سویههای تاریخنگاری دینی
دکتر فتحالله مجتبائی؛ دکتر حجتالله جودکی و دکتر مرتضی نورائی
مصاحبهكننده: کتاب ماه
کتاب ماه: بسمالله الرحمن الرحیم. امروز وارد موضوعی شدهایم که در شمار مباحث سهل و ممتنع است. مبحث تاریخنگاری دینی از جمله موضوعاتی است که باید بسیار دقیق و تخصصی در مورد آن بحث کرد؛ از طرف دیگر در این مورد منابع مکتوب بسیار نادر است و نظرورزی نیز در اینباره انجام نگرفته است. البته به صورت جسته و گریخته و پراکنده مطالبی موجود است؛ ولی خاص این موضوع مطلب زیادی دیده نمیشود. همین تازگی مبحث ایجاب میکند که در مورد آن صحبت بیشتری داشته باشیم. اگر بتوانیم بهدرستی طرح مسأله کنیم، راه را برای پژوهشهای آینده باز کردهایم. البته تاریخنگاری دینی معمولاً یک خلط مبحث با تاریخنگاری دین دارد، که امیدوارم فرصتی باشد و در این جلسه در مورد این مسأله نیز بحث کنیم. ابتدا از استاد گرامی، جناب دکتر مجتبائی خواهش میکنیم فتح باب فرمایند و در مورد چیستی تاریخنگاری دینی، مفهوم تاریخنگاری دینی، روشها و موضوعات خاص این نوع تاریخنگاری توضیحاتی بدهند.
دکتر مجتبائی: بسمالله الرحمن الرحیم. تاریخنگاری دینی موضوعی بسیار مهم است و خطکشی برای تعیین مرز بین انواع تاریخنگاری بسیار دشوار. توجه به انواع تاریخنگاری پس از رنسانس و رفورماسیون و یا نهضت اصلاح دینی پیدا شد. پیش از رنسانس، تاریخ بهطور کلی تاریخ دینی بود. تاریخ به معنای امروزی کاملاً تازه است. هرودوت را پدر تاریخ دنیا میدانند و ظاهر کتاب او نیز تاریخ است، ولی وقتی تاریخ هرودوت را مطالعه میکنیم، درمییابیم از آغاز تا پایان غالباً، تاریخ دیانت مصریها و یونانیان و ایرانیان و یا جنگها و لشکرکشیهای آنان است. یا آثار پلینی و یا پلوتارک و دیگر تاریخنگاران و همهی آثار اقوامی که سنت مکتوب داشتهاند مانند هندیها و چینیها نیز بیشتر چنین است. در هند شاسترایی هست اثر ناکیه مربوط به قرن سوم پیش از میلاد که مربوط است به تاریخ سلاطین موریا در هند که معاصر بودند با دوران سلطنت جانشینان اسکندر در آسیای مرکزی. این کتاب تماماً تاریخ دینی است. یعنی کیفیات حیات دینی و برخی از آداب و رسوم مردم هند را بیان میکند. همچنین مهابهاراتا که یکی از آثار مهم حماسی و تاریخی هند است، در حقیقت تاریخ دینی است. رامایانا نیز چنین است. ما در ایران باستان سنت تاریخنگاری نداشتهایم و این سنت در ایران پس از اسلام شکل میگیرد. قبل از اسلام، آثاری که جنبهی تاریخی دارند، درون آثار دیگر هستند. مانند بخشهایی از اوستا، که تاریخ دینی است. نزدیکترین اثر به تاریخ، کارنامهی اردشیر بابکان است که در دورهی ساسانی تألیف شده و سرتاسر زندگی اردشیر بابکان در این کتاب آمیخته است با آگاهیها و معانی دینی و ابعادی از سلطنت که با دین در ارتباط است. کتابهای دیگری نیز در زبان پهلوی وجود دارد که جنبهی تاریخی آنها، تاریخ دینی و تاریخ دیانت زردشتی است. مطرح شدن تاریخ به صورت یک علم، با استناد به مدارک و اسناد معتبر و توجه به روابط و علل و تحولات اولین بار در غرب و پس از دوران رنسانس پدید آمد. در این دوره شعب مختلف معرفتی از هم جدا شدند و علم و دین نیز بهتدریج مشمول این جدایی شدند و به جایی رسید که در قرن هفدهم و هجدهم علم کاملاً از دین