نقش اشیا در روایت شفاهی
حمید قزوینی
10 آذر 1404
فلاسفه هر چیزِ دارای وجود یا دارای قابلیت وجود را شیء (Object) میخوانند. این مفهوم میتواند در قالبهای مادی، مفاهیم انتزاعی و حتی احساسات و تجربیات انسانی ظهور و بروز داشته باشد. به عبارت دیگر شیء به دامنه وسیعی از موجودات و پدیدهها اشاره دارد که هر کدام ویژگیها و خصوصیاتی دارند و در صورتهای مختلف قابل درک هستند.
بالطبع زندگی انسان از بدو تولد، پیوندی گسترده با اشیا دارد. انسان در محاصره اشیا است و اشیا شریک زندگی و همراه او در شادیها و غمها هستند. هیچ کس نیست که زندگی مادی را تجربه کند و گریزی از اشیا داشته باشد. حتی انسانهایی که در دور افتادهترین مناطق دنیا بی بهره از تمدنها و فرهنگهای متعارف زندگی میکنند، هم ناگزیر به ارتباط حداقلی با اشیا و سکونت در سازههایی هستند که مهترین شیء زندگی همان فرد به شمار میآید.
بسیاری از اشیا وقتی با زندگی انسان پیوند میخورند، صرفاً برای تسهیل امور یا تزئین ظواهر زندگی نیستند، بلکه به میزان زیادی هویت او را تحت تاثیر قرار میدهند. پس حضورشان را مغتنم میشماریم و در نگهداری آنها کوشش میکنیم. وقتی فردی به خانهای، کتابی، وسیلهای، دستنوشتهای، لباسی و نامهای قدیمی نگاه میکند، یا تصنیفی از گذشته را گوش میدهد، یا بویی خاص را استشمام میکند که برایش خاطرهانگیز است، در واقع با بخشی از گذشته خود مواجه میشود. به همین دلیل اشیا به حفظ و بازسازی هویت و زنده نگه داشتن حافظه و پیشینه انسان کمک میکنند.
اشیائی که جهان ما را میسازند نشان میدهند ما کیستیم، کجا بودهایم و در حال حرکت به کدام سو هستیم. به عبارتی اشیا، استعارههایی هستند که فرد با آنها بازتعریف میشود؛ سرنخهایی هستند که تاریخ و تجارب و روابط فرد را نشان میدهند. این یادگارها تجسم عینی عملکردها و خاطراتی از گذشتهاند، و در جهانی که با شتاب در حال گذر است، میتوانند لحظهای اسباب توقف، تأمل و بازگشت به خود را فراهم آورند. شاید به همین علت است که بسیاری از کشورها سعی میکنند آنچه میراث فرهنگی و تمدنی جامعه خود میدانند به نوعی حفظ کرده یا از پردۀ فراموشی خارج کنند.
پس اشیا فقط ابزار نیستند؛ آنها حامل تاریخ فردی و جمعی ما هستند. هر کدام میتواند ماجرایی با خود داشته باشد و روایتی از زندگی ما را خلق کند و وارد نظام نشانهها شود. این نشانهها مانند تیشۀ باستانشناسان عمل میکنند که به آرامی و دقت بر دیوارهای قدیمی فرو میآید. انبوهی از خاکها و غبارهای انباشته شده در طول زمان را کنار میزند و از گنجینهای ارزشمند روزنمایی میکند. یعنی وقتی فرد با شیئی روبهرو میشود که قبلاً با آن ارتباط عاطفی یا تجربی داشته، آن شیء باعث فعال شدن مسیرهای عصبی مرتبط با آن خاطره میشود و ذهن را دوباره بازسازی میکند. هرچه خاطره قویتر نشانه گذاری شده باشد، واکنش مغز سریعتر و واضحتر است. انگار مغز، دریچهای به گذشته باز میکند و صحنههایی روشن و پر از جزئیات را جلوی چشمان ما میآورد. اینکه فرآیند یادآوری چگونه اتفاق میافتد و مغز چه مسیری را طی میکند تا ماجرای گذشته را از میان انبوه اطلاعات موجود در ذهن بیرون بکشد و زنده کند، موضوعی تخصصی ذیل علوم اعصاب و روانشناسی است که نه در تخصص نویسنده است و نه در این یادداشت ضرورتی به بحث درباره آن است.
