نظریه تاریخ شفاهی (78)

نویسنده: لین آبرامز
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی

28 بهمن 1394


مسلماً همه مصاحبه‌های تاریخ شفاهی از داستان تشکیل نشده یا در قالب داستان‌گویانه تعریف نمی‌شوند. مصاحبه ساختارمند که با سؤالات مصاحبه‌گر آغاز و پایان می‌یابد قرار نیست شبیه گفت‌وگو یا رویدادی ارتباطی مانند نقل داستان باشد. اما بسیاری از ما مصاحبه‌هایی را انجام داده‌ایم که مهارش به دست راوی افتاده و او برای انتقال معنا قالبی را به میل خود انتخاب نموده است مثل قالبی که مشخصه‌های سبک داستان‌گویی را نشان می‌دهد. این اتفاق تا حدودی از فرهنگ ناشی می‌شود. در بعضی از فرهنگ‌ها فنون داستان‌گویی برای ارتباط با دیگران کاربرد فراوانی دارد. کروک‌شنک در بررسی فرهنگ اقوام یوکان دریافت که داستان‌گویی رکن اصلی ارتباط پاسخگویانش با او بود. او برای بیرون کشیدن تاریخ و تجربه تغییر و تحول از ذهن و حافظه پاسخگویانش رویکرد علوم اجتماعی را اتخاذ کرده بود، اما آنان با رویکرد تاریخ زندگی که حول محور نقل یک سلسله داستان‌های مرکزی می‌چرخید، به او پاسخ می‌دادند و همین اتفاق کروک‌شنک را با چالش مواجه ساخت.[1]

 

رویه‌ای به نام اجرای نمایش‌گونه

تا بدینجا بیان کردیم که نظریه اجراء نمایش‌گونه یکی از روش‌های تحلیل افعال گفتاری است. اما اجرای نمایش‌گونه در ذات خود نوعی رویه، رویدادی خلاقانه، و «بازگویی نمایشی‌شده داستان‌ها»ست.[2]پس باید به این نکته نیز توجه کنیم که از اجراء می‌توان برای بازآفرینی یا نمایشی کردن یک فعل گفتاری استفاده نمود، فرقی نمی‌کند که حکایت عامیانه باشد، یا داستان یا تاریخ شفاهی. به عبارت بهتر، نباید از چگونگی وقوع این اتفاق غفلت بورزیم. فعلاً بحثم را به نمایشی کردن روایت تاریخ شفاهی محدود می‌کنم.

اجراء از هر قسمی که باشد به عنوان دستاورد مشخص و نهایی پروژه‌های تاریخ شفاهی شناخته شده است، که از کاربردهای واضحی مانند بازآفرینی‌های نمایشی تاریخی و معرفی موزه‌ای و میراث فرهنگی گرفته تا مقوله‌های کم‌تناسبی مانند درام و رقص را دربرمی‌گیرد. برای آن عده از افرادی که دستی در مطالعات حوزه اجرای نمایش‌گونه دارند تاریخ شفاهی به منزله ابزار بازنمایی افعال خاطره‌ای[3]«در بازنمایی زنده محسوب می‌شود که هم قالب (ظرف) است و هم ابزار (کاتالیزور) کنش‌های اجتماعی».[4]سخن فوق به معنای اجرای نمایش‌های برنامه‌ریزی‌شده یا تولیدات میراث فرهنگی نیست بلکه ارائه مجدد خاطرات زنده در یک اجرای عمومی یا چیزی است که دیلا پولاک از آن به ترجمه «رویدادهای یادآمده ذهنی به افعال خاطره‌ای مجسم، یا انتقال خاطره به یادآوری» تعبیر نموده است.[5]در واقع، فرایند تبدیل یک اجرای ضمنی (مصاحبه تاریخ شفاهی) به یک اجرای صریح و روشن (نمایش در برابر عموم) معجزه خاطره است؛ با این ترفند متوجه می‌شویم که خاطراتِ ظاهراً فردی و منفرد در حقیقت آمیزه خاطرات جمعی است که از طریق کنش و واکنش با مخاطب شکل گرفته‌اند، ضمن آنکه می‌توانیم خاطرات خصوصی را به خودآگاه جمعی مردم تزریق نماییم و خاطرات تاریخی جدیدی بیافرینیم. کوتاه سخن اینکه، تاریخ شفاهی در قالب اجراءگونه‌اش ما را به میدان درگیری با یادآوری می‌کشاند و از این طریق خاطرات‌مان را زنده نگاه می‌دارد. همچنین قادر است جهت توجه ما را از اولویت کلام مکتوب یا شفاهی به سمت «انجام به واسطه گفتن» یا دقت در نحوه نقل داستان هدایت نماید.

