معرفت جنگ در جمیع جهات باید به نسل حاضر و آینده منتقل شود

امیر سرتیپ ناصر آراسته


مصاحبه‌كننده: مهندس محمدعلی مجاهد و احمد نوروزی فرسنگی

اشاره:
امیر سرتیپ ناصر آراسته از شخصیتهای برجسته ارتش جمهوری اسلامی ایران است و به عنوان یکی از نزدیکترین یاران شهید صیاد شیرازی، خاطرات بسیاری از حماسه آفرینی های آن شهید، یاران او در کردستان و دفاع مقدس، به یاد دارد.

سوال: چگونگی انتقال معرفت جنگ در جمیع جهات به نسل حاضر و آینده را تشریح فرمائید.
سال 1373 شهید بزرگوار صیاد شیرازی به این فکر افتادند که حیف است که تاریخچه جنگ، خاطرات  جنگ و یافته های جنگ چه یافته های علمی، نظامی و چه یافته های حماسی، معنوی، عرفانی، روحی، عبادی و فرهنگی جنگ در سینه ها بماند و بعد از این نسل همراه اینها به آن دنیا برود گفتند بهتر است که این ارزشها را به نسل حاضر و آیندگان منتقل کنیم، کارهایی در سازمانهای ارتش و سپاه در حال انجام بود و آن هم این بود که تجربیات استراتژیکی جنگ را دانشگاههای نظامی نیروهای مسلح و مراکز فرهنگی این تجربیات را مدوّن می کردند. سعی آنها هم این بود که این تجربیات را به کتب درسی منتقل کنند اما نظر شهید صیاد شیرازی تنها این نبود که علم جنگ به نسل حاضر و آینده منتقل شود بلکه نظر ایشان این بود که معرفت جنگ در جمیع جهات منتقل شود که دربرگیرندگی وسیع تر و مفهومی جامع تر دارد. تا آن زمان کتابهایی در زمینه های گوناگون نوشته می شد. نقد در زمینه عملیاتها انجام می شد. تجزیه و تحلیل عملیاتها  انجام می گرفت. اما اینکه معرفت جنگ منتقل شود، نبود. برای اینکه علم جنگ که در حال تدوین بود یک بعد از معرفت جنگ می باشد و از ابعاد دیگر آن اثری نبود یعنی این جنگ یک سری معارف را به ما منتقل کرد. معارف حماسی، معارف معنوی، روحی ،عواطف، احساسات، ادبیات خاص دفاع مقدس، فرهنگ شعر، هنر و خیلی از ابعاد دیگر در این معارف بود که اینها در علم جنگ گنجانده نمی شوند برای مثال تاکتیک گروهان، تاکتیک گردان، تاکتیک تیپ و لشگر راهبرد جنگ اینها علم جنگ است.
صیاد برای این هدفی که دنبال می کرد تصمیم گرفت گروهی را دور هم جمع کند که دارای این گنجینه از معارف باشند. بعد به کمک همین جمع جنگ را بازسازی نماید.

سوال: آیا هدف شما از این بازسازی عملیاتها تدوین تاریخ جنگ به منظور ماندگاری و انتقال به نسلهای آینده بود؟
پاسخ: بله شهید بزرگوار صیاد شیرازی تصمیم داشت دو کار مهم انجام بدهد.
1-تاریخ جنگ را مدون کند تاریخی که مجموعه ای از علم و معارف جنگ باشد که این نکته بسیار مهمی است.
2-  یافته های جنگ را تا خودمان هستیم به نسل جوان منتقل نمائیم.