جدا و به مقولهی دیگری تبدیل شد. به هرحال تاریخنگاری دینی به عنوان یک دیسیپلین آکادمیک و شعبهای از علم جدید، پس از رنسانس به تدریج آغاز میشود و رشد مییابد. رشتههای دیگری هم که در قرون وسطی و در دیگر نقاط دنیا وجود داشتند و با غلبه تعقل علمی و منطقی مستقل شدند. نجوم و طب و فلسفه و دیگر شاخههای علمی امروز، در آن روزگار معجون درهمآمیختهای بودند در یک فضای فکری و اعتقادی عام که پس از رنسانس، بهتدریج از یکدیگر جدا شدند. در دنیای اسلام نیز در آغاز چنین بوده است. به عنوان مثال اکثر مباحث در تاریخ طبری با دین ارتباط تنگاتنگی دارند. هرچه از طبری جلوتر میرویم و مثلاً به مروج الذهبِ مسعودی میرسیم، بهتدریج تاریخ از دین فاصله میگیرد. و ابن خلدون پایهی بحث تاریخ را بر جامعه بنا میکند و دین را عاملی میداند که در جامعه تأثیر میگذارد و از جامعه تأثیر میپذیرد. این اولین بار در جهان است که کسی بیرون از دایرهی دین میایستد و به تاریخ مینگرد و دین را به عنوان پدیدهای اجتماعی در نظر میگیرد و بررسی میکند. مثلاً تواریخ سدههای دوم و سوم هجری بیشتر شرح فتوحات اسلامی است و شرح برخورد اسلام با پیروان ادیان دیگر و جنگهایی که در تواریخ مطرح میشوند یا جنگهای دینیاند و یا مورخ به آنها رنگ و بوی دینی میدهد و آن را غزوه مینامند. چنانکه سلطان محمود غزنوی هنگامی که به هند میرود. بهانهی لشکرکشی خود را، غزو و گسترش اسلام بیان میکند؛ ولی ما میبینیم که قصد وی از حمله به هند فتوحات و کسب غنایم است. از طرفی میبینیم در ری با مسلمانان و در خوارزم با خوارزمشاهیان مسلمان همان رفتاری را دارد که در هند با هندوان داشت. این مورخین بودند که رنگ غزو و جهاد به جنگهای وی میدادند. تاریخ ما تاریخی است که برای امرا و سلاطینی نوشته شده است که به نام دین قصد فتوحات داشتهاند. به همین علت جداسازی دین از اغراض غیردینی در تواریخ بسیار سخت شده است. به هردلیل متأسفانه روشی که ابن خلدون، بهویژه در مقدمه، پیش میگیرد، در دورههای بعد مورد توجه قرار نگرفت. علت آن نیز این بود که همیشه دربارهای سلاطین، مورخین را در خدمت خود داشتند و این امر سبب شده بود که تاریخ در خدمت قدرت درآید و اغراض مختلف با هم ترکیب شوند. علاوه بر این، تمایلات و گرایشهای مورخ نیز با شرایط اجتماعی در هم تنیده میشد. بنابراین ما تاریخ به معنای امروزی آن تا 150-100 سال پیش در ایران نداشتهایم.
با این که تاریخنگاری ما همیشه متأثر از دین بوده است، ما هرگز مثلاً اسلام را به عنوان یک موضوع مستقل و خاص محورتاریخنگاری علمی نکردهایم و تاریخ دینی به معنی جدید علمی نداشتهایم. علت آن هم این بوده است که تمایزی میان تاریخ و دین وجود نداشته و اگر هم مورخی خواسته است به تاریخ دین بپردازد به طور کامل وارد حوزهی دین شده است مانند ابن حزم یا مانند بغدادی و شهرستانی. اینان مباحث کلامی را به ترتیب و شکل تاریخ مطرح کردهاند به همین علت است که از آثار ایشان نتیجهی تاریخی نمیگیریم. هندیها هم چنین هستند و ذهنیت تاریخی ندارند. به عنوان مثال یک اندیشمند هندی را برخی مورخین به سدهی چهارم قبل از میلاد منتسب میکنند و برخی به قرن ششم بعد از میلاد. کسانی که تاریخ دین را مینویسند بیشتر از بعد کلامی و اعتقادی به قضیه مینگرند.
