گنجینه ای برای آیندگان

گفت وگو با مجید قیصری داستان نویس جنگ


چه نیازی باعث شد به نوشتن در زمینة جنگ گرایش پیدا کنید؟
جنگ یک مقولة عام است. وقتی می‌‌گویید «دفاع مقدس» یعنی نسبت به نوشته‌‌ای پیش‌‌داوری می‌‌کنید. تمام هم‌‌ّ و غم من این است که مطالبم، پیش‌‌داوری نشود. هرکسی داستان‌‌های مرا بخواند، به این نکته واقف می‌‌شود. وقتی می‌‌گویی این یک کار مذهبی و دینی است، یک‌‌سری از مخاطبان خود را از دست می‌‌دهی. بنابراین ژانر داستان را نباید مشخص کنی.
دوست نداری به‌‌عنوان نویسنده و رمان‌‌نویس حکومتی و دولتی معرفی شوی؟
نویسنده دولتی یعنی چی؟
هنرمندانی داریم که به آن‌ها لقب حکومتی بودن و دولتی بودن می‌‌دهند.
متوجه این نکته نمی‌‌شوم.
برگردیم به مقولة جنگ، آیا به نظر شما جنگ می‌‌تواند مقدس باشد؟
من تعریف خودم را می‌‌گویم. می‌‌گویم: «هر اثری پیرامون جنگ خلق بشود، ضد جنگ است.» شما نقیض این مسئله را برای من نمونه بیاورید و بگویید خلق فلان اثر باعث تقدس جنگ شده است.
یعنی تمام آثار داستانی درخصوص جنگ را ضد جنگ می‌‌دانید؟
بعد از جنگ، داستان با سمت و سوی دیگری تولید می‌‌شود، ولی این آثار هیچ‌‌کدام مقدس بودن جنگ را نشان نمی‌‌دهند.
داریم راجع‌‌به داستان و هنر صحبت می‌‌کنیم. شما یک داستان جنگی در تمام عالم و به هر زبانی که نوشته شده به من نشان بدهید و بگویید انسان وقتی این را می‌‌خواند به قداست جنگ پی ‌‌می‌‌برد. هرچیزی که خلق کنید و موضوع جنگ را با خودش حمل کند، به نوعی از شر بودنش صحبت می‌‌کنید.
پس توقع زیادی نیست که مجید قیصری راجع‌‌به صلح هم نوشته باشد؟
اگر منظور شما صلح در تقابل با جنگ باشد، من از آن درکی ندارم.
نقطة تقابل جنگ، زندگی است. دربارة زندگی نوشته‌‌ام. از انسانی نوشتم که جنگ به او آسیب وارد کرده است.
پس داستان‌‌نویس‌‌هایی که در عرصة دفاع مقدس و در تمام گرایش‌‌ها اعم از رمان، داستان بلند، داستان کوتاه، تاریخ شفاهی و خاطره‌‌نگاری کار می‌‌کنند، به سمت تقدس جنگ کشیده شده‌‌اند و بنا بر قول شما تصویری که ارائه داده‌‌اند، نمی‌‌تواند تصویر ایده‌‌آلی باشد.
من ندیدم کسی با نگاه تقدس‌‌مآبانه، سراغ موضوعات جنگ برود. آفرینش آثار در زمینة جنگ، بخواهی‌‌نخواهی اثری ضد جنگ خواهد بود. منتهی شاید از صفاتی استفاده شود که آن‌ها فرصت پرداختن به متن اصلی را نخواهد داد.
وقتی گفته می‌‌شود فلانی دولتی‌‌نویس است، یعنی پای اعتقاداتش نمی‌‌ایستد. اثر شعاری و آبکی خلق می‌‌کند و به قول سعدی:
گر تو قرآن بدین نَمَط خوانی
ببری رونق مسلمانی
اگر ما نتوانیم موضوعی را پرداخت کنیم، ایراد از جانب ماست. هر موضوعی باشد،‌‌ فرقی ندارد. فقط به موضوع جنگ نگاه نکنید. بالاتر از زندگی انبیا و اولیا و داستان‌‌های قرآنی، موضوع نداریم. اگر نتوانید به زندگی حضرت امیرالمؤمنین(ع) بپردازید و شکل باورپذیر به آن ندهید، دقیقاً عمل ضدتبلیغی انجام داده‌‌اید. کاری ضدداستانی کرده‌‌اید و به‌‌‌‌طورحَتم نتیجه عکس خواهید گرفت.
اینکه می‌‌گویند فلان هنرمند سعی کرده اثری خلق کند، ایرادی در موضوع نیست، ولی برای خلق آن اثر، زحمتی را که باید، نکشیده است.
