سخت و شیرین راویان کتابی که ایده جذابی دارد

«عروس‌های جنگ»، تاریخ شفاهی چشم‌انتظاری‌ها

الهام صالح

04 مهر 1395


در همه این سال‌ها به فراموشی سپرده شده‌اند و حالا یک‌باره از آنها سراغ گرفته می‌شود. آنها عروس‌های جنگ* هستند؛ نوعروسانی کم‌سن‌وسال که قرار بوده یک عمر در کنار شوهرشان زندگی کنند، اما جنگ، این زندگی را کوتاه کرده. «عروس‌های جنگ» درباره این گروه از مردم است؛ زنانی رنج‌دیده، اما صبور که نقش اول داستان کتاب هستند. شاید به همین دلیل است که از عملیات‌هایی که شوهرانشان در آنها حضور داشتند، نام برده نشده. (جز یک عملیات؛ مرصاد و آن هم فقط در حد یک نام در صفحه 46 کتاب) این نوعروسان شهر به شهر جست‌و‌جو شده‌اند و اولین جلد کتاب به زنان کرمانشاه اختصاص یافته است.

حرف‌ها و حدیث‌ها

روایت‌های کتاب از زندگی‌هایی ساده شروع می‌شوند، آرام به ازدواج دختری دم بخت می‌رسند، از علاقه بین عروس و داماد می‌گویند و یکی از وجوه مشترک دیگر این روایت‌ها، توصیف لحظاتی است که خبر شهادت (یا اسارت، یا مفقود‌الاثر شدن) دامادها گفته می‌شود. در داستان زهرا خدادی، همسر شهید کاظم درویشی، عزاداری زن‌ها و مردها توصیف می‌شود: «من هم به قلبم چنگ می‌زدم و دلم می‌خواست قلبم را بیرون بکشم. کاظم با چشم‌های عسلی‌اش داشت نگاهم می‌کرد. پیرزن‌ها مور می‌خواندند. زن‌ها رو رو می‌کردند. مردها آن دورتر صورت‌هایشان را در دست‌‌هایشان پنهان کرده بودند و شانه‌هایشان می‌لرزید. دانه‌های برف روی صورتم فرود می‌آمد. انگار آسمان روی سر من و کاظم نقل می‌ریخت.» (ص 89)

همان‌طور که در مقدمه کتاب هم به آن اشاره شده، «عروس‌های جنگ»، حکایت درد و رنج زنانی است که زندگی مشترکشان فقط مدتی کوتاه طول کشید. آنها با رفتن شوهرشان سختی‌های بسیاری را تحمل کردند، اما برخی از این سختی‌ها به خاطر حرف‌ها و رفتارهای مردم بود. حکایت عصمت امامی، همسر شهید رستم مطاعی در همین‌باره است: «این را برای چی گذاشته‌اید؟ این را برای چی نگه داشته‌اید؟ چرا بیرونش نمی‌کنید؟ این بدقدم را بیرون کنید. این حرف‌ها را هزار بار شنیدم. هر کس از راه می‌رسید، در مورد بدقدمی و نحسی من حرف می‌زد. در بغل مادرم گریه کردم: دا دا؟ من نحسم؟ من بدقمم؟» (ص 173)

چشم‌انتظاری‌ها

«عروس‌های جنگ»، حکایت چشم‌انتظاری‌هاست. در این کتاب، داستان‌هایی از زندگی زنانی که شوهرشان مفقود‌الاثر یا اسیر بوده، نیز وجود دارد که فصل دوم کتاب را تشکیل می‌دهد. فاطمه ماهیدشتی، همسر مفقود‌الاثر احد ماهیدشتی، از چشم‌انتظاری‌های خود می‌گوید: «می‌گفتند ازدواج کن و خواستگار هم داشتم، اما قبول نکردم. مگر می‌شود منتظر احد نباشم؟ یک روز ساکش را روی دوشش می‌گذارد و می‌آید دنبالم. من خیلی چشم‌انتظارش بوده‌ام، باز هم منتظر می‌مانم. او عشق من است. همه‌ دنیای من است. ما هنوز سه ماه است با هم عروسی کرده‌ایم. هنوز آینه و شمعدان را روی طاقچه می‌گذارم و هر روز پاکش می‌کنم.» (ص 199)

