کتابخانه خاطرات

«دعا کن کم نیارم»، «در کمین کومله‌ها» و «تکریت با طعم پنج‌پنج»

محمدعلی فاطمی

31 اردیبهشت 1398


در این متن با سه کتاب که در دو استان ایران تولید شده‌اند، آشنا می‌شوید: «دعا کن کم نیارم: شهید عباس نجفی به روایت همسر و دیگران» از استان مرکزی و کتاب‌های «در کمین کومله‌ها: خاطرات شفاهی محمدامین غفارپور» و «تکریت با طعم پنج‌پنج: خاطرات شفاهی امین علی‌پور» از استان گیلان.

دو معلم

کتاب «دعا کن کم نیارم» را مریم طالبی نوشته است. این کتاب 272 صفحه‌ای و سیزده فصلی در دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه ‌هنری استان مرکزی تولید و توسط انتشارات سوره مهر در سال 1397 به چاپ رسیده است. طالبی مقدمه‌ای خواندنی برای کتابش نوشته تا خواننده دریابد که: «کتاب دارای دوازده فصل به روایت همسر شهید است که در ادامه نیز از زبان دیگران خاطراتی درباره حاج عباس نجفی نقل شده است. این اثر حاصل چهار سال پیگیری و مصاحبه است از دوستانی که با عشق آمدند و با امید رفتند.»

مژگان مجیدی، همسر شهید عباس نجفی، راوی بیشترین فصل‌های کتاب است. او و 24 راوی دیگر از این شهید گفته‌اند و شخصیت و منش او را با خاطرات نشان داده‌اند. البته همسر شهید از سرگذشت خود نیز گفته است، از زمانی که در نخستین سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی به مناطق کرُدنشین ایران می‌رود، تا آشنایی و ازدواج با عباس نجفی و تمام سال‌هایی که پس از جنگ تحمیلی بر آنها گذشت و به شهادت همسرش رسید و حتی خاطراتی که پس از شهادت عباس نجفی برای او ثبت شدند.

نویسنده خاطرات کتاب «دعا کن کم نیاورم» سعی کرده با استفاده از فصل‌بندی تا حدودی متفاوت و همچنین ایجاد پیوستگی لازم بین تمام خاطرات راوی اصلی و راویان دیگر از شهید، خواننده را در مسیر سرگذشت عباس نجفی به گونه‌ای پیش ببرد که تصویری اختصاصی از شهید و خانواده‌اش، در ذهن او شکل بگیرد. خانواده‌ای که مبداء تشکیل آن دو معلم بوده‌اند و مرد معلم زخم‌هایی از جنگ در تن دارد که در نهایت، عوارض آنها، او را به شهادت می‌رسانند.

تلاش دیگر نویسنده حفظ واقعیت زندگی در بیان خاطرات و همراه با آرمان‌های شخصیت‌های اصلی کتاب است. راویان به صورت معمول، خاطرات خود را در آمیزه‌ای از آرمان‌ها و واقعیات بیان می‌کنند و نویسنده و تدوین کننده خاطرات است که می‌تواند با مهارت خود آن آمیزه‌ را به گونه‌ای ارائه دهد که هیچ یک فدای دیگری نشود.

از تولد تا مهم‌ترین فراز

امیر حسین‌پور، انجام گفت‌وگو و نگارش کتاب «در کمین کومله‌ها» را بر عهده داشته است این کتاب 223 صفحه‌ای در حوزه هنری استان گیلان تولید و توسط انتشارات نکوآفرین در سال 1398 منتشر شده است. حسین‌پور در یادداشت خود بر کتاب نوشته که جلسات مصاحبه با محمدامین غفارپور، سی ساعت طول کشیده است، راوی، به مدت پانزده ماه در اسارت گروهک‌ کومله بوده و نخستین آزاده شهرستان تالش است و سال 1365 به دیارش بازگشته است.

نویسنده این کتاب با جابه‌جایی در سیر زمانی 27 بخش روایت قبل از اسارت و حین اسارت راوی، سعی کرده تفاوتی بین کتاب خود با کتاب‌های دیگری که خاطرات را به صورت خطی از تولد تاکنون یا از تولد تا مهم‌ترین فراز زندگی راوی در بردارند، ایجاد کند. اما به هر حال خواننده با سرگذشت راوی تا پایان مهم‌ترین حادثه زندگی او، یعنی اسارت روبه‌روست.

کتاب «در کمین کومله‌ها» در ردیف خاطرات آزادگان قرار دارد. خاطرات آزادگان معمولاً از اردوگاههای ارتش صدام است، اما راوی این کتاب، اسیر گروهکی ضد انقلاب و مانند آنها در خاک عراق زندانی بوده است. او از فضا و مکان اسارت و آدم‌هایی که در آن موقعیت دیده، هرچه خاطره داشته گفته است و مدرکی به کتاب‌های مربوط به خاطرات اسارت در زندان‌های گروهک‌های ضد انقلاب افزوده است.

بخش دیگری از گفته‌های راوی که به دارایی خاطرات از دهه 1360 شمسی افزوده شده، مربوط به دوره‌های آموزشی است که او به عنوان بسیجی و پاسدار در آن ایام پشت سر گذاشته؛ این خاطرات از فعالیت‌های خاصی در آن سال‌ها خبر می‌دهند که موضوع‌های قابل توجهی برای طرح‌های تاریخ شفاهی خواهند بود.