کتاب ماه: استاد مجتبائی شما تاریخنگاری دینی را به تاریخنگاری قبل و بعد از رنسانس تقسیم کردید. گرچه این تعریف میتواند نقطه عزیمت بخشی از مباحث باشد؛ اما به نظر میآید همچنان حدو حصر موضوع دچار ابهام است. با این وجود به نظر شما آیا در تاریخنگاری دینی از منظر هستیشناسی به تاریخ مینگریم؟ به عنوان مثال آیا در تاریخ طبری که مورخ نوشته اش را ازخلقت عالم شروع میکند و به یک منتها (معاد)توجه دارد. به تاریخنگاری دینی رسیدهایم؟
دکتر مجتبائی: خیر این برداشت یک برداشت تاریخ دینی است. تاریخی است که دنیا را به گونهای دیگر میبیند. بحثهایی که امروزه مطرح میشود مانند وجودشناسی، اپیستومولوژی و مانند اینها جدید است. همهی این موارد در هم ترکیب شده بود. اصلاً دیدگاه مورخین جداسازی این مسائل و مباحث نبوده است.
کتاب ماه: بسیار کسان با دیدگاه عبرتآموزی به تاریخ ورود می کنند؛ در اینجا تکلیف مورخان چیست؟
دکتر مجتبائی: عبرتآموزی یک بحث اخلاقی است که منحصراً به دین و تاریخ ربط ندارد. در گلستان و بوستان سعدی هم چنین است. عبرت گرفتن از تاریخ غیر از علم تاریخ است.
کتاب ماه: پس در تاریخنگاری دینی موضوع مطالعهی مورخ چیست؟
دکتر مجتبائی: تعیین خط و مرز بین بخشهای مختلف تاریخ و آن را از مناظر مختلف دیدن بسیار دشوار است. اما در تاریخنگاری دینی، دین به عنوان پدیدهای که در اجتماع عمل میکند و اثر میگذارد و از اجتماع اثر میگیرد، بررسی میشود.
کتاب ماه: پس به نظر شما تاریخنگاری دینی همان تاریخ حضور دین در اجتماعی و بررسی دین بهعنوان مقولهای اجتماعی و نه اعتقادی است؟
دکتر مجتبائی: تاریخ دین یا تاریخ دینداری بشر یا تاریخ حضور و عملکرد دین در اجتماع، با توجه به تأثیرات و کارکرد عناصر اقتصادی. ولی تاریخ عقاید یا تاریخ کلامی جدا از این منظر کلی است و چیز دیگری است.
کتاب ماه: با تشکر از استاد مجتبائی. آقای دکتر جودکی، شما نیز از منظر خود دربارهی چیستی تاریخنگاری و مفاهیم و روشهای آن توضیح دهید.
دکتر جودکی: بسمالله الرحمن الرحیم. من از منظر تاریخنگاری اسلامی به این مسأله مینگرم. چون تاریخنگاری دینی بسیار عام است. در تاریخنگاری اسلامی مورخان مسلمان چند دسته بودهاند. به همین علت نگرشها هم بسیار متفاوت شده است. برخی مورخان از دیدگاه قرآن به تاریخ نگریستهاند. نگاه قرآن به تاریخ عقلانی است. مثلاً در آیات تأکید بسیار بر سیر فی الارض شده است. با چهار شیوه بر این مسأله تأکید شده است. یک بار میفرماید: سیروا فی الارض (بگردید در زمین)؛ یک بار تأکید میکند: فسیروا فی الارض (پس بگردید در زمین)؛ جای دیگر سؤال میکند: اَولم یسیروا فی الارض؟ (پس چرا نمیگردید در زمین؟)؛ و یک بار دیگر سؤال می کند افلم یسیروا فی الارض؟ (چرا در زمین نمیگردید؟). هدف آن هم این است: فتکون لهم قلوبهم بها او اذان یسمعون بها... بگردند در زمین و آن را درک کنند. قرآن دیدگاه عاقبتنگری و علمی به تاریخ دارد که میفرماید: أولم یسیروا فی الأرض فینظروا کیف کان عاقبة الذین کانوا من قبلهم کانوا هم أشد منهم قوة وآثارًا فی الأرض، و نیز تأکید میکند: ولا تغفو مالیس لک به علم. از آن چیزی که به آن علم نداری پیروی نکن. و حتی معرفت ظنی و معرفت براساس حدس و گمان را نمیپذیرد. و میفرماید: اجتنبوا کثیراً من الظن. یعنی قرآن میخواهد انسان به معرفت علمی برسد. سازوکار معرفت علمی هم عقل است. به همین علت تأکید دارد که فبشر عبادالذین یستعمون القول فیتبعون