خاطرات احمد حیدری

سرهنگ احمد حیدری، مهمان دویست‌ و چهارمین برنامه شب خاطره(6 آبان 1389) بود. او درباره عید فطر در دوران اسارت خاطره گفت؛ عید فطر بود و افسر ارشد عراقی برای ما 600 نفر سخنرانی کرد. هر چه می‌گفت، همه گفتیم انشاءلله اما برای یک جمله هیچ کس نفس نزد... در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات احمد مهرنیا

خلبان سرتیپ احمد مهرنیا، مهمان دویست‌ و چهارمین برنامه شب خاطره(6 آبان 1389) بود. او درباره شهدای نیروی هوایی در دوران دفاع مقدس خاطره گفت؛ نیروی هوایی به عنوان یک نیروی واکنشِ سریع در جنگ، از روزی که متولد شد وزن مهمی در اداره جنگ دارد؛ یعنی می‌تواند به جنگ سرعت دهد، می‌تواند میزان تلفات را کم کند و... در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات خانم شعاعی

خانم شعاعی، مهمان صد و نود و پنجمین برنامه شب خاطره(هفتم مرداد 1389) بود. او درباره جانبازی حمید بهمنی، تصویربردار صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، خاطره گفت؛ او در یازدهم فروردین 1382 برای مأموریت به بصره رفت؛ در حال تصویربرداری با بمب اورانیوم از ناحیه چشم و ریه جانباز شد. در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات حمید بهمنی

حمید بهمنی، جانباز و تصویربردار صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، مهمان صد و نود و پنجمین برنامه شب خاطره (هفتم مرداد 1389) بود. او درباره تصویربرداری‌های خود و چگونگی مجروحیت چشم در بصره خاطره گفت. در سال 1361 در عملیات والفجر مقدماتی، دشت عباس و... حضور داشتم. در عملیات میمک از ناحیه پای سمت چپ ترکش خوردم؛ اما دوباره به جبهه بازگشتم.

خاطرات حبیب‌الله جان‌نثاری

سردار حبیب‌الله جان‌نثاری، معاون تربیت و آموزش نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران، مهمان صد و نود و پنجمین برنامه شب خاطره(هفتم مرداد 1389) بود. او درباره کمیته انقلاب اسلامی خاطره گفت. اولین تیپ به نام امام موسی‌بن جعفر(ع) در سال 1362 سازماندهی شد. تا پایان دفاع مقدس خدمت می‌کرد. هسته اولیه یگان ویژه نیروی انتظامی، لشکر 28 روح‌الله کمیته انقلاب اسلامی است... در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات محمد بنیادی

محمد بنیادی، قاری و معلم قرآن، مهمان صد و نود و پنجمین برنامه شب خاطره(هفتم مرداد 1389) بود. او درباره ورود خود به جبهه غرب خاطره گفت. بنا بود گروه ویژه‌ای عملیات انجام بدهند. بزنند و برگردند؛ دشمن را گیج کنند. موقع برگشت، بلدچی راه را اشتباه کرد. "24 نفر بودیم. سعی کردیم جدا نشویم. زیر نور مهتاب متوجه ناهمواری زمین شدیم... " در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات هادی منافی

دکتر هادی منافی، وزیر بهداشت اوایل انقلاب، مهمان صد و نود و چهارمین برنامه شب خاطره بود. او درباره مقام معظم رهبری و سال 1360 خاطره گفت. ششم تیر 1360 برای جلسه به مجلس رفته بودیم. اطلاع دادند که در ضبط صوت بمب گذاشته‌اند و مقام معظم رهبری به بیمارستان منتقل شده‌اند... در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات محمود خسروی‌وفا

محمود خسروی‌وفا، پاسدار انقلاب اسلامی(از دوم اردیبهشت 1358)، مهمان صد و نود وچهارمین برنامه شب خاطره بود. او درباره مقام معظم رهبری خاطره گفت. وقتی هواپیماهای عراق، تهران را بمباران کردند، حضرت آقا در بخش جنوبی فرودگاه مهرآباد در حال سخنرانی بودند. فردای آن روز وقتی از دیدار امام خمینی بر می‌گشتیم، به ما گفتند فردا به جبهه می‌روم؛ نیازی به محافظ ندارم. در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات محمدرضا گلشنی

محمدرضا گلشنی، رزمنده آزاده دوران دفاع مقدس، مهمان صد و نود وسومین برنامه شب خاطره بود. او درباره شنیدن خبر ارتحال امام خمینی(ره) در دوران اسارت خاطره گفت. دوستان هنرمند با مدادهایی که مخفیانه تهیه کرده بودیم و ممنوع بود، پاکت سیمان و کاغذهایی که متفاوت جمع و جور کرده بودیم، تصاویری از امام کشیدند. تصاویر را روی مقوا چسباندند؛ پایه درست کردند و در آسایشگاه‌ها پخش کردند. در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات احمد اسدی

سرتیپ دوم بازنشسته؛ احمد اسدی، مهمان صد و نود وسومین برنامه شب خاطره بود. او درباره دژ محکمی که صدام دور خرمشهر درست کرده بود، خاطره گفت. دشمن فکر نمی‌کرد که بتوانیم از رود کارون حمله کنیم و خرمشهر را پس بگیریم. عملیات بیت‌المقدس دوم اردیبهشت 1361 درست یک ماه بعد از عملیات فتح‌المبین انجام شد. در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.
6
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 98

آن روز صبح که از سنگر بیرون آمدم جنازه آن افسر و گروهبان راکه به خاطر نماز خواندن گزارش کرده بودند دیدم: ستوان یکم عبدالرضا و گروهبان حسن. این گروهبان خبرچین بود که خبرها را به ستوان عبدالرضا می‌داد. من واقعه آن شب را نتوانستم برای کسی بیان کنم. خیلی دلم می‌خواست به آن پاسدار موتورسوار بگویم ولی فارسی نمی‌دانستم. متأسفانه نام آن پاسدار را نمی‌دانم اما می‌توانم هر دو پاسدار را از صورتشان بشناسم. آنها واقعاً انسان بودند. برای همین رفتار آنها خیلی به دلم نشست.