آسیبشناسی مصاحبه در تاریخ شفاهی ایران
سیدقاسم یاحسینی
چکیده
این مقاله در تنظیم و تدوین نویسنده، صاحب این عناوین برجسته شده است: اهمیت مصاحبه در تاریخ شفاهی، تجربه شخصی، شرایط یک مصاحبه ایدهآل، فهرستبندی آسیبها و مشکلات مصاحبه در تاریخ شفاهی ایران، مشکل گفتمانی و فلسفی، معضلات فیزیکی و فیزیولوژیکی، اعتماد و عدم اعتماد، حضور تفکر دولتی و قدرتزده، ملاحظات سیاسی در مصاحبه، ملاحظات امنیتی در مصاحبه، ملاحظات فردی و گروهی در مصاحبه، ملاحظات اخلاقی و رفتاری، ناتوانیهای مورخ شفاهی هنگام مصاحبه.
در جمعبندی اجمالی نویسنده است آمده است که: در این مقاله کوتاه کوشیدم تا در حد گام اول آسیبهای موجود در زمینه مصاحبه در تاریخ شفاهی ایران را براساس تجربیات شخصیام بازگویم.
به نظر نویسنده یک مصاحبه ایدهآل عبارت است از یک گفتوگوی خلاق، همه جانبه و به دور از هر گونه سانسور و یا خودسانسوری و بیان خاطرات به شکل کاملاً شفاف، بدون در نظر گرفتن هر گونه ملاحظات فردی، گروهی، اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیک برای ثبت در تاریخ.
نویسنده با معرفی 9 آسیب و مشکل مصاحبه در تاریخ شفاهی ایران و شرح موقعیت این آسیبها، بخصوص با توجه به تجربیات شخصی خود، بعضی آثار منتشر شده و شرایط انتشار آثار تاریخ شفاهی در سالهای اخیر، معتقد است سیاست، بزرگترین مانع و چالش در یک مصاحبه خلاق و ایدهآل در تاریخ شفاهی ایران است. مورخ شفاهی و فرد مصاحبهشونده، خودآگاه و یا ناخودآگاه تحتتأثیر اوضاع سیاسی روز مسائلی را از تاریخ شفاهی خود حذف و در مواردی چیزهایی به تاریخ شفاهی اضافه میکنند. او همچنین ادعا میکند که کمتر پروژه تاریخ شفاهی در ایران وجود دارد که به نحوی در هنگام مصاحبه و طرح سؤالات دچار ملاحظات فردی، گروهی و حزبی نشده باشد. ادعای دیگر نویسنده در فرازهای پایانی مقاله این است که بسیاری از کسانی که در داخل ایران در زمینه تاریخی شفاهی مشغول فعالیتاند، نه تنها هیچ آموزش علمی و عملی در این زمینه ندیدهاند، بلکه با کمال تأسف برخی از آنها حتی علاقهای نیز به این کار ندارند و صرفاً به عنوان یک پروژه اقتصادی به این کار مینگرند و ماحصل چنین نگاه و نگرشی معلوم است که چه میشود!
اهمیت مصاحبه در تاریخ شفاهی
هر تعریفی که از تاریخ شفاهی بخواهیم داشته باشیم، در یک چیز همه مشترک و متفقالقول هستند و آن نقش اصلی و محوری گفتوگو و مصاحبه در تاریخ شفاهی است. به عبارتی مصاحبه و گفتوگو، هسته مرکزی و اصلی تاریخ شفاهی را تشکیل میدهد. از اینرو، هر اندازه درباره ابعاد و زوایای آن کاوش، پژوهش و نظریه پردازی شود، لازم و بلکه ضروری است.
در این راستا یکی از مهمترین مشکلات تاریخ شفاهی، موانع و معضلات ایجاد شده برای یک مصاحبه خلاق، همه جانبه، واقعی و عینی درباره سوژه مورد نظر است. چندین دهه میباشد که نظریهپردازان علم ارتباطات درباره «پارازیتهای کلامی» سخن گفته و نظریهپردازی کردهاند. اما همه این دادههای بسیار ارزشمند، ماحصل تجربههای مغرب زمین است و متونی که به فارسی نیز در این زمینه ترجمه و یا احیاناً تألیف شده است، عمدتا سرچشمه گرفته از همان تجربیات است. متأسفانه اندیشمندان ایرانی و بخصوص «مورخان شفاهی» که در ایران و یا خارج از ایران، در قلمرو گسترده «تاریخ شفاهی» کار میکنند، کمتر تجربههای ارزشمند خود را بیان و یا تئوریزه کردهاند.
اکنون که بیش از دو دهه است که تاریخ شفاهی در ایران در همه زمینهها و توسط همه اقشار و گروهها، چه مراکز رسمی قدرت و چه اپوزیسیون و چه حتی تودههای مردم، جدی گرفته شده است، بایسته است دست اندرکاران ماجرا برای غنا بخشیدن به ادبیات تاریخ شفاهی ایران تجربههای خود را کلاسه کرده و در اختیار دیگران قرار دهند، تا در یک تعامل دیالکتیکی و خلاق، نقاط ضعف شناسایی و تقویت شده و نقاط قوت نیز قویتر و متکاملتر شوند.
تجربه شخصی
در همین راستا تلاش میکنم به عنوان فردی که بیش از دو دهه است در زمینه تاریخ شفاهی و در ژانرها و گونههای مختلف، آن را به شکل علمی و پراتیکال انجام داده و سهم ناچیزی در زمینه تاریخ شفاهی روشنفکر در ایران، احزاب سیاسی و به خصوص جنگ هشت ساله ایران و عراق دارد، تجربهها و دریافتهای عملی خودم را از موانع و مشکلات انجام یک مصاحبه ایدهآل، تئوریزه بیان کنم. با قید و ذکر این مطلب که همه دادههای ارائه شده در این مقاله، تجربههای فردی و شخصی من هستند که البته سخت قابل نقص و ابرام و تشکیک میباشند.