احسنه، اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولوالالباب. بشارت میدهد به کسانی که میشوند و بهترین را انتخاب میکنند. و وقتی انتخاب کرد هدایتشده و صاحب خرد است. یعنی عقل بشر را به رسمیت میشناسد. به این ترتیب انسان باید سیر و تتبع کند و بشناسد. حال ممکن است اشتباه هم داشته باشد، اما خدا عقل و خرد او را به رسمیت شناخته است. این احترام قائل شدن برای بشر و کرامت قائل شدن برای عقل بشر، دستاوردهای فراوانی دارد. در کنار این، حضرت علی (ع) میفرمایند: اعقلواالخبر اذا سمعتموا عقل رعایة لاعقل روایة فان رواةالعلم کثیر ورعاته قلیل: هرگاه خبری شنیدید بدان توجه کنید، به منظور درک آن، نه به منظور نقل آن. زیرا راویان خبر فراوان و درک کنندگان اندکند. این مقدمه را عرض کردم که بگویم، همهی مورخان به این پرداختهاند که چه چیزی اتفاق کند و چگونه. اما اندکی از ایشان از چرایی این وقایع پرسش کردهاند. وقتی سخن از چرایی میشود، باید نگرش فرد مشخص شود. بسیاری از مورخان مایل نبودهاند گرایش خود را بروز دهند. مورخان مسلمان به چند گروه تقسیم میشوند: مورخان عقلگرا، مورخان محدث، مورخان متکلم، مورخان فیلسوف، مورخان فقیه و... اما از دورهای مورخان دیگری هم ظهور میکنند مانند مورخان وراق (ابن الندیم)، مورخان تاجر، مورخان سیاح، مورخان طبیب و... این گروه بعدی که دیگر علم تاریخ را یک مبحث ماورایی و مقدس ندیدهاند و آن را علمی بشری دانستهاند، به همین علت زاویهی دید و دستاوردهای ایشان نیز بسیار با مورخان قبل از خود تفاوت پیدا کرد. باب دیگری را استاد مجتبائی اشاره کردند و آن اینکه مورخان ما بیشتر در دربارها بودهاند. در مورد مورخان اسلامی نیز چنین است. به عنوان مثال مورخان اسلامی به جنبشهای مردمی نحل و فتن میگویند. به هرحال باید میان مورخان با دیدگاههای مختلف تمایز قائل شویم که استاد به ابن خلدون، بهطور اخص، اشاره کردند. از آنجا که مورخان متعدد با دیدگاهها و شیوههای متعدد وجود داشتهاند، نمیتوانیم از یک مکتب تاریخنگاری در اسلام نام ببریم.
کتاب ماه: البته هنوز به محور تاریخنگاری دینی نپرداختهایم. آیا تاریخنگاری دینی تاریخ زندگی دینداران است یا تاریخ دین است یا مقولهای هستیشناسانه است که مورخ به عنوان جهانبینی آن را برمیگزیند و همهی موضوعات، از جمله دین و تاریخ را نیز با آن روایت و تحلیل میکند؟ به عنوان مثال منظور ما از تاریخنگاری اقتصادی، بیان حیات اقتصادی مردم در طول تاریخ است. آیا تاریخنگاری دینی نیز از اینگونه مقولات است؟
دکتر جودکی: در تاریخنگاری اسلامی بیشتر وقایع تاریخ اسلام که در دارالاسلام رخ داده است، بیان کردهاند و کمتر با نگاه تعقلی و علمی به تاریخ پرداختهاند. معدود نحلههایی مانند اخوان الصفا چنین رویکردی داشتهاند. ایشان قبل از ابن خلدون بودهاند و قرنها قبل از توین بی نظریهای تاریخی ارائه دادهاند؛ ولی به دلیل غلبهی نگرشهای دیگر تاریخنگاری اسلامی، ایشان کشف نشدهاند. اکنون برخی دانشمندان اسلامی ثابت کردهاند که نظریات ابن خلدون برگرفته از اخوان الصفاست. از این جهت اخوان الصفا کمتر شناخته شدهاند که متفاوت با تفکر غالب جامعه میاندیشیدهاند و افکارشان بیشتر در قالب رسائل (حدود 150 رساله) منتشر شده است. در این رسالهها مسائل موجود جهان اسلام نقد میشد. برخی نویسندگان این رسائل نیز افراد برجستهای مانند ابن مسکویه هستند که تجارب الامم را نوشته است. در همین کتاب میتوان نگاه متفاوت وی را به تاریخ، نسبت به پیشینیان، مشاهده کرد.
