در گفتوگو با صدیقه محمدی مطرح شد
مصاحبه با مربی پروشی دهه 60 و 70
مروری بر فعالیتهای فرهنگی دبیرستانهای دخترانه زرند کرمان در دهه شصت
صدیقه محمدی متولد 1342/2/20 در زرند کرمان است. وی در سالهای پایانی حکومت شاهنشاهی همراه خانواده در تظاهرات شرکت میکرد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان مربی پرورشی وارد آموزش و پرورش شد. خبرنگار سایت تاریخ شفاهی ایران به دلیل اهمیت فعالیتهای فرهنگی و هنری در تثبیت و حفظ ارزشهای انقلاب اسلامی در دهه شصت، با او به گفتوگو نشسته است. آنچه در این مصاحبه میخوانید مرور خاطرات و فعالیتهای محمدی از آن سالهاست.گفتوگو با فرح طالبی همسر شهید محمد کریمی
روایت استقامت
اسفند1400، خبر رسید که سرهنگ حاج محمد کریمی، بعد از سالها تحمل رنج و بیماریهای ناشی از جراحات جنگ تحمیلی، به یاران شهیدش پیوست؛ مردی که منتظر چاپ کتاب خاطرات شفاهی وی بودم. پیکرش روز دوم اسفند۱۴۰۰ بر دوش مردم نائین بدرقه شد و در زادگاهش، در سالن گلزار شهدای روستای مزرعه امام به خاک سپرده شد. به همین مناسبت مصاحبهای با همسر این شهید داشتیم.گفتوگو با امیر سرتیپ فرضالله شاهین راد
مرد آهنین
قرار ما ساعت هفت بعدازظهر یکی از روزهای گرم تابستان بود. ده دقیقه به هفت به درِ منزلشان رسیدم، اما میدانستم کار با ارتشیها اصول و قواعد خاص خود را دارد. یکی از آن موارد وقتشناسی است. طول و عرض کوچه را چند بار بالا پایین رفتم، تا این مرد آهنین را در منزلش ملاقات کنم. وقتی او را از دور در همایشهای ارتش میدیدم حس صلابت در سکنات و رفتارش نمایان بود. سرِ ساعت هفت، زنگ خانه را زدم. با استقبال گرم امیر و همسر بزرگوارشان مواجه شدم.خاطرات روزهای انقلاب دختر اصفهان
بعد از انقلاب از طرف جامعه معلمان و آقای تلگینی اول مدیریت مدرسهای نزدیک دروازه تهران که مقطع راهنمایی بود به من دادند؛ مدیر قبلی بیحجاب بود و برای این که حرمتش حفظ شود بازنشستهاش کردند. این خانم فامیل دور ما هم بود و من را پیشنهاد داده بود که به جایش مدیر شوم. من تجربه این کار را نداشتم و برایم پذیرفتن این مسئولیت سخت بود اما بالاخره قبول کردم و در مهلت کم، برنامه دو مدرسه را نوشتم و هماهنگ کردم. بعد از آن، مدیر مدرسه فردوس یا همان شاهدخت سابق شدم که حدود ۱۳۰۰ دانشآموز داشت.رئیس کمیته اجرایی سومین همایش ملی تاریخ شفاهی دفاع مقدس خبر داد
تغییر زمان برگزاری همایش ملی تاریخ شفاهی دفاع مقدس
تاکنون 50 مقاله به دبیرخانه همایش ارسال شده و نگارش 10 مقاله تخصصی به استادان برتر کشور که موضوع پایاننامه دکتری آنها تاریخ شفاهی بوده، نیز سفارش شده است. تاریخ برگزاری همایش به دلیل استقبال علاقهمندان برای شرکت در این همایش و درخواست وقت بیشتر تغییر کرده و به تعویق افتاده است. آخرین تاریخ دریافت مقالات 30 آذر است و همایش 5 بهمن سال جاری برگزار میشود.کبری نعمتی از خاطرات دوران مدرسه میگوید