همه امیدم این است که این تجربیات ناچیز، با تجربیات غنی و همه جانبه دیگران در تعامل قرار گرفته و مآلاً موجب تدوین اثری آرمانی و بومی در باب «تاریخ شفاهی ایرانی، اصول و روشهای آن» گردد.
شرایط یک مصاحبه ایدهآل
اجازه بدهید برای ورود به مبحث تاریک و پرپیچ و خم «آسیبها و مشکلات مصاحبه در تاریخ شفاهی در ایران» از روش «برهان خلف» استفاده کنم و منظورم را از یک مصاحبه ایدهآل بیان کنم و سپس در ادامه آسیب شناسی را با تیپ ایدهآل مورد نظر، به قول «ماکس وبر»، بیان و مقایسه کنم.
به عقیده من یک مصاحبه ایدهآل عبارت است از «یک گفتوگوی خلاق، همه جانبه و به دور از هرگونه سانسور و یا خودسانسوری و بیان خاطرات به شکل کاملاً شفاف، بدون در نظرگرفتن هرگونه ملاحظات فردی، گروهی، اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیک برای ثبت در تاریخ.»
از همین تعریف اجمالی میتوان آسیبشناسیهای مصاحبه در تاریخ شفاهی در ایران را فهرستبندی و عنوان کرد. اما قبل از ادامه مطلب لازم میدانم به دو موضوع بسیار مهم که به احتمال قوی بسیار چالش برانگیز و باعث سوءتفاهم خواهد شد، بپردازم.
1. من همه تلاشم را به کار بستهام تا آسیبشناسی و موانع و مشکلات مصاحبه در تاریخ شفاهی را در داخل ایران و در عصر حاضر جمعبندی کنم و از این رو ناچارم به شکل شفاف و بیپرده، به آسیبها و مشکلاتی اشاره کنم که ممکن است خوشایند بسیاری و حتی دوستانم نباشد و از اینروی پیشاپیش بابت صراحت قلمم پوزش میطلبم.
من اگر فرضاً در آلمان یا فرانسه بودم و به تاریخ شفاهی ایران مشغول بودم، قطعاً آسیبشناسی متفاوتی عنوان میکردم تا فردی که در ایران زندگی میکند و قصد دارد آثارش را در همین مملکت و در چارچوب قوانین و مقررات موجود در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر کند. بیشک یک چینی، یک روسی و یک شهروند کره شمالی در زمینه مصاحبه در تاریخ شفاهی، مشکلاتی دارند که من ایرانی ندارم و من قطعاً مشکلاتی دارم که آنها ندارند.
2. یک اصل مسلم پزشکی میگوید که: «تا درد و عفونت و ناحیه آن مشخص نشود، درمان قطعی میسر نیست.» فکر میکنم این اصل پزشکی در مسائل اجتماعی نیز صادق و جاری است. یعنی ما تا بدون هرگونه خودسانسوری، ترس از مراکز قدرت و منافع اداری و سازمانی، مسائل را آسیبشناسی نکنیم و به طور کامل موانع و مشکلات را نشناسیم، هرگز نخواهیم توانست درمانی برای این دردها و آسیبها تصور کنیم. اما همه میدانند که اگر بخواهیم «سقراط وار» همه چیز را مطابق با حقیقت آرمانی بیان کنیم، احتمالاً سر و کارمان با «شوکران» خواهد بود! ولی من امیدوارم مخاطبهای فرهیختهام در این مقاله، مسلم بدارند که قضایای آسیب شناسانه مطرح شده در این پژوهش، دردهایی هستند عفونی که اگر به زودی شناسایی و درمان نشوند، ممکن است کار به جراحی کشیده شود و حتی قطع عضو!
فهرستبندی آسیبها و مشکلات مصاحبه در تاریخ شفاهی ایران
در یک تحلیل کلی و در یک جمعبندی اجمالی و اولیه، میتوان موانع، مشکلات و معضلات مصاحبه در تاریخ شفاهی ایران را، در داخل ایران، در محورهای زیر جمع بندی کرد:
1. مشکل گفتمانی و فلسفی.
2. معضلات فیزیکی و فیزیولوژیکی.
3. اعتماد و عدم اعتماد.
4. حضور تفکر دولتی و قدرت زده.
5. ملاحظات سیاسی.
6. ملاحظات امنیتی.
7. ملاحظات فردی و گروهی.
8. ملاحظات اخلاقی و رفتاری.
9. ناتوانیهای مورخ شفاهی.
10.مشکل گفتمانی و فلسفی.
در مباحث شناختشناسی و اپیستمولوژی جدید، در مکتبهای پست مدرن، ثابت شده است که انسانها چیزهایی را که میخواهند میبینند و در برخی موارد حتی خودآگاه اشیاء و چیزهایی که جلو چشمشان است را نمیبینند. به عبارت سادهتر اشیایی که برای آدمها موضوعیت دارند در معرض دید و ثبت در حافظه قرار میگیرند.
این قضیه در امر مصاحبه نیز کاملاً شایع و رایج شد. برای آنکه بحث را فلسفی محض نکنم اجازه دهید یک مثال بزنم: انقلاب اسلامی ایران در نظر بگیرید. تصور کنید دو گروه اسلامی و مارکسیستی میخواهند «تاریخ شفاهی انقلاب ایران» را بنویسند.