کار را هم از مسجد شروع کرد. فکر کنم مسجد جامع قلهک بود. بسیجی های محل جمع می شدند، شهید صیاد شروع می کرد از روزهای قبل از انقلاب، روزهای شکل گیری انقلاب، نقش ارتشی ها در آن روزها و جنگ را تشریح می کرد. موانعی برای ایشان ایجاد شد. این موانع یک مقدار نفسانی بود و ا ز طرف کسانی ایجاد شد که دوست نداشتند شهید صیاد این کار را دنبال کند و یک سری هم موانعی طبیعی دیگر حین کار بود که بعد از مدتی نتوانست در آن مسجد راهش را ادامه دهد، شاید هم لطف خداوند بود که ناگزیر کار به یک مرکز علمی نظامی معتبر( دانشگاه امام علی) کشیده شد که اگر اینگونه نمی شد شاید دیرتر این معارف به نسل جوان منتقل می شد.
به هر تقدیر با توجه به موانع انجام شده شهید صیاد گفت حداقل در ارتش که می شود این اقدام را  انجام داد. موانعی که در بیرون وجود دارد در ارتش وجود نخواهد داشت. رفت حضور رهبر فرزانه و حکیم فرمانده معظم کل قوا و پیشنهاد خود را طی گردشگاری به استحضار ایشان رساند و گفت که می خواهم گروهی را تشکیل بدهم تحت عنوان (هیات معارف جنگ) که این اسم هم از تراوشات ذهنی خود صیاد بود، چیزی بنام علم جنگ و تاکتیک جنگ مطرح نکرده بود. حضرت آقا فرمودند: (دستخط آقا در معارف جنگ موجود می باشد) این کارهایست مفید و به سود ارتش جمهوری اسلامی است. یک تبرک مختصری هم از حضرت آقا گرفتند چون نظر شهید صیاد این بود که این کار مستقل انجام بشود نه زیر پوشش ارتش باشد نه زیر پوشش سپاه باشد نه زیر پوشش ستاد کل باشد خلاصه اینکه نان خور جایی نباشد و خود را وام دار جایی نداند که راحت کار کند یعنی مستقل بتواند به تحقیق پردازد که این هم نکته حساسی است .در واقع برای اینکه محقّقین در این مجموعه تحت نفوذ و تاثیر کسی قرار نگیرند فقط عیال حضرت آقا باشند، حضرت آقا هم پذیرفتند و شهید صیاد کار را با یک اتاق در فضایی تحت عنوان مینی پادگان شروع کرد. و با چند برگ کاغذ و یک قلم و ابتدا خودش تنها بود بتدریج نفرات را انتخاب کرد مثل امیر حسام هاشمی یا امیر ریاحی که تازه بازنشسته شده بود و دیگران که عموم آنها را شما می شناسید.
جالب این است وقتی شهید صیاد این کار را شروع کرد گفت می خواهم کار فی سبیل الله باشد به کسی مزدی نمی دهم چون مزدی از کسی نگرفته ام. مزدتان را خدا باید بدهد پس :
1-کار باید فی سبیل الله باشد.
2-می خواهم به خدمت و کار روزانه شما لطمه نخورد. چون غالب این آقایان آن موقع یا شاغل بودند یا جایی کار داشتند.
3- با کمترین امکانات مادی که باری بر بیت المال نشود کار را شروع و ادامه می دهیم.
تا آنجا که می شود از جیب شخصی هزینه کنیم لذا روز پنجشنبه که از خدمت رها می شویم و روز جمعه که خدمت نبود به این کار می پرداختیم و صبحهای زود قبل از خدمت (یک ساعت و نیم قبل از شروع خدمت) هر هفته یکشنبه ها کلاسهایشان در دانشکده افسری شروع می شد که این نکته در خور تاملی است یعنی کسانی که در این همکاری شرکت می کردند از وقت خانه و استراحت خود صرف این کار می کردند.
پس لطمه ای به خدمت روزانه افراد نمی خورد منطقه هم که می خواستیم برویم طوری پیش بینی می شد که ما پنجشنبه بعد از ظهر به طرف منطقه حرکت می کردیم مثلا" شب جمعه می رسیدیم منطقه روز جمعه کارمان را انجام می دادیم و جمعه شب باز حرکت می کردیم و صبح شنبه همه سر خدمت بودند یعنی یک زندگی شاق را خود و خانواده پذیرفته بودیم که لطمه ای به تعهدات خدمتی ما نزند، باری هم به بیت المال تحمیل نشود و ضمنا" استقلال هیات معارف هم حفظ شود.