تاریخ شفاهی طبق رویکردِ برخاسته از مطالعات حوزه اجرای نمایش‌گونه، یک فعالیت اجتماعی تلقی می‌شود و از این رهگذر اشتراکات زیادی با رویکرد قوم‌شناسان دارد که روایت را پدیده‌ای زنده، هدفمند و معنادار (البته ندرتاً ثابت) می‌دانند؛ پدیده‌ای که قابلیت کاربرد در موقعیت‌های متنوعی را دارد. تذکر چنین موردی به مورخان شفاهی شاید بی‌فایده نباشد زیرا گاهی باید به آنها یادآوری کرد که تاریخ شفاهی را صرفاً ابزار گردآوری اطلاعات نبینند. مصاحبه تاریخ شفاهی در ذات خود رویدادی ارتباطی است که طنینش فراتر از مصاحبه می‌رود.[6]

 

کاربرد

نظریه‌های اجراء و تاریخ شفاهی

مفاهیم و دریافت‌های مطالعات حوزه اجرا (ی نمایش‌گونه) تاکنون به طور کامل و مؤثر در تاریخ شفاهی به کار نرفته‌اند. شاید این تنبلی از خود مورخان شفاهی بوده است که از دریافت‌ها و دستاوردهای مذکور در تحلیل روایت‌های شفاهی استفاده نکرده‌اند. اما برای شما آموزنده است که بدانید محققان و عالمان سایر رشته‌ها متدولوژی تاریخ شفاهی را به خدمت گرفته و توجه ویژه‌ای به جنبه اجرای نمایش‌گونه روایت شفاهی مبذول داشته‌اند تا جایی که اجراء و کلام شفاهی را برای بیان معنا به یک اندازه اساسی و مهم تلقی می‌کنند. باربارا مایرهوف گفته است:«این تصور که اجراء یک امر اختیاری، انتخابی یا صرفاً تزئینی است پایه و اساس درستی ندارد» زیرا فراگیر و شایع است.[7]تمرکز بر اجرای نمایش‌گونه روایتِ تاریخىِ شفاهی لاجرم ما را به فکر می‌اندازد که بفهمیم ساز و کار و تأثیر داستان در زمان حال چگونه است زیرا ما معمولاً در برابر چشمان خود شاهد اجرای آن هستیم. اجرای فیزیکی و عینیِ نقل داستان که آمیزه صدا و اشارات بدنی است اهمیت توجه دقیق به اجرای نمایش‌گونه را به ما گوشزد می‌نماید و سرنخ‌هایی درباره نحوه خوانش و تفسیر داستان منقول به پژوهشگر می‌دهد.