فصل سوم کتاب هم درباره عروس‌های آزاده است. فهیمه رضایی، همسر آزاده تیمور رضایی، سال‌های بسیاری را منتظر ماند تا شوهرش آزاد شود. در همه این سال‌ها در کنار خانواده شوهرش ماند و این روزها هم که او گرفتار بیماری‌هایی است که در اثر اسارت به وجود آمده، از شوهرش پرستاری می‌کند: «او را که دیالیز می‌برم، سعی می‌کنم از آن روزها برایش حرف بزنم. آن‌وقت تحمل درد و رنج برایش راحت می‌شود. تنش رنجور و خسته است، اما همچنان همدیگر را دوست داریم. خاطرات جدایی‌مان را بارها برای همدیگر تعریف کرده‌ایم. خاطرات زندگی عاشقانه‌مان را برای همیشه با هم مرور می‌کنیم. این روزها پرستارش هستم. سخت است، اما شیرین.» (ص 265)

کمک‌های مردمی در دوران جنگ

در دوران هشت سال دفاع مقدس، در همه نقاط ایران، مردم تلاش می‌کردند تا هر کدام به سهم خود، کاری انجام دهند. کرمانشاه هم همین وضعیت را داشت. در کتاب «عروس‌های جنگ»، علاوه بر اینکه زندگی هر یک از دختران کرمانشاه به تصویر درمی‌آید، در بخش‌هایی نیز به فعالیت‌های مردمی پشت جبهه اشاره می‌شود. سهیلا فرجی، همسر شهید غلام‌علی خزایی، راوی این بخش است: «سپاه، خانه‌ای را برای خانم‌هایی که در پشت جبهه فعالیت می‌کردند، کرایه کرده بود. خواهرها آنجا مربا درست می‌کردند، خشکبار را توی نایلون می‌پیچیدند، پتوهای خونی را که زخمی‌ها را با آن به بیمارستان می‌آوردند، می‌شستند و از این دست کارها.» (ص 25)

عروس‌های جنگ، سختی‌هایی را که زنان کم سن و سال کرمانشاه در طول دوران جنگ تحمیلی متحمل شدند و عواقب این سختی‌ها را بیان می‌کند. سهیلا فرجی در اثر شدت رنجی که تحمل کرد، مدت‌ها داروی افسردگی می‌خورد و در بیمارستان بستری بود، هر چند که بعد از سه سال بهبود یافت و شروع به درس خواندن کرد: «توی بیمارستان یا همان آسایشگاه روانی، حال خوبی داشتم. وقتی می‌خوابیدم، آنجا را مملو از آرامش می‌دیدم. آسایشگاه روانی را دوست داشتم، چون کسی مزاحمم نمی‌شد، کسی از گذشته‌ام نمی‌پرسید. کسی به من نمی‌گفت بیا و دوباره ازدواج کن، کسی پشت سرم حرف نمی‌زد. آنجا می‌دانستند که من حال خوبی ندارم و رهایم می‌کردند.» (ص 59)

ایده جذاب کتاب

تاکنون کتاب‌هایی درباره همسران فرماندهان شهید هشت سال دفاع مقدس منتشر شده است. ویژگی این کتاب‌ها شهرتی است که این شهدا دارا هستند، اما کمتر کتابی درباره زنانی که شوهرانشان مشهور نبودند، نوشته شده است. کتاب «عروس‌های جنگ» به این موضوع اختصاص یافته. در این کتاب، شوهران نقش اول نیستند، بلکه این زنان هستند که بار زندگی را با همه رنج‌ها و سختی‌ها به دوش می‌کشند. ویژگی کتاب «عروس‌های جنگ»، گفتن از عروس‌هایی است که کم سن و سال بودند و مدت زمانی بسیار اندک را در کنار شوهران رزمنده‌شان زندگی کردند؛ سهیلا فرجی، همسر شهید غلام‌علی خزایی (دو هفته)، زهرا خدادی، همسر شهید کاظم درویشی (شش ماه عقد)، اعظم (شهناز) قاضی، همسر شهید علی‌اکبر قربانی (یک سال)، زهرا حدیدی، همسر شهید عزت‌الله دشتی (هفت ماه)، عصمت امامی، همسر شهید رستم مطاعی (چهل روز)، فاطمه ماهیدشتی، همسر مفقود‌الاثر احد ماهیدشتی (سه ماه)، منیره نیکویی، همسر آزاده جانباز حبیب‌الله مرادبیگی (طول زندگی مشترک تا اسارت: پنج ماه) و فهیمه رضایی، همسر آزاده تیمور رضایی (مدت زمان زندگی مشترک تا اسارت: سه ماه). هر یک مدت بسیار کوتاهی را در کنار شوهرانشان بودند. آنها روایتگر زندگی خود هستند، اما در این روایت‌های کوتاه، می‌توان به شرایط زندگی زنانی با شرایط مشابه پی برد.

