خاطرات اسارت: گفت و گو با فریبا نظری

فریبا نظری


فریبا نظری، سال ۱۳۴۹ در تهران متولد شد. کارشناسی ارشد خود را در رشته جامعه شناسی گرفته و از فعالیت های وی می توان به سرپرستی دفتر مطالعات و تحقیقات معاونت پژوهش، ریاست کمیته تخصصی تحقیقات در دفتر مطالعات و تحقیقات، معاونت پژوهشی بنیاد شهید و امور ایثارگران، مدرس دانشگاه های پیام نور و علمی کاربردی اشاره کرد. از تالیف های وی می توان به کتاب های خاطرات یک نماینده، تحلیل انتقادی گفتمان و خاطرات سربازهای ایرانی در جنگ ایران و عراق اشاره کرد.

طبق آمار از مجموع بالغ بر شش هزار عنوان اثری که راجع به ادبیات انقلاب داشت‌هایم دو هزار عنوان آن به گونه خاطره اختصاص دارد که نشانگر اقبال زیاد به این حوزه است. آن هم در شرایطی که خاطره نویسی ما چندان شکل مکتوب نداشته و آثار گذشتگان ما در این حوزه اندک بوده است. دلایل اقبال به خاطر چیست؟
من این نسبت را که ذکر کردید، نمی دانستم اما کماکان در جریان بودم ظرف چند سال گذشته که داور این بخش بود‌ه ام اقبال همگانی مردم به خاطره چه در قالب خود نوشت و چه در قالب دیگر نوشت زیاد بوده است. آمار کلی هم این مسئله را تایید میکند و نشان می دهد که یک سوم آثار ادبیات دفاع مقدس در قالب و ژانر خاطره بوده است. البته این نسبت همان چرایی را که شما طرح کردید، پیش می آورد. اگر درصدد پاسخگویی به این سؤال باشم فقط می توانم تعدادی فرضیات و احتمالات را که نظر شخصی خودم است بیان کنم. در همایش زنان اهل قلم انقلاب و دفاع مقدس در خصوص نگاه به خاطره از دریچه پژوهش، همین سؤال را مطرح کردم که چرا پس از انقلاب و به ویژه پس از جنگ در این ژانر رشد بسیار داشته ایم. به تبع رشته تحصیلی و کارم در بخش خاطره، بسیار امیدوارم که پژوهشی در این حوزه صورت بگیرد که جامع و مانع باشد. نگاه به خاطره با رویکرد‌های متفاوت اعم از تاریخی، جامعه شناختی و حتی روانشناختی قابل پیگیری است. در پاسخ به این سوال شما که چرا افراد جامعه تمایل پیدا کرد‌ه اند در حیطه دفاع مقدس خاطره بگویند، یا بنویسند، شاید بتوان گفت دلایل مختلفی در ایجاد این فضا تأثیر داشته است. اگر دوران پس از انقلاب را به چهار دهه تقسیم کنیم؛ در سه دهه اول تعدد وقایع تاریخی تاثیرگذار بر تاریخ کشورمان را شاهد هستیم. انقلاب و جنگ، از دیدگاه جامعه شناسی دو پدیده یا واقعه مهم هستند که هر کدام پیامد‌ها و تبعات مختلفی را در جامعه ایجاد کرده و تا سال‌ها پس از وقوعشان بر بسیاری از موضوعات و امور اثر عمیق می گذارند. ما در کشورمان شاهد رخدادهر دو پدیده بودیم. کمتر جامع‌های در فاصله زمانی کم شاهد و ناظر این دو اتفاق بوده است. از سوی دیگر ما در منطق‌های واقع شدیم  به نام خاورمیانه که همسایگان ما عراق و افغانستان باز دو اتفاق خاص را از سر گذراند‌ه اند. سقوط صدام با اشغال عراق توسط نیرو‌های آمریکا و سقوط و عقب نشینی طالبان باز هم با دخالت امریکا و کشور‌های دیگر. به اعتقاد من پس از سقوط صدام تعریف از عراق و عراقی و دشمن در همسایگی غربی ما یک مفهوم دیگر شد.
در نگاه به سایر تحولات درونی جامعه و با بررسی‌هایی می‌توان دید که از اواخر دهه هفتاد رشد کمی‌ و کیفی حضور زنان در بخش‌های مختلف جامعه و از جمله در بخش تألیف کتاب و پژوهش افزایش پیدا می‌کند. در مجموع می‌توان گفت عواملی نظیر وقوع انقلاب اسلامی‌ سال 57، جنگ هشت ساله، تحولات منطق‌های، بالا رفتن تحصیلات زنان و اوج گیری روایت آنان از جنگ و عوامل دیگری که قطعاً وجود دارد و من اکنون به آن اشار‌های نکرد‌هام؛ می‌تواند در شکلگیری اقبال و رغبت به خاطره گویی و خاطره نویسی در حوزه دفاع مقدس تأثیر داشته باشد. شاید وقتی که یک رزمنده سپاهی یا ارتشی، یک کارمند سازمان خون و یا زنی که در جنگ بوده، خاطرات خود را می‌نویسد در حقیقت آن را بخشی از تاریخ کشور خود می داند. به اعتقاد من از آنجا که خاطره ژانری است که در آن با رویداد‌های واقعی و اتفاق افتاده سر و کار داریم، شاید بتوان این اقبال را نشانگر تشنگی جامعه برای دانستن تاریخ این سی سال دانست.

