حدیث مردی که با ما بود
حدیث مردی که با ما بود
چهارشنبه 21 فروردین 1387 از ساعت 15 الی 17 مجلس یادبودی به مناسبت بزرگداشت مرحوم داود بختیاری دانشور در تالار مهر حوزه هنری برگزار گردید. در این مجلس ساده و صمیمی، تعدادی از کارکنان و همکاران محترم حوزه هنری، دوستان و خانوادة محترم ایشان حضور داشتند.
در ابتدای مراسم آقای کاشفیآذر (مجری مراسم) گفت: «مرحوم بختیاری دانشور نویسندة موفق و نجیب و پرکار در حوزة ادبیات نوجوان و نیز بزرگسالان بوده و آثار متعدد و ارزشمند و ماندگاری را برایمان به یادگار گذاشته است.» او در ادامه به خلاصهای از زندگینامه بختیاری اشاره کرد و گفت: «اولین آثار او در سال 1379 منتشر شد. بیشتر از 24 عنوان کتاب چاپ شده دارد. و این نشان از پرکاری و عزم جدی او به پرداختن به مقوله ادبیات داستانی است.»
او فعالیتهای ادبی و هنری فراوانی در رابطه با ادبیات داستانی، ادبیات دفاع مقدس و ... داشته است و در جشنوارههای مختلف ادبی، کتاب سال دفاع مقدس، و کتاب سال برندة جوایزی شده، آثار او در حوزة ادبیات دفاع مقدس قرار میگیرد. از او نقل میکنند که هرگاه کتاب زندگینامة هر شهیدی را شروع میکرد ابتدا به مزار آن شهید میرفت و با او صحبت میکرد و از نظر قلبی و عاطفی ارتباط نزدیک برقرار مینمود و از آن شهید مدد میخواست آنطور که شایسته است آن کار را انجام دهد.
او سالها با بیماری سخت و لاعلاج خود دستو پنجه نرم می کرد و سرانجام در آخرین روز زمستان 1386 با ایست قلبی از دنیا رفت.
آقای رضا امیرخانی وقتی در پشت تریبون قرار گرفت گفت: «مرحوم بختیاری دارای صفات ممتازی بود، این صفات او را از دیگر دوستان نویسنده متمایز میکرد. شخصیت او مقام وجودی انسان را شرح میداد او معتقد بود اگر شخصی با دو پای فلج قطع شده قهرمان دو صد متر جهان نشود باید خود را شماتت کند. او با بیماری وحشتناک ام. اس سالها روبروی این بیماری ایستاد او نوشتن را برای رویارویی با این بیماری انتخاب کرد. او در مقابل بیماری سختترین روش را انتخاب نمود، هرکس جای او بود عرصههای راحتتری را در مقابل این بیماری انتخاب مینمود. رضا امیرخانی در پایان خاطرنشان ساخت که بزرگترین واعظ خود مرگ است. مرگ او به ما یاد میدهد که چگونه زندگی کنیم».
در ادامه مرتضی سرهنگی، رئیس دفتر ادبیات و هنر مقاومت نیز به دو مورد از کارها و آثار بختیاری اشارهای نمود و چند کلمهای صحبت کرد. او اظهار داشت: که اولین کتابی که داود به خوبی جمع کرد کتاب «مردی که خواب نمیدید(خاطرات خالدی، معاون وزیر کشاورزی انقلاب) است.» و دیگری کتاب خاطرات مهدی تَجَر که جانباز بود و معلم.
او دربارة ویژگیهای مرحوم بختیاری دانشور گفت: «بیشتر از آنکه بنویسد خوب میخواند، مهارت گوش دادن داشت، مصاحبههایش عمیق بود، مصاحبهگر را به خوبی هدایت میکرد، در ثبت جزئیات مقاله دقت داشت، اهل مشورت بود، چون داستان را میشناخت میدانست چه عناصری برای آن لازم است. او 25 کتاب نوشت و کتاب «خانة ابدی» که آخرین اثر اوست در یازدهمین جشنواره کتاب سال دفاع مقدس رتبه دوم را به دست آورد.»