 سوال: بازسازی کدام عملیاتها مدّنظر شهید صیاد بود؟
پاسخ: نظر شهیدصیاد این بود عملیاتهایی را بازسازی کند که خودش مسئولیت فرماندهی و هدایت آنها را به عهده داشت و معتقد بود عملیاتهایی که فرماندهی آنها به عهده دیگران است بهتر است خودشان نسبت به بازسازی آنها اقدام نمایند لذا پیرامون عملیاتهای فتح المبین – طریق القدس – محرم و کردستان که خودش فرمانده بود در زمان ایشان کار شد که ما هم عملیات ثامن الائمه را بازسازی کردیم.
سوال:آیا معارف مورد نظر شهید صیاد در دانشگاههای نظامی تدریس می شد؟
پاسخ: در دانشگاه افسری درسی شهید صیاد پایه گذاشت بنام نقش فرماندهی که این درس را خودش تدریس می کرد. این درس را به استناد احادیث و آیات قرآن و بهره گیری از محضر علمای عظام از جمله آیت الله مکارم شیرازی تدریس می کرد. همچنین درسی تحت عنوان چهل حدیث برای دانشجویان می گفت، که این درس هم چهل حدیث در مدیریت و فرماندهی بود که انتخاب احادیث هم با همفکری با حجه الاسلام اشتهاری تهیه کرده بود این نکته در خور توجه است که تمسک ایشان به احادیث معصومین و آیات معصومین و آیات قرآن حتما" با همفکری عظام صورت می گرفت که از نظر صحت احادیث حق مطلت ادا شده باشد.
نکته مهمتر اینکه تمام این نکاتی را که تدریس می کرد در فرماندهی عملی خود مورد استفاده قرار داده بود. خوب این برنامه استمرار داشت و همینطور که کار پیش می رفت این فرماندهان بتدریج بازنشسته می شدند فراغت و دقت بیشتری داشتند که بهمین نسبت به نحوی موثرتر در خدمت معارف جنگ بودند و تردید نکنید که در این راه از نثار جان و مال و آبروی خود هم دریغ نمی کردند و من برای این کلماتی که به کار می برم از جمله نثار جان و آبروی آنها مصداق دارم که می آورم و مهم اینکه در قبال خدماتی که انجام می دادند پول هم دریافت نمی کردند مبلغ دریافتی اینقدر بود که یک امیر یک هفته می رفت منطقه در پایان شهید صیاد یک اسکناس هزار تومانی دعا خوانده حضرت آقا هدیه می کرد و می گفت این را حضرت آقا (مقام معظم رهبری) دعا خوانده و متبرک است و آن امیر هم آن اسکناس را روی چشمش می گذاشت و می بوسید و آن هدیه رهبری را می پذیرفت یعنی این اساتید اعم از سپاهی یا ارتشی پولی به عنوان دستمزد یا حق ماموریت دریافت نمی کردند. حالا هم همین طور است معارف جنگ پولی به کسی نمی دهد لذا به مرور زمان که دوستان بازنشسته شدند دست و بال شهید صیاد پر شده از گنجینه هایی که دیگر وقت داشتند همکاری بیشتری داشته باشند تا اینکه شهید صیاد بفکرش رسید اردوگاههایی در طول سال تشکیل دهد که دانشجویان بتوانند در دوره های سه روز به بالا در منطقه حضور داشته باشند و با منطقه عملیات آشنا شوند. این کار با انجام پیش بینی های مقدماتی شکل اجرائی به خود گرفت. ارتش گفت همانطور که دانشجوی خود را دوره رنجر و چتر باز می برم برا ی کسب این معارف هم تشکیل اردوگاه می دهم .سیاستگزاری – تامین استاد، تدریس و اجرا به عهده هیات معارف جنگ بود. در ابتدا فقط دانشجویان دانشکده افسری امام علی در این اردوگاهها شرکت می کردند و صیاد از آرزوهایش این بود که یک روز کلیه دانشگاههای نیروهای مسلح در کلاسهای معارف جنگ شرکت کنند و منطقه عملیاتی را ببینند یک روز هم دانشجویان دوره عالی و دوره فرماندهی ستاد از این کلاسها و این دوره ها به فراخور نیاز و ظرفیت خود استفاده کنند که شهادت، این فرصت را به ایشان نداد. آرزوی دیگر ایشان این بود که تمامی این یافته ها تبدیل به کتاب شود. چه تاریخ شفاهی چه تاریخ علمی و تحلیل عملیاتها چه معارف جهاد حماسی و معنوی آن موقع، خیلی اصرار می کردیم که با این همه اندوخته چرا اقدام به نوشتن و نشر کتاب نمی کنید. تصور می کنم 1- بدلیل خلوص  2- به دلیل وقت کمی که داشت.