سؤالاتی که یک گروه مذهبی میپرسد بیشتر درباره مساجد، معنویت، نقش امام خمینی(ره) و روحانیت، فساد اخلاقی رژیم پهلوی و بیبند و باریهای ناشی از رواج مدرنیسم در ایران و سؤالاتی از این قبیل خواهد بود.
اما سؤالهای یک گروه مارکسیست عبارتند از: تحولات اقتصادی ایران در عصر پهلوی، تظاهرات خلقی و جنبشهای خلقی و کارگری، نقش احزاب و روشنفکران، تمایلات آنتی کمونیستی رژیم پهلوی و مناسبات کلان نظام پهلوی با بوژوازی و امپریالیسم جهانی.
حال سؤال این است که کدام یک از این دو گروه «واقعیت» انقلاب بهمن 1357 را دریافته و براساس آن سؤالاتی برای تاریخ شفاهی انقلاب طرح کردهاند؟
برای رسیدن به پاسخ سؤالات بالا میتوان به تولیدات مراکزی چون «دانشگاه هاروارد»، «تاریخ شفاهی چپ ایران» و «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» مراجعه کرد. سه جریان فکری کاملاً متفاوت با خواستگاههای گفتمانی و فلسفی گوناگون.
بنابراین یکی از غامضترین مشکلات و آسیب شناسیهای مصاحبه در تاریخ شفاهی ایران، مفتون بودن یا نبودن به «گفتمان» و «گفتار» حاکم است. طبیعی است که هر کس از ظن خود یار میشود و هیچ کس به تنهایی نمیتواند اسرار درون انقلاب را ببیند و برملا سازد.
برای حل این معضل چه باید کرد؟!
حقیقت این است که کار خاصی نمیتوان کرد! اختلاف و تعدد برداشت، یک امر کاملاً بشری است و هیچ جامعه پویا و دینامیکی نمیتواند تنها در یک قالب رسمی و سفارشی فکر کند و بیندیشد. به قول دکتر علی شریعتی: جامعهای که همه در آن یک جور میاندیشند و یک برداشت دارند، یا جامعه منحطی است یا جامعه استبدادزده! ویژگی یک جامعه دموکراتیک و متحول، تعدد برداشتها از مقوله واحد میباشد.
اما در تاریخ شفاهی ایران و هنگام انجام مصاحبه اگر مورخ شفاهی هوشیار باشد، میتواند با ایجاد رابطه و نسبت با همه درهای باز و افکار متضاد و گوناگون، سؤالات خلاقانهتر و متنوعتری طرح کند و طبیعتاً مصاحبهشونده را به چالشی عمیقتر بکشاند که نتیجه مطلوب آن سؤالهای متنوعتر و پاسخهای قانعکنندهتر خواهد بود. مثلاً اگر یک مورخ شفاهی هم دیدگاه رایج در جمهوری اسلامی در ایام جنگ را خوب بشناسد و هم با افکار حزب بعث عراق آشنا باشد و هم مناسبات جهانی را در دهه هشتاد قرن بیستم میلادی بداند، خیلی بهتر، عمیقتر و همه جانبهتر میتواند مثلاً با هاشمی رفسنجانی و یا محسن رضایی مصاحبه کند. طبیعی است تاریخ شفاهی جنگی که از این منظر تولید میشود، بسیار متفاوت خواهد بود با تاریخ شفاهی که فرضاًً «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» و یا «بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس» تولید و منتشر میکنند.
معضلات فیزیکی و فیزیولوژیکی
تجربه شخصی به من نشان داده که یکی از مهمترین موانع فیزیکی و جسمی یک مصاحبه خلاق و خوب، معضلات و مشکلات جسمی و فیزیولوژیکی مصاحبهشونده است. شاید شایعترین آسیبی که در تمام دنیا همه آن را میشناسند، «پیری» و یا «ضعف حافظه» مصاحبهشونده در تاریخ شفاهی است. معمولاً چهرههای سیاسی، مقامات دولتی و سیاسی، گروههای اپوزیسیون و رزمندگان درگیر در یک عملیات مهم نظامی، به ملاحظات بسیار متعدد حاضر نیستند خاطرات خود را در همان زمانی که واقعه در حال رخ دادن است، بیان کنند. این مهم بعضاً به سالها و حتی دهههای بعد موکول میشود. بنابراین طبیعی است که بسیار از جزئیات و خصوصاً ریز گفتوگوها و حوادث، از حافظه پاک میشود و تنها یک شبح کلی از واقعیت در ذهنها باقی میماند.
بسیار نادرند مصاحبه شوندگانی که یک واقعه تاریخی را با ریز جزئیات به یاد داشته باشند و آن را بیان کنند. قطعاً اگر معیار را صد بگیریم، خاطرهگو در شرایط معمولی تنها میتواند سی درصد واقعه را بیان کند.
در زمینههای خاص این وضع به مراتب بدتر است. من مبارزی را سراغ داشتم که ساواک به همسر او تجاوز کرده بود و او هر چه میکرد نمیتوانست جزئیات واقعه را به خاطر بیاورد. و یا رزمندهای را میشناسم که از ده سال اسارت در اردوگاههای عراقی، نمیتوانست جزئیات زیادی را به یاد بیاورد. افزون بر اینها جانبازان و معلولانی وجود دارند که به دلیل ضربههای مغزی، شیمیایی شدن و شیمی درمانی، بیهوشیهای مکرر برای عمل جراحی و موج گرفتگی ناشی از انفجار، حافظه آنها چنان پاک شده که در برخی موارد حتی تاریخ تولد خود را نیز به یاد نمیآورند. مثلاً اگر کسی بخواهد تاریخ شفاهی جانبازان هفتاد درصد ایرانی در جنگ هشت ساله ایران و عراق را کار کند، با پوست و گوشتش میتواند این مشکلات را درک کند. من در سال 1386 یک پروژه در زمینه تاریخ شفاهی جانبازان هفتاد درصد استان بوشهر انجام دادم و موفق شدم ظرف ده ماه، شصت و هفت نفر جانباز هفتاد درصد این استان را زیرپوشش تاریخ شفاهی قرار دهم. بسیاری از آنها دچار مشکلات یاد شده در بالا بودند.
