ و نشان‌دادن این‌که جنگ چگونه با تحریک خودآگاهی،چنین می‌نماید که هویت جدیدی را شکل داده باشد، بحث از هویت و جنگ را به سمت سطوح ذهنی و انتزاعی پیش می‌راند و اهمیت آن را ـ که به مراتب بیش از سطوح عینی (نظیر عوامل سرزمینی) است ـ نشان می‌دهد.
این اهمیت از آن روست که اولاً، سطوح ذهنی؛ سطوحی است که در آن عناصر اسطوره‌ای، خاطره‌ها، باورها و فرهنگ‌ها جای دارند. ثانیاً، معنا ـ به‌منزله‌ی هسته‌ی شکل‌دهنده‌ی هویت ـ تعلق به این سطح دارد. به عبارت دیگر، شناخت از خود و دیگری، در پرتو فرآیند معنا‌سازی متحقق می‌شود و به تعبیر مانوئل کاستلز، هویت چیزی جز فرآیند ساخته‌شدن معنا بر پایه‌ی ویژگی‌های فرهنگی نیست (تاجیک،1383: 12).
از این سخنان چنین می‌توان نتیجه گرفت که اولاً، شکل‌گیری معنا و آگاهی به آن ـ که اساس خودآگاهی انسان به خویش و در نتیجه، هویت وی را رقم می‌زند ـ انتزاعی‌ترین و در عین‌حال عمده‌ترین بخش هویت است. ثانیاً، هنگامی که ابتنا و اتکای هویت (در سطح ذهنی) به عناصر اسطوره‌ای و خاطرها و خاطره‌هاست، چارچوب نظام غیریت‌ساز برای تفاوت و تمایز میان خود/ دگر، به ناگزیر از منطق حاکم بر این عناصر پیروی می‌کند که منطقی استعاری است.
سازوکار این منطق برای موجه جلوه‌دادن جنگ نزد افراد و ترغیب آن‌ها به شرکت در آن ـ آن‌سان که احساس کنند معنای تازه‌ای را می‌جویند که جنگ خلق کرده است و به سمت افق‌های هویتی جدیدی پیش می‌روند که جنگ فراروی آن‌ها گشوده است ـ قبلاً توسط نگارنده در پیشگفتار کتاب «گفتمان جنگ» به‌تفصیل بیان شده است و در این‌جا به این مختصر بسنده می‌شود که نظام استعاری با (1) محدود کردن زاویه‌ی دید افراد، (2) برجسته کردن آن‌چه در همان محدوده‌‌‌‌‌‌ی دید به چشم می‌آید، و (3) فراهم‌آوردن ساختاری که جملگيٍِِِِِِِِِِِ استدلالات نظام استعاری برای توجیه جنگ به آن ارجاع شود، روایتی از جنگ عرضه می‌کند که یکپارچه و فارغ از تناقض‌های ذاتی مؤکد در کنه هر پدیده‌ای از جمله جنگ است. در واقع اساس هویت یکپارچه ناشی از همین ترفند نظام استعاری است.
این همان جنبه‌ی ذووجهینی متغیر جنگ است: جنگ برای تحریک خودآگاهی افراد، به‌ناگزیر به روایت‌هایی اقبال می‌کند که غیر از روایت‌های غالب و شایع جامعه از خویش است. در واقع، آن‌ها را از لابه‌لای عناصر یادمانی ـ اسطوره‌ای و خاطرات قومی و جمعی بیرون می‌کشد و سپس  آن‌ها را به گونه‌ای گزینش و چینش می‌کند که نسل درگیر در جنگ، ضمن آن‌که به تعریف جدیدی از خویشتن دست می‌یابد، جنگ را فراتر از کشتن و کشته‌شدن، گرسنگی، مرگ، درد و فقدان عزیزان تلقی می‌کند. از طرف دیگر، چون توفیق نسل درگیر در جنگ به تشخیص این‌همانی و اشتراک یا تفاوت و افتراق میان معانی و هویت خلق‌شده توسط جنگ با معانی و هویت‌های از پیش موجود، نیازمند رجوع به روایت‌هایی است که در گنجینه‌ی خاطرات جمعی و قومی وجود دارد، جنگ وابسته به روایت می‌شود.
آن‌چه در طول جنگ هشت ساله‌ی ایران و عراق به وقوع پیوست، «یعنی به وجود‌آمدن جبهه‌ی فعال دفاعی در برابر هجوم همه جانبه‌ی دشمن، پس از غلبه‌ی دو قرن حزن و افسردگيِ ناشی از عقب‌نشینی‌های مکرر در برابر مهاجمان یا مماشات با آنان» (کمری، 1384: 45) و نیز پی‌آمد آن، که «باور به توانستنِِ و بر پای خود ایستادن و نشاط و مقاومت [بود]» (ص 45)، مصداق آشکار نقش جنگ در بازیابی، آشکارکنندگی و فربه‌سازی روایت‌های گم و پنهانی از ملت ایران است که قبلاً کم‌تر سابقه و پیشینه داشته است. در واقع، هنر جنگ هشت‌ساله این بود که توانست روایت‌های گم و پنهان از دفاع و مبارزه‌ی تا پای جان برای پاسداشتِِِِ یک عقیده و پیشبرد یک هدف  ـ که در خاطره‌های دور و دیر ملت ایران وجود داشت ـ کنار هم گرد آوَِرَد و به باروری و شکوفایی (نه ابداع) هویتی خودباور مدد رسانَد.