یکی از دشواری‌های بررسی و ارزیابی خاطره محدود نماندن آن به ادبیات و فراتر رفتناش از آن و ورود به تاریخ و مسائل اجتماعی است. حتی می شود روانشناسی شخصیت‌ها را هم در خاطرات بررسی و تحقیق کرد. با چه نگاهی باید به سراغ خاطره برویم که این جنبه‌های مختلف را پوشش داده و از آن‌ها غفلت نکنیم؟
این نکته همیشه در کار داوری‌های این بخش مورد نظر بوده است. اتفاقی که در مورد خاطره و آثاری که در این حوزه قرار می گیرد رخ داده این است که غلبه تاریخی بودن، زندگینامه ای بودن، جامعه شناختی بودن و بیوگرافی بودن بر خاطره بیشتر و بیشتر می شود. زمانی بود که در خاطرات حوزه جنگ به نوعی فرد صاحب خاطره از خود و اتفاقاتی که بر او رفته بود سخن می‌گفت. ولی در مدت زمانی پس از آن به ویژه پس از بیرون آمدن کتاب «دا» این اتفاق گسترش یافت که قالب‌های دیگر بر خاطره تحمیل شوند. تعدادی از منتقدان به این مسئله اشاره کرد‌هاند ما هم در داوری به آن رسیدیم. آن اتفاق این است که قوالب و ژانر‌های دیگری دارند بر خاطره تحمیل میشوند. ممکن است این کار تعمدی نباشد و نادانسته صورت بگیرد، ولی این اتفاق افتاده و در حال گسترش است. می توانیم این مسئله را هم تهدید و هم فرصت بدانیم. تهدید از این نظر که این ژانر خاص را با تعاریف فنی و مورد اجماعی که دارد، دچار دگرگونی می کند و نمی گذارد کار در قالب خاطره صرف و ناب جلو برود. خاطره بر اساس وقایعی که بر فرد رفته، شنیده یا شاهد بوده پدید می آید. وقتی می بینیم کتاب‌هایی که بیرون می آیند که علاوه بر خاطره، توصیف و پیرنگ داستانی دارند، چنین به نظر می‌آید ما به سمت کار‌هایی پیش می رویم که قالب خودشان را به خاطره تحمیل می کنند. اما چرا می تواند فرصت باشد؟ به دلیل اینکه وقتی به خاطره‌های مختلف و دستاورد‌های آن نگاه میاندازیم، می بینیم میشود از خلال آن‌ها با شخصیت‌ها و آدم‌ها و افراد مرتبط با خط سیر اصلی روایت خاطره آشنا شویم. مثلا در «دا»، «جاده‌های خلوت جنگ» و «کوچه نقاش‌ها» این اتفاق قابل مشاهده است. یک وقتی با نویسنده کتاب «دا» صحبت می کردم. ایشان می‌گفت که دو سال وقت برای تحقیقات پیرامون آداب و رسوم و فرهنگ مردم خرمشهر صرف کرده است. مثل اینکه عزاداری در خرمشهر چگونه برگزار می شود و ... بنابراین ما می توانیم اطلاعاتی غیر از خاطره را از این دست کتاب‌ها بیرون بکشیم. در «جاده‌های خلوت جنگ» می شود شخصیت اول کتاب، زمینه خانوادگی او، طبقه اقتصادی وی و اینکه چه طور شده که در سنین جهارده، پانزده سالگی قصد کرده به جبهه برود؛ قابل بررسی و دستیابی است. این شخصیتشناسی و تیپولوژی به اعتقاد من یک فرصت است و می تواند داده تاریخی برای مورخان آینده باشد، اما نباید فراموش کنیم که از نگاه کارشناس و منتقد خاطره که به کار کارشناسی و تخصصی خاطره مشغول است، این مسئله یک تهدید است.