کتاب ماه: با تشکر از دکتر جودکی. البته هنوز ابهام در مورد محور تاریخنگاری باقی است. البته در صحبت از نحلههای مختلف تاریخنگاری اسلامی، اشاراتی شد ولی ابهام مرتفع نشد. جناب دکتر نورائی شما در این مورد توضیحاتی بفرمایید. با رمزگشایی این مسأله، میتوان به موارد دیگر نیز پرداخت.
دکتر نورائی: بسمالله الرحمن الرحیم. من گشت و گذاری در مورد این موضوع داشتم. در فارسی متنی در این مورد موجود نیست. به نظر می رسد در غرب، این مبحث از دههی 60 میلادی تحت عنوان روششناسی تاریخ مذهب آغاز شده است. کتابی در سال 1968 میلادی تحت عنوان: Helper] "On method in the history of religions" [ed. J. S. منتشر شده و مطالب جالب توجهی دارد و پایه و مایهی مطالعات تاریخنگاری دینی بَعدی است و هنوز درمیان این گروه از مورخین مطالبی بر این کتاب افزوده نشده است؛ اما در درجهی نخست مسألهی اصلی مرزبندی تعریف تاریخنگاری دینی با دیگر تاریخنگاریهاست.
بهعنوان مقدمه من صحبت را با سه موضوع اصلی آغاز میکنم. اول بحث تعاریف، دوم محورهای اساسی که در تاریخ دینی (نه مذهبی) وجود دارد و سوم آسیبشناسی. در بحث آسیبشناسی وارد مباحث متعددی که تعریف را دربرمیگیرد خواهیم شد. همچنانکه استاد مجتبائی فرمودند، نگاه نوین به گذشته محصول قرن بیستم است و قبل از آن نگاه مورخان به گذشته نگاه پیشمدرن است. ما از این منظر سه دیدگاه در تاریخ داریم: پیش مدرن، مدرن و پُست مدرن. که البته فعلاً موضوع بحث ما نیست. اما نوع نگاه به گذشته تا قبل از قرن بیستم پیشمدرن بوده است. محوریت نگاه پیشمدرن به گذشته اخلاق است. یعنی از قبل طبری و تا بعد از ابن خلدون و دیگران تا قرن بیستم و ادامهی آن تا زمان حاضر، نگاه اخلاقمحور به گذشته و بهتبع در تاریخنگاری داشتهاند. باید متذکر شد که این نوع نگاه به گذشته هنوز در میان مورخان اسلامی تمام نشده و متداوم است. در این نوع نگرش، مورخ موادی را از گذشته جمعآوری میکند که اخلاق بهینهی اجتماعی را تشریح، تبیین و تقویت کند و در کل هنجارهای جامعه را نشان دهد. اما این که این اخلاق یا هنجارهای اجتماعی از کجا گرفته شده است، میتواند نمایشی از تمایل به تاریخنگاری دینی باشد. در پرانتز عرض کنم که محوریت نگاه مورخین مدرن و حتی پسامدرن به گذشته اخلاق نیست؛ بلکه گسترش و تعمیق دید شهروندان است و منظور آنها ارتقای سطح شهروندی و بهتر زیستن است. در این نگاه میتواند اخلاق هم وجود داشته باشد؛ ولی محور نیست.
