خاطرات عزت‌الله مطهری

عزت‌الله شاهی یا عزت‌الله مطهری یا عزت شاهی از مخالفان حکومت پهلوی بود که پس از دستگیری به ۱۵ سال حبس محکوم شد و در جریان انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد. او در سال ۱۳۶۳ نام خانوادگی خود را به مطهری تغییر داد. عزت شاهی، مهمان صدوهفتادونهمین برنامه شب خاطره (بهمن 1387) بود. او درباره دستگاه دروغ‌سنج شکنجه و چگونگی کار کردن آن باتوم که به باطری ماشین وصل می‌کردند، خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات حسین مظفر

حسین مظفر، از اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو هیأت علمی (بازنشسته) دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی است. در دوران انقلاب، به دلیل تحت تعقیب قرار گرفتن توسط ساواک، تحصیل در دانشگاه شهید باهنر کرمان را رها کرده و متواری می‌شود. بعد از شروع جنگ ایران و عراق، وی و سایر اعضای خانواده وی، حضور فعالی در جبهه جنگ داشته‌اند. حسین مظفر، مهمان صدوهفتادونهمین برنامه شب خاطره (بهمن 1387) بود. او درباره و فرار از کرمان به تهران و ماجرای دستگیری‌ مجددش و وفاداری و ممانعت مردم خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات عزت‌الله مطهری

عزت‌الله شاهی یا عزت‌الله مطهری یا عزت شاهی از مخالفان حکومت پهلوی بود که پس از دستگیری به ۱۵ سال حبس محکوم شد و در جریان انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد. او در سال ۱۳۶۳ نام خانوادگی خود را به مطهری تغییر داد. عزت شاهی، مهمان صدوهفتادونهمین برنامه شب خاطره (بهمن 1387) بود. او درباره چگونگی دستگیری‌اش و فرار به خاطر اعلامیه‌ خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات جعفر جوادشجونی

حجت‌الاسلام جعفر شجونی (۱۳۱۱ فومن–۱۶ آبان ۱۳۹۵ تهران) روحانی ایرانی و عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز و از همراهان سید مجتبی نواب صفوی (رهبر تشکیلات جمعیت فدائیان اسلام)، دختر سید مجتبی نواب صفوی، مهمان صدوپنجاه‌وششمین برنامه شب خاطره (دی 1385) بود. او درباره شکنجه‌هایش در زندان و چگونگی دستگیری‌اش خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات فاطمه نواب صفوی

فاطمه نواب صفوی، دختر سید مجتبی نواب صفوی، مهمان صدوپنجاه‌وششمین برنامه شب خاطره (دی 1385) بود. او درباره آخرین ملاقات با پدرش در زندان خاطره گفت و چگونگی ورود و عبور خودش، خواهر، مادر و مادربزرگش تا رسیدن به پدر و آخرین گفت‌وگوهای پدر و مادربزرگش را روایت کرد. این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات محمدمهدی عبدخدایی

محمدمهدی عبدخدایی، از مبارزان علیه حکومت پهلوی و از اعضای جمعیت فدائیان اسلام در سال‌های مبارزه و دبیرکل اکنون این جمعیت، مهمان صدوپنجاه‌وششمین برنامه شب خاطره (دی 1385) بود. او درباره ماجرای دستگیری، تحویلش به ارتش و محاکمه با گروه دوم فدائیان اسلام خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات محمدمهدی عبدخدایی

محمدمهدی عبدخدایی، از مبارزان علیه حکومت پهلوی و از اعضای جمعیت فدائیان اسلام در سال‌های مبارزه و دبیرکل اکنون این جمعیت، مهمان صدوپنجاه‌وششمین برنامه شب خاطره (دی 1385) بود. او درباره ماجرای پنج شب مخفی شدن در منزل مرحوم آیت‌الله طالقانی و پیشنهاد شهید نواب صفوی برای رفتن به منزل مرحوم ذوالقدر خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات سعید قاسمی

سعید قاسمی فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله، خلبان هوانیروز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوران دفاع مقدس و نظامی بازنشسته که هم‌اکنون به‌ عنوان استاد دانشگاه شهید رجایی و مدیر قرارگاه مهندسی و جهادی حاج احمد متوسلیان فعالیت می‌کند، مهمان صدوچهل‌ودومین برنامه شب خاطره (مهر 1384) بود. او درباره ماجرای پناه بردن یک عراقی به سنگر و صمیمیت او با رزمندگان خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات مهدی چمران

مهدی چمران، جانشین فرمانده ستاد جنگ‌های نامنظم و برادر شهید دکتر مصطفی چمران، مهمان صدوهشتادو‌سومین برنامه شب خاطره(تیر 1388) بود. او درباره ماجرای رفتن شهید دکتر مصطفی چمران و یارانش به اهواز برای شکار تانک‌های عراقی و خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات حسین چیت‌فروش

امیر سرتیپ حسین چیت‌فروش، خلبان نیروی هوایی ارتش، مهمان صدوبیست‌ویکمین برنامه شب خاطره (آبان 1382) بود. او درباره شهید عباس دوران که همیشه داوطلب بود در زمان حمله نیروهای زرهی دشمن و مأموریت عده‌ای از خلبانان که هم‌قسم شدند که تا آخرین لحظه دفاع کنند، خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.
...
12
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 95

توپخانه ما پشتیبان دو گردان تانک البعث و خضیران بود. ما در منطقه دزفول مستقر بودیم. روز عملیات فتح‌المبین شاهد بودم چگونه سازمان ارتش عراق مانند خشتی که در آب انداخته باشند از هم گسیخت و رفته‎‌رفته از هر سو فرو ریخت. ساعتی بعد از حمله نیروهای شما بود که تازه ما پی بردیم چه حمله وسیعی آغاز شده است. ساعت 12 شب دستور رسید به طرف نیروهای شما گلوله پرتاب کنیم. هر چه گلوله می‌انداختیم می‌گفتند «کم است، بیشتر.»