سیصدو سی و هفتمین شب خاطره - 6

دوره درهای بسته

راوی سوم برنامه، سعید اوحدی در ادامه سخنانش گفت: عراقی‌ها در طول 8 سال اسارت، فرماندهان و روحانیون را به شکل جمعی به اردوگاه می‌آوردند (و اشتباه هم می‌کردند). جمع ما در اردوگاه تکریت5، تقریباً 95 نفر بود. بعد از سلولِ الرشیدِ بغداد، ما را به این اردوگاه بردند. بعد از رحلت حضرت امام(ره) در اردوگاه یک درگیری پیش آمد و خواستند مرحوم ابوترابی را از این اردوگاه به اردوگاهی دیگر ببرند. هر کدام از این صد نفر که در اردوگاه ما بودند، در جایگاه خود ادعا داشتند. یکی مسئولیت فرماندهی اردوگاه عنبر را داشت، یکی مسئولیت سازماندهی اسرا در اردوگاه خیبر را داشت...

سیصدو سی و هفتمین شب خاطره - 5

دوره درهای بسته

مجری با معرفی سعید اوحدی به عنوان راوی پایانی این برنامه شب خاطره گفت: ایشان متولد 1336 در شهر بروجرد است. دیپلمش را در سال 1354 از دبیرستانِ هشترودی در تهران گرفت و سپس برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت. او سال‌ها در آن کشور ماند. دو ترم مانده به آخر تحصیل که برگشت تا با خانواده دیدار کند و بازگردد. آمدن او به ایران، هم‌زمان شد با شروع جنگ تحمیلی و شوق رفتن به جبهه و باعث ماندن او و شرکت در جبهه شد.

گزارش عملکرد سایت تاریخ شفاهی ایران در سال 1401

سایت تاریخ شفاهی ایران در سال 1401 چهاردهمین سال فعالیت مستمرش را پشت سر گذاشت. در این گزارش سعی شده با ارائه آمار و ارقام، فعالیت‌هایی که در سال گذشته در این سایت انجام شده را با مخاطبان مرور کنیم. همچنین اطلاعاتی درخصوص تعداد بازدید از سایت و بازدیدکنندگان آن به تفکیک 4 زبان ارائه شده است.

سیصدو سی و هفتمین شب خاطره - 4

دوره درهای بسته

اگر بخواهید این پادگان یا همان اردوگاه اشرف را بشناسید، باید با پدیده کنترل ذهن و مغزشویی آشنا باشید. این پراتیکی بود که آن‌جا اجرا می‌شد. افراد داخل اردوگاه هیچ ارتباطی با دنیای بیرون نداشتند و سال‌ها بود که فقط از طرف خود سازمان تغذیه می‌شدند. حتی برنامه‌های تلویزیون سازمان هم به صورت مستقیم آن‌جا پخش نمی‌شد. برنامه‌هایی به طور منتخب آماده و در اجتماعات پخش می‌کردند. یک پراتیک‌های خاصی انجام می‌شد، مثل عملیات جاری که افراد را، کسانی‌که به قول معروف مسئله‌دار بودند می‌آوردند، سوژه می‌کردند و جمع را تحریک می‌کردند تا آن‌ها را زیر ضرب روانی قرار دهند.

سیصدو سی و هفتمین شب خاطره - 3

دوره درهای بسته

برنامه شب خاطره دو نوع مخاطب دارد؛ یک نسل کهنه‌سربازانی هستند که در اتفاقات جبهه و جنگ حاضر بودند و این‌جا دور هم جمع می‌شوند تا خاطرات دوران جبهه و جنگ را مرور کنند و نسل دیگر، نوجوان‌ها و جوان‌هایی هستند که در این برنامه می‌نشینند و شنونده این خاطرات هستند. ما دو رسالت داریم: یکی روایت کردن خاطرات و دیگری دادن اطلاعات به نوجوان‌هایی که تعدادشان هم کم نیست...

سیصدو سی و هفتمین شب خاطره - 2

دوره درهای بسته

ناصر قره‌باغی در ادامه صحبت‌هایش درباره نحوه اسارت مرحوم ابوترابی گفت: ایشان با یکی از هم‌رزمانشان شبانه برای شناسایی رفته بودند، اما بعد از این‌که به روز می‌خورند، عراقی‌ها متوجه حضورشان می‌شوند و نفربر عراق آن‌ها را دنبال می‌کند. ابوترابی به سمت دیگری می‌دود و به همراهش می‌گوید به سمت دیگری برود. این‌گونه توجه آن نفربر را منحرف می‌کند تا به دنبالش بیاید و سپس خودش اسیر می‌شود.

