سیصدوچهلونهمین شب خاطره
خونشریک
سیصدوچهلونهمین برنامه شب خاطره، پنجشنبه 2 شهریور 1402 در سالن سوره حوزه هنری انقلاب اسلامی با عنوان «خونشریک» برگزار شد. در این برنامه علیرضا رجبیجعفری، عارف جعفری و مدافع حرم، سید مسافر خاطره گفتند. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت. اولین راوی، علیرضا رجبیجعفری متولد 1340 و اهل تبریز بود. او از رزمندگان دفاع مقدس بوده و هماکنون یکی از فعالان حوزه فرهنگ و مقاومت است. وی در ابتدا خود را «خُدامالشهدا» نامید.سیصد و چهل و هشتمین شب خاطره – 3
راوی سوم برنامه احسان درستکار بود. او گفت: 6 یا 7 نفر بودیم که بعد از شروع جنگ و پیام امام(ره) احساس وظیفه کردیم و در ماه آبان یا آذر از کاشان عازم خرمشهرِ سقوطکرده و مناطق جنگی شدیم. گفتیم برویم آبادان که محاصره بود. گفتند نمیشود از اهواز به آبادان بروید. باید به ماهشهر بروید و از بندر ماهشهر با لنج به آبادان بروید. تعدادی هم داوطلب از جاهای مختلف بودند. از آبراههای منطقه ماهشهر به سمت دریا و پس از عبور از دریا، شب داخل چویبده پیاده شدیم. سپس با ماشین به آبادان رفتیم.سیصد و چهل و هشتمین شب خاطره – 2
راوی دوم برنامه، ابوالفضل حاجحسنبیگی در ابتدای خاطراتش گفت: بعد از عملیات طریقالقدس، منطقه هنوز تثبیت نشده بود. در قرارگاه کربلا بودیم که فرمانده کل سپاه، محسن رضایی با نشان دادنِ یک نقشه کوچک، مأموریت عملیات بزرگی را به ما ابلاغ کرد. در این مأموریت، باید جاده دزفول به اهواز، سایتهای 1، 2 ، 3 و 5 و نیز منطقه وسیعی از کشورمان آزاد میشد. آقا محسن [رضایی] و شهید صیاد شیرازی نظرات ما را هم پرسیدند و امر کردند دو سه روز برای شناسایی بروید؛ سپس دوباره جلسه بگذارید. این کار به سرعت انجام شد.سیصد و چهل و هشتمین شب خاطره – 1
سیصد و چهل و هشتمین برنامه شب خاطره، پنجشنبه 12 مرداد 1402 با عنوان «چوکان حُمینی» در سالن سوره حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد. در این برنامه هدایتالله نواب، ابوالفضل حاجحسنبیگی و احسان درستکار از رزمندگان جهاد سازندگی به بیان خاطرات خود پرداختند. اجرای این شب خاطره را مهدی آقابیگی برعهده داشت. راوی اول برنامه، هدایتالله نواب در ابتدای سخنانش گفت: قرارگاه نجف در غرب، قرارگاه حمزه سیدالشهدا در شمالغرب، قرارگاه کربلا درجنوب، قرارگاه نوح در دریا و قرارگاه رمضان برای جنگهای برونمرزی بود.سیصد و چهل و هفتمین شب خاطره – 5
مثل چمران
راوی پنجم برنامه سیدعباس حیدر رابوکی بود. او در روایتش گفت: هر کسی از انواع مختلف تیپهای شخصیتی پایش به جبهه باز میشد؛ یک سری از مسجد محل، یک سری از نخستوزیری، یک سری هم با دکتر چمران به جبهه رفتند. به قول آقای شاهحسینی وقتی مثلاً به جبهه بستان نگاه میکردی، از 26 هزار نفری که جلو میرفتند، 20 هزار نفرشان بقال، آهنگر و ادارهای بودند؛ در حالیکه هر کدام یک کلاشینکف یا آرپیجی دستشان بود، عراق را در بستان شکست دادند.سیصد و چهل و هفتمین شب خاطره – 4
مثل چمران