واقعا" نمی دانم آیا از شهادت خود خبر داشت؟ نمی دانم. آیا می دانست که زود می رود و زیاد ماندنی نیست؟ می گفت بعدها می توانید این کارها را بکنید. می گفت تا فرصت داریم باید بر توشه ها و یافته هایمان بیفزاییم. ما هم نباشیم  دیگران هم می توانند این گنج را استخراج کنند.
تا وقتی که بود زیر بار تدوین کتاب نمی رفت و الان ما می بینیم که چه حکمتی در نظر ایشان بوده. چون اقدام به چاپ کتاب موجب می شد که ما امروز چنین اندوخته غنی نداشته باشیم.
تمام وقت خود را صرف جمع آوری توشه کرد. شاید این توشه ها سالها قابل بهره بردای باشد. البته ملاحظات دیگری هم داشت می گفت برای بیان بعضی از این یافته ها، زمان خاص خودش را می خواهد که هنوز آن زمان نرسیده الان هم یک سری از این یافته ها هم صلاح نیست مطرح شود که البته ما اینگونه موارد را خدمت حضرت آقا فرستادیم.
شهید صیاد شیرازی برای تشکیل کلاسها ی معارف بیشتر از همه ما وقت صرف می کرد بطوریکه خانواده محترم ایشان نقل می کنند شهید صیاد شب قبل از تشکیل کلاس معارف که در دانشکده افسری برگزار می گردید نمی خوابید. یعنی جمعه شب و شنبه شب را برای ارائه درس وقت می گذاشت. در حالیکه در ستاد کل مسئولیت سنگینی داشت که امروز هم ما جیره خور آن شهید هستیم. خوب .یواش یواش کار، توسعه پیدا کرد. قرار شد اردوگاهها بیش از سه روز باشد.

سوال: با شهادت شهید صیاد ادامه کار چگونه میسر شد؟
پاسخ: با شهادت ایشان طبیعی بود که کار باید تعطیل می شد.
اما دلائلی که نگذاشت این کار تعطیل شود عبارت بود از:
1- خلوص شهید صیاد
2-هدف بزرگی که او دنبال می کرد
3-حمایتی که حضرت آقا از این اقدام کردند بطوریکه در روز شهادت ایشان بوسه تاریخی که حضرت آقا به تابوت شهید صیاد زدند، این کار مهم برای هیچکس تکرار نشد. که در این هم  رمزی است که باید از حضرت آقا پرسید.
همان موقع سردار شیرازی رئیس دفتر مقام معظم رهبری ، به امیر صالحی گفت: آقا می فرمایند کلاس معارف جنگ تعطیل نشود یعنی  آنقدر صیاد برای معظم له عزیز است که هنوز جنازه تشییع نشده پیغام می دهند کلاسهای شهید صیاد تعطیل نشود و این نکته تائیدی است بر اهمیت موضوع یعنی اقدامات معارف جنگ.