اگر در بحث از جنگ و هویت، چنین به‌‌‌نظر می‌رسد که جنگ هشت‌ساله ایران و عراق به هویتی بدیع انجامید، این بداعت ناظر بر خودباوری هویت است؛ یعنی وجهی از وجوه هویت که علی‌القاعده برآیند طبیعی تاریخ جامعه‌ی ما نبوده است. زیرا همان‌طور که علیرضا کمری در مقاله‌ی «فراشدن از تبلیغ تا تبیین در تاریخ‌نگاری جنگ/ دفاع مقدس» به‌درستی اشاره می‌کند، خودباوری از آنِ جامعه‌ای است که «حافظه‌ی تاریخی‌اش از تلخی شکست‌های مکرر و عقب‌نشینی‌های ناموجه و واگذاری خاک و خانه به دشمن، آزرده و زخمی نباشد. [آن‌چه برای چنین جامعه‌ای بدیهی است] واکنش‌‌های منفی هم‌چون بی‌اعتنایی، سرخوردگی، روزمرگی، کاهلی، آسان‌خواری به جای تلاش و مقاومت و سرزندگی ... و خودکم‌بینی و درماندگی [است]» (کمری، 1383: 45).
بنابراین، خلاف‌آمد وضعیت فوق و بروز هویتی خودباور را باید ناشی از آن دانست که «خودباوری به‌مثابه تجربه‌ای توأمان و پیوسته و هم‌بسته‌ی دفاع در ذهن و ذائقه‌ی تاریخی ایران زنده شد» (ص 45).
2ـ2ـ رابطه‌ی جنگ و تدوین روایت‌های تاریخی دفاع:
ادامه‌ی مطلب پیشین، زمینه‌ساز این فرضیه است: هویت خودباوری که جامعه‌ی ایران طی هشت سال جنگ به آن دست یافت، ناشی از کنار هم قرار‌گرفتن روایت‌های مربوط به دفاع است که در آن‌‌ها دفاع مردمی (نه دولتی و حکومتی)، به بهانه‌ی پاسداشت و نگاهداشت اندیشه و عقیده‌ای خاص، به بها‌ی باختن جسم و جان، خمیر مایه‌ی هستی و حیات انسان‌ها محسوب می‌شده است.
بر اساس فرضیه‌ی فوق، لازمه‌ی سامان‌دهی دفاعِِِِِ فارغ از اقتدار و نفوذ و اجبار حکومتی و دولتی در ذهن و ضمیر افراد ـ آن‌سان که هویت جمعی خودباورانه‌ای در آن‌ها شکل گیرد و آن‌ها را به دلیل باورمند‌کردن به خود و توانمندی‌های خویش، آماده و مصمم به تغییر وضع موجود کند ـ اتصال و پیوند قطعات پراکنده و دور از هم روایت‌های دفاعی در کنار یکدیگر است.
از گزینش روایات مختلف با محوریت دفاع و باور به خویشتن و چینش آن‌ها در کنار هم، چیزی به نام خاطره جمعی پدید می‌آید که افراد به کمک آن قادر به تشخیص بهتر روایت‌های از پیش موجود درباره‌ی گذشته‌ی خویش و تفسیر آن می‌شوند. به این‌ترتیب، خاطره‌ی جمعی علاوه بر آن‌که بیانگر خاطره‌ای مشترک است، از خودآگاهی افراد به این اشتراک و سهمی که همگان از آن می‌برند نیز، نشان دارد. حفظ تداوم تاریخی خاطره‌ی جمعيِِ متحقق شده و انسجام هویتِِِِ برآمده از آن، در گرو روایت است که ماهیتاً قالبی برای ارائه‌‌‌ی تفسیر داستان‌وار از یک حادثه یا رویداد به منظور تداوم‌بخشیدن به آن در تاریخ به‌شمار می‌رود. به همین دلیل پل‌ریکور روایت را کل قابل‌فهمی می‌داند که بر توالی و رشته رویداد‌های هر داستان حاکم است (احمدی   معینی علمداری: 32).
اصطلاح «کلِ قابل فهم حاکم بر توالی و رشته رویداد‌های هر داستان» ناظر بر سه نکته‌ی اساسی است:
1ـ «در روایت، عناصر حاکم بر نظم رویدادها، ضرب‌آهنگ حوادث و توالی و طول مدت رویدادها طرح می‌شود» (ص 33).
2ـ «روایت، دربرگیرنده‌ی گوهر داستان است نه بازگوینده‌ی ساده‌ی داستان» (همان‌جا).
3ـ «روایت نوعی فرارمزگان (Meta-code) است که پیام‌هایی را درباره‌ی سرشت واقعیات فرهنگی و تاریخی انتقال می‌دهد و به همین سبب موجب آگاهی مردم به این‌گونه واقعیات می‌شود» (همان‌جا).
با کنارهم نهادن این سه نکته بهتر می‌توان دریافت که:
چرا در بحث از هویت و جنگ ابتدا لازم است رابطه‌ی جنگ و چگونگی تداوم روایت‌های تاریخی دفاعی توسط جنگ بررسی شود؟
چرا جنگ برای سامان‌دهی تفکر دفاع مردمی، این روایات را عمدتاً از میان خاطره‌ها و اسطوره‌های مذهبی برگزید؟
چرا تدوین این روایت‌های تاریخی در شکل و هیئت خاطره‌نویسی/ گویی رخ نمود؟
روایت چگونه توانست مجموع خاطرات جنگ را به‌رغم وجود تفاوت‌های اندک در قالب و ظاهر و محتوا در ظرفی به نام خاطره‌ی جمعی گرد آورد و از برآیند آن هویت جمعی را شکل دهد؟
فرضیه‌ی مقاله‌ی حاضر این است که فراخاست هویت جمعی خودباور و دفاع‌محور، ناشی از فرونشست روایات مربوط به دفاع ـ خصوصاً روایات مربوط به اسطوره‌ها و یادمان‌های مذهبی و به‌ویژه اسطوره‌های عاشورایی ـ در ذهن و باور و کردار و کنش افراد و سپس مؤکد و مقوم‌شدن آن‌ها از طریق یافتن مصادیق و مشابهاتی در خاطرات جمعی و قومی است.