با سلیقه شما به جنبه‌‌های حماسی جنگ یا روایت‌‌های آفریده‌‌شده هم می‌‌توان پرداخت؟
زیاد سعی نکردم به وجه حماسی جنگ بپردازم. در حقیقت وجوه دیگری از جنگ برای من پررنگ‌‌تر و ملموس‌‌تر بود، که به آن‌ها می‌‌پرداختم. من با آن کسی که در میدان بود، هم‌‌گود بودم.
به نظر شما چه وجوهی کم‌‌رنگ‌‌تر بوده است؟
آسیبی که جنگ به ما وارد کرده است، تا بی‌‌نهایت هم ادامه دارد. در وجه حماسی جنگ عده‌‌ای مشغول به کار هستند. من علاقه‌‌ای ندارم کاری را انجام دهم که دیگران هم، در حال انجام آن هستند. دوست دارم در ابعادی که دیگران به آن نمی‌‌پردازند، کار کنم. اگر همه به سمت خاصی کشیده شوند، من در سمت مخالف آن حرکت می‌‌کنم.
یعنی خلأهای موجود را به‌‌خوبی تشخیص می‌‌دهی، ولی فقط در بخش‌‌ کوچکی از آن فعالیت می‌‌کنی؟
بله، خلأها آسیب‌‌هایی است که به روح و روان خیلی از خانواده‌‌ها و افراد وارد می‌‌شود. درباره تلخی‌‌نگاری این موارد می‌‌گویند بهتر است سخنی به زبان نیاوریم، ولی داستان‌‌‌‌نویس باید کار خودش را به‌‌خوبی انجام بدهد؛ خواه موجب خوشایندی یا ناخوشایندی دیگران قرار بگیرد.
خلأهایی را که پتانسیل داستان شدن دارد، انتخاب می‌‌کنم. سعی می‌‌کنم وجهی دیگر از جنگ را بازگو کنم. زوایای تاریکی هست که کمتر کسی به آن‌ها می‌‌پردازد.
در بین دیگر نویسندگان هم، چنین افرادی با دیدگاه‌‌ مشترک خودت سراغ داری؟
دقیق نمی‌‌دانم، ولی می‌‌دانم افراد محدودی در حوزه ادبیات جنگ مشغول به کار هستند. پیش‌‌تر تعداد بیشتری در این حوزه فعال بودند، ولی پس از مدتی به هر دلیل، اُفتی حاصل و از تعداد آن‌ها کاسته شد. من این اُفت را حُسن می‌‌دانم؛ چراکه تا کسی دغدغه این ژانر را نداشته باشد، در این میدان نخواهد ماند. احمد دهقان غیر از نوشتن در زمینه جنگ کار دیگری نمی‌‌تواند انجام دهد. می‌‌دانید چرا؟ چون زخمی خورده است که التیام پیدا نمی‌‌کند. حبیب احمدزاده هم این‌‌گونه است. او هم دنبال التیام است، ولی پیدا نمی‌‌کند. احمدزاده اصلاً رمان‌‌نویس و داستان‌‌نویس نیست، ولی ببینید چه حرف‌‌های قشنگی می‌‌زند و چه کارهای خوبی خلق می‌‌کند.
این قصه را ا‌‌َل‍‍َم باید،
کز قلم هیچ نیاید.
تو باید اهل درد باشی که بتوانی در مورد آن بنویسی. یعنی این درد، محرک احمد دهقان و حبیب احمدزاده است که می‌‌توانند بنویسند.
پس بیش از آنکه با تقدس و حماسه بخواهیم اثری خلق کنیم، باید با آلام رزمندگان آشنا بشوی تا بتوانی اثری ماندگار خلق کنی؟
باید دقیقاً ببینی این آدم چه ضربه‌‌ای خورده است. دانش‌‌پور حرف زیبایی می‌‌زند. می‌‌گوید: «تا زمانی که از جنگ خون می‌‌چکد، این جنگ ادامه دارد.» شاید خون چکیدن این زخم، جسمانی نباشد، ‌‌زخم روحی باشد. زخم کسی که به دنیا آمده و سی سال است پدرش را ندیده است. به نظر شما او جنگ را فراموش خواهد کرد؟
پس شخصیت‌‌پردازی آثارت خیلی کار می‌‌بَرَد؟
من آدم کم‌‌کاری هستم. هروقت جایی از بدنم درد بگیرد و حرفی برای گفتن داشته باشم، می‌‌نویسم. به نوعی فقط برای دلِ خودم می‌‌نویسم.