همان هفته باید در دانشکده افسری کلاس تشکیل می شد. صیادی که نیست دوستان همرزمش همه عزادار بودند، از حسام هاشمی گرفته، تا من همه مشکی عزا بگردن داشتیم. محرم هم بود. امیر حسام هاشمی رفت آنجا در حالیکه همه لباس سیاه پوشیده بودند نوار صحبت شهید صیاد را گذاشتند امیر حسین سعیدی هم بود و دیگر همرزمانش. اشک از چهره آنها سرازیر بود و سینه هایشان آکنده از ماتم گویی که هیچ اتفاقی نیفتاده آمدند و کلاس درس را تشکیل دادن. بلافاصله باید اردوگاه تشکیل می شد همین عزیزان رفتند و اردوگاه را تشکیل دادند اما هنوز معارف جنگ سرپرستی نداشت و روح شهید صیاد کارها را اداره می کرد . الان هم همینطور است تا اینکه فرمانده وقت ارتش گردش کاری تهیه کردند آقا فرمودندکه سرتیپ ناصر آراسته ضمن حفظ شان سازمانی مسئولیت معارف جنگ را هم به عهده بگیرند. آن موقع من جانشین فرمانده ارتش بودم بعد از شهید صیاد محدودیتهای او بدلیل خلوصش دست و پای ما را نبست. ما دیگر می توانستیم از صیاد نام ببریم و می توانستیم آن همه اندوخته را تبدیل به کتاب کنیم.
مدتی ما بنیه مالی حتی برای انجام امور جاری هم نداشتیم بالاخره نوشته افزار،  بنزین و امثال این مایحتاج را نداشتیم بزرگواران همکار را جمع کردم وگفتم همه ما عاشق شهید صیاد هستیم حالا دستمان خالی است هرکس می تواند امکاناتی از بیرون برای هیات معارف بیاورد و با امکانات خودش کار کند مورد قدردانی است. ضمناً اگر می خواهید کتاب هم با امکانات خودتان چاپ کنید بلامانع است فقط در آن نام هیات معارف را بگذارید. فکر می کردم کسی یافت نشود چون تصور من این بود که هیچ آدم عاقلی چنین کاری نمی کند. اما خلاف انتظار دیدیم فردای آن روز کارهای معارف در حال انجام است این چند نفر را نام ببرم عیبی ندارد چون هنوز هم هستند از جمله سرهنگ ذوالفقاری – امیر مشیری – امیر شکیبا – امیر ریاحی – رفتم به آنهاگفتم شما برای چی آمده اید من نه می توانم ایاب و ذهاب شما را تامین نمایم و نه می توانم دستمزدی بدهم آنها گفتند فقط اجازه بدهید که کارها را انجام بدهیم چون در منزل امکان ندارد. آرشیو هر چه هست اینجاست. باز با هزینه های خودشان این عزیزان بازنشسته کارها را ادامه دادند مخصوصا" در آن مقطع که حقوقهای آنها خیلی کم بود واقعا" جز عشق به شهید صیاد و هدف او چه چیزی باعث می شد که آنها چنین رنجهایی را بخود تحمیل کنند.
به هر صورت ، هزینه هایی وجود داشت مخصوصاً جهت برگزاری اردوگاه. گردش کار کردیم خدمت حضرت آقا که با دستور موکد ایشان معارف باز جان گرفت. ارتش هم درمورد فوائد کلاسهای معارف به مرحله ای از تعیین رسید و اردوگاهها را استمرار بخشید و پشتیبانی کرد. تقریبا" پنج شش سال است که تمام دانشگاههای ارتش دانشگاههای فارابی – زمینی – دریایی – هوایی  دوره نظری معارف جنگ را می گذرانند. همه دانشگاهها بصورت اردوی مشترک از هوایی – دریای و زمینی شرکت می کنند که بسیار مورد عنایت حضرت آقاست.
جالب این است که عزیزان بازنشسته ، با شصت هفتاد سال سن از اقصی نقاط ایران، از شیراز، زاهدان، مشهد رنج سفر را تحمل می کنند وگرد هم جمع می شوند هفتاد هشتاد نفر پیشکسوت که همه مویشان سفید شده پا به پای جوانان سوار قطار و انوبوس می شوند و عازم منطقه می گردند. مثل جوانان دانشجو پوتین
می پوشند، مثل آنها لباس می پوشند و خود را به منطقه عملیاتی می رسانند.