به همین دلیل ـ همان‌طور‌که علیرضا کمری در « یادمانا» اشاره می‌کند، اندکی«پس از استقرار و حضور رزمندگان در نقاط تماس و درگیری با دشمن و آغاز زندگی در جنگ و پیدایی جامعه‌ی رزمنده، به‌تدریج خاطره‌گویی و خاطره‌نویسی به‌سان اولین نوع واکنش و ارتباط فرهنگی [یا چنان‌که پیش‌تر گفته شد، آگاهی به سرشت واقعیات فرهنگی و تاریخی] چهره نمود (کمری، 1381: 26) و سپس این خاطرات از صورت فردی و شخصی به وسعت قومی و جمعی گسترش یافت. زیرا می‌بایست نظیر آن تجارب و مشاهدات را در بازمانده‌ی یادهای پیشین بازمی‌جست.
از فحوای کلام علیرضا کمری در کتاب «با یاد خاطره» چنین می‌توان استنباط کرد که جنگ ( و در غالب موارد فتوحات و پیروزی‌ها) از مهم‌ترین عوامل به رشته کشیده‌شدن خاطرات قومی و اسطوره‌ای ـ حماسی بوده است به‌گونه‌ای‌که می‌توان آن را نوعی تداعی و تجدید عهد و بازخوانی خاطرات جمعی تلقی کرد. چنان‌که یادکرد واقعه‌ی عاشورا و احیای مجدد آن به شکلی کاملاً بی‌سابقه و فراگیر به واسطه‌ی جنگ تحقق یافت (کمری، 1383: 40ـ41).
مطابق فرضیه‌ای که این مقاله دنبال می‌کند، پی‌آمد (یا دست‌کم) نشانه‌ی تدوین روایت‌های تاریخی از هر واقعه‌ یا رویداد یا پدیده‌ای، خیزش موج جدیدی از خاطره‌گویی و خاطره‌نویسی درباره‌ی آن امر، با نظر و عنایت به خاطرات جمعی و قومی است. از این منظر، تأکید و توجه به خاطرات به‌ جامانده از جنگ هشت ساله‌ی ایران و عراق ـ به‌مثابه نشانه یا پی‌آمد تدوین روایت‌های تاریخی دفاع ـ به منظور بررسی نقش جنگ در شکوفایی و باروری هویت، به چند دلیل حائز اهمیت است:
1ـ «خاطرات جنگ [چون اغلب قلم نگاشته‌ی] شاهدان و حاضران جبهه و جهاد [ند ... ] پیوند و رابطه‌ [ی نسبتاً نزدیکی] با واقعیت‌های مشهود دارند» (کمری، 1381: 28ـ29). در واقع، این خاطرات به واسطه‌ی حضور و شهود خاطره‌نگار دربرگیرنده‌ی اطلاعات دقیقی درباره‌‌ی «زمان واقعه، مکان و موقعیت دقیق آن، نام شاهدان و نقش‌آفرینان حادثه با رعایت سیر زمانی و مکانی رویداد» (ص 33) هستند و از جهت استناد «بر نوع خاطرات مبتنی بر مسموعات و نقل با واسطه ـ حتی در صورت تواتر ـ ترجیح دارند [و به همین دلیل] قابلیت و ارزش تاریخی [آن‌ها بسیار است]» (ص 34). ارزشمندی تاریخی اغلب خاطرات جنگ (نه همه‌‌ی آن‌ها به‌طور مطلق) از حیث مستند‌بودن، کارکرد این ژانر (گونه) نوشتاری و گفتاری را در بررسی وجوه هویت‌شناسانه‌ی جنگ آشکار می‌کند.
2ـ پدید‌آورندگان خاطرات به آموزش‌ها و توصیه‌های خاص در نگارش و روایت، مقید و ملتزم نبوده‌اند (ص 29) و نوع پرداخت و نگارش آن‌ها، آزاد و بیرون از قالب‌ها و شیوه‌های مرسوم و شناخته‌شده بوده است (ص 32). همین به دوربودن خاطرات جنگ از تصنع و تکلف، شرایط بهتری را برای مطالعات هویت‌شناختی ایجاد می‌کند.
3ـ گوناگونی سطح سواد و دانش و سن در میان خاطره‌نویسان جنگ و تعلق آن‌ها به محیط‌های جغرافیایی متنوع (ص 29)، جمعیت یا نمونه‌ی آماری گسترده و مناسبی را برای مطالعه‌ی چگونگی تأثیرپذیری افراد از روایت‌های دفاعی، با تأکید ویژه بر خاطرات قومی و جمعيِ دینی‌ـ‌مذهبی فراهم می‌آورد.
4ـ با عنایت به «مردمی‌بودن [دفاع] و حصرناپذیری آن به قشر و طبقه‌ای خاص» (ص 29)، تحلیل دقیقِ خاطرات می‌تواند ریشه‌دار‌‌ بودن باورها و اعتقادات مردمی را (درباره‌ی ضرورت حضور گسترده در دفاع) در نمادها و اسطوره‌های دینی خصوصاً مذهب تشیع، و نیز ارتباط خاطرات جنگ را با «مبانی پیدا و پنهان معرفت دینی، فرهنگی و دریافت‌های متعالی حکمی» (ص 32) بازنماید.