به نظر می آید این دو سویه در تاریخنویسی هم عرض و برابر هم نیستند اتفاقی که در خاطره‌های ما می افتد عدم داشتن نمایه و اعلام است و ما مثلا نمی توانیم دریابیم که آیا از فلان عملیات در این کتاب خاطره ذکری شده است یا نه. چرا این اتفاق در خاطره‌های ما به طور گسترده رخ نداده و کاری جدی هم برای رفع آن صورت نگرفته است؟
به نکته خوبی اشاره کردید که در واقع جزو دغدغه‌های ما در حوزه پژوهش است. ما در شورای خاطره یکی از مراکز، مصوب‌های را با دوستان  طرح کردیم که کتاب‌های خاطره حتما باید نمایه و اعلام داشته باشد. من معتقدم این خلأ در بسیاری از کتاب‌های ما خارج از بخش خاطره هم وجود دارد. حتی در کتاب‌های درسی و علمی ما. البته بعضی ناشران هم در برابر انجام یافتن این کار به دلیلی که نمی‌دانم، مقاومت می کنند. در بخش دولتی به ویژه این مسئله هنوز هم هزین‌های اضافی دانسته می شود. ما باید آنقدر از منظر پژوهشی برای دوستان مسئله را توضیح و تشریح کنیم که اهمیت نمایه‌ها از متن اصلی بیشتر است تا مطلب جا بیفتد. پژوهشگران در یک کتاب به سراغ نمایه‌ها و اعلام رفته و گزارش‌های آماری زیادی از آن استخراج میکنند. این خلأ به دلایل مختلف در بیشتر کار‌های ما وجود دارد. خیلی وقت‌ها ناشران زیر بار نرفته و آن را تحمیل هزینه اضافه میدانند، خیلی وقت‌ها هم نبود نگاه پژوهشی وجود آن را غیر لازم می‌انگارد. این نوع نگاه به کتاب‌های ما و از جمله کتاب‌های دفاع مقدس و به طور خاص در خاطره، ضربه وارد کرده است.

سالیان متمادی است که شما در این حوزه کار می کنید و مدت‌ها هم سرداور بخش خاطره بود‌ه اید، آیا در فرم‌های داوری ضرورت این کار را در نظر گرفته و به نمایه‌ها هم در کار داوری نظر داشتید؟
خیر، ما در فرم‌های داوری کتاب سال دفاع مقدس اصلی را با این عنوان نداشت‌ه ایم. دلیلش هم این است که اگر ما می خواستیم آن را به عنوان یک امتیاز بیاوریم تقریبا تمام آثار این بخش حائز رتبه و امتیاز نمیشدند ولی همان طور که اشاره کردم در حدود یک سال است که با دوستان شورای خاطره در یکی از مراکز مرتبط با این حوزه، مصوب‌های را عملیاتی کرد‌هایم به این صورت که هر کتابی که قابلیت نشر در این حوزه را دارد، بدون اعلام و نمایه اشخاص و مکان‌ها، حق چاپ شدن ندارد. اما به این دلیل که تاکنون توجه کافی به این عرصه نمی شد و کار‌ها بیشتر به ذوق و سلیقه ناشران یا نویسندگان بر می گشت، با این خلاء روبه رو بوده و هستیم. مثل موضوع طرح روی جلد یا عنوان کتاب که تا پنج، شش سال پیش خیلی جزو امتیازات در نظر گرفته نمیشد و توجیه اش این بود که این کار به دست نویسنده صورت نگرفته و حساب آن جداست. به هرحال پیشنهاد‌هایی به دوستان داده شد که در این موضوع تجدید نظر کنند تا اگر نویسند‌های کار خوبی عرضه کرده اما عنوان یا طرح جلد خوبی ندارد، بفهمد که این مسئله موضوع مهمی است. خوشبختانه این کار جا افتاد و در تمام فرم‌های داوری این بخش هم لحاظ شد. امیدوارم که از سال بعد این اتفاق خوب در مورد اعلام و نمایه‌ها نیز صورت گیرد.