چقدر از واقعیت برای خلق یک داستان استفاده می‌‌کنی؟
آنچه که می‌‌نویسم،‌‌ از دیده‌‌های خودم است. دیگر چقدر در این نوشته‌‌ها جرح و تعدیل می‌‌شود، بحث صناعت داستان‌‌نویسی است.
بهترین آثار خلق‌‌شده در زمینه ادبیات داستانی جنگ را چه کتاب‌‌هایی می‌‌دانی؟
شهر جنگی نوشتة حبیب‌‌ احمدزاده، من قاتل پسرتان هستم. نوشته احمد دهقان و دایره زنگی اثر حمید شاه‌‌آبادی جزء کارهای خوب ادبیات داستانی جنگ هستند.
آیا مراحل بعد از نگارش، در چاپ اثر داستانی جنگ، سخت و دست‌‌وپاگیر است؟
در هر کار ادبی ناشران جنبه بازاری بودن آن را در نظر می‌‌گیرند. ناشران بعضی کارها را خیلی راحت قبول می‌‌کنند. بعضی از کارها هم جدی است و باید ناشر حرفه‌‌ای پیدا کنید؛ کسی که حاضر به سرمایه‌‌گذاری روی کار و اثر شما باشد.
یعنی داستان و ادبیات جنگ توانسته جای خودش را بین ناشران باز کند؟
بله، من قاتل پسرتان هستم را نشر افق که دولتی نیست چاپ کرد. چاپ اول شهر جنگی را سوره مهر انجام داد و چاپ‌‌های بعدی آن را نشر سلام. کار خودم یعنی باغ تلو را نشر علم چاپ کرد. مجموعه دیگری هم زیر چاپ دارم که نشر افق آن را به عهده گرفته است.
پس بخش خصوصی، به لحاظ چاپ آثار جنگ مشکلی ندارد.
خیر. ناشرانی هستند که دولتی‌‌اند. به‌‌هرحال رسالت خاص خودشان را دارند و پیرامون وظایف خودشان کار می‌‌کنند. این نوع انتشارات برای خودشان چارچوب‌‌هایی دارند. نوع کار و دیدگاهشان متفاوت است. اگر نویسنده‌‌ای در چارچوب آن‌ها خودش را تعریف کند، می‌‌تواند کارهایش را برای چاپ و انتشار به آن‌ها بسپارد. البته کاری هم که این نوع انتشارات چاپ می‌‌کنند، عموماً کارهای خوب و قابل قبولی است.
صحبت شد که نویسنده‌‌های جنگ افول کردند و به نوعی به لحاظ کمیتی تعدادشان کم شد. به نظر شما حُسن نیست آن‌ها که دوامی در این موضوع ندارند به موضوعات دیگری گرایش پیدا کنند؟
بحث آن افول، بحث اَلَمی است که گفتم. یک وقت درد، شما را به جلو هدایت می‌‌کند و می‌‌برد، یک زمان شما درد را جلو می‌‌برید. آن‌ها هم یک زمانی از جنگ نوشتند، به دلیل اینکه به روزگار خودش جذابیت داشت و سوژه‌‌های بکری در آن یافت می‌‌شد. خُب آن‌ها هم جذب شدند، استفاده کردند و رفتند.
شاید این اتفاق بازهم واقع شود. یعنی دوباره عده‌‌ای وارد گود شوند و از حوادث خیلی خوبی بنویسند. روال دنیا هم همین‌‌گونه است. حرکت غیرعادی حادث نشده که بگوییم چرا این‌‌گونه شد؟ مسیر حرکت مسیر طبیعی است. شاید اگر ما هم می‌‌رفتیم در مسیر دیگری قلم می‌‌زدیم و اثر خلق می‌‌کردیم، وضع بهتری داشتیم. اگر به نویسنده بگویند چند تا موضوع خوب هست که پتانسیل داستانی دارد، خب می‌‌نویسد. اگر فردا هم اتفاقی در کشور بیفتد، هنرمند واکنش نشان می‌‌دهد. همین چند فیلم جنگی که در اروپا و آمریکا ساخته شده است.
«فهرست شیندلر» یا «نجات سرباز رایان» که کتاب آن‌ها تازه منتشر شده است. عده‌‌ای می‌‌خواهند به تاریخ جواب بدهند، می‌‌بینند الان وقت آن است. نهادها و سازمان‌‌های دولتی که بودجه‌‌ای برای آن‌ها تعریف شده و موظف‌‌اند که در این خصوص سرمایه‌‌گذاری کنند، به جنبه اقتصادی و یا معنوی کار اهمیت می‌‌دهند. خیلی نباید بدبین باشیم. در آن صورت نمی‌‌توانیم از قضایا تحلیل درست داشته باشیم. آن‌‌وقت مجبوریم برای هرچیز طرح و توطئه بگذاریم و زندگی می‌‌شود طرح و توطئه.