علیرضا کمری پژوهشگر و نویسنده ادبیات دفاع مقدس ضمن تأکید بر جنبههای مشورتی بختیاری در مورد آثار او گفت: در قلم ایشان قدرتی بود برای پرداختن به کارهایی که انجام میداد. او خود را در پشت ویترینهای کثیر مصاحبهها قرار نداد. و به عنوان نویسندة موفق تعمداً کمتر به مصاحبه تن داده بود، تنهایی همزاد ایشان بود و او تنهایی را با کار جبران میکرد و به آن کارها باور داشت. منش او جوری نبود که او را طلبکار بنمایاند. علیرضا کمری در ادامه گفت: که وجه دیگر این مراسم، مراسم ذکر است، یادآوری است، میتوان به عالم دو جور نگاه کرد یک سمت حیات و سمت دیگر ممات. در مقابل یک حیات ظاهری و موقت روی دیگر آن عالم جاودان و حقیقی. و کسی میتواند در واقع، معنای حقیقی زندگی را درک کند که مرگ را «اندیشه کند». و مرگ را تولدی بداند برای یک زندگی جاودان.
مراسم امروز به مثابة مجلس ذکر است و به ما میفهماند مرگ پایان همه چیز نیست. این مهم است که ما به زندگی و دنیا از زاویة مرگ نگاه کنیم، یا مرگ و ممات را نیز عین و ادامة حیات بدانیم. از خداوند برای این عزیز سفرکرده رامش و آرامش و برای بازماندگانش صبر و سلامتی و اَجرِ صبر طلب میکنم.
سخنران پایانی مراسم، حجتالاسلام غیاث بود که گفت: روبرو شدن انسان با درد و رنج یک امر حتمی است و در قرآن کریم از آن به عنوان یک اصل یاد شده است، و با وجود این دردها و رنجهاست که باید سعی کنیم درعین پیوستگی به دنیا دلبستگی به دنیا نداشته باشیم.
در پایان لوح سپاس و یادبود از سوی بنیاد شهید و بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس تقدیم خانوادة مرحوم بختیاری گردید.
زندگینامة داوود بختیاری دانشور
او در سال 1346 درتهران متولد شد. تحصیلات دانشگاهیاش را در رشته مدیریت صنعتی به پایان رساند و پس از آن به دفتر ادبیات وهنر مقاومت در حوزه هنری پیوست. علاقه و پشتکارش باعث شد تا شروع به نوشتن کند و خیلی زود این کار را به طور جدی پی گرفت و تألیف آثارش را آغاز کرد.
دلمشغولی و شرایط پیشآمده او را به سمت تألیف آثارش با محتوای جنگ برای گروه سنی کودک و نوجوان سوق داد و داوود بختیاری در میان اهل ادب به عنوان نویسنده زندگینامههای داستانی با موضوع دفاع مقدس شهره شد. سال 1380 رمان «میتوان تنها رفت» در بررسی آثار داستانی که توسط معاونت امور فرهنکی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار شد رتبه دوم را برایش به ارمغان آورد. در یازدهمین جشنواره کتاب سال دفاع مقدس هم کتاب «خانه ابدی» او مقام دوم را کسب کرد. همین اثر در هفتمین دوره جایزه ادبی شهید حبیب غنیپور اثر برتر شناخته شد.
داوود بختیاری دانشور علاوه بر فعالیتهای ادبی در حوزه هنری با بنیاد شهید امور ایثارگران، بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس و کنگره سرداران شهید استان خراسان همکاری داشت و تعداد زیادی از آثارش در این نهادها منتشر شد. به دلیل علاقه زیادی که به مادر مرحومش داشت نام خانوادگی «دانشور» را به ادامه نام خود افزوده بود. داوود بختیاری در میان همکاران و نویسندگان شخصیتی متواضع و بسیار دوست داشتنی بود، با چهرهای بشاش و سرشار از حجب و افتادگی. با آن که سالها از بیماری مزمن رنج میبرد، اما روحیه بالا و نوع رفتار و برخوردش با دیگران چنان بود که کمتر کسی از بیماریاش اطلاع داشت.
داوود بختیاری در آستانه چهل سالگی و پس از تحمل سالها رنج و بیماری در آخرین روز زمستان سال 86 جهان فانی را به بهانه ایست قلبی وداع گفت و با پروازی سفید تا خانه ابدیاش رهسپار شد و قطار مرگ سال 86 آخرین مسافر عرصه هنر و ا دبیات را با خود همراه کرد. خبر مرگ ناگهانیاش تمامی کسانی را که با او آشنا بودند، در بهت و حیرت فرو برد. مراسم تدفین او به دلیل مراعات خانواده بدون اطلاع دوستان وهمکاران برگزار شد.