چون کتاب برگزیده یک بخش به عنوان پیشن‌هادی در طول یک سال به جامعه مخاطبان است، به نظر میآید که شما می توانستید آثار برگزیده را در چاپ‌های بعدی مشروط به داشتن اعلام و نمایه کنید. نظر شما چیست؟
ما در شورا‌های داوری یا کارشناسی فقط می توانیم پیشن‌هاددهنده باشیم. مثلا یکی از دغدغه‌ها و نگرانی‌ها این است که کتاب‌هایی که به چاپ‌های متعدد میرسند حتی اشکالات و غلط‌های تایپی خودشان را رفع نمی کنند این مسئله خیلی مهم تر از اعلام و نمایه است. واقعا متاسف می‌شویم که کتاب‌هایی به چاپ‌های متعدد رسید‌هاند اما هیچ کدام از غلط‌های تایپی و ویرایشی آن‌ها اصلاح و تصحیح نشده است. اصولا ویراست دوم یا چاپ دوم به این معناست که چاپ قبلی از هرگونه زواید، اغلاط و کاستی‌ها پالایش شود.

ژانر خاطره یک ویژگی منحصر به فردی در میان تمامی ژانر‌ها دارد و آن این است که علاوه بر اینکه خاطره گون‌های منحصر به فرد و مستقل است، می تواند منبع الهام سایر گونه‌ها نیز باشد. تا چه میزان توانسته ایم از خاطرات در سایر گونه‌های ادبی چون فیلم و سریال، داستان و رمان و غیره استفاده کنیم؟ آیا ضرورت این کار از سوی هنرمندان فهم و درک شده است؟
باز به نکته خوبی اشاره کردید. به دلیل اینکه خاطره مواد خام مستند و واقعی را از حوادث رخ داده در اختیار جامعه و مخاطبان قرار میدهد، میتواند منبع الهام هم باشد. به جهت اینکه یک داستان نویس می تواند آن را با تخیل خود و شخصیت پردازی و زمین‌های که به آن می دهد، یک داستان خوب از دل آن بیرون بکشد یا یک فیلمساز و هنرمند. از مجموعه کار‌هایی که در این حوزه انجام شده، آمار دقیقی ندارم اما از همین جا از دوستان هنرمند در رشته‌های مختلف دعوت میکنم در استفاده و بهره برداری از حوزه خاطره بیشتر از پیش، اقبال نشان بدهند. شاید بتوان گفت در مقایسه با خاطرات موجود چاپ شده از دفاع مقدس، کار‌های تولید شده که از خاطرات جنگ الهام گرفت‌هاند چندان قابل توجه نیست. و اگر هم موردی بوده، جسته و گریخته صورت گرفته است. مثلاً شنیده شده که «دا» بعد از انتشارش توسط افراد مختلفی از فیلمسازان برای تبدیل به فیلم مورد استقبال قرار گرفته است. باز هم تکرار می‌کنم کار‌های خوبی در قالب خاطرات نوشته و چاپ شده است، ولی متأسفانه نمود بیرونی چندانی نداشته و نتوانسته است به چشم و ذهن هنرمندان رسوخ کند. توجه شما را به یک کتاب خوب جلب میکنم و آن هم کتاب خاطرات و یادداشت‌های خانم «سیستانی» مادر شهیدی است که خاطرات خود را در مدت دو، سه سال که در جستوجوی فرزند مفقودالاثرش بوده، ثبت کرده است. در طی بیست سالی که در زمی‌نه خاطرات، اسناد و پژوهش ‌های مرتبط با جنگ، شهدا و سایر گروه‌های ایثارگری کار می کنم به جرأت می گویم ما به تعداد انگشتان یک دست هم خاطرات مکتوبی از مادران شهدا نداریم. این اثر که در نوع خود قابل توجه است کمتر به چشم آمده و مبنای کار هنری قرار نگرفته است. ما باید به اهمیت چنین کتاب‌هایی برای الهام گرفتن تولید آثار هنری و ادبی پی ببریم. اگر چنین سوژ‌ه ای در کشور‌های دیگر باشد آنقدر به آن پرداخته می شود که همگان با آن آشنا شده و آن را در خاطرشان ثبت می کنند.