آبان 1358 وارد آموزش و پرورش شدم. اوایل جامعهشناسی و بیشتر علوم دینی درس میدادم، اما وقتی جنگ شروع شد مدیر دبیرستان روزانه تربیت و مدیر شبانه دبیرستان پروین اعتصامی بودم. قبل از شروع جنگ خبرهایی پخش میشد که عراقیها آمدهاند لب مرز. اولین شهید ایلام روحالله شنبهای، پاسداری بود که در مرز شهید شد. با این حال حضور عراقیها را جدی نمیگرفتیم؛ نه تجربهای داشتیم و نه از نزدیک جنگ را دیده بودیم.گفتوگو با امیرسرتیپ سیروس لطفی فرمانده سابق لشکر16 زرهی قزوین -2
یک روز عراقیها فرودگاه اضطراری دزفول را بمباران و یکی از تانکهای تیپ3 را هم منهدم کردند؛ استواردوم، هوشنگ انوریزاده که در آن بود، شهید شد. او اولین شهید لشکر در جنگ تحمیلی بود. تا ما خودمان را پیدا کردیم، گفتند لشکر را حرکت بدهید به سمت اهواز. در اهواز تیپ 1 را در سطحی گسترش دادیم که هر تانک از تانک دیگر 500 متر فاصله داشت.گفتوگو با امیرسرتیپ سیروس لطفی فرمانده سابق لشکر16 زرهی قزوین -1
ژنرال زرهپوش
سال 1348 فرمانده گروه رزمی اسکورت کشتی ابنسینا بودم. عملیات مشترک اروند که بیشتر به نام «عما» معروف است، صرفاً نمایش قدرتی بود که در آوریل 1969 توسط نیروهای نظامی ایران انجام شد و دلیلش هم ادعای دولت عراق بر مالکیت به حق ما بر اروندرود بود و تهدید کرده بود کشتیها تنها با نصب پرچم عراق مجاز هستند از اروند بگذرند...مروری بر خاطرات معصومه خوانساری بزرگی -2
خاطراتی از اولین اعزام
اولین اعزامم، آبان سال 1360 و در عملیات طریقالقدس بود. البته این نکته را باید یادآوری کنم که عملیاتها از قبل اعلام نمیشد؛ من وقتی به خوزستان اعزام و عضو سپاه شدم چند روز در ستاد امداد درمان اهواز مستقر بودم و مدتی در بهداری اهواز و دزفول فعالیت کردم. یعنی تا زمان شروع عملیات، مشغول فعالیت بودم. یادم است یکبار رفتم دیدن آقای مرتضایی تا یکسری گزارش به او بدهم. از ایشان پرسیدم: «من برای مرخصی بروم تهران یا اینکه ممکن است عملیات در پیش باشد؟» این بنده خدا فقط گفتند: «بمان.» نمیگفتند عملیات در پیش است.مروری بر خاطرات معصومه خوانساری بزرگی -1
خاطراتی از جهاد سازندگی، امدادگری و فعالیتهای فرهنگی در مدرسه
شروع جنگ مصادف شد با روزی که در بیمارستان سینا شروع به کار عملی کردم. در آخرین روز شهریور در بیمارستان مشغول بودم که به یکباره دیدم هواپیماها آمدند و آنقدر به زمین نزدیک شدند که حس میکردیم الان است که با ساختمان بیمارستان برخورد کنند، با اینکه اورژانس بیمارستان سینا آنموقع ساختمان مرتفعی نداشت. بیماران سرم بهدست از تختها پایین ریختند و همراهان بیماران، پرستارها، پزشکها همه فرار میکردند و هیچکس نمیدانست باید چهکار کند.1
...
آخرین مطالب
پربازدیدها
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 67
چند شب قبل از حمله وسیع بیتالمقدس، حادثهای رخ داد که بسیار جال بود. آن شب یک گروهان کماندویی از گردان 3 تیپ 109 را در خط اول قرار داده بودند. این گروهان که قابلیت رزمی خوبی داشت با خط اول شما درگیر بود. طبق روش نظامی در مقابل خاکریز اول میدانهای فراوان مین قرار داشت ـ که خودتان میدانید برای جلوگیری از نفوذ نیروهای چریکی شما ایجاد میشود. آن شب صدای انفجاری از میدان مین برخاست فقط یک انفجار و حادثه دیگری در پی نداشت. فقط یک درگیری مختصر شروع شد که خیلی زود خاتمه پیدا کرد.






