نخستین گام در تدوین و پیادهسازی
سیده طاهره مؤیدی
13 مرداد 1400
در باب آموزش مباحث تدوین و تنظیم تاریخ شفاهی، پیش از پرداختن به اصول پیادهسازی، لازم است به دو نکته مهم توجه کنیم:
- شناخت نسبت به نوع و جنس کاری که در حال انجام آن هستیم.
- داشتن صراحت لهجه و بیان در انجام این کار.
همخوانی متن و محتوا
در عالم ادبیات و هنر؛ سبکها، قالبها و گونههای نوشتاری، تقریباً تکلیف مخاطب را روشن کرده و مرزبندی آنها با یکدیگر، کاملاً مشخص و متفاوت است. مثلاً کتابی است به نام کتاب آسمانی. وقتی میگویند این کتاب وحی است یعنی کسی به مکتب آن فکر نمیکند که آیا رئالیستی یا رمانتیک است؛ رویکرد تاریخگرا یا رویکرد ادبیاتی دارد، شعر است یا هنر. بنابراین حیطه و شمول کتاب آسمانی و همچنین چیدمان آن مشخص است. یا وقتی میگویند کتاب نهج البلاغه، کسی پشت سر آن، احساس شعر و شاعری نمیکند بلکه میداند یک قدیس دینی– مذهبی و برجسته در دین اسلام پشت نهجالبلاغه است. حالا ممکن است این کتاب، شاعرانگی و کلمات قصار هم داشته باشد یا ریتم و ضرباهنگ و تجلی ادبیات عرب هم در آن پیدا شود؛ ولی اسم نهجالبلاغه که میآید، پشت آن میگویند سخنان امیرالمؤمنین(ع). بنابراین مشخص است که دایره و شمول آن کتاب چیست.
در سالهای اخیر، ذیل کتابهایی که با خاطرات مرتبط هستند یا به عنوان تاریخ شفاهی منتشر شدهاند یا کتابهایی که عنوان داستان ادبیات فارسی و ... دارند با عدم شفافیت و عدم صراحت قالب و سبک نوشتاری مواجه هستیم. روی جلدها چیزی میبینیم که داخل جلدها چیز دیگری است. بنابراین لازم است قبل از اینکه کار به جلد برسد و به یک اثر و محصول تولیدی تبدیل شود، باید بدانیم هویت و گونه آن چیست و در کدام ژانر قرار دارد و از چه نوع سبک و سیاق نوشتاری بهره برده است.
محقق، نویسنده، خاطرهنویس و تلاشگر این عرصه باید تکلیف خودش را با دو واژه «تاریخ» و «ادبیات» روشن کرده باشد. این دو با هم متفاوتند و دو علم مختلف هستند؛ اشتراک و افتراق دارند. اگر ما ندانیم تاریخ چیست، ادبیات کدام است و جایگاه خاطره کجاست، نسبت به خاطرهنگاری و نسبت به آن سبک و گونه نوشتاری خودمان در شک و تردید خواهیم بود. باید به طور مشخص تکلیفمان با خاطره روشن باشد که خاطره چیست و کجای ادبیات و کجای تاریخ است؟! اساساً آیا تعاملی با اینها دارد یا یک علم، رشته و واحد مستقل است!
متأسفانه امروزه محصولاتی که در این راستا عرضه میشوند، تکلیفشان از لحاظ ادبی و تاریخی مشخص نیست. بعضاً اگر بگوییم فاقد هویت هستند، راه دوری نرفتهایم. روی خاطرات، کارهایی انجام شده که مشخص نیست این کارها در وفاداری به تاریخ بوده یا در وفاداری به ادبیات اتفاق افتاده است! لازم است ادبیات را خوب بشناسیم. در این صورت است که میدانیم ادبیات ازهیچ چیزی کنار گذاشته شدنی نیست و به نوعی در همه علوم و رشتهها وجود دارد. وقتی محصولی ارائه میشود، وسیله حمل آن ادبیات است. از طریق ادبیات است که واگن آن علم بر ریل قرار میگیرد و آن را به جلو میبرد. حال میخواهد آن علم، شیمی باشد یا کامپیوتر یا علومی دیگر. هرگاه بخواهد علمی با هر زبان به مردم منتقل شود، به وسیله ادبیات انتقال مییابد؛ فرقی ندارد که آن علم فیزیک، شیمی، حقوق یا علوم دیگر باشد.
خاطرهنگاری، گرهخوردگی تنگاتنگی با ادبیات به معنای عام دارد. هر چند ادبیات گونهها و قالبهای زیادی دارد مانند: داستان کوتاه، داستان بلند، سفرنامه، شرح حال، حدیث نفس، تکگویی نمایشی، نمایشنامه، فیلمنامه، رمان و ...