علاوه بر کثرت وقایع خاطره ساز در تاریخ انقلاب، ویژگی سهل الوصول بودن هم در خود ژانر خاطره وجود دارد. ایرانیان علاقه مند به نقل خاطراتش هستند و حتی ممکن است در یک نشست فردی تمام خاطراتش را بگوید. آیا شما با این موضوع موافق هستید؟
بله قطعاً. بحث روحیه مردم ایران برای نقل خاطرات شان را من به این جمله تغییر می دهم که اقبال مردم نسبت به یک ژانر خاص، برگرفته و متاثر از خلقیات و روحیات فرهنگی آن جامعه است. مثال مقابل آن کم بودن یادداشت‌های روزانه در میان مردم ماست، در حالی که ظاهراً در جوامع دیگر، به ویژه غربی‌ها این عادت بیشتر رواج دارد. رونق فرهنگ شفاهی در جامعه ما یک عامل موثر در رشد خاطره گویی است. به همین دلیل است که کمتر دفترچه خاطرات مکتوب از افراد داریم. به علت مسائل کاریام با خیلی از این خاطرات به طور شفاهی برخورد دارم. هفته گذشته خانم جانباز سی و پنج درصد و خواهر شهید برای کاری به بنیاد رجوع کرد. وقتی شرایط جانبازی خودش و ش‌هادت خواهرش در گیلان غرب را برایم شرح داد، از او پرسیدم: «شما خاطرات تان را نوشت‌هاید؟» گفت: «نه، ولی تصمیم دارم بنویسم». این در حالی بود که در همان دقایق دیدارمان خاطر‌های از ش‌هادت خواهرش را برایم بازگو کرد. اگر شما پیش چنین افرادی بنشینید ممکن است، ساعت‌ها راجع به این مسائل حرف بزنند اما دریغ از یک صفحه نوشته مکتوب. بنابراین حرف کلی من این است که شرایط فرهنگی و خلقیات منبعث از شرایط اقلیمی در هر جامع‌های می تواند در تولید گونه‌های ادبی نقش داشته است.

خاطره‌ها به دو صورت نقل و عرضه میشوند. کتبی و شفاهی. این دو صورتبندی چه درجه از اطمینان و ارزش را دارند؟ و آیا میشود به هر دوی این دو خاطره‌ها ارجاع داد؟
بله، اما بستگی به کار هم دارد. سؤال شما این است که آیا خاطرات شفاهی بیشتر محل اعتماد است یا کتبی؟ این سؤال نیازمند تأمل است. به اعتقاد من آن چه در هر دو حالت مهم است و در هر نوع خاطر‌ه ای اهمیت دارد، راوی است. زمانی راوی یک خاطره، فردی عادی است ولو اینکه فراز و نشیب حوادث نقل کرد‌ه اش برای مخاطب جذاب باشد، اما در سطحبندی راوی به آن راوی عادی می‌گویند که اعتبارش را پس از نقل آن راویات کسب کرده است. راوی «دا» یک فرد عادی از ا‌هالی خرمشهر بوده است. آیا جایگاه راوی در روایت وی تا قبل از این که کتاب بیرون بیاید، اعتبار قابل توجهی داشته است؟ به اعتقاد من نه، یعنی حرف او جز اسناد و استنادات قابل توجه به شمار نمی آمده است. ولی وقتی کتاب نشر یافت تازه راوی اعتبار پیدا کرد. از آن سو یک وقتی هست که شما وارد خاطرات مثلا شهید صیاد شیرازی یا سرلشکر فیروزآبادی می شوید، این راویان خود به خود به عنوان یکی از سران نظامی کشور اعتبار ویژه دارند. در این مورد مهم نیست که شما خاطرات ایشان را کتبی بگیرید یا شفاهی.