دیگر این که در تاریخنگاری اسلامی نحلههای متعددی وجود دارد که در این مورد به نظر من زیباترین تعبیر را روزنتال در سال 1967، در تاریخِ تاریخنگاری اسلامی داشته است. وی معتقد است ما دو نوع تاریخنگاری محلی داریم: تاریخنگاری مذهبی و تاریخنگاری سکولار. البته من همین جا عرض کنم متأسفانه واژهی سکولار را به ضددینی ترجمه کردهاند، اما این ناشی از مشکل مترجمین بوده است و باعث شده این کلمه در جامعهی ما آلودگی داشته باشد. من سکولار را غیرمذهبی یا دنیوی ترجمه میکنم و تاریخنگاری سکولار را تاریخنگاری دنیوی.
به طور سنتی محورهای اصلی تاریخنگاری دینی در عصر پیش مدرن عبارتند از: فرق و مذاهب (ملل و نحل)، رجال، مغازی، سیر، مقاتل، مزارات، فتوح، خراج، انساب و طبقات و نیز تاریخنگاری زیجات. تاریخنگاری زیجات یعنی این که پادشاهان با اخترشناسان مشورت میکردند و اخترشناسان بر اساس مبانی مذهبی به ایشان پاسخ میدادند. به همین علت من تاریخنگاری زیجات را در ردیف تاریخنگاری مذهبی میدانم. ویل دورانت عصری را که تاریخنگاری به مسائل دینی میپردازد؛ تحت عنوان عصر ایمان آورده است و در دو جلد هم به مسیحیت میپردازد و هم به اسلام و دیگر ادیان بزرگ جهان.
اما به تعاریف بپردازیم. در این عبارت ما باید هم تاریخنگاری را تعریف کنیم و هم واژهی دینی را. شاید با تعریف این دو بتوانیم به محورهای تاریخنگاری دینی دست یابیم. با همین تعاریف میتواند تولید متن (text) کرد و من خوشحالم که چنین فرصتی برای اولین بار در کشور ما پیش آمده است. اولین واژهای که باید تعریف شود تاریخ است. به نظر من هنوز تعریف پروفسور ای. اچ. کار بهترین تعریف از تاریخ است. وی در سال 1985 تعریفی از تاریخ ارائه داد که تاریخنگاری را متحول کرد و به نظر من هنوز تعریفی جامعتر از آن ارائه نشده است: تاریخ عبارت است از گفتوگوی بیانتهای گذشته با حال و بالعکس. و اما با این تعریف، تاریخنگاری یعنی: تسهیل این گفتوگو. یعنی تسهیل گفتوگوی زمان گذشته با حال. یعنی ما گذشته را بنویسیم و آن را به منابع تبدیل کنیم. این نوشتن مکانیسمهایی دارد که در یک جمله قابل تعریف است: مکانیسم تاریخنگاری منابع و دادههای تاریخی است. دادههای تاریخی عبارت است از تمام مستنداتی که مورد پذیرش مورخان باشد؛ اعم از منابع نوشتاری، شنیداری و یا شواهد تاریخی مانند آثار هنری و... اما تاریخنگاری دینی چیست؟ در اوایل قرن بیستم، تاریخنگاری را به دو بخش تقسیم کردند: تاریخنگاری عملی (practical history) که شامل پرداختن به جریانها و وقایع گذشته میشود، و تاریخنگاری عقاید (history of idea) که مسائل اخلاقی و فرهنگی و عقیدتی مانند تاریخ عقاید اقتصادی و مانند آن در این بخش میگنجد. تاریخنگاری عقاید یعنی این که ما گفتوگوی خود را با گذشته با محوریت آرا و عقاید و بر اساس مستندات منطقی و مقبول انجام دهیم. عقاید نیز پدیدههایی مرتبط با فرهنگ هستند. اما فرهنگ چیست: فرهنگ عبارت است از کلیت ذهنیت یک جامعه در گذر زمان. فرهنگ را میتوانیم به باورداشتها، آداب و رسوم تقسیم کنیم. باورداشتها خود شامل دین و پدیدههایی که افراد دینمدار آنها را به عنوان کفر و شرک میشناسند، میشود. پرسشهای ما از گذشته بر اساس ذهن و ذهنیت ماست. اما مکانیسمهای تاریخنگاری، پیوسته بر اساس مواد تاریخی است. اما تعریف دین: دین همان اعتقاد یا باور به خداوند یا ماورا و عمل به قواعدی معین است؛ بهطوری که مؤمن و کافر به نسبت عمل به این قواعد معین شناخته شوند. یعنی دین نیز هم یک قسمت عملی دارد و هم یک بخش عقیدتی. مورخان تاریخنگاری دینی معتقدند که دین خود دو بخش است دین و مذهب (religion & the religion).