حال سؤال این است که؛ ما از کدامیک از آنها استفاده کردهایم؟ روش تولید ما چیست؟ آیا از همهی آنها استفاده کردهایم؟ روش خلق و نوشتار ما چیست؟ این ابهامات درآثار منتشر شده به فراوانی وجود دارد و در نقد به سختی میتوان مشخص کرد که ماهیت آن چیست یا اگر مشخص هم کنیم، در مواقعی آن چیزی که در روی جلد نوشته شده با متن متفاوت است. مثلاً روی جلد کتابی، یک عنوان دو کلمهای بسیار قشنگ و بعد خاطرات آقای فلانی آمده، اما وقتی آن کتاب را باز میکنیم میبینیم همه چیز است جز خاطره! یا بسیار فراتر از یک خاطره است. اینجاست که میگوییم چیزی که روی جلد آمده با متن و محتوای کتاب همخوانی ندارد.
امروزه ظاهراً فقط جایی که به این روش اعتراض میکنند، کارشناسان کتابخانه ملی هستند، که پیشاثر، برای نگارش فیپا به آنها ارسال میشود و میمانند چه بنویسند! دائماً متن را پایین و بالا میکنند، اما سر در نمیآورند که این پژوهش است، ادبیات است، تاریخ است، رمان است، قصه است... بالاخره برای این که کار پیش برود، آن را در فهرست داستانهای فارسی میگذارند؛ صرفاً چون به زبان فارسی نوشته شده، احساس میکنند داستان فارسی است. اکنون بالغ بر دوازده الی سیزده هزار کتاب داریم که بُنمایه، عصاره و جانمایه آن خاطرات است. پدید آورنده آنها معتقدند که مستند است؛ چون با راوی مصاحبه کرده و خاطره گرفته است. در حالی که چیز دیگری نوشته است ولی در فیپای آن ثبت شده: داستانهای فارسی! آنهایی که به معنای داستان احاطه دارند، خوب میدانند که داستان چگونه طبقهبندی و داوری میشود.
امروزه برای جلوگیری از بینظمی، ناهمخوانی و همچنین جلوگیری از تفاوت جلد و محتوا و کارهایی که در این عرصه صورت میگیرد؛ باید از مشاور و استاد راهنما، هم در مرحله تحقیق و هم در مرحله تألیف کتاب استفاده شود. ضرورت استاد راهنما زمانی بیشتر نمایان میشود که بخواهیم برای یک پروژه و دستاورد شفاهیمان، قالب و سبک نوشتاری مناسب و اصیل پیدا کنیم. مشخص است که خیلی تعیینکننده و اظهر من الشمس است.
نکته دومی که، ضرورت دارد به آن توجه کنیم؛ نقد و بررسی اثر، پیش از انتشار است. اگر کارهایمان را قبل از این که به محصول تبدیل شود، با تأمل، نقد و بررسی کنیم، ضرر نخواهیم کرد، زیرا بخش اعظم زحمات و هزینهها برای تبدیل آن به محصول اختصاص دارد. محقق و نویسنده با تلاش و صرفهجویی و با کمترین اعتبار و کمترین بودجه، کار میکند در حالی که در این بین واقعاً به آنها چیزی نمیرسد. ولی یک دفعه کاغذ، مقوا، جلد، چاپ و صحافی غول بزرگی است که کلی از هزینهها را میبلعد. اینجاست که میگوییم بهتراست قبل از پرداخت این هزینهها کمی تأمل کنیم، نقد و بررسی پیش از انتشار، باعث جلوگیری از هدررفت پول میشود.
بنابراین به تمامی مشتاقان و پویندگان این راه توصیه میشود، برای موفقیت در این مسیر، به این دونکته مهم اهمیت دهند و آن را جدی بگیرند:
1- استفاده از مشاور و راهنما در این زمینه. 2- نقد و بررسی اثر، قبل از چاپ.
آنهایی که اهل خرد هستند معمولاً در کارهایشان مشورت میگیرند و آن را به بوته نقد و بررسی میگذارند. حتماً این گشایش نظر و آزادگی شخصیتی دارند که، دستنوشتههایشان را که حاصل دسترنج قلمی و قدمی آنهاست به دوستان و صاحبنظران بدهند تا بخوانند و نقد کنند. دنیا، دنیای ارتباطات است؛ دنیای پشت درهای بسته و در اتاقهای بسته کار کردن نیست. مرحله خلق و آفرینش و پدید آوردن و نوشتن، مرحله جانفرسایی است که بسیاری ترجیح میدهند در خلوت و تنهایی انجام دهند، ولی قبل از عمومی و اجتماعی شدن و قبل از انتشار عمومی، بد نیست تعدادی اهل خرد و معنا، این کارها را ببینند و بخوانند و نظر دهند. این فرمولی است که به نظر میرسد کلان اجتماع باید به آن تن دهد؛ در غیر این صورت ضرر کرده است. نباید از نقد و بررسی هراسی داشته باشیم. آثار و کارها، در جمعهای تخصصی و جمعهای خصوصی باید در معرض داوری و قضاوت قرار گیرد، که در این صورت قطعاً پختهتر خواهد شد. این روش یک روش حرفه ای است که باعث تولید کتابهای موفق میشود.
