کشفیات و غفلتها(2)؛ تأمل عمیق در سنت سندی و تحول نگاه نظری در تاریخ شفاهی
رابطه بین «منِ» مصاحبه و «ما»ی بقیه دنیا
نویسنده: لیندا شاپس*
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی
10 اسفند 1394
اکنون به بحث تحول نگاه نظری در تاریخ شفاهی میپردازم که با تغییر نگرش از درک مصاحبه به عنوان یک سند به سمت درک آن به عنوان متن آغاز شد. این تحول از علل سهل و ممتنعی نشأت میگیرد: ممتنع است زیرا تحول مورد نظر ما لابهلای تغییر و تحولات فراگیر اندیشهایِ دهههای 1980 و 1990 به وقوع پیوست؛ اندیشههایی که عموماً در ذیل مفاهیمی مانند پسانوگرایی، ساختشکنی و مطالعات فرهنگی دستهبندی میشوند و هر یک بستر وقوع و تاریخ مخصوص به خود را دارد؛ و سهل است زیرا روی آوردن بسیاری از ما به نظریه اساساً هیچ منطقی به جز اقتباس از رویه و عمل خودِ ما نداشت زیرا میدیدیم که مصاحبهشوندههایمان به مراتب بیشتر از ضبط و ثبت اطلاعات، دچار تغییر و تحول میشوند و ما میخواستیم از این اتفاق تا جایی که ممکن است، «بیشتر» سردربیاوریم.
● تاریخ شفاهی قصد دارد تفاسیر جدید و تفکربرانگیزی درباره زندگی و تلاشهای سخت انسانها ارائه بدهد
شناسایی «نخستین اثری» که با رویکردی متنی به مطالعه و معرفی تاریخ شفاهی پرداخت در بهترین حالتش خوشخیالی است، اما معرفی چند اثر پرمایه و درخشان در این زمینه را خالی از لطف نمیدانیم؛ مثلاً، انتساب تعبیر «روایت مکالمهای»[1] به تاریخ شفاهی از سوی رونالد گریل و دعوت او از مورخان برای به رسمیت شناختن این نامگذاری؛ نخستین آثار لوئیزا پاسِرینی[2]در باب ذهنیت[3]و سکوت؛ و نگاه انتقادیِ گروه خاطرات مردمی مرکز مطالعات معاصر بیرمنگهام[4] به «تجربهگراییِ»[5] تاریخ شفاهی و اصل دانستن فرد.[6]موارد یادشده و آثار بیشمار دیگری از این دست، تأثیر گستردهای بر تاریخ شفاهی گذاشتند. «مجله بینالمللی تاریخ شفاهی»[7] از سال 1980 تا 1989 محمل انتشار چنین آثاری بود؛ به این پدیده باید گردهماییهای بینالمللیِ برگزار شده توسط «انجمن بینالمللی تاریخ شفاهی»[8] در سال 1996 را نیز افزود. دانشپژوهانی که به خاطر پروژههای تحقیقاتیشان مصاحبههایی میگرفتند، برای انطباق مصاحبههایشان با مفاهیم و چارچوبهای نظری، مرارتهای بسیاری را متحمل شدند، طوری که گاهی به خاطر تحلیل روایی مجبور میشدند روایت تاریخی را کاملاً کنار گذاشته یا آن دو را با هم بیامیزند.[9] اگر میخواهید بدانید نظریه تا کجا در حوزه تاریخ شفاهی نفوذ کرده و بر آن تأثیر گذاشته است، اکنون کتاب ارزشمند و مفید «نظریه تاریخ شفاهی» نوشته لین آبرامز را به شما پیشنهاد میکنیم.[10]
به واسطه محتوای پر و پیمان کتاب مذکور، شناخت عمیقتری از پیچیدگیهای مصاحبه و محصولِ برآمده از آن برای ما حاصل شده است. من نیز همچون بسیاری از همقطارانم وِزانتِ نهفته در اعماق کلمات مصاحبهشونده، و چگونگی جای گرفتن این کلمات در ساختارهای معنایی را ارج مینهم. همین ساختارها هستند که ما را با برساختههای فرهنگی گستردهای آشنا میسازند. اما دغدغههای من هنوز به قوت خود باقی است: آثار فراوانی را دیدهام که مُشتی ارجاعات کتابشناختی را به اسم نظریه قالب میکنند؛ یعنی ارجاعاتی که میخواهند خودشان را به زور به مصاحبههای واقعیِ انجامشده در پروژه بچسبانند؛ این در حالی است که خودِ آن مصاحبهها تا زمانی که به متن راه نیابند مستقیماً مورد خطاب قرار نمیگیرند. چارچوب تاریخ شفاهی را نظریه تعیین میکند، اما از نظریه برای تبیین و توضیح تاریخ شفاهی استفاده نمیشود. حتی زیادهرویهایی در کاربرد نظریه دیدهام، به نحوی که اندیشه و مصاحبه را به هر ترتیب به هم مرتبط میسازند، اما نظریهها را بر چیزی تحمیل میکنند که غالباً یک رشته تواریخ شفاهیِ معمولی محسوب میشوند؛ این کار مثل این است که بدن فیل روی پاهای جوجه سوار شده باشد. و البته آثار و تحقیقات وزینی هم دیدهام که مصاحبه را به خدمت اندیشه درآوردهاند نه بر عکس. آنچه در این فرایند گم میشود محوریت خودِ تواریخ شفاهی است که اصل و اساس کار ما را تشکیل میدهد.