مشکل فیزیولوژیکی بعدی خستگی جسمی و روحی مصاحبهشونده است. کافی است رزمنده سالهای دفاع مقدس از اوضاع امروز ناراضی باشد. وقتی که پای صحبتش مینشینی، او به همین دلیل ساده، نمیتواند حافظه دراز مدتش را فعال کند و از سالهای جبهه و جنگ بگوید، زیرا میبیند روزی که قرار بوده خون بدهد، او سهم داشته، اما امروز که نوبت قدرت و ثروت است، نامش در لیست نمیباشد! و یا طبیعی است که بسیجی دیروز و «بنّا» و «راننده تاکسی» امروز، بعد از ده، دوازده ساعت کار مدام، وقتی که خسته و کوفته به خانهاش برمیگردد، اگر هم بخواهد خاطرهای را بگوید، فیزیک و فیزیولوژی بدنش این اجازه را به او نمیدهد.
بنابراین در یک جمعبندی آغازین، میزان قوت و ضعف حافظه مصاحبهشونده، خستگی یا نشاط وضعیت روحی و جسمی سوژه مورد نظر، و عوامل بازدارندهای چون شیمیایی شدن و موجی بودن از عمدهترین مشکلات انجام یک مصاحبه خلاق و ایدهآل میباشد.
اعتماد و عدم اعتماد
مورخ شفاهی، سوژه مصاحبهشونده و کنش بین این دو، سه ضلع از اضلاع اصلی مثلث یک مصاحبه خوب و خلاق هستند. در یک مصاحبه ایدهآل دو طرف مصاحبهکننده و مصاحبهشونده باید صد در صد به یکدیگر اعتماد داشته باشند. کمترین عدم اعتماد در طرفین، باعث خواهد شد تا «واقعیت» آنچنان که بوده و رخ داده، بیان نشود و به ملاحظات مختلف دچار سانسور و یا خودسانسوری شود. مشکلترین مرحله آغازین پروژههای تاریخ شفاهی در ایران جلب اعتماد مطلق است.
تصور کنید میخواهید با یک «ساواکی» و یا یکی از فرماندهان ارشد ارتش شاهنشاهی مصاحبه کنید. وی به زمین و زمان بیاعتماد است و هرگز حاضر نیست سهم و نقشی که داشته با فراق بال و بدون هیچ گونه ترس و هراسی بیان کند. این دو یا اساساً تن به مصاحبه نمیدهند و یا اگر پایشان به پروژه تاریخ شفاهی باز شود هرگز حاضر نیستند اعمالی را که انجام دادهاند بیان کنند و برای کارنامه خود هزار و یک بهانه میتراشند.
و یا تصور کنید یک «پاسدار» و یا «حزباللهی» بخواهد با یک روشنفکر اپوزیسیون مصاحبه کند! رابطه میان این دو یک «تباین» مطلق است و هر دو به هم چنان بیاعتماد هستند که هرگز حتی حرفهای یکدیگر را نیز قبول ندارند و باور نمیکنند.
تکلیف چیست و چگونه باید اعتماد طرف مصاحبهشونده را به خود جلب کرد؟
تجربه شخصی به من نشان داده که با توجه به ضربالمثل «کبوتر با کبوتر، باز با باز ـ کند همجنس با همجنس پرواز» بهتر است برای آب کردن یخ بیاعتمادی در مصاحبهها، از افراد همگون و همسنخ استفاده کرد. شاید مثلاً یکی از دلایل موفقیت «حمید احمدی» و «حمید شوکت» در پروژه «تاریخ شفاهی چپ در ایران» این است که این دو خود روزگاری از فعالان مارکسیست و جنبش چپ در ایران بودهاند و طبیعی است وقتی که به سراغ عناصر فعال مارکسیست و کمونیست میروند، آنها به این دو اعتماد نسبی دارند و میتوانند با آنها بدون دغدغه خاصی مصاحبه کنند و تاریخ شفاهی جنبش چپ در ایران را بازگویند.
حال تصور کنید که یک مأمور اطلاعاتی ایران و یا یکی از افراد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران میخواست در فضایی آزاد با چپهای ایرانی مصاحبه کند! قطعاً ماحصل کار آن چیزی نمیشد که مثلاً ما در کتاب «خاطرات ایرج کشکولی» و یا «خاطرات بزرگ علوی» میبینیم.
چنین است در مورد یک بسیجی و رزمنده سالهای دفاع مقدس. من برایم مسلم شده که اگر یک بسیجی آشنا با صحنههای نبرد به سراغ دوستان همرزمش برود، خیلی راحتتر و با اعتماد بسیار بالایی میتواند خاطرات آنها را ضبط کند. اما اگر کسی که برای «بسیجی» و «پاسدار» ناشناس است، به سراغ آنها برود، آنان در مقابلش گارد گرفته و به دلیل عدم اعتماد، هرگز خاطرات واقعی خود را از ایام جبهه و جنگ با همه ابعاد ناگفته آن، بیان نخواهند کرد. افزون بر اینها مصاحبهکننده و یا مورخ شفاهی نیز باید به سوژه مورد نظرش و کسی که دارد با او مصاحبه میکند، اعتماد داشته باشد. مثلاً فرض کنید رزمندهای دارد در باره شب عملیات با مورخ شفاهی مصاحبه میکند. رزمنده در باره شرایط بسیار دشوار نبرد و تلاشهایی که او برای خاموش کردن مسلسلچی عراقی کرده است، سخن میگوید. اگر مورخ شفاهی به مصاحبهشونده اعتمادی نداشته باشد، همه این خاطرات را «لافزنی» و «بزرگنمایی» تلقی خواهد کرد و هرگز نخواهد توانست آنها را به شکل عینی در تاریخ شفاهی خود بگنجاند.