5ـ تحلیل محتوای خاطرات جنگ و مشاهده‌ی بسامد فراوان «مفاهیم انتزاعی از قبیل فتوت، گذشت، اخلاص، ایمان به فناپذیری جهان، ایمان به روز رستاخیز و ... » (ص 31) ـ که همگی معانی برکشیده (نه ابداعی) جنگ از بطن و جان‌مایه‌ی روایت‌های دفاعی هستند ـ مؤید سخن پیش‌تر‌گفته مبنی بر غلبه و چیرگی مفاهیم انتزاعی و ذهنی در باروری هویت است.
6ـ گرایش خاطرات جنگ به سوی «نوعی واگویی حدیث نفس و ترکیب سیرآفاقی (بیرونی) و انفسی (درونی)» (ص 38) و « غلبه‌ی ناخودآگاه و غیرعامدانه‌ی مضامین یا جلوه‌های اندرونی خاطرات به ترسیم توأمان عظمت ایثار و مظلومیتی تاریخی» (ص 39)، رشد و شکوفایی خاطره‌نویسی/ گویی را در پارادایم عاشورایی‌ـ‌کربلایی نشان می‌دهد. این پارادایم بیانگر نقش جنگ در گزینش روایت‌های عاشورایی‌ـ‌کربلایی به‌مثابه نقطه‌ی کمال دفاع، و نقش روایت در ارائه تفسیری عاشورایی‌ـ‌کربلایی از جنگ است. 1
مجموع ملاحظات شش‌گانه‌ی فوق،توجه و تأکید بر خاطرات جنگ را از جنبه‌ی دیگری ـ غیر از آن‌چه گفته شد ـ حائز اهمیت می‌کند و آن عبارت است از این‌که صرف رواج و رونق خاطره‌نویسی و خاطره‌گویی در یک دوره‌ی خاص، بیانگر «وقوف انسان‌ها به استقلال شخصیتی و نقش فردی خویش ... و بروز و ظهور خودباوری فردی و جمعی در قالب مفهوم ملت است» (صص 76ـ77).
2ـ3ـ رابطه‌ی جنگ و تداوم مفهوم ملت:
از میان تعاریف مختلف درباره‌ی مفهوم ملت، استناد به تعریف مورد نظر آنتونی اسمیت، علاوه بر جامعیت، به دلیل اشاره او به مفهومی از ملت است که با محتوای این مقاله سازگاری دارد. «ملت عبارت است از یک جمعیت انسانی که اعضای آن دارای سرزمین تاریخی، اسطوره‌ها، خاطره‌های تاریخی، فرهنگ عمومی، اقتصاد و حقوق و وظایف قانونی مشترک هستند» (احمدی   معینی علمداری: 27).
پرسش‌های اساسی که پس از این تعریف به ذهن متبادر می‌شود این است که چه‌ چیز صورت‌بندی مفهوم ملت را میسر می‌کند؟ کوتاه‌ترین پاسخ این است که صورت‌بندی هر مفهومی مدیون تداوم آن مفهوم است و آن‌چه این تداوم را امکان‌پذیر می‌سازد، دو چیز است:
الف ـ روایت و به رشته کشیده‌شدن خاطرات به‌مدد معنایی واحد که روایت صرفاً به منظور نشان‌دادن نظم حاکم بر رویدادها و توالی آن‌ها، آن را از مجموع خاطرات استنباط می‌کند.
بنابراین، اگر مفهومی به نام ملت به‌رغم فراز و نشیب‌هایی که هر جامعه پشت سر می‌گذارد، هم‌چنان تداوم می‌یابد، جز این نیست که در جایی به نام یاد و خاطر؛ خاطره‌ها تصویری از نظام‌های اجتماعی ـ تاریخی و هویت‌های جمعی و فردی ترسیم می‌کنند که گسست‌ها و انقطاع‌های ناشی از دوره‌های تباهی، انحطاط، شکست، پیروزی یا برهه‌های حساس انقلاب و جنگ، به یکپارچگی این تصویر خللی وارد نمی‌سازند.ٍ
ب ـ یاد‌آوری یا به تعبیر قرآن تذکر
در صورت‌بندی مفهوم ملت، پس از روایت آن‌چه نقش اساسی دارد، یادآوری است. معنای تذکر یا یادآوری این است: تداوم هر چیز (از جمله هویت) به‌رغم تغییر و دگرگونی آن در طول زمان، دلیل آشکار بر این‌همانی آن چیز با اٍَِشکالِ پیش و پَس از دوره‌های تغییر و دگرگونی است.
شروع کتاب «با یاد خاطره» با آیه 62 سوره‌ی واقعه (وَ لَقَد عَلِِِِِمتم النشاه الاولی فَلولا تَذکرون) و بهره‌گیری از فحوای این آیه در آغاز بحث از خاطرات، مؤید همین سخن است و نشان می‌دهد برقراری پیوند و ارتباط میان تاریخ خاطره‌نگاشته‌های قبل و بعد از اسلام و سپس بازجست رد و نشان تاریخی خاطره‌ها تا زمان معاصر و جنگ ایران و عراق، در سایه‌ی تذکر امکان‌پذیر است. تذکر در این‌جا یعنی حکم به این‌که آن‌چه اکنون مشاهده می‌شود، با وجود همه‌ی تفاوت‌ها و دگرگونی‌ها، همان چیزی است که در یادهای پیشین وجود داشته است یا ریشه‌های آن را در آن‌جا می‌توان یافت.
