پنجمین همایش "اسناد دفاع‌مقدس" 27 و 28 شهریور برگزار می‌شود



 

پنجمین همایش پژوهشی "اسناد دفاع‌مقدس"، 27 و 28 شهریور 89 به همت پژوهشگاه علوم و معارف دفاع‌مقدس، در سازمان اسناد و کتابخانه ملی برگزار خواهد شد. ‌15 مقاله برتر با محوریت اسناد جنگ، در این همایش 2 روزه قرائت خواهند شد.


به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) حدود 53 عنوان مقاله، با موضوعاتی مانند "اسناد دفاع‌مقدس، تعاریف و گونه‌ها"، "تحلیل سهم و نقش مطالعات اسنادی در شناخت جنگ"، "سطح دسترسی در اسناد دفاع‌مقدس"، "عوامل موثر بر صیانت از اسناد دفاع‌مقدس"، "شیوه‌های اطلاع‌رسانی و خدمات‌دهی مراکز اسنادی" و "اسناد دفاع‌مقدس و تولیدات ادبی و هنری"،به دبیرخانه این همایش پژوهشی ارسال شده‌اند.

از این میان 15 اثر برتر در طول همایش 2 روزه "اسناد دفاع‌مقدس" قرائت خواهند شد و همچنین مجموعه مقالات 4 دوره قبل نیز که در قالب کتاب به چاپ رسیده، در اختیار مدعوین قرار خواهد گرفت.

نمایشگاهی از اسناد دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، در حاشیه پنجمین همایش پژوهشی "اسناد دفاع‌مقدس" و با حضور مقام های لشکری و کشوری، افتتاح خواهد شد.

پنجمین همایش پژوهشی "اسناد دفاع‌مقدس"، 27 و 28 شهریور 89 به همت پژوهشگاه علوم و معارف دفاع‌مقدس و با همکاری سازمان‌های دیگری چون حوزه‌هنری، سازمان تحقیقات و مطالعات مرکز اسناد و گنجینه نظامی، وزارت جهاد کشاورزی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، سازمان اسناد و کتابخانه ملی، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع‌مقدس، ارتش جمهوری اسلامی ایران، بنیاد شهید و امور ایثارگران، وزارت امورخارجه، وزارت کشور، کتابخانه موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، دفتر امور ایثارگران قوه قضائیه، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مرکز پژوهش و اسناد نهاد ریاست جمهوری و اداره کل آرشیوها و کتابخانه‌های صداوسیما، در ساختمان گنجینه اسناد سازمان اسناد و کتابخانه ملی برگزار می‌شود.


خبرنگار : مریم اسدی جعفری

 



 
تعداد بازدید: 4914


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 97

یک ربع یا نیم ساعت به حمله نیروهای شما مانده بود. به اتفاق سرباز وظیفه عزیز زهیر، اهل بغداد، در سنگر نشسته بودیم. چند شب بود آماده‌باش کامل داده بودند و ما می‌ترسیدیم استراحت کنیم. شبها با ترس و دلهره زیادی صبح می‌شد. داخل سنگر مسلح نشسته بودیم و از ترس نمی‌توانستیم حرف بزنیم. گاهی چرت می‌زدیم،‌ گاهی یکدیگر را نگاه می‌کردیم، گاهی سرمان پایین بود و به حمله نیروهای شما فکر می‌کردیم و از خود می‌پرسیدیم «چه خواهد شد؟ آیا امشب آخرین زندگی است؟ آیا زخمی خواهیم شد؟ فرار خواهیم کرد؟