نقدی بر کتاب دیپلماسی مقاومت

محیا حافظی

08 فروردین 1402


خاطرات خودنوشت محمدرضا باقری، سفیر و معاون اسبق وزارت امور خارجه با عنوان «دیپلماسی مقاومت» در زمستان 1401 منتشر شده است. آن‌چنان که در مقدمه کتاب هم آمده، بخش زیادی از این خاطرات پیش‌تر در کتاب «از طرابلس تا دمشق» به چاپ رسیده است.

کتاب در فصل اول با معرفی وضعیت کودکی و نوجوانی نویسنده و خانواده او آغاز می‌شود و با مروری گذرا به مسئولیت‌های وی تا قبل از ورود به وزارت امور خارجه به پایان می‌رسد. از فصل دوم به بعد، کتاب به هشت فصل دیگر تقسیم‌ شده است. این تقسیم‌بندی براساس مسئولیت‌هایی است که نویسنده در دوره خدمتش داشته است. شروع کار باقری به عنوان سفیر از سال 1362 در لیبی بوده که خاطرات 9 ماهه این مأموریت در فصل دوم کتاب آمده است.

فصل سوم، خاطرات نویسنده در کویت و در کسوت سفیر  است. فصل چهارم مدیریت ادارات سیاسی در مرکز نام گرفته است. در فصل پنجم درباره مأموریت راوی در ترکیه می‌خوانیم. با توجه به حساسیت‌های آن زمان درخصوص ترکیه و همچنین دو سفر رئیس‌جمهوری وقت ایران به این کشور، فصل پنجم به فصلی پر مطلب و مفصل تبدیل شده است.

راوی در فصل هفتم به دوران مدیریت خود در حوزه مرکز و شمال اروپا اشاره کرده است. در فصل هفتم هم درباره مأموریت او در سوریه می‌خوانیم. در فصل هشتم، نویسنده مطالبی از دوران معاونت عربی و آفریقایی وزارت امور خارجه نوشته و به سفرهای خود به کشورهای مختلف این حوزه اشاره کرده است.

مطالب هشت فصل پیشین قبلاً منتشر شده‌اند و تنها 78 صفحه پایانی (فصل نهم) مطالب جدیدی در خود جای داده است.  در این فصل به اقدامات نویسنده در زمان مسئولیت معاونت بین‌الملل بعثه مقام معظم رهبری در حج اشاره شده است. برگزاری همایش‌ها و کارگاه‌های آموزشی در ایران و کشورهای مسلمان، سفر به کشورهای مختلف و همچنین توضیح برخی اتفاقاتی که در این مدت در جریان مراسم حج رخ داده، مانند حادثه فرودگاه جده، سقوط جرثقیل در مکه مکرمه و فاجعه منا در سال 1394 اشاره شده است.

آن‌طور که در مقدمه آمده، عنوان کتاب از جمله‌ای در بیانیه گام دوم مقام معظم رهبری گرفته شده که فرموده‌اند: «هزینه سازش بیش از هزینه مقاومت است». در روی طرح جلد کتاب هم تصویری از نویسنده به همراه سیدحسن نصرالله آمده که با این عنوان مرتبط است. با این وصف در نگاه اول مخاطب انتظار دارد نوشته‌های کتاب هم حول این موضوع باشد، اما این انتظار برآورده نمی‌شود.

مطالب کتاب توسط راوی تدوین شده است و تنها در شناسنامه کتاب نام سیدمرتضی میردار[1] به عنوان همکار آمده است. البته در متن کتاب (حتی مقدمه) به آن اشاره‌ای نشده است.

بسیاری از خاطرات و مطالبی که در کتاب بیان شده جزو دانسته‌ها هستند؛ به همین دلیل ناگفته‌ای برای مخاطبِ کتابِ یک دیپلمات ارشد ایرانی بیان نمی‌کند. خواننده چنین کتابی در پی مشاهده دفترچه کارهای روزمره سفیر ایران نیست، بلکه در جست‌وجوی کدهایی است که بتواند به لایه‌های دیگری از روابط خارجی جمهوری اسلامی با سایر کشورها پی ببرد. متأسفانه کتاب در این زمینه هم خیلی راه‌گشا نیست.

برخی خاطرات کتاب، کامل نقل نشده و ذهن مخاطب را بیشتر درگیر سوالات مختلفی کرده که پاسخ آن در متن نیست.  به عنوان نمونه می‌توان به آوردن گاو و قوچ برای ذبح در روی باند فرودگاه ترکیه در سفر مرحوم هاشمی رفسنجانی اشاره کرد. یا خاطره‌های مربوط به مزاحمت‌های سفارت کانادا در دمشق بسیار کلی گفته شده است. به نظر می‌رسد به دلیل نبود مصاحبه‌کننده و نبود یک گفتگوی چالشی و رو در رو، خیلی سریع از کنار برخی مطالب و اتفاقات مهم رد شده است.

در ضمیمه کتاب حجم زیادی از اسناد و تصاویر استفاده شده که به نظر می‌رسد دلیلی برای آمدن آن‌ها در بخش پایانی کتاب وجود ندارد. این کتاب با فهرست اعلام پایان می‌پذیرد.

کتاب دیپلماسی مقاومت در 416 صفحه با قطع رقعی و قیمت 150000 تومان در سال 1401 توسط مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران منتشر شده است.

 


[1] مسئول سابق بخش ضبط تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی



 
تعداد بازدید: 1419


نظر شما


17 آبان 1402   22:34:38
مرتضى
با سلام
هر دو كتاب نويسنده را خواندم و نقد خانم حافظى را ضعيف ارزيابى كردم؛ خاطرات هشت فصل اول عينا در كتاب اول نويسنده نيست ضمن اينكه :
-اقدامات در ليبى و كويت براى دوران دفاع مقدس
-اخراجى تركيه بخاطر سخنرانى روز قدس
-عضو شوراي حزب الله در دوره سوريه
همگى نشان از پيروي از ديپلماسي مقاومت بوده كه خانم حافظى مغرضانه ناديده گرفتند
 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.