صحبت از تحلیل شد. فرض کنیم رزمنده‌‌ای پس از بازگشت می‌‌بیند شرایط نسبت به دوران دفاع مقدس تغییر کرده، این در آثار او چه بازتابی خواهد داشت و چه پارادوکسی را به وجود می‌‌آورد؟
خود این پارادوکس باعث می‌‌شود که شما داستانی خلق کنید. خودش مولد درد خواهد بود. چون تعریف از داستان، همین است. هنر وقتی به ‌‌وجود می‌‌آید که تعادل زندگی به هم بخورد. آنجاست که داستان شکل می‌‌گیرد. وقتی زندگی در جریان آرام، بستر خودش را بی‌‌کم‌‌وکاست طی می‌‌کند، داستانی خلق نمی‌‌شود.
پس طبق صحبت شما همة داستان‌‌ها باید تراژیک باشند.
نه. ممکن است کمیک باشد. بحث اصلی آن، تعادلی است که به هم می‌‌خورد. چاپلین این شرایط را به‌‌صورت کمیک نمایش می‌‌دهد، اما به مخاطب‌‌ نشان می‌‌دهد که دردی در سینه دارد. حتماً نباید تراژیک باشد. به فقر و تبعیض نژادی، به‌‌صورت تراژدی نگاه نکنیم. در قالب‌‌های دیگری آن را ببینیم. چاپلین «دیکتاتور بزرگ» و «عصر جدید» را در قالب کمیک ساخته است. با شیوه طنز، مسخ شدنِ انسان را به تصویر می‌‌کشد.
الان در ادبیات داستانی و در دسته‌‌بندی‌‌ محصولات تولیدی ادبیات داستانی کدام جلوه از آن را پررنگ‌‌تر می‌‌بینید؟
بخش خاطره را پرقدرت‌‌تر می‌‌بینم. خاطره یک فرم ادبی و رئال‌‌ِ رئال است، بسیار واقعی. نزدیک آدم‌‌های بی‌‌شیله‌‌پیله می‌‌شوی و خیلی راحت، خاطرات آن‌ها را می‌‌شنوی و مکتوب می‌‌کنی. اگر قرار باشد برای آیندگان گنجینه‌‌ای به یادگار بماند، همان خاطرات است. هنوز خاطرات بکری هست که می‌‌توان از آن‌ها استفاده شایانی کرد.
هرکسی می‌‌تواند با یک ضبط خبرنگاری آن را ثبت کند؟
نه، به‌‌صورت مکتوب. اگر کسی توانست چیزی به این مکتوبات اضافه کند که دستش درد نکند. خیلی از رزمنده‌‌ها بودند که یا سواد نداشتند و یا حال نگارش را، ولی‌‌ این‌‌قدر سینه‌‌های دردمندی داشته‌‌اند، این‌‌قدر خاطرات بکر و جالبی برای گفتن دارند که می‌‌‌‌توانند ادبیات ما را سیراب کنند. در این شرایط، خاطرات پربارتر است. چون داستان و رمان نوعی صناعت محسوب می‌‌شود. تحت شرایط خاص و اصول خاص، اثری را خلق می‌‌کنیم، ولی در آنجا زندگی، چیزهایی را خلق کرده که حتی با تخیل هم نمی‌‌توانیم به آن برسیم.
به گنجینه‌‌ای که گفتی، برای خلق آثار جدید خود سری می‌‌زنی؟
بله، چون ایده‌‌های فوق‌‌العاده‌‌ای دریافت می‌‌کنم.
خُب یک بخش اصلی دیگر را واکاوی می‌‌کنیم: «نقد آثار ادبی دفاع مقدس»، به نظر شما آیا نقدی بر آثار مکتوب دفاع مقدس نوشته شده و یا چیزی به نام نقد در این خصوص وجود دارد؟
اگر بگوییم نقدی نداشته‌‌ایم، بی‌‌انصافی کرده‌‌ایم، ولی با این اوصاف نقدهای خوبی نداریم. خیلی از نگاه‌‌ها کارشناسی و شفاف نیست. اثری که هم خواننده و هم صاحب اثر، آن را بخوانند و چیزی دستگیرشان بشود وجود ندارد. ما نقد را برای این می‌‌نویسیم که صاحب اثر آن را بخواند و این نقد، فاقد ارزش است. هنر نقدنویسی این است که خواننده سر ذوق بیاید و اثر نقدشده را با لذت کامل بخواند.
و یا نخواند.