● اکثر ما علاقه و گرایشمان به فعالیت در حوزه تاریخ شفاهی را مدیون روایتهای انسانها هستیم و قدرت خاص تاریخ شفاهی از همین روایتهاست
نحوه بیان اندیشههای مورد بحث ما نیز غالباً به جای ابهامزدایی، منجر به ابهامآفرینی میشود. شکی نیست که نظریه همواره در بستری انتزاعی عمل میکند و غالباً زبان مخصوصی را به کار میگیرد که در تضاد آشکار با زبان مصاحبههای تاریخ شفاهی است، زیرا این مصاحبهها با ادبیاتی عادی و آکنده از تفاصیل و جزئیات عینی شکل میگیرند. مسلماً مصاحبه را بر ساختارهای زبانشناختی و ایدئولوژیکی تبیینپذیر سوار میکنند و گاهی تأملات ژرفی درباره معنای رویدادهای مورد بحث را نیز بدان میافزایند. با وجود این، چیزهایی که از زندگی مردم آموختهام از طریق تعامل طبیعی رو در رو با آنها بوده است، با این انتظار منطقی که آنها نیز حرفها و نوشتههای من درباره خودشان را بخوانند. اما باید اعتراف کنم که اتخاذ قالبها و روشهای فرهنگ آکادمیک برای معرفی زندگی چنین انسانهایی به یک کشف عجیب منتهی شده است. محض اطمینان باید بگویم، افرادی نظیر آلِساندرو پورتلی و آلیستر تامسون توانستهاند اندیشهها و دریافتهای نظری خود را استادانه با مصاحبهها بیامیزند: تحقیقات آنان یا با نقل قول مستقیم و یا خلاصه گفتهها، تحت تأثیر زبان مصاحبه قرار دارد؛ نظریهپردازی یا، به زبان دقیقتر، تفسیر آنها مُنبعث از خودِ مصاحبههاست که در کشف معنای آنها به ما یاری میرسانَد.[11] به عبارت دیگر، مصاحبه را برای توجیه و تبیین نظری عناصری مانند خاطره، روایت، اجرای نمایشگونه،[12] جنسیت، هژمونی، یا دیگر مقولاتِ مورد استفاده مورخان شفاهی به خدمت نمیگیرند؛ بلکه مفاهیم فوق را بدون جلب توجهِ بیش از حد به خودِ آن مفاهیم، برای توضیح و تشریح مصاحبهها به کار میگیرند. با این وصف، تضاد میان صراحت مصاحبهها و انتزاعیات نظریه در صورتی که از زبان متخصصان کممایه بیان شوند، به یک ناهمخوانی شناختی میانجامد که هیچیک قادر به تنویر آن دیگری نیست.