همین قدر که افرادی میپذیرند در یک استان، یک محدوده، یک مجتمع، یک کلاس و... کنار هم جمع باشند، یعنی تحمل یکدیگر را دارند و مهم نیست که تابلوی بالای سر آنها چیست؟ یا مثلاً چه کسی قرار است چه آموزشی بدهد؟ بنابراین این حلم، صبوری و پذیرشی که برای در کنار هم بودن وجود دارد، قیمتی و ارزشمند است.
کتاب مشهوری داریم به اسم «دا» که دیگر کسی نیست اسم آن را نشینده باشد، هر چند که علیرغم حضورش در خانههای تعداد زیادی از اهل فرهنگ، ممکن است هنوز خیلیها آن را نخوانده باشند. در برخی محافل بر سر سبک و قالب این کتاب هنوز به اتفاق نظر نرسیدهاند.
همین کتاب «دا» در یک دانشگاه معروف و بزرگ کشور، موضوع پایاننامه، آن هم پایاننامه یک دانشجوی دوره دکترا میشود. عنوان پایاننامه را «نقد و بررسی رمان دا» میگذارند. خیلی زیبا هم روی جلد آن با طلاکوب اسم چهار دکترای ادبیات نوشته میشود! که استاد راهنما و مشاور رمان «دا» هستند و آن را راهنمایی و مشاوره دادهاند. اما اینکه نقد و بررسی در مورد آن صورت گرفته باشد که قالب این رمان چیست؟ و آنچه که به نام «دا» منتشر شده است، کجای قالب رمان قرار میگیرد؟ اشاره نکردهاند! در حالی که بسیار از نوقلمان و نوآموزانی که ترم یک داستاننویسی هستند هم، این مسأله برایشان روشن است، ولی گروه ادبیات دانشگاه برجسته و شماره یک کشور، یک چنین اشتباهی مرتکب میشود.
خیلی جاهای دیگر کشور نیز این اتفاق میافتد و متأسفانه در موارد زیادی، پشت عنوان شهداست که این کارها انجام میشود. شهدا گرانقدر هستند، شهدا ارزشمند هستند. بیشتر کارهای تاریخ شفاهی یا درباره شهداست یا خود شهداست یا این که دوستان و بازماندگان و ایثارگران تالی و پیرو آنها آمده و صحبت کردهاند و از خاطراتشان گفتهاند. به این خاطر در این باره سرمایهگذاری بسیار بزرگی میشود، امید زیادی به آنها وجود دارد و انگیزههای زیادی پشت آنهاست. بسیاری از این آشفتگیها ناشی از فقدان دانش و ضعف مدیریتی است. البته ما نمیتوانیم این وضعیت وعلل را تا ابد تحمل کنیم و با آن همساز شویم. ما باید ساز خودمان را دقیق و درست کوک کنیم. این دقیق و درست کوک کردن یعنی این که بدانیم، که هستیم؟ در چه سبکی و چه قالبی و در چه نوع ادبیاتی میخواهیم بنویسیم؟ و در این سبک و قالب و چیزی که مینویسیم با خواننده صریح و صادق باشیم. قرار نیست کلاه سر کسی بگذاریم. قرار نیست کسی را فریب بدهیم. اما متأسفانه این اتفاقی است که در حال افتادن است! بعضاً جلدهایمان با مطالب داخل جلد همخوانی ندارد. اما اگر اهل معنا، اهل دقت و خرد آن را بخوانند، متوجه میشوند. در گوشه و کنار کشور عنوانهایی با سر و صدا رونمایی و مطرح میشود و با تبلیغات در حال معرفی است، در حالی که عدهای سؤال میکنند: این خاطره است؟ اگر از او سؤال شود: نظر خودتان چیست؟ شاید بگوید: به نظر من این خاطره نیست. در جواب باید گفت: بنابراین روی آن فکر کن، دقت کن، اگر خاطره نیست شما شبیه به این ننویس که روی آن بنویسی خاطره بعد در آن خاطرهای نباشد.[1]
تعداد بازدید: 3751