مورخ شفاهی و مصاحبهشونده باید کاملاً و صددرصد به یکدیگر اعتماد داشته باشند و پیشنهاد میشود برای سهولت در امر مصاحبه و پیشرفت سریع آن، بین این دو نوعی سنخیت وجود داشته باشد. طبیعی است اگر این اتفاق بیفتد ما با تاریخ شفاهی قابل اعتمادتری در ایران روبهرو خواهیم شد.
حضور تفکر دولتی و قدرتزده
نیازی نیست که مبانی نظری «میشل فوکو» را در باب رابطه مستقیم «قدرت» و «دانش» بدانیم تا به این امر بسیار کلیدی و مهم پی ببریم که معمولاً هر دولتی ایدئولوژی خاص خود را دارد و در «محصولات فرهنگی» و «دانشی» که زیر نظر این دولت و یا با هزینه آن تولید میشود، تا مقدار بسیار زیادی آن ایدئولوژی حضور مستقیم دارد.
یکی از مهمترین آسیب شناسیهای مصاحبههای انجام شده در قالب تاریخ شفاهی در ایران، بیشک ماهیت «دولتی» و «سفارشی» آن میباشد. دولت جمهوری اسلامی ایران، قدرتی است که از «اسلام» و «شیعه» قرائت خاص خود را دارد و بدیهی است که «از کوزه برون همان تراود که در اوست». مثلاً نگاهی به محصولات منتشرشده توسط «دفتر ادبیات انقلاب اسلامی» نشان میدهد که گردانندگان اصلی این دفتر قرائتی کاملاً متضاد با مثلاً گروه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد دارند. این اختلاف فکری و مشربی به طور کاملاً عینی و ملموس در سؤالهای مصاحبههای تاریخ شفاهی حضور خود را نشان داده و میدهد. در صفحات قبل و در باب معضل تعدد گفتمان، شرح دادیم که بنا به اختلاف گفتمانی، محصولات تاریخ شفاهی نیز متفاوت و حتی متضاد میشود. برای تکمیل این داده باید اضافه کنم که ماهیت دولتی بودن تاریخ شفاهی در داخل ایران، خودآگاه یا ناخودآگاه بر ساخت سؤالات و پرسشها تأثیر گذاشته، به گونهای که ویژگی خاصی به آنها داده است.
بسیاری از مباحث و مسائل در تاریخ شفاهی ایران اساساً «سؤال» و «پرسش» تلقی نمیشوند تا مورخ شفاهی از مصاحبهشونده، آنها را بپرسد. مثلاً در تاریخ شفاهی تولید شده در مراکز داخلی ایران ما هرگز هیچ ردپایی از مسائل «عاطفی» و «جنسی» رزمندگان سالهای دفاع مقدس نمیبینیم و مثلاً هرگز به خود اجازه نمیدهیم که معضلات و مشکلات عاطفی یک زن شهید بعد از شهادت شوهرش را از او بپرسیم. اینها «خط سرخها» و «تابوهای» تاریخ شفاهی انقلاب و جنگ در ایران به شمار میروند و اگر کسی بخواهد بر این گونه سؤالها پافشاری کند، در معرض تهمت اخلاقی و یا احیاناً امنیتی قرار خواهد گرفت.
دولت و تفکر دولتی حضور تام و تمامی در شکل پرسشها و مصاحبههای تاریخ شفاهی ایران دارد. تا زمانی که ماهیت تاریخ شفاهی دولتی باشد و تنها مراکز دولتی درصدد انجام طرح تاریخ شفاهی باشند، در بر همین پاشنه خواهد چرخید. تنها راه برون رفت از این وضعیت، فاصله گرفتن مراکز تاریخ شفاهی از نهادهای دولتی و قدرت میباشد. امری که به دلیل ضعیف بودن نهادهای مدنی خصوصی در ایران، حداقل در یک یا چند دهه آینده اگر نگویم محال، باید بگویم بسیار بعید به نظر میرسد.
ملاحظات سیاسی در مصاحبه
«لطفاً ضبط را خاموش کنید تا همه ماجرا را برای شما تعریف کنم!» فکر میکنم همه خبرنگارها و مورخان شفاهی در طول سالهای کاری خود بارهای بار این جمله را از سوژههای مختلف شنیدهاند. دقت در این جمله کوتاه نشان میدهد که مصاحبهشونده ما به دلیل یا دلایل مختلفی دست به خودسانسوری زده است. مهمترین و اساسیترین دلیل خودسانسوری در تاریخ شفاهی ایران همانا مسائل سیاسی و ملاحظات سیاسی است. به دلیل ناپایدار بودن جوّ سیاسی در ایران و آمد و رفت دولتهای متعدد با سیاستهای متفاوت، این دیگر یک عادت رفتاری ما ایرانیان شده که هرگز حرف دلمان را آن چنان که باید و شاید نمیزنیم و نگاهی به آسمان سیاست میاندازیم و اگر ابری باشد معمولاً سعی میکنیم خورشید را انکار کنیم!
«سیاست» بزرگترین مانع و چالش در یک مصاحبه خلاق و ایدهآل در تاریخ شفاهی ایران میباشد و مورخ شفاهی و فرد مصاحبهشونده خودآگاه و یا ناخودآگاه تحت تأثیر اوضاع سیاسی روز مسائلی را از تاریخ شفاهی خود حذف میکند و در مواردی چیزهایی به تاریخ شفاهی اضافه مینماید!