لذا ما تاریخ شفاهی را یک روایتِ مبتنی بر اجرا[8] قلمداد می‌کنیم و نه سندی مبتنی بر محتوا[9] با این توضیح که گاهی‌اوقات کفه اجرا سنگینی می‌کند.[10]حکایت عامیانه یا تصنیفی که بدون اجرای نمایش‌گونه روایت شود اصلاً به دل نمی‌نشیند زیرا آنها در حین اجراء روح و جان می‌گیرند و در موارد بسیاری نیز معنا به واسطه اجراء به مخاطب منتقل شده و حتی راوی را از کلام بی‌نیاز می‌کند. تحقیقات آلون هاوکینز[11] پیرامون جایگاه شعر و ترانه در جامعه انگلیس و ارزش بی‌نظیر آن به عنوان منبعی برای مورخان شفاهی دقیقاً مطلب پیش‌گفته را تأئید می‌نماید.[12]اما با عنایت به غروب تدریجی شعر و ترانه و در واقع داستان‌گویی عمومی در فرهنگ شفاهی جوامع غربی، تعجبی ندارد که جالب‌ترین پژوهش‌ها در این حوزه از آبشخور فرهنگ‌های غیر غربی سیراب شده‌اند. رابرت اُمیلی از طرفداران گوش دادن به بیان بومی فرهنگ سیاه‌پوستان آمریکا و تماشای اجرای آنهاست؛ به اعتقاد او برای نیل به فهم و درک ظریف و چندلایه از معنای رویداد باید همه مراتب و سطوح اجرای نمایش‌گونه آن را زیر نظر گرفت و تجزیه و تحلیل کرد؛ یعنی نه تنها اشعارِ موسیقی‌های غمگنانه سیا‌ه‌پوستان بلکه ساختار موسیقایی، بستر یا موقعیت متنی اجرا و رابطه اجراکننده و مخاطب را.[13]در موقعیتی کاملاً متفاوت، آنجلا ایمپی به مناطق مرزی جنوب آفریقا رفت و در پروژه خود برای ثبت اقاریر شفاهی پیرزنان آن مناطق از ساز زنبورک[14](is’tweletwele) استفاده کرد تا خاطرات آنها از روزهای جوانی و رفت و آمدشان در طبیعت آنجا در حین نواختن زنبورک را به یادشان بیاورد. نواختن دوباره این ساز حافظه و ذهن آنان را از خاطرات و داستان‌های‌شان تخلیه می‌کرد. ایمپی می‌گوید:«سازها و صداهایی که از آنها در هوا پخش می‌شد نقشی ارجاع‌گونه داشته تجربه‌ها، روابط، احساسات و مکان‌های شاخص را زنده می‌کردند».[15]آنان در مسیرهای آشنایی صداپرسه[16] می‌زدند، «هر نشانه‌ای را با آواز و ترانه متناسبی همراه می‌کردند، و ترانه‌ها نیز به نوبه خود داستان‌ها را شرح می‌دادند».[17]مگان وُگان نیز در شیوه‌ای شبیه خانم ایمپی، آوازهای زنان حین کار و آشپزی را به عنوان یکی از قالب‌های اقرار شفاهی به خدمت گرفت و نقشه‌ای از تغییر و تحولات تجربه‌های زنان در طول زمان را ترسیم نمود.[18]تمام نمونه‌های ارائه‌شده به روشنی این نکته را روشن می‌سازند که اجرای نمایش‌گونه از طرفی جزءِ لاینفک تاریخ‌گویی است و از طرف دیگر مورخان شفاهی نیز باید بدانند که کلام شفاهی تنها یا لزوماً بهترین قالب روایت گذشته نیست.

تجزیه و تحلیل روایت‌های شفاهی برای درک عناصر اجرای آن مانند لحن صدا، اداهای بدنی، بروز عواطفی که به روایت داستان رنگ و معنا می‌بخشند، از رایج‌ترین شیوه‌ها بوده است. روندا ویلیامیز با دو تن از زنان سیاه‌پوست آمریکاییِ فعال در بخش مسکن دولتی به مصاحبه نشست تا به ما نشان دهد که چرا از توجه به پدیده‌ای موسوم به «صدای روایت»[19]به هیچ وجه نباید غفلت بورزیم.[20]او علائم غیر کلامی و کلامیِ پراکنده در روایت‌های زنان از فعالیت‌های نیابتی اجتماعی‌شان را از نزدیک تحلیل نمود. خنده، لحن صدا، فراز و فرود کلام و اشارات بدنی را به دقت ثبت و به موازات متن مصاحبه‌شان تفسیر کرد. یکی از پاسخگویانش به نام شایرلی وایز،