آنجا از اذان صبح که دانشجو نمازجماعت دارند با دانشجو هستند تا نماز مغرب و عشاء آن هم درصحرای گرم و تفتینه، خوزستان زیرآفتاب به دانشجویمان درس می دهند.
یک خاطره از استقامت این پیش کسوتان بگویم یک روز سر کلاس امیر قوی دل پشت تریبون سکته کرد که با برانکارد او را فرستادند بیمارستان. همین حادثه برای استاد مفید و استاد بختیاری پیش آمد که اکثر آنها قلب باز عمل کرده اند. مشکلات گوارشی دارند ولی می ایستد و تدریس می کنند.
دانشجویان را به منطقه عملیاتی محرم اعزام کردیم قرار شد که زمان کلاس بین فرمانده عملیاتی محرم و فرمانده لشگرها تقسیم کنند حالا تصور کنید کسی که آن موقع فرمانده گروهان بوده حالا سرتیپ دوم بازنشسته است آنکه سرباز قرارگاه بود، الان سرتیپ بازنشسته است 20 سال است که بازنشسته شده است خوب یک مشت لباس شخصی هستند اینطور انتظاری می رفت که در تقسیم صحیح زمان با هم تعارف کنند مثل مردم معمولی اما این طور نشد فرمانده عملیات محرم فرض کرد که الان جنگ است و او هم فرمانده عملیات است فرماندهان لشگر را احضار کرد. در حالیکه بالای تپه ایستاده بود این فرماندهان که الان همه پیرمرد بودند همگی مثل دانشجویان و فرماندهان جوان از تپه بالا رفتند اینها این سر بالایی را دویدند اصلا" سناریو از پیش تهیه شده ای هم نبود. دانشجویان بالا رفتن آنها را مشاهده می کردند. به سختی همه می رفتنند بعضی از آنها لرزش دست و پا داشتند با همان لرزش به حالت دو می رفت بالای تپه من دلم سوخت گفتم بزرگوار شما بیائید پائین. گفت پائین دید ندارد اگر پائین باشم زمین را نمی توانم تقسیم کنم. جالب اینکه فرمانده لشگر گفت به لشگرمن بی انصافی شده در حالیکه لشگری در کار نبود. گفت به من وقت کم دادید دقیقا" یک بحث جدی ستادی. آن فرمانده دیگر گفت نه اینطور نیست. فرمانده گروهان آن موقع دستش را بالا برد گفت بمن که اصلا" وقت صحبت ندارید پس اجازه بدهید گروهان من در عملیات شرکت نکند.
فرمانده قرارگاه بررسی کرد و گفت حرفهایتان را شنیدم پیشنهادهای همگی را هم شنیدم اما دستور همان است که دادم همه گفتند اطاعت می شود.