علاوه بر اینها بسیاری از اشیا دارای ارزش احساسی و عاطفی هستند. آنها نه فقط چیزی را یادآوری میکنند، بلکه احساسات مربوط به آن خاطره را نیز باز میگردانند. مثلاً ابزاری که متعلق به پدری در محل کسب و کار بوده است، پس از درگذشت او میتواند انبوهی از خاطرات و احساسات را با هم زنده کند. همچنین برخی اشیا در آیینها و مناسک دینی حضور دائمی دارند؛ مثلاً چادر نماز، سجاده و تسبیح پیوندی عمیق با هویت فرد و لحظات شخصی او دارد.
در سطح اجتماعی هم ساختمانهای قدیمی، بناهای یادبود یا موزهها، بخشی از میراث اجتماعی و فرهنگی جامعه را با خود حمل میکنند. در سطحی گستردهتر اینگونه اشیا با ایجاد پیوند میان حواس، زمان، مکان و احساسات، پلهایی میان گذشته و حال میسازند. به همین دلیل، آنها فقط شیء نیستند، بلکه حامل خاطرات و معناهای انسانیاند.
به این ترتیب اشیا در زنده کردن حافظه (یا برانگیختن خاطرات) نقشی مهم و چندلایه دارند و حضور آنها را در شکلگیری هویت اجتماعی و احیای حافظه تاریخی مغتنم شمرد.
مواجهه با اشیا در تولید روایت
حال پرسش این است که پژوهشگر تاریخ شفاهی چه در مقام مصاحبه و چه در مقام تدوین، باید با اشیا چگونه برخورد کند تا از وجود آنها برای شکلگیری روایت بهترین بهره را ببرد؟
در پاسخ باید گفت:
1. پژوهشگر تاریخ شفاهی باید در نشانه شناسی و استفاده از آنها توان قابل قبولی داشته باشد. یعنی با شناخت اشیائی که در زندگی و زمانه راوی مؤثر بودهاند، بتواند نشانههای مفهومیِ مرتبط را یادآوری کرده و در شکلگیری و تکمیل روایت از آنها به درستی استفاده کند.
2. بداند که قرار نیست اشیا به موضوع یا سوژۀ اصلی پژوهش تبدیل شوند و بخش زیادی از روایت را به خود اختصاص دهند. اشیا، صرفاً امکانی برای یادآوری خاطرات و شکلگیری روایت دقیق واقعه هستند.
3. بعضی از اشیا ممکن است حامل خاطرات و احساسات منفی باشند و تمرکز زیاد بر آنها راوی را دچار ناراحتی یا خودسانسوری میکند. پس در این زمینه باید مراقب احساسات راوی بود.
4. اشیائی که راوی را غرق در احساسات و هیجانات مثبت و سرشار از ذوق زدگی میکنند، بعضاً موجب اغراق میشوند. باید مراقب بود راوی در فضای شور و شیفتگی که پرده بر واقعیتها میکشد، متوقف نماند. مثلاً تفنگی قدیمی متعلق به پدر خانواده ممکن است، ناخودآگاه زمینهساز ساخته شدن روایتهایی غلوآمیز شود.
5. راوی به هر یک از اشیا به علت پیشینهای که با آنها داشته نگاهی توام با احترام و علاقه یا نفرت و نارضایتی دارد و پژوهشگر تاریخ شفاهی باید به سلایق و علایق او توجه داشته باشد و متناسب با همان فضا سعی در تحریک حافظۀ راوی و خلق روایت داشته باشد.
به هر حال بخشی از تاریخ در دل اشیا متراکم میشود و پس از مدتها با مراجعه یا مشاهدۀ آنها میتوان به تدریج گوشههایی از آن را باز روایی کرد.
تعداد بازدید: 22
http://oral-history.ir/?page=post&id=12943