تا بدینجا خیلی درباره زیاد بودن نظریهها حرف زدم؛ اکنون میخواهم وجه متضاد آن یعنی کمبود نظریه را توضیح بدهم. یکی از همکارانم بر اساس نظریههایی که فعالیتها و تحقیقات ما را سر و سامان میدهد، اخیراً مدعی شده است که تاریخ شفاهی نه به عنوان صرفاً یک شیوه بلکه به عنوان یک حوزه واقعی و اصیل متولد شد. وی برای اثبات مدعایش به آثار مایکل فریش، خصوصاً کتاب «مرجعیت مشترک» و آثار آلِساندرو پورتلی، به ویژه رسالههای گردآوریشده در کتاب «مرگ لوئیجی تراستولی و باقی قضایا» و همچنین «نبرد واله گیلیا» استناد میکند.[13] من برای آثار این دو مورخ شفاهی احترام عمیقی قائلم، چرا که در بالندگی اندیشهام بسیار مؤثر بودهاند؛ و از همکاری و دوستی با آنان مسرورم. اما شنیدهام که آثار و اندیشههای فریش و پورتلی آن چنان افراطی در متون و محافل مختلف مورد استناد قرار میگیرند که گاهی فکر میکنم نظریه دیگری به غیر از نظریههای این دو دانشمند عرضه نشدهاند.
● حقایق ارائه شده از تجربه و همچنین ترجمان ذهنی تجربه در واقع نوعی سند محسوب میشوند
مضاف بر اینکه آثار چنین دانشمندانی غالباً به درستی درک نشده یا با نگاهی سادهانگارانه مورد استفاده قرار میگیرند. مفهوم «مرجعیت مشترک»[14] نخستین بار در اوایل دهه 1990 توسط مایکل فریش به ادبیات تاریخ شفاهی راه یافت. مقصود او از مفهوم فوق، توصیف اتفاقات واقعشده بین مصاحبهگر و مصاحبهشونده است. این مفهوم، ورد زبان مورخان شفاهی و همچنین کسانی است که در کارها و تحقیقاتشان ذیل عنوان تاریخ عمومی، افراد غیر عالِم را به میدان میآورند. اما به مرور زمان، در قالب مفهوم «تقسیم مرجعیت»[15] و برای معرفی تحقیقات مشترکی پدیدار شده است که به مورخ اجازه میدهد درباره آینده و نمای نهایی پروژه تاریخ شفاهی، با افراد ذینفع متعددی مذاکره کند. مثلاً با آنها درباره عرضه محصول نهایی در موزه، نمایشگاه ثابت و سیار، نشر، یا قطعه نمایشی به توافق برسد. فریش، مقصود اصلی خود از دو مفهوم «مرجعیت مشترک» و «تقسیم مرجعیت» را این گونه بیان کرده است:
«از برساخته «تقسیم مرجعیت» میفهمیم که ما در حال انجام کاری هستیم و اصطلاحاً از اختیار و «مرجعیت» برخورداریم، و باید آن را با دیگران تقسیم کنیم. متقابلاً از «مرجعیت مشترک» میفهمیم که چیزی اکنون «وجود» یا موجودیت دارد و به اقتضای سرشت تاریخ شفاهی و تاریخ عمومی، انحصار تفسیر آن به دست ما نیست. در واقع، فرایند تفسیر و معناسازی را بر اساس تعریف و توافق با دیگران تقسیم میکنیم. این امر در سرشت گفتوگومحور مصاحبه نهفته است... ما بر خلاف تصورمان، مرجعیتی نداریم که از دست بدهیم یا آن را بذل و بخشش کنیم. لذا آنچه که از ما توقع میرود نه «تقسیم مرجعیت» بلکه احترام به این تعریف و توجه به شرایط آن است. باید مرجعیت مشترکی را که قبلاً در تولید اسنادمان رعایت کردهایم، به رسمیت بشناسیم... یعنی وجه گفتگومحوری که، علیرغم تلویحی بودنش، امکان تقسیم توافقیِ «پدیدآورندگی» و اختیار تفسیر را برای ما فراهم میسازد. و کارمان را باید بر اساس همین تشخیص انجام دهیم.» [16]