«بسیار پرحرارت، متفکرانه، با لحنی آمرانه، و چهره‌ای جدی که خشم و تنفر از شرایط زندگی او و مستأجران از آن پیدا بود، داستانش را می‌گفت. شدت و ضعف کلمات در گروِ شیوه سخن گفتن او بود، و لذا-مانند خنده‌هایش-لایه آگاهی‌بخش دیگری را به تاریخ شفاهی می‌افزود[21]   

و باز در مقوله مشابهی، کریستینا مینیستر به سراغ زنی به نام ایلا هیلی از اهالی آریزونا می‌رود که شکارچی، «گاوچران» و گله‌دار است. هیلی در مشارکت با پروژه تاریخ شفاهی خانم مینیستر مقاطعی از زندگی‌اش را روایت می‌کند که وی نام «شغل اجراء» را بر آن می‌گذارد. این محقق در تحلیل موشکافانه و پرمایه زندگی مصاحبه‌شونده‌اش نسبت به بازنمایی اجراگرانه او از خویشتن غافل نیست. شغلی که هیلی در پیش گرفت-شکار و گله‌داری-به وی امکان داد تا به سبک «اجرای مردانه» خو بگیرد، بدین شکل که هر گاه داستانی می‌گفت مجلس را به دست می‌گرفت و مانند مردان منم‌منم می‌کرد. به قول مینیستر، او با انتخاب این سبک اجرای نمایش‌گونه، نوعی خودانگاره خاص به نمایش می‌گذاشت و در حین اجرای داستان‌های پر ماجرایش خودی را که به او احساس غرور می‌داد و دوست داشت مردم نیز او را با همان خود بشناسند، می‌ساخت.[22]

مایرهوف معتقد است اجراء برای سالخوردگان و پیران روزگار در مواجه‌های تاریخ شفاهی نقش اساسی‌تری بازی می‌کند زیرا آنها بدین وسیله از انزوا بیرون آمده و توجه دیگران را به خود جلب می‌کنند. در زمانه‌ای که دیده نشدن، تجربه‌ای تلخ اما همگانی است و بسیاری از ابعاد زندگی انسان از دست او خارج است، مصاحبه تاریخ شفاهی فرصتی را برای عرضه دانش و نمایش چهره‌ای از خویشتن فراهم می‌سازد که با تصویر حاشیه‌نشینان جامعه، ناتوانان جسمی، و پیران فراموش‌شده تناسب ندارد. پروژه مایرهوف در میان بازماندگان سالخورده هولوکاست مثال بجایی در این زمینه است: پاسخگویان او به هر دری می‌زدند تا داستان‌های‌شان را بیان کنند اما نه صرفاً به خاطر زنده نگاه داشتن خاطرات بلکه به عنوان مستمسکی برای ارتقاء خودشان.[23]فعالیت در زمینه یادآوری خاطرات سالخوردگان از توان انگیزه‌بخشی و نشاط‌آفرینی برخوردار است. تماشاخانه «پای خاطرات پیش‌کسوتان»[24]در شرق لندن، عنصر اجرا در تاریخ شفاهی را یک گام به جلو برده از یک سو خاطرات سالخوردگان را در قالب تئاتر روی صحنه می‌برد و از سوی دیگر راویان داستان‌ها را نیز در امر تولید و اجرای تئاتر مشارکت می‌دهد که تصور آنها از خویشتن را متحول ساخته است.[25]

 

[1]-Cruikshank, Social Life of Stories, pp. 26-8.

[2]-D. Pollock, ‘Introduction: Remembering’, in D. Pollock (ed.), Remembering: Oral History Performance (Basingstoke, 2005), p. 1.

