سیصد و چهل و ششمین برنامه شب خاطره - 5

چهارمین راوی برنامه شب خاطره، داوود خانه‌زر متولد 1338 در فراهان اراک بود که به عنوان اولین مسئول بهداری تیپ نجف اشرف، در آذر 1359 وارد جنگ شد. راوی در ابتدای سخنانش گفت: بنا به دستور فرماندهان آن روز در عملیات بیت‌المقدس که منجر به فتح خرمشهر شد، مسئول بهداری تیپ نجف اشرف شدم. یگان‌های سپاه از عملیات فتح‌المبین به بعد شکل سازمانی تیپ و لشکر گرفت؛ ولی سازمان بهداری، از عملیات بیت‌المقدس در یگان‌ها به‌صورت عملی شروع به کار کرد.

بازگشت امام

پس از خروج محمدرضا شاه در 26 دی 1357 از کشور، شاپور بختیاربرای جلوگیری از سرنگونی حکومت پهلوی در ایران، طی اعلام امام مبنی‌بر بازگشت به ایران، در 5 بهمن‌ماه دستور تعطیلی تمامی فرودگاه‌های کشور و عدم پذیرش هواپیما از خارج از ایران را صادر کرد. امام که پیش از این آماده بازگشت به کشور شده بودند، با اطلاع از این تصمیم اتخاذ شده از سوی دولت ایران، واکنش جالبی دارند؛ هدایت‌الله بهبودی در اثر خود به ‌نام «الف‌لام‌خمینی» روایت کرده که در ادامه ملاحظه خواهیم کرد.

یادداشت‌های روزانه یک مادر

خاطرات اشرف‌السادات سیستانی

جنازۀ جواد را می‌آورند جلو منزل. مادرش جلو می‌رود و می‌گوید او را زمین بگذارند و زیارت وارث بخوانند. دایی او زیارت می‌خواند و بعد می‌گوید او را ببرند به مسجدی که اواسط خیابان است و نماز میت بخوانند، تا کسانی که نمی‌دانند نماز میت چیست،‌ یاد بگیرند. تا تاریخ بنویسد که روحیّه مادران شهدا چه بوده، که در کنار جسد بچّه خود،‌ به فکر ترویج دین بوده‌اند. خانواده خانم باغشاهی، از مؤمنان اصیل و مبارزی هستند و یکی از برادرانش، از شهدای 15 خرداد 1342 است. خانم باغشاهی جنازه بچّه‌اش را که می‌بیند، به او تبریک می‌گوید.

سیصد و چهل و ششمین برنامه شب خاطره - 4

راوی سوم سیصد و چهل و ششمین برنامه شب خاطره دکتر احمد عبادی، متولد 1341 در یزد بود. وی سال 59 و در همان روزهای اولیه حمله عراق به ایران وارد جنگ شد. راوی در ابتدای سخنانش گفت: وقتی جنگ شروع شد، مایل بودم در ارتباط با جنگ کاری انجام دهم. داوطلبانه در بیمارستان یزد و جاهای دیگر دوره‌های آموزشی دیدم. به صورت پیوسته و داوطلبانه تا اواخر خرداد 1359 به منطقه جنگی سوسنگرد رفتم. اواخر اریبهشت 1360 در عملیاتی به نام تپه‌های الله‌اکبر که در 15 کیلومتری بستان انجام شد حضور داشتم.

برشی از کتاب حقیقت سمیر

روایت لحظه‌های اسارت من

انگار بیدار شده بودم. بوی بدی در بینی خود حس می‌کردم. سربازی کنارم ایستاده بود و با پوتینش پایم را فشار می‌داد. کیسه سِرم خون بالای سَرم بود. معلوم بود خون زیادی از من رفته است. با فشار پوتین روی پایم دوباره به هوش آمدم. مثل اینکه برای به هوش آوردنم، تکه‌پنبه‌ای آغشته به الکل جلوی بینی‌ام گذاشته بودند. افسری به زبان عربی تندتند می‌پرسید: «شما چند نفر بودید؟

برشی از کتاب روزشمار جنگ ایران و عراق

دو روایت از عملیات بیت‌المقدس2

از صبح روز اول عملیات بیت‌المقدس 2، تلاش فرماندهان معطوف به ادامه عملیات و استفاده از فرصت موجود، پشتیبانی یگان‌ها، بازنگه‌داشتن جاده‌ها و مانند آن است. علاوه‌ بر دوری مسیر که انتقال مجروحین از طریق راه زمینی را با مشکل جدی مواجه ساخته، ناهموار بودن جاده گرده‌رش نیز مزید بر علت شده است. در محور قرارگاه قدس نیز جاده ماؤوت وضع مناسبی ندارد.