اذعان میکنم که اجرای کار با تکیه بر چنین تشخیصی در قیاس با فرایند «تقسیم مرجعیت»، به مراتب طاقتفرساتر و سختتر است. زیرا در وهله نخست، ما را ملزم میکند که دیالوگ انتقادی نهفته در ذات مصاحبه را آگاهانه بپذیریم؛ برای تحقق چنین پذیرشی مجبوریم رودربایستیهای رایج در اکثر مصاحبهها را کنار بگذاریم و فضایی پویا ایجاد کنیم تا مصاحبهگر و راوی در آن با یکدیگر آزادانه «به مخالفت برخیزند» و سؤالات دشواری بپرسیم که حتی ممکن است موجب ناراحتی راوی و مصاحبهگر بشود. در وهله دوم، مستلزم تجزیه و تحلیل گفتوگو، تقطیع شیوههای معناسازی دو نفر با یکدیگر، و پیدا کردن زمینههای مشترک است.[17]و سرانجام، پذیرش مرجعیت مشترک (در مقابل تقسیم مرجعیت) به معنای بیرون آوردن دیالوگِ شکلگرفته در مصاحبه، هدایت آن به عرصه عمومی و تبدیل آن به بستر و زمینه مکالمات مدنی/ اجتماعی گستردهتر درباره دغدغههای امروز با تکیه بر اختلاف دیدگاههای فراوان است.[18]
● مصاحبههای تاریخ شفاهی با ادبیاتی عادی و آکنده از تفاصیل و جزئیات عینی شکل میگیرند
حرفهای آلِساندرو پورتلی نیز مورد سوء برداشت قرار گرفتهاند. شاید پر استنادترین عبارت او در تمام آثار و مآخذ تاریخ شفاهی، این جمله باشد: «اشتباهات، چیزهای مندرآوردی (جعلیات، برسازیها)، و اسطورهها ما را به معنای باطنی حقایق رهنمون میسازند.»[19] این عبارت در واقع عصاره زیبای تبیین عالمانه او از واقعه مرگ یکی از کارگران کارخانه فولادسازی شهر تیرنی ایتالیا و روایت نو به نوی آن توسط همکاران او بود. کارگران کارخانه مذکور مرتباً ماجرای مرگ تصادفی او در یک اعتراض سیاسی کوچک را با روایتی تازه بیان نموده و بدان ابعادی حماسی میبخشیدند و در این فرایند، بسیاری از جزئیات مرگ او را دستکاری میکردند. از این عبارت او در محافل و متون متعددی استفاده میشود، ولی به اَسناد موجودی که پورتلی بدانها رجوع کرد و از این رهگذر توانست «اشتباهات، چیزهای مندرآوردی (جعلیات، برسازیها)، و اسطورههای» شایع در پیرامون مرگ آن کارگر را برملا سازد، توجه دقیقی نمیشود. او برای «مقایسه چند جانبه»[20] مصاحبهها با سایر منابع و کشف «اشتباهات» واقعی آنها دست به موشکافیهای ظریف و جامعی زد، ولی کسی به این قسمت کار او توجهی نمیکند، و فهم عمیق و شگفتانگیزش را در حد رنگ و لعاب مصاحبهها پایین میآورد.
اعتراف میکنم که سخنان من عمدتاً متوجه ضعف در نظریهپردازی و کاربرد آن بوده است و لذا صرفاً انتقاد از نظریه محسوب نمیشود. پس حق دارید که بپرسید: «حرف حسابت چیست و جنابعالی کدام رویکرد را برای تحلیل و بررسی مصاحبههای تاریخ شفاهی توصیه میکنید؟» حرف حساب من در وهله اول این است که بپذیریم بخش اعظم کار ما در تاریخ شفاهی همچنان به نیت کار سندی و مستند انجام میشود، یعنی ضبط صوتی/تصویریِ خاطرات راوی و طبیعتاً نحوه یادآوری و بیان آن خاطرات. دومین موضوع، که به این نیت نیز ارتباط دارد، محور دانستن مصاحبهها و کاربرد منضبطتر و دقیقتر نظریه برای توضیح مصاحبهها و پرهیز از روش معکوس است، مشروط بر آنکه کارمان را بدون جلب توجه عامدانه به این تلاش انجام دهیم. و موضوع بعدی که در رد توصیه خانم جوآن سَنگستر به پیوستن بُعد اجتماعی- یعنی مستندسازی وقایع زندگی و دیدگاههای بازیگران تاریخی- به بُعد فرهنگی- یعنی تبیین و توضیح معنا-پیشنهاد میکنم، تلفیق دادهها، حقایق، و اطلاعات عینی و مسلمِ موجود در مصاحبهها با فهم و بینشی است که به صفات روایی، ذهنی، گذشتهنگرانه،[21] و برآمده از «برسازی مشترک»[22] آنها (مصاحبهها) اختصاص دارد تا بدین وسیله ارائه تفاسیر جدید از رویدادهای گذشته امکانپذیر شود.[23] به عبارت دیگر، «حقایق- facts» ارائه شده از تجربه و همچنین ترجمان ذهنی تجربه در واقع نوعی سند محسوب میشوند. هر گاه نظریه را با چنین رویکردی به خدمت بگیریم و آن را در تحلیلهایمان دخالت دهیم، از حالت الفاظ و عبارات انتزاعی صِرف درآمده و برای ما تبدیل به شیوهای میشود که به کمک آن میتوانیم نحوه همکاری فرم و محتوا با یکدیگر برای خلق معنا را بفهمیم.