به لحاظ کلی و عمومی خاطره عموما به دو بخش خودنوشت و دیگرنوشت تقسیم می شود، اما شما در داوری‌هایتان بخشی را جدا کرده و به خاطرات اسرا اختصاص دادید. لزوم این کار را توضیح می دهید؟
این کار در واقع از ابداعات دوره داوری سیزدهم بوده که با استدلال انجام شده است. اگر این دلایل توضیح داده شود ممکن است نگاه بسیاری از پژوهشگران به این سمت جلب شود. خاطرات اسارت می تواند هم در خودنوشت و هم در دیگرنوشت جای بگیرد. اما این که در یک شاخه جداگانه آن را رتبهبندی و بررسی کردیم، چند علت داشته است. یکی اینکه متاسفانه علیرغم جایگاهی که این خاطرات و به نوعی خاطرات بازداشتگاهی در جهان و در تمام جنگ‌های بین المللی داشته، به این حوزه دقت و توجه کافی نشده است. روایت اسرای – چه ایرانی چه عراقی - جنگ ما با وجودی که طولانی ترین جنگ معاصر نام گرفته بود و اسرایی بین هر دو کشور رد و بدل شد، نتوانسته بود جایگاه و پایگاه خاص خودش را پیدا کند. این مطلب تا حد زیادی به خود افرادی که روایت کرد‌هاند نیز باز میگردد. ما همیشه از دوران اسارت یک سری خاطرات کلیش‌های می شنویم. چون در یک پروژه پژوهشی روی این مسئله کار کرد‌ه ام حداقل حرف‌هایم می‌تواند مستند باشد و اگر فرصتی دست داد می توانم مصادیقش را نیز عنوان کنم. خیلی وقت‌ها با گشودن کتاب‌های اسارت می توانیم بسیاری از مطالب را از حافظه خود نقل و ادامه دهیم، چون یک سری مسائل در آن‌ها تکرار می شود و گاه هم کار از دست در رفته و به توصیف و گزارش محدود میشود؛ یعنی فرد خودش و آنچه را که بر او رفته کنار گذاشته و وضعیت آسایشگاه و دیگران را به طور کلی توضیح می دهد. در شورای داوری این دوره فکر کردیم به دلیل کلیش‌های بودن این آثار در قیاس با سایر گونه‌های خاطره و به دلیل نداشتن ویژگی‌های فنی و اصلی، خاطره دیده نمی‌شوند و کنار می‌روند. هیچ کس هم به این عزیزان نمی‌گوید که چه روایتی را از خاطرات دوران اسارت شما انتظار داریم. همواره در دوره‌های داوری گفته شده این‌ها امتیاز کافی نداشتند، پس کنار گذاشته می شدند. گاهی اوقات مجبور هستیم برای جلب توجه و تحریک دیگران کاری کنیم که به آن توجه شود. از سوی دیگر ما قوانین خاصی در مورد اسرا در سازمان‌های بین المللی داریم، این موضوع نشان می دهد که لابد این بخش، جایگاه خاصی دارد. تفاوت دیگر خاطرات اسارت با سایر خاطره‌ها این است که در خاطرات جنگ، عملیات و حادثه محور اساسی کار است و روحیه ماجراجویانه در آن‌ها به چشم می خورد، اما معتقدیم خاطرات اسارت مبتنی بر احوال روحی و درونی شخص اسیر به عنوان یک کنشگر محور و اصل است. اسیر کنشگری است که از عوامل پیرامونیش متاثر است. به دلایلی که گفتم یعنی جایگاه جهانی، کلیشه ای بودن خاطرات اسارت نقل شده تاکنون و فرد محور بودن و سایر دلایلی که از حوصله این بحث خارج است، فکر کردیم جدا کردن این شاخه توجه خود اسرا و آزادگان و ناشران را به این سمت جلب می کند.

شاید به نوعی پن‌هانکاری یا آبروداری موجب شده است که در خاطرات و به ویژه خاطرات اسارت ما کمتر خلاقیت میبینیم و کلیشه محوری بر آن حاکم است، نظر شما چیست؟
با این نظر موافقم. ببینید آن چه که در خاطرات اسیران به چشم میخورد پرداختن به روایتی گزارشگونه است. فرد و نقل آنچه بر او رفته، حضور ندارد. به نظرم اسیران ما طوری ترسیم شد‌هاند که من به عنوان خواننده نمیتوانم با آن‌ها همذات پنداری کنم. مثلا نمی بینیم یک اسیر در لحظه اسارت با چه مسائل و کشمکش‌هایی روبه رو است. اگر همسری دارد گفته نمی شود که دلتنگ او می شود، اگر ترسیده از احوالات شخصی خود در لحظه اسیر شدن نمی‌گوید و غیره. مثلا در خاطرات زنان اسیر نمی بینیم که ذکر شود آن‌ها از ترس اینکه تعرض بهشان صورت بگیرد دچار دلهره و دلشوره میشدند. به عنوان یک زن نمی‌توانم با آنچه در اسارت بر آن‌ها رفته، رابطه برقرار کنم. چرا که دشمن ترسیم شده در خاطرات زنان اسیر بسیار مبادی آداب و متشرع تصویر شده است. اما از طرف دیگر در خاطرات اسارت مردان، با دشمنی بیرحم مواجه میشویم. به راستی کدامیک از این‌ها دشمن ما بود‌هاند؟ ما در واقع با یک تضاد در شناخت دشمن روبهرو هستیم و این مسئله ممکن است سالیان بعد و برای تحلیل و قضاوت آیندگان دردسرساز باشد و آن‌ها نتوانند تشخیص دهند دشمن ما کدامیک از این دو بوده است.

