ستاد استقبال
از آن روز که شورای انقلاب کار خود را آغاز کرد، به دربندانی که از مسائل ریز و درشت دچار بود. انبوهی از مسائل، به اعتصابهایی مربوط بود که هم در فلج کردن رژیم گذشته نقشی تعیینکننده داشت؛ هم با غفلتی میتوانست برای مردم و انقلاب مشکلساز شود.بازگشت خمینی کبیر
یکی دو روز بعد از انقلاب بود که به همراه خانوادهام از پل سیدخندان میگذشتیم. مسجدی به نام مسجد امام جعفر صادق (ع) در آنجا هست که من گفتم برویم ببینیم به ما اسلحه میدهند. جلو رفتم و گفتم: «آقا به ما اسلحه میدهید؟»هجرت سرنوشت ساز
حدود یک ساعت گذشت و امام تشریف آوردند، وضو گرفته بودند. وقتی نشستند به تهجد مشغول شدند و آرامش خاصی داشتند. اما همگی ما نگران بودیم که وقتی وارد مرز می شویم نکند هواپیمای ما را بزنند.برگزاری مراسم جشن سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در دوران اسارت
حکایت برگزاری مراسم جشن سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در دوران اسارت برای آزادگان سرافراز ایران اسلامی شنیدنی است، آن هم از زبان فرزندان مقاوم و مومن ایران. با خاطرات آزادگان افتخارآفرین از مراسم جشن و سرور فجر پیروزی در اردوگاه های اسارت همراه می شویم:زندگی نامه و خاطرات علی طاهری
ماه محرم بود و ما کماکان در زندان ساواک به سر میبردیم. در سلولهای مختلف، زمزمههایی از زندانیهای مختلف شنیده میشد که زیارت نامهی امام حسین(ع) را میخواندند. از آنجا که درب باز بود، این صداها در هم میطنید و طنین زیبایی را در آن فضای پرخفقان ایجاد میکرد.آن دیدار آخر
هدف عملیات والفجر هشت فتح شهر بندری فاو بود چرا که از لحاظ نفتی اهمیت داشت و به مناسبت 22 بهمن در 21 بهمن شصت و چهار عملیات شروع شد که گردان ها و تیپ های زیادی در این عمیات شرکت کردند؛جلوههای عاشورایی دفاعمقدس(2)
عرصه دفاع مقدس ملت بزرگ ایران نمایشی زیبا از لبیک خونین به ندای استغاثه شهید کربلا بود. شهدای 8 سال دفاع مقدس که با شور و شوق نینوایی به سوی کربلا رفتند و کربلایی شدند. بخش دوم این خاطرات تقدیم میشود:جلوههای عاشورایی دفاعمقدس(1)
اربعین حسینی، فرصتی شد تا آن ارادت و محبت بی پایان را که در چشم ها موج می زد مرور کنیم، خاطراتی جاودانه که تا همیشه سایه به سایه عاشورای حسینی دل ها را به کربلا پیوند می زنند. پس بیایید بخوانیم و تنها اندکی تفکر کنیم...غسل شهادت
صبح روز سیام تیر ماه سال 66 بار و بنهام را بستم و از دسته یک گروهان 2 گردان 155 لشگر انصارالحسین ف که بر بلندی تپه (بردههوش) از ارتفاعات منطقه عمومی (ماووت) مستقر بود، به دسته دوم در سمت چپ بردههوش به نام تپه میانی، نقل مکان کردم.خاطراتی از گروگان های آمریکایی
تفاوت ما با غربی ها در خاطره نگاری و وقایع نویسی کاملا مشهود است. آنها دارای کم ترین ملاحظه در نگارش خاطره نویسی هستند و به بیشترین اسناد هم دسترستی دارند برای آنها اسناد پایه اصلی هرگونه خاطره نگاری است....
62
آخرین مطالب
پربازدیدها
شانههای زخمی خاکریز - 3
اول خرداد 1362 بود که به پادگان امام حسین(ع) در تهران رفتیم. البته با سه تجدیدی که در کیسه داشتم. پس از دو روز که در پادگان بیکار بودیم، همه را جمع کردند تا تقسیم کنند. بچههای مالکاشتر را برای امدادگری انتخاب کردند تا تقسیم کنند ـ در پادگان نیروها از جاهای مختلف بودند، به همین دلیل هر منطقه با نامی شناخته میشد. ما جزو گردان مالکاشتر بودیم ـ من هم شدم امدادگر!