● چارچوب تاریخ شفاهی را نظریه تعیین میکند، اما از نظریه برای تبیین و توضیح تاریخ شفاهی استفاده نمیشود
تاریخ یک اشتغال مدنی یا عمومی است و از این حیث پدیده ارزشمندی محسوب میشود؛ اکنون به سراغ علاقهام به ارزش این پدیده برویم. به جرأت میگویم که اکثر ما علاقه و گرایشمان به فعالیت در حوزه تاریخ شفاهی را مدیون داستانها و روایتهای انسانها هستیم و اضافه میکنم که قدرت خاص تاریخ شفاهی نیز از همین داستانها و روایتها سرچشمه میگیرد؛ ارزش سندی یا متنی آنها برای تحقیق و بررسیهای علمی در جای خود محفوظ؛ من آنها را رسانهای برای جذب مردم به رویدادهای گذشته میدانم. هر گاه نظریه به جای آنکه آگاهیبخش باشد، بر کار و تحقیق ما سایه بیندازد، و هر گاه ما این داستانها را در امواج شدید میل محقق به «گفتن» به عوضِ «نشان دادن» رها میسازیم، فرصت گره زدن قدرت داستانهای راویان- یا به قول پورتِلی: «تقویت صدایشان»- به یک هدف و مقصد فراگیرتر اجتماعی را به دست خود سوزاندهایم.[24] از نظر من و بسیاری از همقطارانم، هر چند نه همه آنها، تاریخ شفاهی همواره یک هدف سیاسی جامعالاطراف را دنبال میکرده است؛ نه به این معنا که نظریه سیاسی بسازد، بلکه قصد دارد تفاسیر جدید و تفکربرانگیزی درباره زندگی و تلاشهای سخت انسانهایی ارائه بدهد که در بایگانی جمعی ما از رویدادهای گذشته به حاشیه رانده، نادیده انگاشته یا بد تعبیر و تفسیر شدهاند. البته، مقصود من معرفی فرودستان[25] جامعه به زبانی غیر انتقادی، رومانتیک یا ذاتگرا نیست؛[26] به عقیده من، از دهه 1980 بدین سو، جز مُشتی سادهلوح، دیگر کسی به سراغ این گرایشها نرفته است. من از تفاسیری سخن میگویم که ساز و کار علنی و ظریف قدرت را برملا میسازند، احتمالات را تشخیص میدهند، و به عاملیت احترام میگذارند؛ تفاسیری که متقابلاً میتوان از آنها برای بالا بردن سطح شعور و آگاهی، القای درک و شناخت، و اِعمال قدرت برای ایجاد تغییر و تحول استفاده نمود. شاید مصاحبه تاریخ شفاهی جنبهای کاملاً شخصی و منفرد داشته باشد، اما تاریخِ زیسته و مکتوب از چنین خصوصیتی مُبراست. مصاحبه امری اجتماعی و اعتباری[27] است و بخشی از کار و حرفه ما معلوم ساختن رابطه بین «منِ» مصاحبه و «ما»ی مابقی دنیاست. و این هدف را با تفاهم و تعاملِ بُعد تجربی و ذهنی، سندی و متنیِ بیان شده در مصاحبه محقق میسازیم.