کتابشناسی داوود بختیاری دانشور
مهمترین آثار «داوود بختیاری دانشور» عبارتند از:
- پرواز سفید (براساس زندگی شهید عباس بابایی)/ دفتر ادبیات و هنر مقاومت/ 1379
- پاوه سرخ (براساس زندگی شهید دکتر مصطفی چمران) / دفتر ادبیات و هنر مقاومت و نشر شاهد / 1379
- حدیث مردی که با ما بود (خاطرات امیر سرتیپ دوم شهیدعلی شهابی) تحسین (قم) /1380
- طعم زندگی / سوره مهر/ 1381
- من و عکس او (درباره سوسنگرد) / دفتر ادبیات و هنر مقاومت / 1381
- مسافر (براساس زندگی شهید غلامحسین افشردی «حسن باقری» / دفتر ادبیات و هنر مقاومت / 1381
- سبزهای خاکی(زندگینامه داستانی شهید سید اکبر شیخالاسلام) / نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران، معاونت نیروی انسانی ناجا، اداره کل امور ایثارگران / 1382
- میتوان تنها رفت (زندگی نامه داستانی شهید عبدالرضا موسوی)/ نشر شاهد / 1382
- فرمانده شهر(براساس زندگی شهید محمدعلی جهانآرا) / دفتر ادبیات و هنر مقاومت و نشر شاهد/ 1383
- فرمانده شهر (براساس زندگی شهید محمدعلی جهانآرا) / دفتر ادبیات و هنر مقاومت و نشر شاهد/ 1383
- غریبه (براساس زندگی شهید یدالله کلهر) / دفتر ادبیات وهنر مقاومت و نشر شاهد / 1383
- مرسده (رمانی بر اساس زندگی یک دختر بوسنیایی) / نشر علم/ 1384
- دفترچه / نشرصریر و نسیم حیات (قم) / 1384
- تمام زندگی پیش روی من است/ نشر شاهد/ 1384
- مردی که خواب نمیدید (خاطرات اسیر آزاد شده ایرانی اسدالله خالدی) / دفتر ادبیات و هنر مقاومت / 1385
- آرامگاه (براساس زندگی شهید حسن آزادی) / نشر ستارهها (مشهد) / 1385
- بچه محله جلالی (بر اساس زندگی شهید علیرضا ماهینی) / دفتر ادبیات و هنر مقاومت و نشر شاهد / 1385
- خاطرات دور (براساس زندگی شهید حمیدرضا شریفالحسینی) / نشرستارهها ( مشهد) / 1385
- خانه ابدی (براساس خاطرات شهید حسن آزادی) / نشر ستاره ها (مشهد) / 1385
- سرب شیرین / نشر شاهد/ 1385
- فرماندهای مثل پدر (براساس زندگی شهید حسن علیمردانی) / نشر ستارهها (مشهد) / 1385
- متولد یازده شهریور (براساس زندگی شهید محمود کاوه) / نشر ستارهها (مشهد) / 1385
- آن سوی شب (زندگینامه داستانی شهید دکتر محمد جواد باهنر) / نشر شاهد/ 1385
- مینهای دوستداشتنی (براساس زندگی شهید علیرضا عاصمی) / نشر ستارهها (مشهد) 1385
- بهشت کوچک ما (براساس زندگی شهید دکتر سیدحمید قاضی میرسعید) / بروج / 1385
- ما همه سرباز بودیم(خاطرات اسیر آزاد شده مهدی تجر) / دفتر ادبیات و هنر مقاومت / 1386
- زندگینامه شهید محمدحسین عدالتخواه / کنگره سرداران و فرماندهان استان کرمان / در دست چاپ
برشی از «طعم زندگی»
«دستم را به زور بالا میگیرم و محکم روی زمین ول میکنم. دردم نمیگیرد. انگار این دست از من نیست چه دردی میتوانم گرفته باشم که به این روز افتادهام؟ نکنه مثل پدرم درد بیدرمان گرفته باشم؟
خاور خانم گفت که من هم مثل پدرم هستم. این قدیمیها از روی تجربهای که دارند، یک چیزهایی سرشان میشود. به خصوص این خاور خانم که پانصد سال عمر کرده!»
«مات و مبهوت به اطرافم نگاه میکنم. احساس میکنم تمام قبرهای اطراف سربلند کردهاند و مرا نگاه میکنند. آهسته پهلویم را به زمین میزنم و با محبت به یک یک آنها خیره میشوم. از تنهاییشان غصهام میگیرد. از خاکی که رویشان چمبره زده، بدم میآید. کاش میتوانستم آنها را بیرون بکشم و زمان را برایشان به عقب بکشم.»
کبری خرم
تعداد بازدید: 7121
http://oral-history.ir/?page=post&id=2638