سیصدوپنجاهوسومین شب خاطره -1
تنظیم: لیلا رستمی
29 خرداد 1403
سیصدوپنجاهوسومین برنامه شب خاطره، در 7 دی 1402 با روایت غواصان خطشکن گردان حضرت زینب(س) لشکر 10 سیدالشهدا(ع) در عملیاتهای کربلای 4 و 5، در سالن سوره حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد. در این برنامه حاج احمد قاسمی، وحید مرندی و وحید مصدری به بیان خاطرات خود پرداختند. همچنین کتاب «بالاتر از ارتفاع» نوشته زهرا زمانی معرفی شد. این کتاب، روایتهایی از زندگی فرمانده جانباز و آزاده، شهید مجید داوودی راسخ را در خود جای داده است. اجرای این برنامه را داوود صالحی برعهده داشت.
■
اولین راوی شب خاطره، احمد قاسمی، فرمانده گروهان الحدید گردان حضرت زینب(ع) بود که در سال 1365 و سن 17 سالگی در جبهههای دفاع مقدس حضور پیدا کرد. او در ابتدای خاطراتش گفت: در طول جنگ تحمیلی همیشه شرایطی به وجود میآمد که فرماندهان عالیرتبه جنگ درباره چگونگی انجام عملیات تصمیم بگیرند. منطقة عملیات کربلای 5 منطقهای آبی ـ خاکی بود و لازم بود از غواصان استفاده شود. رزمندگان غواص در ابتدا چیزی بلد نبودند. به ما گفتند اول باید در وضعیت خاص سرما و گرما شنا یاد بگیریم، بعد غواصی و بعد تمرینات جنگی. شب عملیات فرا رسید. رزمندگان از لحاظ روحی و معنوی آماده شدند. ابتدا دستور دادند در خط اول قرار بگیرید. حول و حوش ساعت 6 عصر حرکت کردیم و حدود یک ساعت بعد به خط مقدم رسیدیم. از سمت چپ در دیدرس دشمن بودیم. دستور دادم نیروها در سنگرها بمانند تا این عملیات، مانند عملیات کربلای4 لو نرود.
وی خاطرنشان کرد: وقتی نقشه عملیات را جلوی من گذاشتند، دیدم ما بدترین شرایط را برای اجرای عملیات داریم. نصب رادار رازیت[1] توسط دشمن، که پرواز پرنده هم از نظرشان خارج نبود، وجود مینهایی که از قبل در منطقه مانده بود و آبگرفتگیها سبب جابهجایی و حساسیت آنها شده بود، همچنین وجود موانعی مثل هشتپر یا همان میلههای فلزی خورشیدی، عبور ما را سختتر کرده بود. بچهها حتی حق نداشتند لباسهای غواصیشان را روی سنگرهایشان بیندازند و باید آن را مخفی نگه میداشتند. شام را که چلوگوشت بود به علت مشکلاتی، درون نایلون فریزری به دستمان رساندند. پس از خوردن غذا دستور اجرای عملیات را دادند. حاج آقا اسدی و آقای راستگو گفتند: «شما باید ساعت 8 [شب] وارد آب شوید.» من هم فرمانده دستهها را صدا کردم و گفتم: «میخواهیم ساعت 8 داخل آب شویم. بچهها را آماده کنید.» به بیسیمچیها هم گفتم فرکانسهای دستگاهشان را تنظیم کنند. فاصله ما تا دشمن 3 کیلومتر بود که ما باید این مسیر را با لباس غواصی شنا میکردیم.
او در ادامه در مورد نکته معنوی و درخشان خاطرهاش در جنگ گفت: بعد از توجیه فرمانده دستهها و بیسیمچیها، به خانم حضرت زهرا(س) توسل کردم. از رمز عملیات هم خبر نداشتم. گفتم: «خانم من هیچی بلد نیستم، این بچهها در پناه شما باشند و کمکمان کنید.» این راز و نیاز را با خانم حضرت زهرا(س) داشتم تا زمان حرکت فرا رسید. از لجمن[2] عبور کردیم و وارد آب شدیم. آب تا کمرمان بالا آمده بود. دستور تغییر زمان عملیات به ما رسید. به سنگرها برگشتیم تا دستورات بعدی برسد. بیسیمچیها را جمع کردم و گفتم فرکانسها را چک کنید. اگر فرکانسها عوض میشد ما با ردههای دیگر ارتباط نداشتیم. یک ارتباط بیسیمی دستهها با مسئول گروهانها داشتند و یک ارتباط هم مسئول گروهان با فرمانده گردان. اگر این ارتباطات برقرار نمیشد خیلی اتفاقات در منطقه رخ میداد. با تعجب یک دفعه دیدم بیسیمچیها گفتند: «فرکانسها عوض شده.» تنها کسی که به ذهنم رسید و دوباره به او توسل کردم، خانم فاطمه زهرا(س) بود. بیسیمچیها توانستند فرکانس را تنظیم کنند و رفتند. از خانم تشکر کردم. اشک ریختم و سجده شکر به جا آوردم. حاج آقا خادمالحسینی آیه « فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا» را در گوشم خواند و گفت: «ساعت 10 شب به آب بزنید.»
راوی در قسمت پایانی سخنان خود گفت: ستون پنجم منافقین در آشپزخانه لشکر، مواد شوینده در غذا ریخته بود که سبب مسمومیت غذایی و بیرونروی شدید رزمندگان شد. در این اوضاع و احوال سخت، وارد آب شدیم و به نقطه تجمع نیروها رسیدیم. زمان جدایی دستهها از گروهان فرا رسید. هدف، تصرف 3 کمین «توکل 1»، «توکل 2» و «توکل 3» بود. ناگهان متوجه شلیک از سمت راست شدیم. نمیدانستم عملیات شروع شده یا یک عملیات ایذایی است! آتش دشمن سنگینتر شد، ولی دستور به خطزدن نداشتیم. دسته اول حرکت کرد، سپس دسته دوم و پشت سر آن دسته سوم. دسته اول، کمین «توکل اول» را فتح کرد، اما دسته دوم، با مشکل مقاومت دشمن روبهرو شد. گلولای در اسلحهها گیر کرده بود و دیگر کارایی لازم را نداشت. چارهای جز جلو رفتن نداشتیم؛ چون اگر میایستادیم در دیدرس دشمن قرار میگرفتیم. باید خودم را به میدان امام رضا(ع) یا یادمان کربلای5 امروز میرساندم. با معذرتخواهی از روی سر رزمندگان رد شدم و نارنجکهای اولی، دومی و سومی را زدم؛ ولی چهارمین نارنجک موفق عمل نکرد. از سیمخاردار و مینهای خورشیدی عبور کردم و نارنجک پنجم را به داخل سنگر انداختم. منفجر شد و اشیاء سنگینی پرتاب شد که به من خورد و بدنم سِّر شد. رشادتهای شهید فرهاد محرابیان هم سبب شد موفق شویم و هر سه کمین توکل را فتح کنیم.
ادامه دارد
[1] رادارهای رازیت نوعی از رادارهای مراقبت زمینی هستند که برد 40 کیلومتری داشته و توانایی کشف اهداف متحرک را در انواع شرایط آب و هوایی دارند.
[2] . لبه جلویی منطقه نبرد را لجمن میگویند.
تعداد بازدید: 816
http://oral-history.ir/?page=post&id=11950