معرفی کتاب تدبیر ماندگار

مصاحبه با دکتر حسین خطیبی

متین سادات اصلاحی

07 خرداد 1402


«تدبیر ماندگار» مصاحبه با دکتر حسین خطیبی درباره بهره‌مندی از روش پژوه تاریخ شفاهی است؛ دکتر خطیبی از استادان زبان و ادبیات فارسی، نویسنده و شاعر معاصر است. وی چهار دوره نماینده مجلس شورای ملی و نایب رئیس مجلس شورای ملی بود. این کتاب، سیر تحولات آموزش زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه‌ها، فعالیت‌های جمعیت شیر و خورشید سرخ در داخل و خارج از کشور و شرح رخدادهای سیاسی در مجلس شورای ملی در دوره‌های بیست و یکم تا بیست و چهارم را بیان می‌کند.

حسین خطیبی نوری (۳۱ تیر ۱۲۹۵، تهران – ۳۱ شهریور ۱۳۸۰، تهران) پدرش، حاج شیخ محمدعلی نوری، سال‌ها نایب‌التّولیه و مدرس مدرسه مَروی تهران بود و اُمور مدرسه و طلاب و موقوفات را اداره می‌کرد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ثریا، و تحصیلات دوره اول متوسطه را در مدرسه اَقدسیه گذراند. سپس در مدرسه دارالفنون در رشته ادبی مشغول تحصیل شد و دیپلم خود را از آن مدرسه گرفت. در سال ۱۳۱۳ وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد؛ در رشته زبان و ادبیات فارسی و فلسفه دانشنامه لیسانس گرفت. در سال ۱۳۱۶، که دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران تأسیس شد، وی همراه با محمد معین، ذبیح‌الله صفا و پرویز ناتل خانلری دانشجویان اولین دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی بودند. دروس دوره دکتری را در سال ۱۳۱۸ به پایان رساند پس از ملک‌الشعرای بهار، اولین تحقیق درباره سبک‌شناسی در نظم و نثر فارسی به‌وسیله حسین خطیبی انجام گرفت. در دولت دکتر مصدق، مدیرکل دفتر نخست‌وزیری بود. در سال ۱۳۴۲ در دوره بیست‌ویکم تا بیست‌وچهارم مجلس شورای ملی، وکیل و نایب‌رئیس اول مجلس بود. حسین خطیبی نوری در سال ۱۳۲۸ مدیرعامل جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران شد.

کتاب تدبیر ماندگار (مصاحبه تاریخ شفاهی با دکتر حسین خطیبی) نوشته پیمانه صالحی در 276 صفحه توسط انتشارات سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران در سال 1400 چاپ شده است. طرح روی جلد عکسی از راوی است و ویراستار کتاب آرزو تجلی است. این کتاب با مقدمه مؤلف درباره پیشینه تحقیقی آغاز می‌شود.

 فصل اول درباره خانواده و تحصیلات، فصل دوم به کتابخانه دانشکده حقوق و لغت‌نامه دهخدا، فصل سوم به پیشینه صلیب سرخ و تشکیلات جمعیت شیر و خورشید، فصل چهارم به بیمارستان‌ها و مراکز جمعیت شیر و خورشید و فصل پنجم درباره سازمان خدمات اجتماعی و مجلس شورای ملی است. در پیوست انتهای کتاب، فعالیت‌های علمی و پژوهشی دکتر خطیبی آمده است؛ کتاب‌ها و مقاله‌های راوی به ترتیب الفبایی عنوان مرتب شده است. دکتر حسین خطیبی پیش از انتشار کتاب مرحوم شد و همسرش، خانم عزت کاشانی با انتشار آن موافقت کرد. مطالب این کتاب شامل: تاریخچه شکل‌گیری دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، ویژگی‌های تهران در دوره رضاشاه، توضیح درباره درس بزرگان ادب معاصر در دانشگاه تهران، اشاره به روند فعالیت‌های مؤسساتی نظیر فرهنگستان ایران، مؤسسه وعظ و خطابه، روزنامه رسمی، پیشینۀ کمیتۀ بین‌المللی و اتحادیه بین‌المللی صلیب سرخ، آشنایی با جمعیت شیروخورشید سرخ ایران و نخستین اقدامات در این جمعیت، موقوفات برخی نیکوکاران، توضیح درباره احزاب فعال در مجالس بیست و یکم تا بیست و چهارم و  نحوه تصویب لایحه کاپیتولاسیون در مجلس و حاشیه‌های پیرامون آن است.

در تنظیم و آماده‌سازی خاطرات دکتر حسین خطیبی نکات زیر رعایت شده است: در فصل‌بندی ترتیب و توالی تاریخی فعالیت‌های راوی مورد توجه قرار گرفته است؛ محتوای مصاحبه به تمامی وارد شده و هیچ مطلبی حذف نشده است؛  مطالب هم‌سنخ به لحاظ محتوایی گهگاه در جلسات متعدد ضبط شده بودند که در تنظیم نهایی در یک فصل گنجانده شد؛ عبارات داخل [ ] از جانب تدوین‌گر به منظور کمک به درک بهتر مطلب افزوده شده است. عبارات داخل () توضیحاتی است که از جانب مصاحبه‌شونده داده شده است. متن مستندسازی و گویاسازی شده است. برای آشنایی بیشتر با افراد، مکان‌ها، رویدادها، کتاب‌ها، مقاله‌ها، طرح‌های پژوهشی و وقایع تاریخی ذکر شده در مصاحبه توضیحات در پاورقی آمده است؛ منابع مورد استفاده تدوین‌گر به منظور مستندسازی مطالب در فهرست منابع در انتهای کتاب به ترتیب الفبایی درج شده است؛ شیوه تدوین‌گر از نظر استناددهی در مقدمه، فصول کتاب و تهیه فهرست منابع، بر اساس نظام ارجاع‌دهی ای پی ای(APA) صورت گرفته است. کلمه «ساکما» که زیر اسناد در بخش گزیده تصاویر و اسناد درج شده است، کوتاه‌نوشت سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران است.



 
تعداد بازدید: 2040


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 119

داشتم به آن بسیجی کوچولو نگاه می‌کردم که دیدم او از جمع دوستانش جدا شد و به طرف یک نفربر که در چند متری آنها پارک شده و دریچه آن باز بود رفت. وقتی کنار نفربر رسید دست در جیب گشادش کرد و با زحمت، نارنجکی بیرون آورد. می‌خواستم بلند شوم و داد و فریاد به راه بیندازم تا جلوی او را بگیرند ولی اصلاً قدرتِ تکان خوردن نداشتم. حیرت‌زده نگاه می‌کردم که این بسیجی کوچک چکار می‌کند. بسیجی با حوصله و دقت ضامن نارنجک را کشید و آن را از دریچه بالا داخل نفربر انداخت. با سرعت به طرف دوستان خود دوید و همه روی زمین دراز کشیدند.