با این جغرافیا اما محورهای تاریخنگاری دینی چیست؟ اولین محور نقش گذشته در حیات اعتقادی مردم است در دو بخش؛ محور اول هویت، رفتارها و هنجارهای انسانی است. و محور دوم چگونگی قرائت جوامع مختلف از گذشته و بر پایهی دین است. یعنی هنگام سخن گفتن از گذشته، چه اجزایی را مدنظر قرار میدهیم و از چه اجزایی صرف نظر میکنیم؟ چرا برخی اجزا را میبینیم و در شمار میآوریم و برخی را نه. چرا برخی دانستنیها در مورد گذشته به چالش کشیده میشود و برخی مسکوت گذاشته میشوند؟ مثلاً در تاریخنگاری حیات رسول اکرم (ص)، هنگامی که ایران در جنگ با عراق بود، بیشتر به تاریخ جنگهای پیامبر پرداخته میشد و از آنان سخن میگفتند؛ اما هنگامی که جنگ پایان یافت، به نقش اجتماعی پیامبر و پایهگذاری مدینه توسط پیامبر اکرم (ص) بیشتر توجه میشد. هر دو گروه هم درست میگفتند ولی بسته به شرایط برخی موارد را نادیده میگرفتند.
اما مرز دین به عنوان تاریخ و دین به عنوان یک اعتقاد در کجاست؟ در این مبحث با بیان سه محور آسیبشناسی، به توضیح مسأله خواهم پرداخت. اولین محور افتادن در دایرهی کلام است و خلط مبحث کلام با تاریخ. در این شیوه، مورخ به جای این که از سیستم استدلالی دستگاه تاریخ استفاده کند، از سیستم استدلالی دستگاه کلامی استفاده میکند. دومین محور افتادن در دام ایدئولوژی است؛ دیدن و ندیدن و یا تقلیل و فربهسازی مستندات. محور سوم افتادن در دام معتقدات شخصی مورخ است. ما در مورد تاریخنگاری دینی میتوانیم بگوییم یک مورخ نگاه معتقدانه و یا بسیار معتقدانه دارد ولی مثلاً در تاریخنگاری اقتصادی نمیتوانیم بگوییم مورخی نگاه مقتصدانه دارد یا در تاریخنگاری نظامی، بگوییم مورخ دید جنگی دارد. بزرگترین حساسیت مسأله این است که وقتی مورخ تاریخ مینویسد، آیا به عنوان یک مبلغ مینویسد یا به عنوان یک روشنفکر و محقق؟
کتاب ماه: با تشکر از دکتر نورائی. برای این که دقیقتر به این مبحث بپردازیم، از استاد مجتبائی خواهش میکنیم بفرمایند که چگونه میتوان بین انواع تاریخنگاری اعم از تاریخنگاری دینی، کلامی، فلسفی، فرهنگی، اجتماعی (انواع تاریخنگاری که به نوعی با تفکر و عقیده سروکار دارند) مرز قائل شد؟
دکتر مجتبائی: پاسخ در سؤال شما مستتر است. دین هم مانند فلسفه و علوم و هریک از شعب معرفت بشری برای خود تاریخی دارد. اما تفاوتی که میان دین با دیگر شعبهها هست این است که در دین عامل سنت وجود دارد که آن را میخواهد ثابت نگاه دارد، ولی علم به جلو میرود و سنتی از پیشرفت آن جلوگیری نمیکند. هرعلمی با تغییر و حرکت جامعه به پیش میرود و تاریخنگاری آن هم با حرکت آن، حرکت میکند و جلو میرود. در سنت خاصیت ایستایی وجود دارد اما در اسلام خاصیتی هست که در دیگر ادیان نیست. در قرآن داریم که: «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم». در قرآن مسألهی تغییر یک اصل بنیادی است و «کل یومٍ هو فی شأن»، نشان میدهد که شأن امروز با دیروز و شأن فردا با امروز متفاوت است. با وجود این، سنت بالذات مایل است که دین را به