اصلاً این‌‌طور نیست که نخواند.
در نقد تشویق به خواندن نمی‌‌کنیم.
شما اگر از کاری خوشت آمد، باید نقد بنویسی.
اگر خوشت نیامد نباید آن را نقد کنی؟
دلیلی به نقد کردن نیست. چرا باید بنویسی؟ به نظر من منتقد هر اثر، باید خواننده را سر ذوق بیاورد.
یعنی منتقد، ستایش‌‌نویس است؟
چه اشکالی دارد ستایش بنویسد؟ کسی که از اثری خوشش آمد شاید نقد ستایشگرانه‌‌ای بنویسد. ببینید نقد باید به گونه‌‌ای باشد که خواننده را سر ذوق بیاورد.
صحبتم لزوم نقد و نقدپذیری است.
می‌‌خواهم بگویم بعضی‌‌ها از همان اول با اثر یا نویسنده یا خودشان مشکل دارند، یا مثلاً می‌‌خواهند علم خودشان را به رخ خواننده و نویسنده بکشند. اینکه من بهتر از شما می‌‌فهمم. در این میان چیزی دستگیر خواننده و نویسنده نمی‌‌شود. در اکثر کشورهای دنیا هم، همین است، یا آنچه که می‌‌بینیم و می‌‌خوانیم، این‌‌گونه است. در تحلیل، وارد زوایایی می‌‌شوند و زحمتی می‌‌کشند و خود نویسنده را آچمز می‌‌شناسانند. زحمت مضاعفی کشیده می‌‌شود، ولی نتیجه‌‌ای ندارد. بحث نگاه ستایشگرانه نیست. اینکه فکر کنیم منتقد از نویسنده بهتر می‌‌فهمد یا بالعکس، ملاک نیست. این نوع بینش، نگرش خوبی نیست.
اگر نقد را کشف تناقض‌‌هایی بدانیم که منتقد می‌‌تواند با بازنمایی و بازتاب تناقض‌‌ها در اثر، جذابیت ایجاد بکند، خوب است.
دقیقاً، نقد باید این‌‌گونه باشد، ولی متأسفانه چنین منتقدی نداریم.
یعنی در فرهنگ ما اصلاً نقد بی‌‌معناست؟
نقد هم مثل نوشتن، زحمت دارد. باید مطالعات فوق‌‌العاده‌‌ گسترده‌‌ای داشته باشید. تمام هنرها به نوعی و در جایی، با هم ارتباط پیدا می‌‌کنند.
نقد یک حرفه‌‌ است. یک آدم جامع‌‌الاطراف درخصوص ادبیات دفاع مقدس نداریم. به‌‌ طور کلی در ادبیات فارسی، چنین اشخاصی را کم می‌‌بینیم. صحبت من فقط درباره منتقد ادبیات جنگ نیست. حبیب احمدزاده درخصوص بوف کور کاری انجام داده و شش سال برای آن زحمت کشیده و تحقیق کرده است. حالا می‌‌تواند درخصوص بوف کور تحلیل و نقد داشته باشد. شما کسی را سراغ دارید برای کتاب یا مطلبی، یک هفته وقت بگذارد؟ شاید چون نقد حق‌‌التألیف ندارد، کمتر افراد دنبال آن هستند. از جامعه‌‌ای که دوست دارد همه‌‌چیز را مفت تمام کند توقع هم نباید داشت که غیر از این باشد. به نویسنده زنگ می‌‌زنند فلان جا مطلبی می‌‌خواهیم، برایمان بنویس. اگر واقعاً نظر نویسنده برای شما مهم است، پس برای این کار هزینه کنید. بگو فلانی هزینه این کار مهم نیست. می‌‌خواهی یک صفحه بنویس می‌‌خواهی ده صفحه. من فقط نظر تو را می‌‌خواهم که داشته باشم. اگر هم بحث پر کردن صفحه و ستون روزنامه و مجله است که امری است جدا. من برای چنین کسانی ثانیه‌‌ای وقت نمی‌‌گذارم و آن‌ها را دست‌‌به‌‌سر می‌‌کنم.
در مقایسه بین رمان و داستان کوتاه، کدام را در صدر می‌‌بینی؟ گرایش و کیفیت کدام‌‌یک از آن‌ها بیشتر است؟
تردید ندارم که داستان کوتاه از رمان، نه‌‌فقط در حوزه ادبیات جنگ بلکه در کل ادبیات فارسی، موفق‌‌تر بوده و هست. همان‌‌گونه که در شعر و غزل سرآمد هستیم، در داستان کوتاه هم خیلی حرف‌‌ها برای گفتن داریم.
