خاطرات عزت شاهی فیلم می‌شود



 با الهام از کتابی چاپ شده در سوره مهر

مهرداد اسکویی فیلمسازجوان، فیلمی مستند بر اساس زندگی عزت شاهی می‌سازد.

به گزارش پایگاه خبری حوزه هنری، اسکویی این ایده را بعد از انتشارکتاب از سوی انتشارات سوره مهرارائه کرد. این مستند شرح شفاهی از خاطرات عزت‌شاهی است، مبارزی که توانست در جریان رویارویی قهرآمیز با رژیم شاه از زیر شکنجه های ساواک و شکنجه‌های روحی دوران بازجویی و زندان جان  نه چندان سالم «اما زنده» به در برد و خود را به پیروزی انقلاب اسلامی برساند. در شرح حال عزت شاهی نوشته شده که او اگر چه چند صباحی خود از برنامه‌‌ریزان و مجریان نظام نوپای انقلابی جمهوری اسلامی بود، اما خیلی زود از این گذرگاه عبور کرد و فقط به نظاره وقایع سال های بعد و آثار و تبعات آن نشست. عزت‌شاهی با بیان خاطراتش بی‌هیچ واهمه و تعارفی بسیاری از جریان ها و شخصیت های مطرح سیاسی تاریخ معاصر را به چالش کشیده و اسکویی سعی دارد که با نگاهی مستند وجهی تصویری به این خاطرات بدهد.آن گونه که اسکویی می گوید بخش هایی از این خاطرات که قابلیت نمایشی دارند با رعایت وفاداری به اصل آن ها بازسازی خواهد شد.

در بخشی از خاطرات عزت شاهی می خوانیم :"مأمورین در خانه ی روبه‌روی کارگاه سنگر گرفته بودند. با دیدن من درنگ نکردند و از شکاف در مرا به رگبار بستند. سیانور و چند شماره تلفن را که در جیبم بود خوردم تا چیزی به دست مأمورین نیفتد. در همان لحظه که روی زمین افتاده بودم، دست خود را روی کمرم گذاشتم و گفتم: اگر جلو بیایید نارنجک ها را منفجر خواهم کرد؛ در صورتی که نارنجک همراه من نبود. با این تهدید، آن ها دوباره مرا به رگبار بستند و این بار دو گلوله دیگر به بدنم اصابت کرد. در این میان دختر بچه ای به نام اعظم امیری فر که در کوچه حضور داشت، کشته شد و یکی دو نفر دیگر زخمی شدند. ..»



 
تعداد بازدید: 4193


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 95

توپخانه ما پشتیبان دو گردان تانک البعث و خضیران بود. ما در منطقه دزفول مستقر بودیم. روز عملیات فتح‌المبین شاهد بودم چگونه سازمان ارتش عراق مانند خشتی که در آب انداخته باشند از هم گسیخت و رفته‎‌رفته از هر سو فرو ریخت. ساعتی بعد از حمله نیروهای شما بود که تازه ما پی بردیم چه حمله وسیعی آغاز شده است. ساعت 12 شب دستور رسید به طرف نیروهای شما گلوله پرتاب کنیم. هر چه گلوله می‌انداختیم می‌گفتند «کم است، بیشتر.»