کارویژه‌هایی که برای تذکر ـ با بهره‌گیری از فحوای کلام علیرضا کمری در کتاب‌ «با یاد خاطره» ـ می‌توان استنباط کرد، عبارت است از:
الف ـ بازسازی روایت‌های ازپیش موجود،
ب ـ ایجاد یک فضای معنایی جدید،
ج ـ تکوین هویت ملت،
د ـ تضمین بقای ملت،
با این توضیحات اکنون رابطه‌ی جنگ و تداوم مفهوم ملت را بهتر می‌توان دریافت. به این معنا که جنگ از رهگذر تدوین روایت‌های تاریخی دفاع (به شرحی که گذشت) و تحریک خاطره‌های جمعی، تداوم مفهومی به نام ملت را ممکن می‌کند. در غیر این‌صورت، نَفس جنگ به‌سبب تنش‌ها و اضطراب‌ها و تناقض‌‌های ذاتی مؤکد در آن و تبعات منفی‌اش نظیر دردها و فقدان‌ها و سوگ‌ها، کافی است تا به تداوم مفهوم ملت و هویت فردی و جمعی خدشه و آسیب وارد سازد.
واکاوی دلایل خلاف‌آمد این وضعیت طی جنگ هشت ساله‌ی ایران و عراق ـ به‌رغم آن‌که عمق مصیبت‌های جنگ تا حدی بود که مفهوم فقدان و سوگ را در کانون ذهن و اندیشه‌ی ایرانیان نشاند ـ نقش پوشیده و پنهان روایت‌های دفاعی را آشکار می‌کند؛ روایت‌هایی که در خاطره‌های دور و دیر دینی ـ مذهبی جای دارند ولی جنگ به‌مدد تذکر کوشید تا معانی و هویت‌های نهفته در پشت این‌گونه روایات را مشابه معانی و هویتی که خود مدعی خلق آن‌ها بود، جلوه دهد. به این منظور با بهره‌گیری از کارویژه‌های تذکر اولاً به بازسازی آن روایت‌ها پرداخت. ثانیاً، معانی جدیدی از آن‌ها عرضه کرد. ثالثاً، از رهگذر این هر دو، به تکوین (نه تولد) هویت ملت توفیق یافت. رابعاً، بقای ملت را که جنگ علی‌القاعده تهدید جدی علیه آن به‌شمار می‌رود ـ تضمین نمود.
2ـ4ـ رابطه‌ی جنگ و تجهیز حافظه‌ی جمعی:
پیش‌تر گفته شد که تدوین روایت‌های تاریخی دفاع به یاری تداوم مفهوم ملت ـ به‌رغم گذر از فراز و نشیب‌ها و گسست و انقطاع‌های ناشی از جنگ ـ می‌شتابد و اکنون افزوده می‌شود که آن تدوین و تداوم به تحهیز حافظه حمعی کمک می‌کند. برای نشان‌دادن فرآیند تجهیز حافظه‌ی جمعی به مدد جنگ می‌توان از الگویی که کارل دویچ برای تشریح نقش خاطره در نظام‌های اجتماعی ـ تاریخی و تداوم هویت‌های جمعی عرضه کرده است، سود جست.
وی بدین منظور از هفت مرحله یاد می‌کند که نگارنده به‌اختصار برای هر یک از این مراحل نامی برگزیده است: 1ـ رمز‌بندی نمادین یک داده در درون نظام خاطر و خاطره، 2ـ انباشت داده، 3ـ جداشدن داده از سایر اطلاعات، 4ـ یادآوری، 5ـ ظهور داده در شکل و هیئتی جدید، 6ـ نوآوری، 7ـ کاربست (احمدی   معینی علمداری، 34ـ35).
براساس الگوی فوق، داده (data) جنگ ابتدا لازم است براساس منطق استعاری ـ که پیش‌تر گفته شد منطقی است برای موجه جلوه دادن جنگ ـ در یاد و خاطر افراد و نظام خاطره‌های شخصی و فردی، به صورت داده‌ای مثبت و ارزشمند رمز‌بندی شود. رمزبندی نمادین این مفهوم طی جنگ هشت ساله‌ی ایران و عراق در خدمت القای این منطقِِ استعاری بوده است که جنگ ایران با عراق، جنگی است دفاعی نه تهاجمی و هم از این‌رو مقدس.
در مرحله‌ی دوم، بسامد این داده باید آن‌قدر افزایش یابد که خاطر افراد از آن انباشته شود. در این مرحله، جنگ با گزینش و چینش روایت‌های تاریخی مربوط به دفاع، خاطرات قومی و جمعی و اسطوره‌ها به‌ویژه خاطرات و اسطوره‌های دینی ـ مذهبی، به انباشت مصادیق و شواهد مثال برای تقویم و تحکیم پایه‌های استدلالی منطق استعاری جنگ دفاعی می‌پردازد.
عملکرد جنگ در مرحله‌ی سوم به‌مراتب دقیق‌تر و ظریف‌تر از دو مرحله‌ی پیش است زیرا در این مرحله، روایت‌های تاریخی مربوط به دفاع مردمی ـ که حتی در صورت شکست، به سربلندی و غرور انجامیده است ـ از سایر روایت‌های تاریخی دفاعی که به زور و اجبار دولت‌ها و حکومت‌ها صورت گرفته و نتیجه‌ی آن‌ها سرشکستگی و زبونی بوده است، جدا می‌شود.
مرحله‌ی چهارم به نظر می‌رسد در حکم مرکز ثقل مراحل پیشین و پسین باشد. زیرا به افراد یادآور می‌شود که پیش از این نظیر روایت دفاعی مذکور را کجا خوانده و شنیده‌اند یا ریشه‌های تاریخی روایت‌های مورد نظر را در بازمانده‌ی کدام یادهای پیشین می‌توانند بازجویند. این‌جاست که سازوکار منطق استعاری ـ که پیش‌تر به آن اشاره شد ـ در جهت‌دهی ذهن افراد به این‌که از مرور روایت دفاعی پیش رو به کدام واقعه و رویداد یادآورشوند، به کار می‌افتد. این منطق از رهگذر یادآوری، زاویه‌ی دید را تنگ می‌کند و در همان زاویه‌ی دید محدود شده ، معنایی که می‌حواهد برجسته می‌کند و سپس ساختاری را برای استدلالات خود فراهم می‌آورد که همه‌ی آن‌چه در توجیه دفاعی‌بودن گردآورده است، به آن ارجاع یابند.