ایستایی ببرد. یک پارادوکس دیده میشود. جامعه در حال جلو رفتن است، اما سنت مایل است آن را نگه دارد. اینجا تمایز میان تاریخنگار و وقایعنگار نیز مشخص میشود. همانطور که دکتر جودکی گفتند، چگونه اتفاق افتادن یک مسأله است و چرا اتفاق افتادن یک مسألهی دیگر و بسیار مهم. تاریخنگار حقیقی کسی است که به این چراها هم توجه داشته باشد. ابن خلدون به این چراها توجه میکند. تاریخ بیهقی نیز از آن مقداری که باقی مانده است، به دنبال چراها و علتها نیز هست. نکتهی دیگر قابل بحث در این مورد، تقسیمبندی تاریخ است. دکتر نورائی آن را به پیش مدرن (Pre-modern) و پسا مدرن (Post-Modern) تقسیم کردند. من به پیش رنسانس (Pre-Renaissance) و پس از رنسانس (Post-Renaissance) تقسیم میکنم. تاریخنگاری، پیش از رنسانس و پس از رنسانس بهکلی تغییر میکند. البته این تغییر در طی قرون رخ داده است و نه بهیکباره. تاریخنگار قبل از رنسانس در یک جامعهی سنتی زندگی میکرد، مسیحی بود و تاریخ را با عینک مسیحیت میدید. در جهان اسلام مورخ مسلمان بود و وقایع را از دید اسلام مینگریست. کیفیات اعتقادی مورخ که در آن فضا پرورش یافته بود، بر نگاه او به وقایع تأثیر می گذاشت، و در پاسخ به چرایی وقایع، دیدگاه اعتقادی مورخ بسیار تأثیرگذار بود. سکولار شدن مورخ (یا غیرمذهبی بودن نگرش او و به قول دکتر نورائی دنیوی بودن نگرش او) محصول پس از رنسانس است.
دکتر نورائی: استاد مجتبائی، وقتی ما از تاریخ دینی صحبت میکنیم، مثلاً در تاریخ بنیامیه از خلافت بنیامیه میگوییم، میدانیم که خلافت یک کلمهی دینی است و با اعتقادات دینی نسبت دارد. آیا پرداختن به تاریخ خلافت عباسی یا بنیامیه، تاریخنگاری دینی است؟ اگر امروز به عنوان مورخ به تاریخ دستگاه خلافت عباسی بپردازیم، تاریخنگاری دینی انجام دادهایم یا خیر؟ مثلاً ابن طقطقی و سایرین به تاریخ خلافت پرداختهاند. آیا چون دستگاه خلافت یک نماد دینی است، پرداختن به تاریخ خلافت، تاریخنگاری دینی است؟ یا تاریخنگاری دینی به تاریخ عقاید مربوط میشود؟
دکتر مجتبائی: پرداختن به تاریخ خلافت تاریخ اجتماعی است. دین در جوامع سنتی مانند روغنی است که بر زمین ریخته شود. جذب جامعه میشود و جوهر آن جامعه میگردد. جامعه را دین ساخته است، اما جامعه نیز در حال تغییر و حرکت است. در دورهی بنیامیه مفهوم خلافت با دورهی بنیعباس تفاوت داشت، و در دورهی عثمانی چنان تغییر میکند که خلافت عین سلطنت میشود. جامعه که تغییر میکند، مفاهیم را نیز تغییر میدهد و مورخ باید با این تغییرات پیش برود. اگر دین نهاد دیگری بود که به موازات جامعه حرکت میکرد نه در درون آن، میتوانستیم تاریخ آن را علیحده بنویسیم.
دکتر نورائی: جناب استاد یک مرحله پایینتر برویم. عقیدهی اشعری یا اعتزالی که در میان بنیعباس رواج داشت، هرکدام که به یکی از این افکار متمایل میشوند، نوع خلافتشان نیز تغییر میکند. آیا پرداختن به این افکار را میتوانیم تاریخ دینی تلقی کنیم؟
کتاب ماه تاریخ و جغرافیاشماره 136 شهریور 88
تعداد بازدید: 7845