همه اعتراضات ستادی را کردند پیشنهادهای خود را هم دادند فرمانده تصمیم گرفت. من متحیر ایستاده بودم چون کاره ای نبودم من خادم هیأت معارف جنگ یعنی نوکر معارف جنگ شهید صیاد هستم. شاگرد همه اینها بودم این بزرگواران همه نسبت به من سمت استادی دارند. اما دیدم بحث عجیبی است که اینها برای دقایقی موقعیت سنی خود را فراموش کردند اینکه دیگر لشگری، تیپی در اختیار ندارند. فراموش کردند. چنان حس فرماندهی منطقی خود را منتقل کردند که هر شنونده و بیننده ای خود را درکوران عملیات جدی نظامی احساس می کرد و من از آنها اجازه گرفتم، بدانشجویان گفتم: دانشجویان عزیز مطلع باشید آنچه مشاهده کردید یک سناریوی از پیش تهیه شده نبود این یک بازگشت واقعی این فرماندهان به جبهه دفاع مقدس بود. ببینید اینها چگونه در اندیشه های نظامی خود فرو رفته اند که فاصله زمانی بیست و چند ساله را از میان برداشتند و این بدان معنی است که نظامی تا لب گور از اندیشه ها و تدابیر نظامی خود پیروی می کند شما جوانان نگاه به سن و سال و موی سفید این فرماندهان نکنید اگر جنگی پیش بیاید تجاوز به میهن ما بشود اینها منتظر یک گوشه چشم و اشاره فرمانده کل قوا هستند که در صحنه حاضر شوند آن هم حضوری موثر و بدانشجویان گفتم که این پیشکسوتان بازنشسته مفهوم واقعی انتظار امام زمان (عج) و امامت هستند و عین ماجرا را هم برای حضرت آقا تعریف کردم و گفتم که این فرماندهان سالمند در اردوگاه حتی بیشتر از دانشجویان جوان کار و تحرک داشتند حتی بعد از استراحت دانشجویان، من با آنها جلسه می گذاشتم که روز گذشته خود را نقد کنند. برنامه فردا را مرور می کردیم، هیچ پیشکسوتی زودتر از نیمه شب نمی خوابید من هم برای جمع بندی مطالب ناگزیر ساعت2 یا 3 بعد از نیمه شب می خوابیدم و به عرض حضرت آقا رساندم که اگر این پیشکسوتان در هر سازمان دولتی که بودند و بنا بود مطابق تجربیات و سطح تحصیل و کاری که در اردوگاه انجام می دهند دستمزدی به آنها بدهند حداقل روزی صد هزار تومان باید به آنها پرداخت می کردند یعنی در آن شرایط سخت بعد از یک اردوگاه 12 روزه حداقل مبلغ 600 هزار تا یک میلیون تومان پول باید به آنها می دادیم، شرایط سختی که بعضی از این عزیزان جان خود را از دست دادند خدا رحمت کند امیر امرالله شهبازی امیر اعینیان که از استادان بودند در منطقه سخت آسیب جسمی دیدند و به رحمت خدا رفتنند امیر سرتیپ پناه خسرو یادم نمی رود پشت تریبون بود صحبت می کرد برا ی دانشجویان، من پشت سر او ایستاده بودم، افتاد و در بغل من جان داد. که من به دانشجویان گفتم فراوان شنیده ام که سروها ایستاده می میرند این استاد براستی ایستاده مرد. به حضرت آقا عرض کردم ما چنین صحنه هایی هم داشتیم و بعد از دوران اردوگاه همان تبرکی جنابعالی را به آنان دادیم و اگر بخودم اجازه می دادم چنین مبلغ کمی را در مقابل زحمات زیاد و ارزشمند آنها بدهم این بود که این مبلغ مختصر دعا خوانده حضرت آقا بود و او هم به همین خاطر شأن خود را ندیده می گرفت و آن مبلغ را با جان و دل می پذیرفت و باز حضرت آقا توصیه قبلی را فرمودند که این روحیه به جوانان منتقل شود کار مهمی انجام شده است و پای گردش کار، حضرت آقا کتبا" تشکر کردند.
حضرت آقا خطاب به من نوشتند از امیران همکار سپاسگزاری کنید و بعد حضرت آقا فرمودند: همه تلاشتان بر این باشد که این غیرت این معنویت این روحیه نظامی با صلابت و این حماسه به نسل جوان منتقل شود و این چنین تاکیدی در مورد فراگیری اصول جنگ نفرمودند حتی یک بار فرمودند که اینها اصول جنگ را در دانشگاهها می خوانند تا دوره فرماندهی و ستاد هم مرتب برایشان تکراری می شود چیزی که در کتابها نایاب و دست نیافتنی است همین روحیات معنوی است.
معارف جنگ شهید صیاد شیرازی با حضور و قبول مسئولیت بدون توقع بازنشستگان است که پابرجاست و این یک حقیقت است شاغل معارف من هستم و حسام هاشمی.