سیصد و چهل و ششمین برنامه شب خاطره - 3

راوی دوم برنامه، دکتر عبدالله سعادت، متولد فروردین 1335، متخصص و تکنسین دارویی بود. وی امدادگری و دفاع را از مسجد جامع خرمشهر آغاز کرد. برشی از خاطره او در تیزر ابتدایی شب خاطره بازگو ‌شد. راوی در ابتدا با اشاره به این‌که خاطره ورودش به خرمشهر در کتاب‌هایی مثل «دا»، «صباح»، «چراغ‌های روشن» و «پوتین‌های مریم» هم آمده است، به تجدید خاطره پرداخت و گفت: من اصلاً رزمی نبودم. نه امریه‌ داشتم و نه معرفی‌نامه‌ای.

برشی از خاطرات جلیل طائفی

فرار با دوربین

روز 26 دی 1357، در باغ یکی از دوستان در «سیس» بودیم. برای گردش رفته بودیم. همان‌جا بود که خبر فرار شاه را از اهالی شنیدیم. همان روزها بود که صحنه پایین کشیدن مجسمه شاه را در میدان «ساعت» دیدم و از آن عکس گرفتم. میدان ساعت، نقطه عطف راهپیمایی‌های مردم تبریز بود. مرکز شهر بود و محل اتصال چند خیابان اصلی به هم. یک بار هم در همان میدان، شهادت چند نفر را با چشم خودم دیدم. آن روز، جمعیتی نسبتاً قابل‌توجه، از سمتِ کوچه «له‌له‌بیگ» به طرف میدان ساعت می‌آمد.

سیصد و چهل و ششمین برنامه شب خاطره - 2

نخستین راوی، سردار علی‌اصغر ملّا در ادامه سخنانش از زبان دکتر پرویز وزیریان که در شروع جنگ مسئول سازمان بهداری استان خوزستان بود گفت: بیشترین فشار، آسیب و درگیری در استان و منطقه خوزستان بود. تقریباً اوایل شهریور بود که آقای مهندس غرضی، استاندار خوزستان، به مدیرکل‌ها اعلام کرد برآوردها نشان‌دهنده این است که عراق قصد حمله به مرزهای جمهوری اسلامی دارد. با توجه به سوابق، خرمشهر از بقیه نقاط آسیب‌پذیرتر است. من به سرعت، اقداماتی در اهواز انجام دادم، سپس به بیمارستان طالقانی آبادان آمدم تا برای عملیات احتمالی و پذیرش مجروحین آماده شویم؛ ولی خرمشهر نقطه هدف بود.

برش‌هایی از خاطرات شفاهی حاج قاسم سلیمانی

عملیات فتح‌المبین، ده روزی طول کشید. ما با عراقی‌ها در دشت‌عباس درگیر بودیم. کمرسرخ دست ما بود و با خاکریزی که کنار امام‌زاده زده بودیم، کنترل منطقه را در دست داشتیم. عراقی‌ها هم به سمت تنگه ابوغریب عقب‌نشینی کردند. از نیروی ما هم یک گروهان مانده بود. بیشتر افراد یا زخمی بودند یا به شهادت رسیده بودند. بعداز چندین روز نبرد، در روز هفتم جنگ به شدت خسته بودیم.
4
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 97

یک ربع یا نیم ساعت به حمله نیروهای شما مانده بود. به اتفاق سرباز وظیفه عزیز زهیر، اهل بغداد، در سنگر نشسته بودیم. چند شب بود آماده‌باش کامل داده بودند و ما می‌ترسیدیم استراحت کنیم. شبها با ترس و دلهره زیادی صبح می‌شد. داخل سنگر مسلح نشسته بودیم و از ترس نمی‌توانستیم حرف بزنیم. گاهی چرت می‌زدیم،‌ گاهی یکدیگر را نگاه می‌کردیم، گاهی سرمان پایین بود و به حمله نیروهای شما فکر می‌کردیم و از خود می‌پرسیدیم «چه خواهد شد؟ آیا امشب آخرین زندگی است؟ آیا زخمی خواهیم شد؟ فرار خواهیم کرد؟