کتاب، ایده جذابی دارد و به سراغ گروهی رفته که در طی سال‌های پس از دفاع مقدس، دیده نشده‌اند به همین دلیل هم می‌توان آن را تاریخ شفاهی ناگفته‌ها نامید.

هم‌درد با سوژه‌ها

مهنار فتاحی، نویسنده کتاب، در شرایط مشابه زندگی کرده. پدر او در جوانی شهید شده و مادرش با هشت بچه، تنها مانده. نویسنده به خاطر لمس این نوع زندگی به خوبی با رنج سوژه‌هایش آشنا بوده و به خاطر این شناخت، خیلی خوب توانسته این رنج را به مخاطب نیز منتقل کند. علاوه بر این وی در مقدمه، به مشکلات تدوین این کتاب نیز اشاره کرد. عدم وجود اطلاعاتی جامع درباره نوعروس‌های جنگ، باعث شده تا او این افراد را در شهرهای کوچک‌تر شناسایی کند، اما مصاحبه با آنها هم چندان آسان نبوده. نوعروسان جنگ به واسطه ازدواج مجدد، یا مشکلات حقوقی حاضر به گفتوگو نمی‌شدند، بنابراین با اشخاصی مصاحبه شده که ازدواج نکرده‌اند، یا در صورت ازدواج مجدد، برای مصاحبه مشکلی نداشتند.

اشاره به این مشکلات در مقدمه کتاب، راه را برای افرادی که در حیطه تاریخ شفاهی فعالیت می‌کنند، هموارتر می‌کند و مخاطب را هم وامی‌دارد تا انتظارش را از کتاب متناسب با مشکلات تنظیم سازد.

نویسنده برای تالیف کتاب، راه سختی را پیموده. عدم دسترسی به عکس هم یکی از دشواری‌های این راه بوده که تاثیر آن را در کم کیفیت بودن عکس‌های پایان هر مطلب می‌توان مشاهده کرد. کاش در چاپ این عکس‌ها دقت بیشتری صورت می‌گرفت تا کمی بر کیفیت آنها افزوده شود.

عنوان کتاب

و عنوان کتاب؛ «عروس‌های جنگ»، عنوان سر راستی است. این نام با توجه به موضوع کتاب انتخاب شده و به هدف کتاب هم نزدیک است چون خیلی سریع مخاطب را وصل می‌کند به موضوعات جنگ و عروسی. کتاب، درباره دخترانی است که در سال‌های دفاع مقدس ازدواج کردند، بر همین اساس هم در عنوان، کلمه «عروس‌ها» به چشم می‌خورد. درست است که کتاب فقط درباره یک عروس نیست، اما این امکان وجود داشت که عنوان «عروس جنگ» نه «عروس‌های جنگ» برای آن انتخاب شود تا هم ضرباهنگ کلمات حفظ شود، هم ایهام داشته باشد. با انتخاب شرحی کوتاه هم این مشکل که شاید به نظر بیاید کتاب فقط درباره یک عروس است، برطرف می‌شود، با این وجود، نام فعلی زیبا، اما معمولی است.


*عروس‌های جنگ (جلد اول- کرمانشاه)، نویسنده: مهناز فتاحی، اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان کرمانشاه و نشر امینان، 1395،270 صفحه

 



 
تعداد بازدید: 4644


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 94

حادثه دیگر که باعث شد تصمیم آخرم را برای پیوستن به نیروهای شما بگیرم حماسه‌ای بود که آن سرباز گم شده آفرید. روزی یکی از گروههای گشتی ما یک سرباز شما را که گم شده بود اسیر کرد به موضع آورد سرباز جوانی بود در حدود بیست تا بیست و دو ساله. محاسن زیبایی داشت، وقتی سرباز را به موضع آوردند چند نفر جمع شدند. سرباز آرام بود و حرف نمی‌زد اما نارضایتی از اسارت کاملاً از چهره‌اش پیدا بود. سعی می‌کرد خونسردی خود را از دست ندهد. در همان ساعت یک کامیون ایفا آماده بود که چهل پنجاه تن از پرسنل را به مرخصی ببرد. مقصدش بصره بود.