در مرحله‌ی پنجم، روایت‌های دفاعی از رهگذر یادآوری در صدد برمی‌آیند تا وجوه تشابهشان را با واقعه‌ی یادآوری‌شده بازجویند. نگاهی به کتاب‌های خاطرات جنگ بیانگر آن است که واقعه‌ی یادآوری‌شده، واقعه‌ی عاشورا و کارزار سیدالشهدا (ع) با یزید است. هم از این‌رو تمام روایت‌های دفاعی جنگ به نوعی خود را در این چارچوب جای می‌دهند یا همه‌ی رویدادهای جنگ را با پارامتر این واقعه می‌سنجند و این خود موجب ظهور روایت دفاعی‌بودن جنگ در شکل و هیئتی جدید می‌شود. ذکر برخی شاهد مثال‌ها مفید است:
«صحنه، صحنه عاشورا بود. ایمانی پولادین می‌خواهد که در مقابل یزیدیان بایستی و در همسایگی آن‌ها، آتش سنگرها را خاموش کنی» (بابایی، 1369: 26).
«نزدیکی‌های غروب بود که حاج بخشی از راه رسید تا به قول خودش بچه‌ها را داماد کند. در حالی‌که ظرفی پر از حنا در دستش بود حنابندان راه انداخت تا حنظله‌ها و قاسم‌هایش را داماد کند» (بابایی: 48ـ49).
«کم‌کم به محرم حسینی نزدیک می‌شویم. قلب برادرها به طپش افتاده و آن‌هایی که عاشق سینه‌چاک امام حسین (ع)  هستند با بی‌صبری منتظرند تا محبتشان را به آقا نشان دهند و نوکریشان را به اثبات برسانند. بگویند که ای حسین عزیز اگر نبودیم تا در کربلایت و در رکابت بجنگیم و پیشمرگ علی اکبرت شویم حال آمدیم تا عشقمان را به اثبات برسانیم ... » (بابایی: 54ـ55).
«از آن روز، تصمیم به حضور در جبهه را در سر پروراندم، بزرگ‌ترین انگیزه‌ام، شرکت در نهضت حسینی و لبیک‌گفتن به پیامی بود که اباعبدالله (ع) و یارانش چهارده قرن پیش فریاد کردند... گفتم که می‌خواهم نام من نیز در زمره‌ی شهدای کربلا ثبت شود تا آن‌گاه که سر از گور برداشتم، در برابر پیامبر و مادرم زهرا (س) سرافکنده و خجل نباشم» (طالقانی، 1373: 105ـ106).
«در بین عزیزان مجروح، برادری بود که ظاهراً همه جای بدنش زخمی بود ... گهگاه فریاد می‌کشید و با صدای بلند می‌گریست و با التماس، تقاضای آب می‌کرد ... به طرف او رفتم و سرش را به آرامی بر زانوی خود گذاردم و ... گفتم: برادر ... مگر ما به ابا عبدالله (ع) اقتدا نکرده‌ایم؟ ... مگر نگفتیم که نمی‌خواهیم مثل مردم کوفه که ندای هل من ناصر ینصرنی ابا عبدالله (ع) را پاسخ ندادند، بی‌وفا باشیم؟ مگر یک عمر اشک نریختیم که ای کاش در دنیا بودیم و در صحرای کربلا،حسین (ع) را یاری می‌کردیم؟ ... مولا و مقتدای ما با اهل و عیالش سه روز و سه شب یک قطره آب هم نداشتند ... آن هم در سرزمین گرمسیر و تفتیده‌ی کربلا. اما ما الحمدلله وضعمان خوب است. در هر ساعت یک در قمقمه آب می‌خوریم. تازه این‌جا منطقه‌ی سردسیر است ... امروز روز امتحان ماست» (طالقانی: 87ـ89).
«اگه همین کوه‌های به‌ظاهر استوار که مثل شاخ شمشاد این‌جا وایسادن رو بخوای ببری توی یک صحرای بی‌آب و علف و آب رو هم به روشون ببندی دیگه از استواری می‌افتن. اگه انبوهی از دشمن محاصره‌شون کنه از استواری می‌افتن. اگه طفل شش ماهه‌شون رو جلوشون شهید کنن از استواری می‌افتن. ... اگه دستای برادرش رو قطع کنن و بعد هم به شهادتش برسونن از استواری می‌افتن. اما امام حسین نه تنها این‌‌ها رو داد که ... هر کدوم از یارا[نش] شهید می‌شدن چهره[اش] بشاش‌تر و برافروخته‌تر می‌شد چون حس می‌کرد به خدا نزدیک‌تر می‌شه» (محمدی، 1373: 147).
در مرحله ششم،‌ ما شاهد ظهور نوآوری‌هایی در بیان و توصیف این واقعه هستیم؛ توصیفاتی که همگی با ارجاع به آن واقعه‌ی نخستین یادآوری‌شده می‌کوشند این‌همانی‌های خود را با آن اثبات کنند.
نگاهی به مقاله «بررسی آرایه تشخیص در خاطرات جنگ» آکندگی خاطرات جنگ از این‌گونه توصیفات را نشان می‌دهد:
«اولین صبح را در مهران با زیارت عاشورا شروع کردیم. خط مهران ساکت بود و خاموش. لاله‌های وحشی هم جامه‌درانی کرده بودند» (ص 99  محسن مطلق، زنده باد کمیل، 1370: 45).