چه دلیلی دارید؟
برآیند کار را می‌‌بینم. به لحاظ ساختار ذهنی‌‌ای که خودمان داریم و به این لحاظ که پشتوانه رمان، تاریخ است. ملتی که تاریخ دارد و با کتاب مأنوس است، سفرنامه می‌‌نویسد و... می‌‌تواند آدم‌‌های متعددی خلق کند. ما با تاریخ شفاهی بزرگ شده‌‌ایم، با شایعه، حکایت، مَثَل، قصه و... .
همه‌‌چیز برای ما ایجاز دارد و با ایجاز بزرگ شده‌‌ایم. با شعر بالیده‌‌ایم. حوصله روده‌‌درازی نداریم و متولی نوشتن هم نداشته‌‌ایم. حوصله هم نداریم که بخوانیم و بنویسیم. این پیشینه، دورنمایی برای آینده ادبی ما ترسیم می‌‌کند، البته این حکم قطعی نیست. برآیند تفکرات و تحلیل‌‌های خودم است. چند تا از رمان‌‌های ایرانی، جزء شاهکارهای ادبیات است؟ به تعداد انگشتان دو دست هم نخواهد رسید، ولی در ادبیات اروپا این‌‌گونه نیست. ابله، برادران کارامازوف، جنگ و صلح و... جزء‌‌ شاهکارهای رمان هستند. اگر کارهای نویسندگان ایرانی را زیرورو کنید، حتماً چهار پنج کار خوب و قابل قبول خواهید دید.
جنگ هم خواه‌‌ناخواه نهال نوپایی است که قدمتی ندارد. نویسنده‌‌های جنگ، همه جوان هستند. نوشتن، یک مقوله سخت است. وقتی در کل تاریخ ادبیات به ده رمان برتر نمی‌‌رسی، چه انتظاری از این بیست سال داری که به آماری در ادبیات نوشتاری برسی؟
رمان‌‌های جنگی نوشته‌‌شده در ادبیات فارسی، چه جایگاهی یافته‌‌‌‌اند؟
یک شاخه نازک است، منتهی چون شدت حادثه زیاد بوده و در ب‍‍ُرهه‌‌ای، خیل عظیمی از نویسندگان به آن رو آورده‌‌اند و نسبت به این مقوله بی‌‌نظیر، از نظر پدیده اجتماعی ترغیب شده‌‌اند، تناورتر می‌‌شود. می‌‌توان پیش‌‌بینی کرد که بهتر از ژانرهای دیگر جواب بدهد.
یعنی هنوز شکل نگرفته است؟
هنوز قوام خودش را پیدا نکرده است.
چرا هنوز قوام نیافته است؟
چون تازه است. در تمام دنیا نگاه به جنگ، متفاوت است. برخورد سلبی دارند و نسبت به آن، جبهه می‌‌گیرند. اخلاق در جنگ‌‌ها اصلاً رعایت نمی‌‌شود، ولی در جنگ ایران و عراق نگاه‌‌ها متفاوت است. ساختار فرهنگی‌‌ ما با دشمنی که در مقابل ما قرار دارد، به ‌‌گونه‌‌ای است که در هیچ کجای دنیا نمونه دیگری از آن را نخواهید یافت. همین مسئله کار را سخت کرده است. شاید اگر در مقابل یک کشور مسیحی می‌‌جنگیدیم، به‌‌ گونه‌‌ای دیگر و متفاوت‌‌تر برخورد می‌‌کردیم، ولی باز هم اخلاق را رعایت می‌‌کردیم؛ چون فرهنگ شیعی پشتوانه ماست.
بخش زیادی از دشمنان ما هم شیعه بودند.
بله، مقابل انسان‌‌هایی می‌‌جنگیدیم که در سنگرشان مهر نماز و عکس سیدالشهدا می‌‌یافتیم. این خیلی سخت است. ما شیخ ‌‌ابوالحسن خرقانی‌‌ها را در فرهنگ خود پرورانده‌‌ایم که می‌‌گوید: «هرکس به این سرا قدم می‌‌نهد، نانش دهید و از ایمانش هیچ نپرسید. چراکه آن کس که در پیش خداوند به جانی ارزد، بر خوان بوالحسن به نانی ارزد.» این جزئی از دیدگاه و نگاه ماست.
در جنگ با اسیر مدارا می‌‌کردیم. او را به‌‌عنوان دشمنی که باید او را نابود کرد، نمی‌‌دیدیم. او را به شکل انسان و مخلوق الهی می‌‌دیدیم. این، مقوله را خیلی انسانی می‌‌کند. قضیه خیلی جذاب می‌‌شود. حالا اگر کسی پیدا شود و این ضدونقیض‌‌ها را پرورش دهد و با استفاده از هنر به رمان تبدیل کند، حتماً و قطعاً برای مخاطب ایرانی و خارجی جذاب و خواندنی خواهد شد.