*-لیندا شاپس، در حال حاضر ویراستار تکوینی[28] و مشاور حوزه تاریخ شفاهی و تاریخ عمومی است. وی بیش از یک دهه به عنوان مصحح مجموعه تاریخ شفاهی انتشارات پالگریو مکمیلان و همچنین همکار ویراستار کتاب «تاریخ شفاهی و خاطرات عمومی» (2008) مشغول به کار بوده است. شاپس از طریق آموزش از راه دور در برنامه «پایایی فرهنگی» مقطع کارشناسی ارشد دانشکده گوچر به تدریس تاریخ شفاهی اشتغال داشته است. Email: Lshopes@aol.com
منبع:
Linda Shopes, “After the Interview Ends: Moving Oral History Out of the Archives and into Publication”,
Oral History Review (Summer/Fall 2015) 42 (2): 300-310
کشفیات و غفلتها(1)، تأمل عمیق در سنت سندی و تحول نگاه نظری در تاریخ شفاهی
[1]-conversational narrative
[2]-Luisa Passerini
[3]-subjectivity
[4] Popular Memory Group at the Centre for Contemporary Studies in Birmingham
[5]-empiricism
[6]-Ronald J. Grele, "Movement without Aim: Methodological and Theoretical Problems in Oral History," in Envelopes of Sound: Six Practitioners Discuss the Method, Theory, and Practice of Oral History and Oral Testimony, 2nd ed., rev. and enl., ed. Grele (Chicago: Precedent Publishing, 1975), 127-54; Luisa Passerini, "Work, Ideology, and Consensus under Italian Fascism," History Workshop 8 (1979): 84-92; and Popular Memory Group, "Popular Memory: Theory, Politics, Method," in Making Histories: Studies in History, Writing and Politics, ed. Richard Johnson, et. Al, (London: Hutchinson, 1982), 206-220.
[7]-International Journal of Oral History
[8]-International Oral History Association
[9]- مصادیق مورد اول عبارتند از تحلیل بینرشتهای تاریخ شفاهی از منظر برساختگرایی اجتماعی (social constructivism) اثر الیزابت تانکین (Elizabeth Tonkin) و کتاب ایوا مکماهان و کیم لِسی راجرز (Kim Lacy Rogers) دربارة مصاحبة تعاملی تاریخ شفاهی؛ و از مصادیق مورد دوم میتوان به اثبات قضایای معرفتشناختی در یکی از پژوهشهای تاریخ شفاهیِ پیتر فریدلَندر دربارة تشکیلات یک اتحادیة کارگری محلی و همچنین تحلیل گفتمان مردمی و رابطة آن با ذهنیتهای فردی در داستانهای زنان از تجربیات جنگ جهانی دوم توسط پِنی سامرفیلد اشاره کرد.
Elizabeth Tonkin, Narrating Our Pasts: The Social Construction of Oral History (Cambridge: Cambridge University Press, 1992); Eva M. McMahan and Kim Lacy Rogers, eds., Interactive Oral History Interviewing (Hillsdale, NJ: Class and Culture (Pittsburgh: Pittsburgh University Press, 1975); Penny Summerfield, Reconstructing Women's Wartime Lives: Discourse and Subjectivity in Oral Histories of the Second World War (Manchester: Manchester University Press, 1988).
[10]-Lynn Abrams, Oral History Theory (London: Routledge, 2010).
این کتاب توسط علی فتحعلیآشتیانی ترجمه شده و هماکنون به صورت پاورقی هر هفته روی سایت تاریخ شفاهی حوزة هنری به نشانی http://www.ohwm.ir منتشر میشود.
[11]-I'm thinking particularly of Alessandro Portelli, The Order Has Been Carried Out: History, Memory, and Meaning of a Nazi Massacre in Rome (New York: Palgrave Macmillan, 2003); Alistair Thompson, Moving Stories: An Intimate History of Four Women across Two Countries (Manchester: Manchester University Press, 2011).
[12]-performance
[13]-Michael Frisch, A Shared Authority: Essays on the Craft and Meaning of Oral History and Public History (Albany: State University of New York Press, 1991), Alessandro Portelli, The Death of Luigi Trastulli and Other Stories: Form and Meaning in Oral History (Albany: State University of New York Press, 1990); and Portelli, The Battle of Valle Giulia: Oral History and the Art of Dialogue (Madison: University of Wisconsin Press, 1997).
[14]-shared authority
[15]-sharing authority
[16]-Michael Frisch, "From A Shared Authority to the Digital Kitchen, and Back," in Letting Go? Sharing Historical Authority in a User-Generated World, ed. Bill Adair, Benjamin Filene, and Laura Koloski (Philadelphia: The Pew Center for Art & Heritage, 2011), 127-128.