کافی است فردی در زمان حال مبغوض و برکنار شده باشد. طبیعی است هرکس بخواهد تاریخ شفاهی آن فرد را بیان کند، چنان روایت میکند که گویی آن فرد در زمان خودش وجود خارجی نداشته و «تو گویی فرامرز هرگز نبود!»
مثلاً آیتالله حسینعلی منتظری در سالهای قبل از انقلاب یکی از شخصیتهای کلیدی و محوری مبارزه با رژیم شاه در میان روحانیون انقلابی و طرفدار امام خمینی(ره) بوده است. اما در دو دهه اخیر و به دنبال برکناری از مقامش، کسانی که تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران را مینویسند، هنگام مصاحبه با سوژههای خود، غالباً چنان سؤالاتی مطرح میکنند که اساساً نقش ایشان یا نادیده انگاشته و یا بسیار کمرنگ و ضعیف جلوه داده شود. یا مهمترین سازمان مذهبی و رادیکال قبل از انقلاب در مبارزه با شاه و رژیم پهلوی همانا «سازمان مجاهدین خلق ایران» بود. اما به دنبال وقایع سالهای 1354 تا 1360 و رو در رو قرار گرفتن این سازمان با جمهوری اسلامی ایران، معمولاً در تاریخ شفاهیهایی که در داخل ایران تولید میشود، همه سعی و توان آن میباشد که با سؤالهای جهتدار و بعضاً گمراه کننده، نقش این سازمان را بسیار کمرنگ جلوه دهند. بماند آنکه برخی از مراکز تاریخ شفاهی دولتی همه همّشان این است که نشان دهند این سازمان از آغاز سازمانی منحرف و وابسته به اجانب! بوده و تنها کارکردی که داشته است به انحراف کشیدن زنان و دختران این مرز و بوم بوده است!
بنابراین ملاحظات سیاسی روز، یکی از مهمترین و قابل تأسفترین آسیبهای مصاحبه در تاریخ شفاهی ایران است. به گونهای که «سیاست» حرف اول را در طرح سؤالات مورخ شفاهی ایفا میکند و کمتر تاریخ شفاهی میباشد که تحت تأثیر جذر و مدهای روز سیاسی در ایران نباشد.
ملاحظات امنیتی در مصاحبه
بعد از ماهیت دولتی بودن برخی مصاحبهها و همچنین حضور و سلطه سنگین سیاست روز، از دیگر آسیبهای جدی مصاحبه در تاریخ شفاهی در ایران «ملاحظات امنیتی»، آن هم بدون هیچ تعریف مشخص و جامع و مانعی از این امر در نزد مسئولان مملکتی است. مثلاً کسی که درباره تاریخ انقلاب اسلامی ایران پژوهش میکند حق ندارد بسیاری از سؤالات مسلم را از سوژه مورد نظرش بپرسد. زیرا به عقیده برخی اصحاب قدرت و دولت، این گونه سؤالات به «خط قرمز» مسائل و ملاحظات امنیتی برخورد میکند و غیرقابل انتشار است.
به یاد دارم چند سال پیش با یکی از فعالان سیاسی ایران که کارنامه درخشانی در مبارزه با رژیم شاه داشت مصاحبه میکردم. از ایشان در باره یکی از روحانیون به نام سؤال کردم. بلافاصله گفت که «ضبط صوت را خاموش کن!» و سپس آهسته طوری که فقط من و خودش بشنوم گفت:
ـ من به این سؤال پاسخ نمیدهم. زیرا خطرناک است!
و یا در ایامی که داشتم درباره پروژه عملیات مقابله به مثل نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در خلیج فارس در ایام جنگ تحمیلی یک مجموعه چند جلدی تاریخ شفاهی کار میکردم هر گاه درباره ماهیت کارشان میپرسیدم، با سکوت معنادار آنها روبهرو میشدم و هیچ کدام از افسران و فرماندهان سپاه حاضر نبودند در مقابل ضبط صوت به دلیل ملاحظات امنیتی، واقعیت را آنچنان که بوده و اتفاق افتاده بیان کنند.
ضربالمثلی است که میگوید: «نگفتن واقعیت یعنی تحریف آن». طبیعی است اگر در یک پروژه تاریخ شفاهی، مصاحبهشونده حاضر به بیان همه واقعیت با توسل به بهانه «ملاحظات امنیتی» نشود، عملاً بخشی از «واقعیت» و «تاریخ» روایت نمیشود و این یکی از مهمترین چالشها و مشکلات مورخ شفاهی در ایران است که ظاهراً راه حل معقول و همه جانبهای هم وجود ندارد.
«ملاحظات امنیتی» متأسفانه دست آویز بسیار مناسبی برای عدم روایت ناکامیها و شکستها نیز میباشد و این امر به خصوص در تاریخ شفاهی جنگ هشت ساله ایران و عراق به اوج خود میرسد. من بارها با افسران و فرماندهان نظامی و سپاهی در این باره برخورد داشتهام. هر گاه که آنها در کارنامه خود شکست و یا ناکامی داشتهاند، با توسل به حربهای به نام «ملاحظات امنیتی» کوشیدهاند تا از زیر پاسخ بدون سانسور به سؤالات من در بروند و یا به عبارتی تاریخ شفاهی را آنچنان که خودشان دلشان میخواهد روایت کنند.