به پارادوکس حضور شیعیان در دو طرف درگیری هم پرداخته‌اید؟
نمی‌‌دانم، ولی فکر می‌‌کنم به‌‌صورت ناخودآگاه به آن پرداخته‌‌ام.
یعنی غریزی می‌‌نویسید؟
هنوز خودم را نویسنده نمی‌‌دانم. اگر نوشته‌‌های مرا بخوانید، امکان دارد ایراداتی بر آن وارد باشد.
در حین نگارش، به عوالم عرفانی هشت سال دفاع مقدس علاقه‌‌مند شدی و اعتقاد پیدا کردی؟
نمی‌‌توانم غیر آن حرفی بزنم. الان بیش از هزار عنوان کتاب خاطرات، چاپ و منتشر شده است. اگر به آن‌ها مراجعه کنی، خواهی دید که اشتباه نگفته‌‌ام. چون آن‌ها سندیت دارند.
هر کاری که انجام دهی، باز هم ضد جنگ است. به نوعی بنا را می‌‌گذاری روی نفهمی مخاطبت‌‌. زمانی که دزد به خانه شما وارد شده است، باید او را از خانه بیرون کنی، ولو اینکه، به از دست دادن جان و مال و ناموست منتهی شود.
با توجه به مشکلِ نبود فیلمنامه خوب به نظر شما ادبیات دفاع مقدس چقدر توانسته آبشخور سینمای جنگ قرار بگیرد و از این قضیه سیراب شود؟
من اصلاً با سینما میانه خوبی ندارم و آن را بیشتر یک صنعت می‌‌دانم تا هنر. اصلاً این حرف‌‌ها مطرح نیست. سینما یعنی بازگشت سرمایه. برای تهیه‌‌کننده صرف ندارد که دو سه جا هزینه کند. بنابراین دلیلی هم ندارد پنج نفر فیلمنامه‌‌نویس و چند نویسنده دور هم جمع شوند و متنی خوب خلق کنند. اصلاً در ایران قرار نیست چنین چیزی اتفاق بیفتد. در دنیا هم می‌‌توانید ببینید که یک فیلمنامه خوب چند نفر عوامل دوروبر دارد. دیالوگ‌‌نویس، شخصیت‌‌پرداز، مشاور و... همه جدا هستند. تا حالا کسی به ما زنگ نزده که آقا ما مشغول نگارش فیلمنامه هستیم و بنا بر تخصص شما می‌‌خواهیم در این مورد مشاور ما باشید. اصلاً و ابداً. شما در هر موردی که بخواهی فیلمنامه‌‌ای بنویسی، باید چند مشاور داشته باشی. دو سه نفر کارشناس می‌‌خواهد. تهیه‌‌کننده‌‌های ما هم حرفه‌‌ای نیستند. فقط می‌‌بیند فیلم با فلان هنرپیشه، گیشه پیدا می‌‌کند و سرمایه آن برمی‌‌گردد و دیگر کاری به چیزی ندارند. دوباره ترانه‌‌خوانی در فیلم‌‌ها و سریال‌‌‌‌ها باب شده است و داریم عقب‌‌گرد می‌‌کنیم.
یعنی برمی‌‌گردیم به فیلم‌‌های فارسی چهل سال پیش؟
بله، چون گفتم سینما یک صنعت و تجارت است.
برای یافتن اسناد و مدارک برای تحقیق رمان یا داستان خود با مشکل مواجه هستید؟
دفتر ادبیات مقاومت و بنیاد حفظ آثار هستند که من از آن‌ها استفاده می‌‌کنم. مرتضی سرهنگی، مسئول دفتر ادبیات که همواره لطفشان شامل حال من بوده، و بنیاد هم همکاری می‌‌کند. مثلاً یک بار می‌‌خواستم به خرمشهر بروم. کمک کردند و یک هفته پذیرایی و اقامت و بازدید مرا از موزه‌‌های شهدا و جنگ خرمشهر تقبل کردند. حُسن بزرگ ادبیات مقاومت این است که در رأس آن، شخصی مثل مرتضی سرهنگی قرار دارد. ارتباط عاطفی و کاری عمیقی با بچه‌‌های نویسنده ادبیات دفاع مقدس برقرار کرده و از لحاظ منابع اطلاعاتی آن‌ها را کاملاً پشتیبانی می‌‌کند.