«آفتاب کم‌کم در پشت تپه شصت پنهان می‌شد و با رنگ سرخ خون، یاد شهدا را جاودانه می‌کرد» (ص 100 خاکریز کمان ابرویی، 1372: 20).
«غروب دردزایی بود. آسمان محنت‌بار و افق همرنگ شهادت علی و یارانش ... » (ص100 گلچین، نمازی در آتش و خون، 1372: 155).
« ... قدم زدن در این نخلستان‌ها انسان‌ها را به یاد نخلستان‌های مدینه می‌اندازد؛ همان جایی که مولا امیرالمؤمنین مناجات‌ها داشت» (ص100 مطلق: 57).
«کوهستان غرب آن شب به خود می‌بالید و فرشته‌های خدا به حال انسان‌های پاک غبطه می‌خوردند» (ص102 فتح‌الله نادعلی، منظومه انصار، 1370: 93).
«آن هنگام که خورشید به خون می‌نشیند و آخرین ترکش‌های طلایی‌اش بر پیکر باروت‌گرفته خاک‌ها می‌پاشد، آن موقع که مؤذن مسجد جامع بر بالای بام می‌رود، تو ای برادر من در امتداد افق به کربلا بنگر» (ص104 احمدرضا احدی، حرمان هور، 1367: 45).
«آفتاب می‌رفت که از شرمندگی در پشت کوه‌ها پنهان شود و بیش از این در خون غلتیدن یاران حسین (ع) را نظاره‌گر نباشد» (ص107 حمیدرضا طالقانی، تپه برهانی، 1377: 59).
«نسیم هم‌چنان با ما همراه بود. اما مثل این‌که خورشید لبخند می‌زد و نسیم با به حرکت در‌آوردن برگ‌ها، آزادی جنگل را به سپاه اسلام تبریک می‌گفت» (ص108  علی محمد ابراهیمی و دیگران، آلواتان، 1369: 96).
«زمزمه‌های عاشقانه ... بر لبان هر برادر رزمنده جاری بود ... گویی ملایک با سایش ملکوتی بال‌های خویش، آهنگ دل‌انگیز وصل را آرام‌آرام می‌نواختند و آسمان با سرانگشت محبت خویش دست نوازش بر سر ایشان می‌کشید» (ص117 پل، 1366: 74).
«ابرها هم آمده بودند و می‌گریستند. صحنه‌های تاسوعا و عاشورا جان می‌گرفت و ندای هل من ناصر در عمق جان‌ها می‌ریخت و بچه‌ها با خون خود پاسخ می‌دادند» (ص119 داوود امیریان، خداحافظ کرخه، 1369: 34).
در مرحله هفتم که تحت عنوان «کاربست» از آن یاد کرده‌ام، مجموعه‌ی آن‌چه در مراحل پیشین گفته شد، در تجهیز حافظه جمعی به کار گرفته می‌شود. پیامدهای این امر عبارت از:
الف ـ چیرگی روایت دفاعی‌بودن جنگ بر سایر روایت‌های  موجود از جنگ
ب ـ مشروعیت‌یابی روایت دفاعی جنگ
ج ـ ایجاد وفاق اجتماعی نسبتاً قدرتمند دربارة روایت دفاعی جنگ که خود ناشی از همان چیرگی و مشروعیت‌یابی است
دـ تسهیل در سازگاری افراد در سطح هویتی
هـ ـ‌ اتصال و پیوند افراد به یک کل
وـ تحریک خاطره‌گویی و خاطره‌نویسی
تجهیز حافظه جمعی هم‌چنین دارای دو کارویژه پنهان و آشکار است. کارویژه آشکار آن تحریک درک افراد از هویت خویش و افزایش خودآگاهی آن‌هاست، و کارویژه پنهان، تقویت حس استقلال‌طلبی و ملت‌خواهی است.
نتیجه‌گیری:
مقاله‌ی حاضر، رابطه هویت و جنگ را با این فرضیه بررسی کرده است که هویت، برساخته مؤلفه‌های روایتی است و اما انتساب این برساختگی به جنگ از آن‌روست که اغلب دست روایت در شکل‌دادن به هویت پنهان می‌ماند. در عوض چنین می‌نماید که جنگ، هویتی را برساخته و شکل داده باشد.
این مقاله برای اثبات فرضیه خویش و نشان‌دادن واقعیت رابطه جنگ و هویت، نقطه آغاز بررسی را در جایی قرار می‌دهد که خودآگاهی به‌مثابه هسته مرکزی هویت شکل می‌گیرد؛ یعنی خاطره‌های جمعی را رقم می‌زند و اصولاً صرف بودن این خاطرات دلیل آشکاری برخودآگاهی و وقوف به استقلال شخصیتی و «من» فردی است.
هویت علاوه بر خودآگاهی نیازمند تداوم‌یابی است. چنان‌که مفهوم ملت گواهی روشن از ضرورت پاسخ‌گویی به این نیاز است. و سرانجام تحقق هویت در گرو احساس اتصال‌کردن با کل است و این حسی است که به‌مدد تجهیز حافظه جمعی مرتفع می‌شود.
روایت این هر سه نیاز را برای هویت ترسیم و سپس تأمین می‌کند. بنابراین، نقشی که برای جنگ باقی می‌ماند، نقش بازخوانی نیاز به خودآگاهی، تداوم مفهوم ملت و تجهیز حافظه جمعی به اقتضای شرایط جنگ است و این شگفت نیست زیرا جنگ، گسستی جدی در روند خودآگاهی انسان نسبت به خود و توانایی‌هایش محسوب می‌شود. همان‌طور که در مداومت حیات اجتماعی و فرهنگی انسان‌ها خدشه وارد می‌کند و به طور موقت حافظه جمعی‌شان را آشفته و متلاطم می‌کند.
