اسراری از درون ارتش عراق-17

ترجمه: حمید محمدی

24 آذر 1397


اسراری از درون ارتش عراق/ سرهنگ ستاد نصارالدلیمی

صدام و ارتش

در اواخر سال 1979 (پاییز 1358) صدام دست به تصفیه وسیعی در بین فرماندهان ارتش و اعضای برجسته حزب زد. او از بستن اتهاماتی بزرگ به افرادی که در وفاداریشان شک داشت، به هیچ‌وجه کوتاهی نمی‌کرد. در آن زمان صدام ادعا کرد که «محمد عایش» عضو فرماندهی و وزیر صنایع وقت به اتفاق تعدادی از افسران در صدد توطئه‌ای بوده است که از طرف سفارت سوریه در بغداد حمایت می‌شده است.

در پس این ادعاها و بازداشت‌های پی‌درپی، چندین افسر از طرف دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شدند که بارزترین آنها عبارت بودند از:

1ـ سرتیپ ستاد ولید محمود سیرت (فرمانده سپاه یکم)

2ـ سرهنگ ستاد سلیم شاکر الامامی (فرمانده تیپ زرهی)

3ـ سرهنگ ستاد عبدالواحد معیدی (فرمانده ‌تیپ پیاده)

4ـ سرهنگ ابراهیم عبدعلی (فرمانده واحد مهندسی سپاه یکم)

5ـ سرهنگ ستاد حامد الدلیمی (فرمانده تیپ پیاده)

6ـ سرهنگ دوم صالح فلیح الساعدی (عضو ستاد ارتش)

و تعداد دیگری از افسران برجسته.

همه این افراد قربانی جاه‌طلبی و شک و شبهه صدام شدند که با هیچ کدام از قوانین و مقررات حزب و ارتش نیز مطابقتی نداشت؛ در حالی که پرونده این افراد نشان می‌داد که برای به قدرت رساندن صدام از هیچ کوششی فروگذار نکرده بودند.

این حوادث، تغییر و تحولات عمده‌ای را در ارتش به وجود آورد که یکی از آنها ارتقای درجه «عدنان خیرالله» به سرلشکری ستاد و انتصاب او به سِمت وزارت دفاع بود. البته این سِمت‌ها و نشان‌ها از شایستگی او ناشی نمی‌شد، بلکه تنها تکریتی بودن برای او کفایت می‌کرد. حال آن که علت مهم‌تری هم داشت، زیرا پسردایی صدام هم بود. از این تاریخ به بعد، دوران استیلای تکریتی‌ها بر مردم عراق شروع شد.

عراق، ارتش و دستگاه‌های کنترل آن

بدون شک هیچ کدام از واحدهای ارتش، لحظه‌ای نمی‌توانستند به دور از مراقبت‌های شدیدی که از مراکز مختلف هدایت می‌شد، به زندگی خود ادامه دهند؛ از وزارت دفاع که رأس ارتش بود تا کوچک‌ترین و بی‌اهمیت‌ترین واحد در دورافتاده‌ترین نقاط مرزی. برای انجام این کار، سازمان‌های مختلفی در درون ارتش به وجود آورده بودند و به وسیله آنها همه حرکات و سکنات افراد را دقیقاً کنترل می‌کردند و گزارش کار خود را به طور مرتب به مراکز بالاتر می‌فرستادند.

واحدهای امنیتی که برای انجام این مهم به وجود آمده بودند عبارت بودند از: «واحد امنیت ارتش»[1] و «واحد توجیه سیاسی»[2] که هر کدام موظف بودند تنها در حیطه واحد و یگان خود افراد را زیر نظر بگیرند، به این معنا که نمی‌توانستند در امور و احدهای دیگر مداخله کنند. اما از همه آنها مهم‌تر، سازمان به اصطلاح «جهاز حمایه ‌الخاص» بود که با آزادی عمل فوق‌العاده زیادی می‌توانست مستقیماً هر فرد مظنونی را صرف‌نظر از واحدش زیر نظر بگیرد. سازمان اخیر که تا حدی نیز پیچیده بود، خیلی سریع در دو جهت عمودی و افقی در ارتش رشد کرد. این سازمان گزارش‌های خود را مستقیماً به رئیس نظام می‌داد.[3]

ارتش و دایره توجیه سیاسی

هنگامی که نظام جای خالی یک دستگاه فرهنگی ـ سیاسی را در دل ارتش احساس کرد، بر آن شد تا برای القای نظرات فرهنگی ـ سیاسی خود به کلیه افراد نیروهای مسلح، تشکیلاتی را به راه بیندازند. از این‌رو دایره توجیه سیاسی را که مستقیماً زیر نظر وزیر دفاع عمل می‌کند، برای نیل به اهدافش ایجاد کرد. این واحدها معمولاً برای افراد یگان‌های مربوط جلساتی هفتگی را تشکیل می‌دهند که تمامی موضوعات مطرح شده در آن به یک چیز بازمی‌گردد که آن هم عبارت است از ستایش و تمجید از شخص صدام.

