یکنواختی در خاطره‌نویسی از جذابیت دفاع مقدس می‌کاهد



جلیل امجدی گفت: مشکل عمده در ارائه و نشر تاریخ شفاهی و خاطرات دفاع مقدس، یکنواختی در نقل و تنظیم آثار است که این امر از جذابیت واقعی دفاع مقدس می‌کاهد.
به گزارش خبرگزاری مهر، این نویسنده و پژوهشگر با اشاره به نقش جشنواره "خاطره‌نویسی دفاع مقدس" در کمک به ادبیات و تاریخ عنوان کرد: چون در مسائل تاریخ‌ شفاهی و خاطرات شک و تردیدهای بسیاری پیش می‌آید، خوب است که چنین جشنواره‌ای به عنوان متولی این حوزه، زمینه‌ای را برای بررسی سهم مشترک ادبیات و حقایق تاریخی فراهم کند.

وی تاریخ شفاهی و خاطره را دو ژانر نزدیک به هم برشمرد و یادآور شد: خاطره واگویه‌ فراز و نشیبهای زندگی فرد است؛ یعنی وقایعی را شامل می‌شود که در یک برهه زمانی بر فرد گذشته است، اما تفاوت آن با تاریخ شفاهی این است که در تاریخ شفاهی ما همواره سؤالی را طرح می‌کنیم و به دنبال پاسخ آن هستیم.

امجدی وجه استنادپذیری تاریخ شفاهی را بالا دانست و اشاره کرد: در این قالب، مصاحبه‌کننده صاحب خاطره را به چالش می‌کشد و از زوایای مختلف به زندگی و تجربیات شخصی‌اش وارد می‌شود؛ این شکل کار با خاطرات "دیگر نوشت" شباهت فراوان دارد.

وی تاریخ شفاهی را ژانری نوپا دانست و تصریح کرد: سابقه تاریخ شفاهی در ایران به پیروزی انقلاب اسلامی باز می‌گردد که طی آن بسیاری از مسئولان رژیم پهلوی به خارج رفتند و خاطرات خود را بیان کردند، در حالی که خاطره‌نویسی در ایران سابقه‌ای طولانی دارد.

امجدی در پایان با اشاره به شکل رایج آثار خاطره‌نویسی تاکید کرد: بیشتر آثار خاطره‌نویسی ما فاقد اعلام و بخش منابع و استنادات است که به وجه علمی آثار لطمه می‌زند و انتظار می‌رود که این جشنواره آثار بدون استناد را به گردونه داوری هایش راه ندهد.

کنگره سراسری "خاطره‌نویسی دفاع مقدس" قرار است شهریورماه سال 1390 همزمان با هفته دفاع مقدس و پس از برپایی جشنواره‌های استانی برگزار شود.  



 
تعداد بازدید: 4039


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 97

یک ربع یا نیم ساعت به حمله نیروهای شما مانده بود. به اتفاق سرباز وظیفه عزیز زهیر، اهل بغداد، در سنگر نشسته بودیم. چند شب بود آماده‌باش کامل داده بودند و ما می‌ترسیدیم استراحت کنیم. شبها با ترس و دلهره زیادی صبح می‌شد. داخل سنگر مسلح نشسته بودیم و از ترس نمی‌توانستیم حرف بزنیم. گاهی چرت می‌زدیم،‌ گاهی یکدیگر را نگاه می‌کردیم، گاهی سرمان پایین بود و به حمله نیروهای شما فکر می‌کردیم و از خود می‌پرسیدیم «چه خواهد شد؟ آیا امشب آخرین زندگی است؟ آیا زخمی خواهیم شد؟ فرار خواهیم کرد؟