شما به حضور زن‌ها در خاطرات به نوعی اشاره کردید. اگر بخواهیم جدی تر وارد این موضوع شویم باید به تاریخچه حضور زن‌ها در جنگ توجه کنیم و سپس به رشد خاطرهنویسی زنان از دهه 70 به بعد اشاره داشته باشیم. شما این خط سیر را چطور ترسیم می کنید؟
تا آنجایی که به یاد دارم اولین نویسنده زنی که در این حوزه خاطرات خود را نوشت، پروین نوبخت بود با کتابی به نام «دریاچه مریوان ساعت پنج» که در سال60 منتشر شد. اما باید دو موضوع را از هم جدا کنیم. نخست اینکه زنان خودشان نویسنده و پدیدآورنده بود‌ه اند و دوم آنکه زن، موضوع خاطرات باشد. بعد از آن هم یادداشت‌های روزانه «کنار رود خيّن» خانم سیستانی و «نامه‌های فهیمه» در این حوزه انتشار یافت. این روند همچنان ادامه یافت و بعد از جنگ رشد کار‌ها بسیار زیاد شد. تا سال 86 نزدیک هشتاد عنوان خاطره را شناسایی کردم اما در طول این دو، سه سال آمار خاطرات منتشر شده بالا رفته و در هر دو دسته رشد چشمگیر داشته است. گفتنی است که تغییر و تحولات درونی جامعه و رشد زنان و حضورشان در اجتماع عامل مهمی در این عرصه بوده است. در مراکزی که متولی امر خاطره بود‌هاند خوشبختانه محدودیت جنسیتی وجود نداشته و از حضور خانم‌ها در این عرصه استقبال زیادی شده است. البته بحث من کاملا کمی است. این که آیا پا به پای کمی‌ت این آثار، کیفیت آن‌ها هم رشد داشته یا نه موضوع بسیار مفصل و مطولی است که میشود به آن پرداخت. دوست دارم فارغ از جنیسیت پژوهشگران، از همه دعوت کنم که به گروه‌های مختلف دفاع مقدس در سوژه‌ها و در قالب‌های مختلف ادبی اعم از شعر و داستان و ... توجه کافی داشته باشند و طوری از تنوع ژانر‌ها و قالب‌ها بهره ببرند که آثار محدود به چند گونه یا قالب خاص نماند. و نیز تن‌ها به زنان در طبقه خاص مثل همسران شهدا آنگونه که در کار‌های «روایت فتح» دیدیم محدود نشود. شاید بتوان 10 طبقه از زنان را که از حوادث جنگ متاثر بوده یا نقش داشتند را مورد بررسی قرار داد. که به طبقه زن‌های جنگزده و مهاجر ما کمتر پرداخته و ب‌ها داده شده است. همچنین زنی که دچار تعدد نقش و تعارض نقش شده است، مثلاً زنی که بعد از ش‌هادت همسرش، به قول جامعه شناسان نان آور و سرپرست خانواده به حساب می آید. یادی بکنیم از «ننه مریم» مادر دو شهید بزرگوار که به مادر خرمشهر معروف شده است. زندگی این زن دنیایی از حرف را در خود دارد. ولی تا به حال یک مستند راجع به او بیشتر کار نشده، آن هم به سفارش بنیاد شهید و توسط خانم نرگس آبیار تولید شده است. می دانیداگر چنین سوژ‌ه ای در جنگ‌های دنیا بود چه اتفاقی میافتاد؟ نمی خواهم بگویم استفاده تبلیغاتی صرف کنیم، میخواهم بگویم او را به جامعه معرفی کنیم و بگوییم وقتی همه مردم شهر بیرون رفتند این زن تن‌ها در خرمشهر باقی ماند و مادر خرمشهر نام گرفت. ما نباید از همسران جانبازان فارغ شویم جدا از اینکه ما تا چه حد به جانبازان پرداخت‌هایم، باید وارد زندگی چنین زنانی نیز بشویم.

