شانههای زخمی خاکریز - 15
صباح پیری
22 شهریور 1404
بهمن بود که کلاسهای شیمیایی دایر شد. دشمن، ابعاد گستردهای به جنایات خویش میبخشید. میرفتیم و ریزهکاریهای جنگافزارهای شیمیایی را فرا میگرفتیم. یک روز «حاج مجتبی» که مسئول ش.م.ر شده بود، گفت احتیاج به تعداد زیادی امدادگر دارم و از من پرسید که آیا میتوانم به تهران بروم و بچهها را جمع کرده و بیاورم؟ وقتی به تهرانآمدم، فقط توانستم دو نفر ـ آجرلو و قنبری ـ را با خود بیاورم.
مدتی بعد به گردان حمزه منتقل شدم. «امیرحسین قنبری» هنوز در این گردان بود. از آنجا به گردان مالک اشتر رفتم. مدتی بعد هم قرار شد هنگام عملیات، نیروهای ارتش و سپاه با هم فرستاده شوند. از گردانهای لشکر ما سه گردان را با ارتش، ادغام کردند. حمزه، مالکاشتر و انصار رسول با ارتش ادغام شدند.
چند روز بعد دستور آمد به طرف جنوب حرکت کنیم. بوی عملیات میآمد. رفتیم سهراه جفیر مستقر شدیم. دو ـ سه روز آنجا ماندیم. برادر بزرگم عادل را هم آنجا دیدم. مشغول زدنِ پل عملیاتی بودند. در این چند روز مرتب هواپیماهای دشمن میآمدند برای شناسایی. وسایل پیشگیری شیمیایی هم همراه داشتیم. شب سوم بودکه خبر رسید امشب عملیات است. گروهان ویژۀ شهادت به خط زده و کمینها را رد کرده بود. گردان حمزه هم به دنبالش. فردای عملیات، فرمانده گردان ما آمده بود تا بچهها را توجیه کند. گفت جزیرۀ مجنون دو قسمت شمالی و جنوبی دارد که بچهها از قسمت شمالی نفوذ کرده و آنجا سوله زدهاند.
از قسمتی که جفیر نامیده میشد دو جاده وجود داشت. یکی جاده آسفالتهای بود که به سمت عراقیها میرفت. جادۀ دیگر تا شمال جزیره امتداد داشت و تدارکات لشکر از آنجا انجام میشد. کنارۀ غربی جزیره هفت «پت»[1] وجود داشت که تقریباً میان نیزارها مستتر شده بود. هر لشکر یک «پت» را گرفته بود. پت یک به لشکر ما رسید که نسبت به دیگر پتها بزرگتر و دارای چند سنگر بود. گروهان شهادت اولین نیرویی بود که کمینها را منهدم کرده و خط اول دشمن را شکسته بود. سپس گردان حمزه با قایقهای موتوری آمده و نیرو پیاده کرده بود. حمزه، خط دوم را با گروهان شهادت با هم شکسته و پیش رفته بودند. آنها را از سمت چپ به نیروهای دشمن زده و بعد از نیم کیلومتر نفوذ، پدافند کرده بودند. گردانهای کمیل و انصار نیز بعداً به خطشکنان پیوسته بودند. گردان کمیل چون آر.پی.جیزن فراوان داشت، آمد در دشت پدافند کرد تا اگر تانکها آمدند آنجا کار کند. بالای منطقه عملیاتی، یک روستا و سمت چپ هم روستای دیگری قرار داشت که هر دو در یک مسیر بودند. بعد از آن دجله و بعد اتوبان العماره بصره قرار داشت. روستاها و منطقۀ سمت راست آنها به گردان ابوذر و میثم واگذار شده بود.
ساعت 12 شب بود که بچهها را سوار کامیون کردند. خبر رسید گروهان شهادت و حمزه تا دجله جلو رفتهاند و حتی بعضی از بچهها در دجله وضو هم گرفتهاند. حال به پشتیبانی احتیاج داشتند. یکی از گروهانهای گردان حمزه در محاصره قرار گرفته و همۀ آنها شهید، مجروح یا اسیر شده بودند. امیرحسین قنبری هم جزو کسانی بود که مفقود شدند. صبحِ عملیات، گردان حمزه تا خط دوم عقبنشینی کرد. پیام رسید که از دشت جلو نروند ولی از سمت چپ هر چه میخواهند پیشروی کنند. در شب سرد و تاریک با قایقهای موتوری به خط رسیدیم. شب بود و منطقۀ شبحی نامعلوم. از کمینها گذشتیم. به دژ اول رسیدیم که شش متر پهنا داشت، آن را هم رد کردیم. از جادۀ مستقیمی به خط دوم رسیدیم. جلوتر، نبرد ادامه داشت. از تانکهای دشمن آتش برمیخواست. صدای انفجار مواد منفجرۀ داخل تانکها، منطقه را پوشانده بود. جلوتر که رفتیم بچهها شروع کردند به حفر سنگر. ولی من چون بیل نداشتم چند گونی را پر از خاک کردم و بالای دژ، سنگری ساختم. روبهرو، تلی از خاک قرار داشت که ما درست پایینتر از خطالرأسِ آن پناه گرفته بودیم. شب را همانجا سپری کردیم. نزدیکیهای سر زدنِ سپیده، نماز را با تیمم و پوتین خواندیم که دستور آمد جلوتر برویم.
ادامه دارد
[1]. پت، راه اسکلهمانندی است که مقابل آن به آب میخورد.
تعداد بازدید: 26
http://oral-history.ir/?page=post&id=12804