یک راه برای پرهیز از وقوع چنین حالتی، دخالت در روایت‌‌های تاریخی انسان‌ها از هویت خویش و چینش دگرباره آن‌ها در کنار هم به منظور القای این ایده و نظر است که معنای جدیدی در حال ظهور و بروز است؛ معنایی که گوهر آن را تنها در صدف اساطیر و خاطرات جمعی دینی ـ مذهبی می‌توان باز‌جست. اصالت این معنا ایجاب می‌کرد که روایت‌ها به طریقی گرد هم آیند که انسان‌ها را به تعریفی دیگر از چیستی خویش برسانند.
تعریفی که طی جنگ حول معنای محوری دفاع و تقدس دفاع شکل گرفت، خودباوری را ـ که ملازم و هم‌بسته‌ی دفاع است ـ  در کانون خودآگاهی افراد نشاند. جای‌گیر‌شدن این مفهوم در مرکز خودآگاهی ایرانیان نه تنها مانع از آن شد که مفهوم سوگ و داغ ـ به‌مثابه ته‌نشست واقعه جنگ در ظرف ذهن و زبان و اندیشه افراد ـ به تداوم مفهوم ملت طی جنگ خدشه وارد کند، بلکه به شکلی دیگر به این تداوم مدد رسانید. هم چنان‌که حافظه جمعی را در خدمت این مفهوم، یک بار دیگر تجهیز کرد.

پی‌نوشت:
1ـ ملاحظات شش‌گانه‌ی مذکور در مقاله از طریق تحلیل محتوایی کتاب‌های مندرج در ذیل به‌دست آمده است:
ـ احدی، احمدرضا (1367)؛ حرمان هور، به کوشش علیرضا کمری، تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
ـ امیریان، داوود (1369)؛ خداحافظ کرخه، تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.
ـ بابایی، گلعلی (1369)؛‌ نقطه رهایی، تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.
ـ بایرامی، محمدرضا (1369)؛ دشت شقایق‌ها، تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.
ـ بایرامی، محمدرضا (1369)؛ هفت روز آخر، تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.
ـ داوودآبادی، حمید (1370)؛ یاد یاران، تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.
ـ دهقان،‌ احمد (1370)؛ ستاره‌های شلمچه، تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.
ـ سوری، حسین (1369)؛ دفتری از آسمان، تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.
ـ طالقانی، حمیدرضا (1373)؛ تپه برهانی، تهران: مرکز فرهنگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، چاپ دوم.
ـ فهیمی، سیدمهدی (1381)؛‌ فرهنگ‌نامه جبهه، جلد ششم (مشاهدات، امداد غیبی، نیایش‌ها)، تهران: نشر پایداری.
ـ لحظات مرگ و زندگی (1364)، تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
ـ محمدی، محسن‌ ( 1373)؛‌ لحظه‌های یک‌ پاسدار،‌ تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، چاپ سوم.
ـ محمودزاده، نصرت‌الله (1367)؛ حماسه‌ هویزه، تهران: امیرکبیر، چاپ دوم.
ـ محمودزاده، نصرت‌الله (1368)؛ شب‌های قدر کربلای 5، تهران: مرکز نشر فرهنگی رجاء.
ـ مخدومی، رحیم (1369)؛ جنگ پابرهنه، تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول..
 
منابع و مآخذ
1ـ احمدی، حمید (1382)؛ ایران، هویت،‌ ملیت، قومیت، (به کوشش)، تهران: موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی.
2ـ تاجیک، محمدرضا (1383)؛ روایت غیریت و هویت در میان ایرانیان، تهران: فرهنگ گفتمان.
3ـ سازمند، بهاره (1384)؛ «تحلیل سازه انگارانه از هویت ملی در درون جنگ تحمیلی»،‌ فصلنامه مطالعات ملی، سال ششم،‌ شماره 2،‌ صص 39ـ66.
4ـ ساسانی، فرهاد‌(1384)؛ گفتمان جنگ در رسانه‌ها و زبان ادبیات (با نگاهی به نوشته‌های جنگ جهانی نخست)،‌ «معنا در حافظه جامعه و تاریخ: دیدگاه‌های مردم‌شناختی»،‌ ماریا ج. کتل، جیکوب ج. کلیمو، ترجمة‌ امید نیک‌فرجام، تهران: سوره‌مهر (حوزه‌ هنری سازمان تبلیغات اسلامی).
5ـ کمری،‌ علیرضا (1381)؛ یاد مانا (پنج مقاله درباره خاطره‌نویسی و خاطره‌نگاشته‌های جنگ و جبهه/ دفاع مقدس)، تهران: سوره مهر (حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی).
6ـ کمری، علیرضا (1383)؛ با یاد خاطره (درآمدی بر خاطره‌نویسی و خاطره‌نگاشته‌های پارسی در تاریخ‌ ایران)، تهران: سوره مهر (حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی).
7ـ کمری،‌ علیرضا (1384)؛ «فراشدن از تبلیغ تا تبیین در تاریخ‌نگاری جنگ/ دفاع مقدس»، نگین ایران (فصلنامه مطالعات جنگ ایران و عراق)، سال چهارم،‌ شماره سیزدهم،‌ تابستان، صص 40 ـ‌ 47.

 


فصلنامه مطالعات ملی شماره 23


 
تعداد بازدید: 8047


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.