کتاب «دا» از مطرحترین کتاب‌هایی است که در این ژانر پدید آمده و از زمان انتشارش افرادی با سلیقه‌های متفاوت را به خود جذب کرده است. ویژگی این کتاب چیست؟ این اهمیت و توجه تا چه حد و پای‌های مرهون ژانر خودش است؟
در درجه اول می خواهم بگویم باید کتابی را که موجب علاقه عموم مخاطبان به حوزه ادبیات جنگ شود، به فال نیک بگیریم و فارغ از همه کاستی‌ها و نقد‌های وارده بر کتاب همین اتفاق، اتفاق خوبی است. اما اینکه می گویید چرا «دا» مورد اقبال جمعی قرار گرفت خیلی مختصر به شما جواب می دهم اما باید به طور مفصل و از جوانب مختلف در آن بررسی و کندوکاو شود. همین جا در پاسخ سؤال دوم شما می گویم نه! من فکر نمی کنم اقبال «دا» به خاطر خاطره بودن آن است. من فکر می کنم «دا» جا‌هایی از خاطره فاصله میگیرد و ادبیت کار بر آن سایه می‌اندازد. اما در مجموع ژانر «دا» خاطره است اما با اضافات و مسائلی که گفتم. نکته دیگر این است که اگر ژانر تاثیرگذار باشد خیلی از کتاب‌های این گونه ادبی باید رشد فراگیر پیدا کنند، اما این طور نیست. می بینیم که خیلی‌ها حتی خاطره را دوست ندارند و به متون اشباع شده از تخیل عشق می ورزند. فکر می کنم عوامل بسیاری در جذب مخاطب مطرح بوده که باید آن را بررسی و دسته بندی کنیم. عواملی چون  عنایت ویژه دستاندرکاران در توزیع این کتاب، جزئی نگری و عمیق بودن بیان مطالب که با هدایت تدوینکننده و مصاحبه کننده صورت گرفته، راوی کتاب که دختری نوجوان از شهری جنگزده است -توجه داشته باشیم زن بودن قهرمان کتاب یکی از عوامل مؤثر در جذب مخاطب است چرا که جنگ اساساً پدید‌ه ای مردانه تلقی می‌شود و در می‌ان روایت‌های مردانه از آن، به ناگاه به روایت از زنی در جنگ می‌رسیم با جزئیاتی از زندگی و مصائب و مشکلات از نگاه وی که قطعاً برای خواننده، تازگی دارد- و به عنوان آخرین عامل اقبال به این اثر، مقطع و جغرافیای خاصی که کتاب به آن پرداخته، یعنی روز‌های آغازین جنگ و سقوط خرمشهر شهری که روز آزادسازی آن در تقویم رسمی‌ این کشور به عنوان روز ملی مقاومت، ایثار و پیروزی ثبت شده است. خرمشهر هم موضوعیت ویژ‌ه ای برای مردم ما داشته و دارد، حتی آزادسازی آن باعث پدید آمدن جشنی ملی در جامعه ما شد. شاید جز در پیروزی انقلاب چنین شور و هیجانی را تجریه نکرده بودیم. بد نیست به این نکته هم اشاره بکنم که در بحث آزادسازی خرمشهر از بیست وهشت استان کشور در آن مقطع تاریخی، از بیست و هفت استان شهید دادیم. آن یک استان غائب هم کردستان بود که درگیر جنگ‌های داخلی با ضد انقلاب بودند. این‌ها همگی در اقبال مردم به «دا» مؤثر بوده است.

آخرین سوال من این است که آیا بعد از «دا» به مدل مطلوب خاطره نویسی رسید‌ه ایم، یعنی می شود گفت بعد از «دا» به شکل جدیدی از خاطره نویسی رسید‌هایم؟
به نظر من مطلق نگری موجب آسیب زدن به خلق آثار خوب در این حوزه خواهد شد. اتفاقا می‌خواهم بگویم که به عنوان الگو برای تولید آثار خاطره به «دا» نگاه نشود. «دا» با شیو‌ه ای روایت، تدوین و تنظیم شد که منحصر به خود آن کتاب است. سلیقه راوی، نویسنده، ناشر و توزیع آن، همه مخصوص به این کتاب بوده است. بنابراین به اعتقاد من این کتاب ضرورتی ندارد به عنوان یک الگو مطرح باشد چرا که نقد‌هایی بر آن وارد است و پیشنهاد‌ها و توصیه‌هایی راجع به آن وجود دارد. این نقد‌ها از جنبه فنی و تخصصی است و ممکن است ملاک داوری مردم عادی نباشد. به نظرم باید برای رسیدن به آن مدل مطلوب تلاش کنیم.


ویژه نامه سیزدهمین جشنواره دوسالانه دفاع مقدس، صفحه 47


 
تعداد بازدید: 5819


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 95

توپخانه ما پشتیبان دو گردان تانک البعث و خضیران بود. ما در منطقه دزفول مستقر بودیم. روز عملیات فتح‌المبین شاهد بودم چگونه سازمان ارتش عراق مانند خشتی که در آب انداخته باشند از هم گسیخت و رفته‎‌رفته از هر سو فرو ریخت. ساعتی بعد از حمله نیروهای شما بود که تازه ما پی بردیم چه حمله وسیعی آغاز شده است. ساعت 12 شب دستور رسید به طرف نیروهای شما گلوله پرتاب کنیم. هر چه گلوله می‌انداختیم می‌گفتند «کم است، بیشتر.»