[3]-memory acts

[4]-Pollock, ‘Remembering’, p. 1.

[5]-Della Pollock, ‘Remembering’, p. 2.

[6]-For examples of projects that seek to keep memory stories active, see A. Green, ‘The Exhibition That Speaks for Itself: Oral History in Museums’, in R. Perks and A. Thompson (eds), The Oral History Reader, 2nd edn (London, 2006), pp. 416-24; and T. Butler and G. Miller, ‘Linked: A Landmark in Sound, a Public Walk of Art’, in Perks and Thompson, The Oral History Reader, pp. 425-33.

[7]-Barbara Meyerhoff ‘Life History Among the Elderly: Performance, Visibility, and Remembering’, in B. Meyerhoff (ed.), Remembered Lives: The Work of Ritual, Storytelling, and Growing Older (Ann Arbor, Mich., 1992), pp. 231-47, here p. 233.

[8]-performance-oriented narrative

[9]-content-oriented document

[10]-A. Portelli, The Battle of Valle Giulia: Oral History and the Art of Dialogue (Madison, Wisc., 1997), p. 6.

[11]-Alun Howkins

[12]-A. Howkins, ‘The Voice of the People: The Social Meaning and Context of Country Song’, Oral History, 3 (1) (1975): 50-75. See also R. Colls, The Collier’s Rant: Song and Culture in the Industrial Village (London, 1977).

[13]-Robert .G. O’Meally, ‘On Burke and the Vernacular: Realph Ellison’s Boomerang of History’, in R.G. O’Meally and G. Fabre (eds), History and Memory in African-American Culture (Oxford, 1994), pp. 244-60; here p. 248.

[14]-Jewish harp; Jew’s harp

[15]-Angela Impey, ‘Sound, Memory and Dis/Placement: Exploring Sound, Song and Performance as Oral History in the Southern African Borderlands’, Oral History, 36 (1) (2008): 33-55; here pp. 37-8.

[16]-soundwalk-

گشت و گذار در طبیعت، خیابان، بازار، محله‌ها و ... با گوش دادن دقیق بهصداها برای رسیدن به تشخیص عمیق از اصوات.

[17]-Impey, ‘Sound, Memory and Dis/Placement’, pp. 37-8.

[18]-Megan Vaughan, The Story of an African Famine: Gender and Famine in Twentieth Century Malawi (Cambridge, 1987). 

[19]-voice of the narrative

[20]-Rhonda.Y. Williams, ‘ “I’m a Keeper of Information”: History-Telling and Voice’, The Oral History Review, 28 (1) (2001): 41-63; here p. 53.

[21]-Williams, ‘I’m a Keeper of Information’, p. 53.

[22]-K. Minister, ‘Rehearsing for the Ultimate Audience’, in E.C. Fine and J.H. Speer (eds), Performance, Culture, Identity (Westport, Conn., 1992), pp. 249-77.

[23]-Meyerhoff, ‘Life History among the Elderly’.

[24]-Age Exchange Reminiscence Theatre

[25]-P. Schweitzer, ‘Dramatizing Reminiscences’, in J. Bornat (ed.), Reminiscence Reviewed: Evaluations, Achievements, Perspectives (Buckingham, 1994), pp. 105-15.



 
تعداد بازدید: 4604


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 95

توپخانه ما پشتیبان دو گردان تانک البعث و خضیران بود. ما در منطقه دزفول مستقر بودیم. روز عملیات فتح‌المبین شاهد بودم چگونه سازمان ارتش عراق مانند خشتی که در آب انداخته باشند از هم گسیخت و رفته‎‌رفته از هر سو فرو ریخت. ساعتی بعد از حمله نیروهای شما بود که تازه ما پی بردیم چه حمله وسیعی آغاز شده است. ساعت 12 شب دستور رسید به طرف نیروهای شما گلوله پرتاب کنیم. هر چه گلوله می‌انداختیم می‌گفتند «کم است، بیشتر.»