ملاحظات فردی و گروهی در مصاحبه
تجربه تاریخ شفاهی در ایران نشان داده که مهمترین آسیبشناسی مصاحبههای شفاهی در این مرز و بوم ملاحظات فردی و گروهی میباشد. انسان معمولاً دلش میخواهد بعد از مرگش، نامش به نیکویی یاد و روایت شود و کمتر فردی سراغ داریم که بدون ملاحظه مسائل فردی و یا گروهی و حزبی، تاریخ را آنچنان که بوده روایت کند. ما خوش داریم از قهرمانیها و نقاط مثبت خود ساعتها بلکه سالها سخن بگوییم. اما تا به مسائل شکست و ناکامیها و یا عملکردهای ناصحیح میرسیم، دم فرو میبندیم و از بیان آنها، آگاهانه و یا حتی ناخودآگاهانه شانه خالی میکنیم.
چند سال پیش من با شادروان منوچهر آتشی، شاعر و روشنفکر پرآوازه ایرانی مصاحبه بسیار مفصلی در قالب تاریخ شفاهی روشنفکری ایران انجام دادم که در کتابی با عنوان «آتشی در مسیر زندگی» چاپ و منتشر شد. این کتاب به مجرد انتشار جنجال شدیدی ایجاد کرد. طوری که در کمتر از دو ماه چهل نقد علیه آن منتشر شد. مهمترین و اصلی ترین اعتراضها علیه این کتاب به پرسشها و سؤالات من از آن شادروان باز میگشت. من در این تاریخ شفاهی، به طور بسیار شفاف و به دور از هرگونه محافظه کاری تاریخی، سؤالهای مهمی از آتشی پرسیدم و آن مرحوم نیز تا اندازه بسیار زیادی، به شکل بسیار شفاف و رک و صریح به من پاسخ داد. همین امر موجب خشم بسیاری از محافل روشنفکری و ادبی شد، تا آنجاکه عدهای از روشنفکران مدعی دموکراسی و آزاداندیشی، مرا به «بازجویی» از آتشی متهم کردند.
کمتر پروژه تاریخ شفاهی در ایران وجود دارد که به نحوی در هنگام مصاحبه و طرح سؤالات دچار ملاحظات فردی، گروهی و حزبی نشده باشد و شاید بتوان مهمترین و عمدهترین آسیب موجود در تاریخ شفاهی ایران را همین امر به شمار آورد.
ملاحظات اخلاقی و رفتاری
بعد از ملاحظات امنیتی و فردی مهمترین آسیب جدی در مصاحبههای تاریخ شفاهی تولید شده در داخل ایران و حتی در خارج از ایران «ملاحظات اخلاقی و رفتاری» است. بین مورخ شفاهی و سوژه مصاحبهشونده ظاهراً یک قانون نانوشته وجود دارد و آن این است که اساساً برخی سؤالها پرسیده نشود تا به پاسخ نیازی نداشته باشد. ما ایرانیها به دلیل حضور قوی و مستمر فرهنگ مذهبی در میانمان، عادت کردهایم که بسیاری از مسائل شخصی و اخلاقی را در حوزه فردی خود نگاه داریم و هرگز اجازه نمیدهیم که هیچ کس حتی از این مسائل از ما بپرسد. برای روشنتر شدن موضوع اجازه بدهید با کمال پوزش به یک حادثه مهم در قبل از انقلاب اشاره کنم و بازتاب آن را در مصاحبههای انجام شده در تاریخ شفاهی ایران بررسی نمایم.
همه ما میدانیم که یکی از شرمآورترین و هولناکترین شکنجههای جسمی و روحی ساواک در زندآنها و شکنجهگاههای خود، آزار و اذیت جنسی زنان و بانوان بوده است. به گونهای که بسیاری از مبارزان از ترس همین قضیه مجبور به اعتراف و لودادن اسرار خود به ساواک بودهاند. اگر به تاریخ شفاهی زنان در ایران و خارج از ایران توجه شود، ملاحظه میکنیم که همه گروههای مذهبی و حتی غیرمذهبی سعی میکنند با هر حربهای که شده از پرداختن به این موضوع خودداری کنند و به عبارتی تاریخ را آنچنان که بوده، روایت نکنند.
به یاد دارم چند سال پیش کتاب «داد بیداد» که خاطرات شفاهی زنان سازمان چریکهای فدایی خلق میباشد را مطالعه میکردم. خانم ویدا حاجبی، مورخ شفاهی این کتاب بارها گفته است که یکی از مشکلترین محورهایی که زنان مورد مصاحبهاش با آن روبهرو بودند و حاضر به بیان واقعیت نمیشدند، موضوع تجاوز جنسی ساواکیها به آنها بود. جالب آنکه این زنان که هیچ اعتقاد مذهبی ندارند صرفاً با عنوان کردن «ملاحظات اخلاقی» از بیان آنچه که بر آنها در زندانهای ساواک رفته بود خودداری میکردند. جالبتر آنکه خانم ویدا حاجبی در یکی دو موردی که موفق شده بود از سوژههای مصاحبهشوندهاش حرفی در اینباره بیرون بکشد، مجبور شده است نام آنها را فاکتور بگیرد و در کتاب خود نیاورد. و یا محسن کاظمی در هنگام مصاحبه با خانم دباغ، نتوانسته است رفتار شرمآور ساواکیها با او و دختر چهارده سالهاش را آنچنان که شاید و باید بیرون بکشد و صرفاً به همین دلیل ملاحظات اخلاقی بخشی از تاریخ سیاه رژیم پهلوی و شکنجهگاههای او، روایت نشده باقی میماند.
و یا در باب زنان اسیر ایرانی در اردوگاههای عراقی و رفتار سربازان و افسران بعثی با آنان همین ملاحظات اخلاقی و رفتاری باعث شده تا این زنان نخواهند و یا نتوانند آنچه که بر آنها گذشته بیان کنند.