سیصدو سی و هفتمین شب خاطره - 1

دوره درهای بسته

سیصدوسی‌و هفتمین برنامه شب خاطره با عنوان «دوره درهای بسته»، پنجشنبه ۶ مرداد 1401، با حضور هم‌رزمان «حاج سید علی‌اکبر ابوترابی» و شاهدان عملیات مرصاد، در تالار سوره حوزه هنری و با اجرای داوود صالحی برگزار شد. مجری با گرامی‌داشت یاد شهید عباس بابایی که در مرداد ۱۳۶۶ به شهادت رسید گفت: دو اتفاق مهم مرتبط با جبهه و جنگ در ماه مرداد، محوریت برنامه شب خاطره سیصد و سی و هفتم است. ابتدا، عملیات مرصاد و دیگری، بازگشت سرافرازانه آزادگان عزیز به وطن.

سیصدوسی‌وششمین برنامه شب خاطره -3

بمباران شیمیایی سردشت

راوی سوم شب خاطره، دکتر محمد حاجی‌پور متولد ۳ اردیبهشت ۱۳۳۵ و پرستار بخش دیالیز در زمان دفاع مقدس بود که نوبت دوم خدمتش را به صورت داوطلبانه به مجروحین شیمیایی خدمت می‌کرد. او درباره پرستاری از جانبازان شیمیایی هشت سال دفاع مقدس گفت: من از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۷۵در قسمت پرستاری کار می‌کردم و از آن پس تا همین دیروز، در قسمت آموزش بودم؛ اما بهترین دوران خدمتم را دوران خدمت در جنگ می‌دانم. آن زمان بخشنامه‌ای آمده بود مبنی بر آن‌که سالی یک ماه باید به مناطق جنگی می‌رفتیم. اولین بار که من به منطقه رفتم، عملیات بستان بود.

سیصدوسی‌وششمین برنامه شب خاطره -2

بمباران شیمیایی سردشت

وقت عملیات شده بود. من رسیدم به بیمارستان صحرایی امام حسین. آمبولانس‌های گل مالی شده می‌آمدند و مانند رگبار برانکاردها را روی محوطه می‌گذاشتند. همه غرقه به خون بودند. یکی تیر به گردنش خورده بود و دیگری... اوضاع وخیمی بود و مجروحین در حال تلف شدن بودند. گفتم سریع مجروحین را به اتاق عمل بیاورید. خودم هم سریع رفتم به اتاق عمل و لباس‌هایم را بیرون آوردم تا آماده عمل شوم. همین‌طور مجروح می‌آوردند.

سیصدوسی‌وششمین برنامه شب خاطره -1

بمباران شیمیایی سردشت

سیصدوسی‌وششمین برنامه شب خاطره، پنجشنبه ۲ تیر ۱۴۰۱ با حضور جمعی از رزمندگان شیمیایی منطقه سردشت و کادر درمان و بهداشت مجروحان شیمیایی و جانبازان در تالار سوره حوزه هنری و با اجرای داوود صالحی برگزار شد. در این مراسم سردار علی صدری ، دکتر حمید صالحی، دکتر محمد حاجی پور و دکتر خسرو جدیدی از شاهدان بمباران شیمیایی به بیان خاطرات خود پرداختند.
6
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 97

یک ربع یا نیم ساعت به حمله نیروهای شما مانده بود. به اتفاق سرباز وظیفه عزیز زهیر، اهل بغداد، در سنگر نشسته بودیم. چند شب بود آماده‌باش کامل داده بودند و ما می‌ترسیدیم استراحت کنیم. شبها با ترس و دلهره زیادی صبح می‌شد. داخل سنگر مسلح نشسته بودیم و از ترس نمی‌توانستیم حرف بزنیم. گاهی چرت می‌زدیم،‌ گاهی یکدیگر را نگاه می‌کردیم، گاهی سرمان پایین بود و به حمله نیروهای شما فکر می‌کردیم و از خود می‌پرسیدیم «چه خواهد شد؟ آیا امشب آخرین زندگی است؟ آیا زخمی خواهیم شد؟ فرار خواهیم کرد؟