اسماعیل شاهحسینی راوی چهارم برنامه در ابتدای روایت خود گفت: من موتور حرفهای داشتم. از اول انقلاب زیر نظر دکتر چمران، از قصر فیروزه، خُجیر و چند محل دیگر حفاظت میکردم. دو سال گذشت و جنگ شروع شد. اخوی یک شب زنگ زد و گفت: «هشت صبح به دنبالت میفرستم. با موتورت به اهواز بیا. کار واجب داریم.» اخوی اوایل که در کردستان بود، با دکتر چمران درباره موتورسواران صحبت کرده بودند؛ ولی او پاسخ داد: «در کردستان موتورسوار لازم نداریم. ممکن است بعدها لازم شود.» ساعت هشت شب آمدند و من را با موتور، سوار تویوتا کردند و به اهواز بردند.سیصد و چهل و هفتمین شب خاطره – 3
مثل چمران
راوی سوم برنامه محمد نخستین، مسئول ادوات جنگهای نامنظم در دوره شهید چمران بود. او گفت: همان شبی که عراق تهران را بمباران کرد در کمیته کنجانچم بودم. امام فرمودند: «نیروها به جبهه بروند.» اواخر مهر، یک روزنامه به دستم رسید که در آن نوشته شده بود: «خرمشهر در محاصره است.» گفتم برای کمک به آنجا بروم. نیروهایی که با من بودند به تهران رفتند ولی من به خرمشهر رفتم. به اهواز که رسیدم، عراق به نورد اهواز رسیده بود. دقیقاً مثل فاصله میدان آزادی تا میدان انقلاب، با ما فاصله داشت. در جبهه اهواز ماندم و خرمشهر دو سه روز بعد، یعنی اوایل آبان سقوط کرد.سیصد و چهل و هفتمین شب خاطره – 2
مثل چمران
راوی دوم برنامه حسن شاهحسینی از همرزمان و همراهان شهید چمران بود. وی در ابتدای سخنانش گفت: در نخستوزیری بودم که شهید چمران، باعنوان معاونت آقای بازرگان در امور انقلاب وارد نخستوزیری شد. همه در اطراف ما بودند. آن زمان 33 سالم بود و یک فرزند 3 ساله داشتم. باتوجه به تفکرم که پیرو امام(ره) بودم، شهید چمران را از همه آنهایی که آنجا بودند به اعتقاداتم نزدیکتر دیدم و جذب ایشان شدم. در محاصره پاوه، کردستان، سردشت و از شروع جنگ ایران و عراق تا 1360 که دکتر چمران به شهادت رسید، با او بودم.دکتر مرتضی نورائی در کارگاه «تاریخ شفاهی و عکاسی» مطرح کرد:
بازانگاریِ مرکزیتِ پیامِ مسکوتِ عکس، با تاریخ شفاهی
کارگاه «تاریخ شفاهی و عکاسی» با سخنرانی دکتر مرتضی نورائی، استاد گروه تاریخ دانشگاه اصفهان، روز یکشنبه هفدهم دی 1402 به همت سازمان کتابخانه، موزهها و مرکز اسناد آستان قدس رضوی، در کتابخانه مرکزی حرم مطهر و همزمان به صورت مجازی برگزار شد. گزارش پیشِ رو، پس از تدوین، با قلم دکتر نورائی اصلاح و تنظیم شده است.سیصد و چهل و هفتمین برنامه شب خاطره – 1
مثل چمران
سیصد و چهل و هفتمین برنامه شب خاطره، پنجشنبه 1 تیر 1402 با عنوان «مثل چمران» همراه با افتتاح سرای آموزشی شهید چمران در سالن معاونت آموزشی حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد. 5 راوی همرزم شهید چمران در این برنامه؛ فریدون گنجور، محمد نخستین، دو برادر حسن و اسماعیل شاهحسینی و سیدعباس حیدر رابوکی بودند. اجرای این برنامه شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت. راوی اول، فریدون گنجور؛ عکاس و فیلمبردار با سابقهای بود که از نخستین ساعات جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و در ادامه هشت سال آن حضور داشت.1
...