در اردوگاههای عراق یکی از شرمآورترین رفتارهای زندانبانان بعثی عراقی با اسیران نوجوان ایرانی تجاوز به آنها بوده است. به گونهای که این رفتار در برخی از اردوگاهها به یک نُرم عادی شکنجه تبدیل شده بود، اما در تاریخ شفاهی تولید شده در داخل ایران، صرفاً به دلیل ملاحظات اخلاقی و رفتاری ما کمترین ردپایی از این رفتار شنیع نمیبینیم و ناخودآگاه کارنامه سیاه صدام و حامیان او را ناتمام و ناقص روایت میکنیم.
از دیگر ملاحظات اخلاقی مسائلی چون دزدی، رشوه خواری، روابط نامشروع، دروغگویی، دورویی، نیرنگ و... از مقولاتی است که مورخان شفاهی ایرانی طبق آن قانون نانوشته اشاره شده در بالا، هرگز به آنها نمیپردازند و عملاً و عامداً تاریخ را نیمه تمام روایت میکنند.
به عقیده من «چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید». اگر چه مسائل اخلاقی و رفتاری گاه بیانشان آزاردهنده و موجب شرمساری است، اما چه بخواهیم و چه نخواهیم چنین مسائلی وجود داشته و بنابراین لاجرم باید در هنگام پرسیدن و مصاحبه سهمی به خود اختصاص دهند و از قلم نیفتند.
ناتوانیهای مورخ شفاهی هنگام مصاحبه
به دلیل رشد شتابنده پروژههای دولتی و شبه دولتی تاریخ شفاهی در ایران، «مورخان شفاهی» بدون هیچ آموزشی و در بسیاری موارد بدون کمترین صلاحیت علمی و عملی ضبط صوتی دست میگیرند و با چند نوار به سراغ مصاحبهشونده میروند و چیزهایی از آب در میآورند که باید به خدا پناه برد.
بزرگترین ضعف مورخان شفاهی در ایران بیسوادی، ناآشنایی با کار و عدم تسلط بر معیارهای تاریخ شفاهی است.
مورخان شفاهی چندی را سراغ دارم که کوچکترین آشنایی با احزاب و جریآنهای سیاسی قبل از انقلاب ندارند و حتی فرق «حزب توده» با «سازمان چریکهای فدایی خلق» را از هم تشخیص نمیدهند و صرفاً به دلیل روابط درون سازمانی و پارتیبازی پروژههای کلانی در زمینه تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی تحویل گرفتهاند. آنها حتی نمیتوانند سوژه مورد نظر خود را به حرف زدن وادارند. در یک مصاحبه برای تاریخ شفاهی، مورخ شفاهی، نقش محوری را ایفا میکند. او با سؤالها و مصاحبههای خود جهت بحث را میتواند هدایت یا منحرف کند. بسیاری از کسانی که در داخل ایران در زمینه تاریخ شفاهی مشغول فعالیت هستند، نه تنها هیچ آموزش علمی و عملی در این زمینه ندیدهاند بلکه با کمال تأسف برخی از آنها حتی علاقهای نیز به این کار ندارند و صرفاً به عنوان یک «پروژه اقتصادی» به این کار مینگرند که ماحصل چنین نگاه و نگرشی معلوم است که چه میباشد.
مورخ شفاهی باید تسلط کاملی بر مباحث مطرح شده با مصاحبهشونده داشته و این توانایی را دارا باشد که به عنوان یک راهنما برای مصاحبهشونده عمل کند. مثلاً مورخ شفاهی که میخواهد با یکی از اعضای «حزب ملل اسلامی» و یا «جمعیت مؤتلفه اسلامی» تاریخ شفاهی داشته باشد، باید به خوبی و با تسلط کامل اطلاعات اولیهای در باره سوابق تاریخی، پایهگذاران، رهبران اصلی، منابع و نشریات منتشر شده از این گروهها، شهدای آنها و عملکردشان در زندان داشته باشد. در چنین وضعیتی مورخ شفاهی با تسلط کاملی میتواند سؤالهای خود را پیش ببرد و پاسخهای خوب و شفافی دریافت کند.
و یا مورخ شفاهی هنگام مصاحبه با فرماندهی که در عملیات والفجر هشت شرکت داشته، باید پیشاپیش اطلاعات کامل و جامعی در باره اروندرود، فاو، عملیاتهای آبی و خاکی، اوضاع سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فاصله سالهای 63 و 64 و شمهای کلی از عملیات آزادسازی فاو و به خصوص تحرکات شدید دشمن در جاده امالقصر به بصره داشته باشد. در این صورت مثلاً وقتی که فرمانده فرضی در باره زمینگیر شدن نیروهایش در کنار شانه جاده امالقصر و یا دریاچه نمک حرف میزند، مورخ شفاهی میتواند با دانش خود سؤالهای متنوعی از او بپرسد، و با این کار تاریخ شفاهی خود را از عملیات والفجر هشت و آزادسازی فاو، کامل و کاملتر کند.
جمعبندی اجمالی
در مقاله کوتاه حاضر کوشیدم تا درحد گام اول، آسیبهای موجود در زمینه مصاحبه در تاریخ شفاهی ایران را بر اساس تجربیات شخصیام بازگویم. بدیهی است که مسائل ریز و درشت بسیاری وجود دارند که به دلیل حجم محدود این مقاله و همچنین وقت، مجال عرضه آن در قالب یک سخنرانی متعارف، وجود ندارد. امیدوارم در مقالات دیگر و در فرصتهای آینده بتوانم بخش دیگری از تجربیات عملی خود را در این زمینه و زمینههای دیگر تقدیم ارباب معرفت و جویندگان این گونه مسائل کنم.
تعداد بازدید: 5572