مرتضی سرهنگی منابع خوبی در اختیار دارد و می‌‌فهمد که شما مصرف‌‌کننده هستی، بنابراین سعی دارد به بهترین نحو به شما سرویس دهد. اصلاً هم برای او مهم نیست که تو کارت را می‌‌خواهی کی و کجا چاپ کنی. کسی را سراغ ندارید که به دفتر آقای سرهنگی مراجعه کند و دست خالی بیرون رفته باشد. چون او دغدغه دارد، اهل درد و دردکشیده است.
هر اطلاعاتی که به درد شما بخورد، رایگان در اختیارتان می‌‌گذارد. بسیاری از کارگردان‌‌های بزرگ سینمای ایران، با او رایزنی و مشورت می‌‌کنند. هیچ فرقی هم ندارد که کسی امروز آمده باشد یا ده سال پیش. همه، اطلاعات یکسان دریافت می‌‌کنند.
بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌‌های دفاع مقدس هم، همین‌‌گونه است؟
آنجا سیستم بوروکراسی قوی‌‌تری دارد، ولی دفتر ادبیات مقاومت این‌‌گونه نیست. آقای سرهنگی سعی در حفظ فضای جنگ دارد. می‌‌خواهد خاکی و بی‌‌ریا بودن را یادآوری کند. در جاهای دیگر بوروکراسی می‌‌بینید، البته آن‌ها هم چون در چرخه دولتی هستند، نمی‌‌توانند مقصر باشند. در بنیاد، اداری‌‌تر برخورد می‌‌کنند، ولی نه اینکه درد تو را بدانند و اطلاعات و سرویس خوب ارائه کنند، البته مثل آقا مرتضی خاک این کار را نخوردند. آقای سرهنگی از آسمان که نیامده است. او هم بچه همین‌‌جاست. در همین خاک بزرگ شده. اگر کمی وقت بگذارند و کهنه‌‌کارتر شوند، فکر می‌‌کنم سرویس بهتری ارائه کنند.
خلأ بزرگی که در حوزه می‌‌بینی، چیست؟
خلأ بزرگی که در حوزه و در زمینه ادبیات جنگ وجود دارد، بی‌‌سوادی ماست. تجربه نوشتن و سابقه داستان‌‌نویسی در ایران خیلی کم است. اینکه بتوانیم داستان شش‌‌دانگ خلق کنیم، کم اتفاق می‌‌افتد. دسترسی به منابع دست اول اطلاعات نداریم.
نویسنده حرفه‌‌ای که از راه حق‌‌التألیف زندگی‌‌اش را سپری کند، نداریم. ببینید در چند سال اخیر ادبیات آمریکای لاتین چقدر پیشرفت کرده! استوریاس، بورخس، فونتس یوسا، پابلو نرودا و امثال این نویسندگان بزرگ، سفیران فرهنگی کشور متبوع خود شدند. دنیا را دیدند و گشتند و با مردم حرف زدند. چند زبان یاد گرفتند و با هنرمندان دیگر نقاط جهان هم ارتباط برقرار کردند.
به نظر شما کسی در ایران هزینه و انرژی برای هنرمندان در نظر گرفته است؟ آیا شاعر، نقاش و یا موزیسین ایرانی، می‌‌تواند به‌‌عنوان سفیر فرهنگی ایران در کشورهای دیگر حضور داشته باشد. ببیند در دنیا چه اتفاقات تازه‌‌ای افتاده و با هنرمندان دیگر کشورهای جهان رایزنی و تعامل داشته باشد. وزارت خارجه می‌‌تواند تصور داشته باشد که این هنرمندان، حقوق‌‌بگیر وزارت باشند و به‌‌عنوان سفیران فرهنگی در سایر کشورها به تعامل بپردازند. ما آدمی هستیم که در محیط کوچک قرار گرفته‌‌ایم. آن‌‌وقت انتظار خلق آثار جهانی داریم. داریم داخل زمین خاکی، تمرین فوتبال می‌‌کنیم، آن‌‌وقت انتظار کسب نتایجی چون تیم‌‌ برزیل داریم. ظرف، ظرف غلط و تلقی، تلقی غلطی است.
من ندیدم کسی با نگاه تقدس‌‌مآبانه، سراغ موضوعات جنگ برود. آفرینش آثار در زمینه جنگ، بخواهی‌‌نخواهی اثری ضد جنگ خواهد بود. منتهی شاید از صفاتی استفاده شود که آن‌ها فرصت پرداختن به متن اصلی را نخواهد داد.

گفتگو از سعید ناظمی
 

 

 


ماهنامه فرهنگی تحلیلی سوره شماره 36


 
تعداد بازدید: 7525


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.