 


[1]. واحده استخبارات عسکریه

[2]. دائره التوجیه السیاسی

[3]. علاوه بر سازمان‌های ذکر شده، تشکیلات عریض و طویل دیگری نیز برای کنترل مردم عراق وجود داشت که به غیر از تشکیلات گسترده «حزب بعث» عبارت بودند از: «جهاز المخابرات العامه»، «مدیریه الامن العامه» و «مکتب‌ الامن الاقوامی». این سازمان‌ها به طور خیلی وسیع و گسترده‌ای به کارهای اطلاعاتی مشغول بودند.

مأموران سازمان‌های اطلاعاتی اغلب اعضای سابق سازمان‌های سیاسی هستند که هنگام آزادی از زندان با تهدید به مرگ برای نجات جان خود، تعهدی را امضا کرده‌اند که فقط با حزب بعث و سازمان‌های یاد شده همکاری کنند. افسران امنیتی به طور مرتب مورد ارزیابی قرار می‌گیرند تا عناصر نفوذی اطلاعاتی شناسایی شوند. روش‌هایی که رژیم برای تقویت حس وظیفه‌شناسی و اتحاد میان اعضای سیستم‌های ترور به کار می‌برد، شامل کنفرانس‌های منظم، هدیه از مقامات بلندپایه و پیشنهادهایی مبنی بر چگونگی عملکرد بهتر افراد است. داوطلبان شاغل در این سازمان‌ها، معمولاً افراد فقیر هستند و تحصیل‌کرده‌ها از تصدی این مشاغل شرم می‌کنند و از آن فراری هستند. برای عضویت در این سازمان‌ها اثبات وفاداری به حزب ضروری است؛ لیکن کسانی که ایرانی هستند، حق ورود به این سازمان‌ها را ندارند. «جهاز الحمایه الخاص» که بدنام‌ترین و در عین حال ناشناخته‌ترین ماشین سرکوب حزب بعث است، بنابر اطلاعات غیر موثق، مشتمل بر 12 گردان 130 تا 500 نفری است که بیشترشان را اهالی تکریت تشکیل می‌دهند. با این که هیچ یک از این افراد در هنگام استخدام، دوران دبیرستان را نیز به پایان نرسانیده‌اند، حقوقی برابر با یک استاد دانشگاه دریافت می‌کنند. اعضای جهاز الحمایه الخاص معمولاً در سن بیست‌وپنج سالگی از شهرهای معینی به عضویت درمی‌آیند و پس از یک دوره شش ماهه تمرینات سخت بدنی، دو ماه نیز دوره‌های آشنایی با مواد منفجره و حفاظت از نقاط استراتژیک را طی می‌کنند.

یکی از اعضای این سازمان اعتراف کرده است که دیدن بغداد برای او حکم رؤیا را داشته است و پس از استخدام برای اولین‌بار دوش حمام را دیده است. لذا این افراد که جز حقوق چشمگیر از امتیاز زندگی در آپارتمان‌های عالی در نقاط بسیار خوب و حفاظت شده برخوردار هستند، برای مبارزه با مخالفانی که یکی از اهدافشان پس گرفتن این امتیازات است، نیازی به شست‌وشوی مغزی ندارند و علت موفقیت گارد ریاست جمهوری را نیز باید در همین امر جست‌وجو کرد.

با اینکه رژیم [بعث] بغداد مسائلی از قبیل اختلاف‌های قومی و منطقه‌ای را ابداع نکرده است، اما به جای مبارزه برای از بین بردن و ریشه‌کن کردن آنها، با تدابیر خود این اختلافات را شدیدتر و دائمی کرده است. چنانچه سیاستمداران عراقی معمولاً عضو این یا آن قبیله هستند و همان‌گونه که قدرت، مخصوص خانواده‌های وفادار است، خانواده‌های مخالفان نیز از نظر رژیم [صدام]، مسئول «جرایم» آنان به شمار می‌روند.

ادامه دارد
اسراری از درون ارتش عراق-16
 



 
تعداد بازدید: 3611


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.