[17]-Examples include Daniel James, Dona Maria's Story: Life History, Memory, and Political Identity, Durham: Duke University Press, 2000); Cedric N. Chatterly and Alicia Rouverol, with Stephen A. Cole, "I was Content and Not Content": The Story of Linda Lord and the Closing of Penobscot Poultry (Carbondale: Southern Illinois University Press, 2000); and Luisa Passerini, "Work, Ideology, and Consensus under Italian Fascism". Although addressing a different problematic than the shared authority of an interview dialogue, Ronald J. Grele's "Listen to Their Voices: Two Case Studies in the Interpretation of Oral History Interviews," in Envelopes of Sound, 212-241, approximates the sort of close textual analysis I am suggesting. See also Eva M. McMahan, "A Conversation Analytic Approach to Oral History Interviewing, " in Handbook of Oral History, ed. Thomas L. Charlton, Lois E. Myers, and Rebecca Sharpless (Lanham, MD.: AltaMira Press, 2006), 336-356.
[18]-Examples include the Threshold Collaborative, which uses oral history to support social change, http://www.thresholdcollaborative.org (accessed May 29, 2014); the oral history-inspired, dialogic New York Chinatown History Project, which has evolved into the Museum of Chinese in America, discussed in John Kuo Wei Tchen and Liz Sevcenko, "The 'Dialogic Museum' Revisited: A Collaborative Reflection," in Letting Go?, 80-97; and the audio documentaries produced by Michael and Carrie Nobel Cline for their film, Talking Across the Lines, at http://www.folktalk.org (accessed May 29, 2014). For reflections on the use of oral history to create community dialogues, see Carrie Nobel Cline, "Giving It Back: Creating Conversations to Interpret Community Oral History," Oral History Review 23, no 1 (Summer 1996): 19-39; and the essays in Della Pollock, ed., Remembering: Oral History Performance (New York: Palgrave Macmillan, 2005).
[19]-Alessandro Portelli, "The Death of Luigi Trastulli: Memory and the Event," in The Death of Luigi Trastulli and Other Stories, 2.
[20]-Triangulation
[21]-retrospective
[22]-co-construction
[23]-Sangster, "Politics and Praxis," 69-72.
الیزابت لاپووسکی کِنِدی (Elizabeth Lapovsky Kennedy) با اشاره به روند تکوین تاریخ شفاهی قشر خاصی از جامعه، با ذکر نکتهای مشابه در این زمینه میگوید:«... با غور و تفکر عمیق در ماهیت گفتاری و ذهنی تواریخ شفاهی میتوان درسهای عظیمی آموخت، و توصیه میکنم که وجه «تجربی» و «ذهنی» را به هیچ وجه در دو قطب مخالف قرار ندهیم. زیرا کاملاً مکمل یکدیگر هستند. به ضرس قاطع میگویم که تاریخ شفاهی افراد خاص جامعة ما اکنون در برههای است که برای رشد و بالندگی خود باید ماهیت ذهنی و شفاهی اسنادش را کاملاً بپذیرد. زیرا بدین ترتیب، اهداف «تجربیاش» نه تنها محدود نمیشود بلکه گسترش هم مییابد.»
Elizabeth Lapovsky Kennedy quoted in "Introduction: Close Encounters: The Body of Knowledge in Queer Oral History, in Bodies of Evidence: The Practice of Queer Oral History, eds. Nan Alamilla Boyd and Horacio N. Roque Ramirez (New York: Oxford University Press, 2012), 17.
[24]-Portelli, The Battle of Valle Giulia, 69.
[25]-subaltern
[26]-essentialized
[27]-relational
[28]-developmental editor-
ویراستاری که به تکوین اثر نظارت دارد. ممکن است حتی اندیشه اثر از او یا موسسه نشر باشد و او با پدیدآورنده همکاری کند. در واقع از ابتدای ایجاد اثر تا پایان کار باید نظارت داشته باشد. مثلاً بعضی از ناشران با شناخت وضعیت جامعه و بازار نشر ممکن است سفارش تولید آثاری را به پدیدآورنده بدهند و در طول انجام کار ویراستار تکوینی به نمایندگی از ناشر بر روند ایجاد اثر نظارت کنند. یا مثلاً پایاننامههای دانشگاهی و نقش استاد راهنمای پایاننامه نیز نوعی ویرایش تکوینی محسوب میشود.
تعداد بازدید: 6648