معرفی برترین کتاب‌های تاریخ شفاهی دفاع مقدس

مریم اسدی جعفری

03 بهمن 1397


بهترین آثارِ تاریخ شفاهیِ منتشر شده در سال‌های 1396 و 1397 انتخاب و در حاشیه دومین همایش ملی تاریخ شفاهی دفاع مقدس معرفی خواهند کرد.

به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، معرفی کتاب‌های برتر استان‌های فعال در حوزه تاریخ شفاهی دفاع مقدس، بر اساس بررسیِ 100 عنوان کتاب منتشر شده توسط ادارات کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس و سپاه پاسداران در سراسر کشور، در سال‌های 1396 و 1397 صورت خواهد گرفت.

تمامی این آثار در دومین همایش ملی تاریخ شفاهی دفاع مقدس رونمایی خواهند شد، اما برگزارکنندگان این همایش، بررسی کیفیِ آن‌ها را مقدّم دانسته و با دعوت از کارشناسانی از دانشگاه امام حسین(ع)، کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، سازمان ادبیات و تاریخ دفاع مقدس، پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس و باغ‌موزه دفاع مقدس، کتاب‌های یاد شده را داوری خواهند کرد.

غلامرضا عزیزی، هادی مرادپیری، علی میرهاشمی، بابک والی‌زاده، مهدی فاطمی، غلامرضا علاماتی، عبدالله اسماعیلی و امیرمحمد عباس‌نژاد، داورانِ انتخابِ بهترین آثار تاریخ شفاهی دفاع مقدس هستند. هر کتاب، توسط 3 داور مورد بررسی قرار می‌گیرد و در نهایت، 5 اثرِ برتر در حاشیه دومین همایش ملی تاریخ شفاهی دفاع مقدس معرفی و تقدیر خواهند شد.

دومین همایش ملی تاریخ شفاهی دفاع مقدس، دوازدهم اسفند به همت سازمان اسناد و مدارک دفاع مقدس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس و سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران و با همکاری نهاد و سازمان‌های بسیاری که حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی نیز جزء آنهاست، برگزار خواهد شد.

معرفی داوران دومین همایش ملی تاریخ شفاهی دفاع مقدس



 
تعداد بازدید: 4234


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.