سیاستگزاری، برنامه ریزی دوره ها، از اردوگاه گرفته تا کلاس همه را بازنشستگان اداره می کنند آن هم در درجات مختلف .. اردوگاهها در فصل نزدیک به تابستان در هوای گرم خوزستان بمدت 12 تا 15 روز تشکیل می شود.

سوال:
1- بعد از شهادت شهید صیاد شیرازی تاکنون چند دوره تشکیل شده است؟
2- فرمودید این دوره ها را در منطقه جنوب اجرا می نمائید، چرا ؟
در حالیکه جنگ در مناطق غرب، شمال غرب و جنوب هم جریان داشته است. چرا شما بازسازی های جنگ را فقط در جنوب انجام داده اید.
3- چند عنوان کتاب در چند شمارگان تاکنون چاپ و منتشر شده است.
پاسخ:
1- از بعد از شهادت شهید صیاد هر سال این دوره ها تشکیل شده خودتان سالها را بشمارید هم نظری هم آموزش میدانی ولی از سال 83 به بعد آموزش میدانی به دانشگاههای دریایی هوایی هم منتقل شده است.قبل از سال 83 فقط دانشجویان دانشکده افسری امام علی در این دوره ها شرکت می کردند.
2- چرا فقط در جنوب کشور، این فرصتی را ارتش برای ما مهیا می کند یعنی در سال فقط حداکثر 15 روز را به ما فرصت می دهند. دیدیم اگر بخواهیم این فرصت کوتاه را هم غرب برویم هم شمال غرب برویم و هم جنوب، این مدت در سفر می گذرد و عملا" اقدامی میسر نیست که ما از شمالغرب تا جنوب درگیر بودیم اما اگر بخاطر کمبود وقت بخواهیم به ترتیبی اولویت به عملیاتهای مهم و بزرگ بپردازیم عملیاتی نظیر طریق القدس فتح المبین و بیت المقدس در جنوب اتفاق افتاده هر عملیاتی بیش از ده هزار کیلومتر از سرزمین را آزاد کرده است پیشنهاد اردوگاه یک ماهه به ارتش داده ایم که آنها به دلیل آموزشهای آکادمیک که دارند تاکنون برایشان میسر نشده است.
منتها بازسازیهایی که در جنوب انجام داده ایم بحث نظری عملیاتهای غرب و شمالغرب را در کلاسهایی برای دانشجویان ارائه داده ایم ، استادهایی از فرماندهان عملیاتهای شمالغرب، غرب به این منظور می آمدند. بیش از 80 عنوان کتاب چاپ کردیم، موضوعات متنوع یعنی همان معارف مورد نظر شهید صیاد کتاب خاطرات، شعر، کتاب علمی راجع به هر عملیات به عنوان کتاب مرجع که برای محققی کاربرد دارد. کتاب تحلیلی و نقد آثاری که دیگر سازمانها پیرامون دفاع مقدس می نویسند داریم.
و با توجه به اینکه کلیه عملیاتهای نظامی را ما برداشت میدانی کردیم دنبال نظامیانی می گردیم که هم اهل قلم باشند و هم کارآمد در امور نظامی که آثار ارزنده ای خلق کنند حتی سفرنامه هایی هم داریم . کتاب پای کلاس پیرمردها، درشلمچه چه گذشت و ...


ماهنامه تلاش شماره 65 تیر 89


 
تعداد بازدید: 6235


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 93

یک‌بار از دور یک جیپ ارتشی آواره در جاده اهواز ـ آبادان نمایان شد آن را متوقف کردیم. سرنشینان آن سه نفر سرباز و سه نفر شخصی بودند. دو نفر از سربازها پایین آمدند و از ما پرسیدند «شما کی هستید و چرا جلوی ما را گرفته‌اید؟» وقتی متوجه شدند که ما عراقی هستیم و تا اینجا آمده‌ایم بهت‌زده به هم نگاه کردند. به آنها دستور دادیم به آن طرف جاده بروند تا ماشین بیاید و آنها را به بصره ببرد.