اضلاع مرسوم و مشهور

کتاب «تکریت با طعم پنج‌پنج» هم در ردیف خاطرات آزادگان قرار دارد. محمد علی‌زاده خاطرات امین‌ علی‌پور را در گفت‌وگو با او ضبط کرده و در این کتاب 216 صفحه‌ای گردآورده و تدوین کرده است. حوزه هنری استان گیلان از این کار حمایت و پشتیبانی کرده و حاصل را توسط انتشارات نکوآفرین، در سال 1398 به بازار کتاب فرستاده است.

در پنج فصل و 33 بخش کتاب، خواننده با خاطرات یکی از رزمندگان ارتش جمهوری اسلامی ایران همراه است. راوی با خاطرات چگونگی به اسارت درآمدن خود در آخرین روزهای جنگ تحمیلی ارتش صدام علیه جمهوری اسلامی ایران و این جمله، خواننده را دعوت می‌کند: «من مسئول مخابرات گروهان یکم از تیپ یکم لشکر 58 ذوالفقار بودم...» بعد به گذشته خود، یعنی از تولد تا لحظه اسارت می‌پردازد و بعد به بیش از دو سال اسارت خود. تقریباً نیمی از کتاب به آن اختصاص دارد و نیمی به این. در خاطراتی که از آن نیمه بیان می‌کند، صفحه‌هایی به حماسه مردم آمل در سال 1360 اختصاص دارد. البته پیش از این به مقابله مردم دیارش (سیاهکل) با گروهک‌های ضد انقلاب می‌پردازد.

خاطرات اسارت امین علی‌پور، اضلاع مرسوم و مشهور خاطرات آزادگان را دارد: رفتار نیروهای دشمن و تاکید بر رفتار بعضی از آنها که با اسیران ایرانی شدیدتر برخورد می‌کرده‌اند؛ نوع مراودات اسیران ایرانی برای دوام آوردن در مقابل دشمن و تاکید بر افرادی که در این زمینه در حافظه راوی برجسته شده‌اند؛ روش تحمیلی زندگی در اسارت و نحوه کنار آمدن و سازگاری با آن و خلاقیت‌هایی که در این شرایط بروز می‌کنند؛ و...

در این متن با سه کتاب که در دو استان ایران تولید شده‌اند، آشنا شدید.



 
تعداد بازدید: 5076


نظر شما


29 تير 1398   15:59:04
انتشارات نکوآفرین
با سلام و احترام
ضمن تشکر از معرفی تعدادی از کتاب های این انتشارات (نکوآفرین) در این سایت تخصصی، خواهشمند است در زمینه معرفی کتاب دیگری به نام «فرمانده تخریب» که به همت حوزه هنری گیلان و از سوی این انتشارات به چاپ رسیده است عنایت مبذول فرمایید. متاسفانه علیرغم ارزش محتوایی این کتاب که شامل اطلاعات ارزشمندی از عملکرد رسته تخریب لشکر قدس گیلان و خاطرات نابی از رزمندگان و شهدای تخریب در دوران دفاع مقدس است تاکنون مغفول مانده است. در صورت عنایت شما عزیزان انتشارات می‌تواند اطلاعات مربوط به این کتاب را در اختیار قرار دهد. در ادامه یادداشت نویسنده را ملاحظه خواهید نمود که می‌تواند راهنمای خوبی در معرفی این کتاب باشد.
یادداشت نویسنده
«فرمانده تخریب» داستان زندگی نادر مرید مشتاق است؛ فرمانده‌‌ای که از سال‌‌های جنگ و مقاومت یادگارهای فراوانی بر روح و جسم خود دارد. شاید اگر ساعتی با او بنشینی به سختی باورت شود که قامت بلند این مرد، مهمان 250 گرم ترکش‌‌های ریز و درشتی است که گاهی در سراسر بدنش به حرکت درمی‌‌آیند و زندگی‌‌اش را تهدید می‌‌کنند. شخصیت نجیب و چهره مهربانش حجابی است که راز جانبازی‌‌اش را می‌پوشاند. همین چند ماه پیش وقتی برای مصاحبه تکمیلی از او قرار مصاحبه خواستم، آن‌‌قدر تعلل کرد که از دستش دلخور شدم. تا این که کاسه صبرم لبریز شد و تلفنی با او تماس گرفتم. صدایش از پشت تلفن گرفته بود و جوابم را با جمله‌‌هایی کوتاه می‌‌داد. چون به خوش‌رویی و شوخ‌‌طبعی‌‌اش عادت داشتم، گمان کردم از سماجتم ناراحت شده است و می‌‌خواهد به‌‌نحوی مرا از سر خودش باز کند. خلاصه بعد از یکی دو هفته موفق به ملاقاتش شدم. در آن روز بود که فهمیدم در تمام این مدتی که بر قرار ملاقات پافشاری می‌‌کردم، بر روی تخت بیمارستان بود و داشت با ترکشی که در پهلویش به حرکت درآمده و وضعیت جسمی‌‌اش را وخیم کرده بود، دسته و پنجه نرم می‌‌کرد. واقعاً شرمنده شدم. از بزرگواری این مرد بود که چیزی به من نگفته بود و ای کاش می‌‌گفت تا با دسته گلی به عیادتش می‌‌رفتم و به پاس آن همه صبر و متانتی که در همه این مدت نسبت به من به‌‌خرج داده بود، صورت دردمندش را می‌‌بوسیدم.
اما جانبازی این مرد به ترکش‌‌های ریز و درشت نیست که در بدن داد، حتی خیلی از نزدیکان و آشنایان او نمی‌‌دانند که او یک جانباز موجی است؛ کسی که بارها موج‌‌گرفتگی را تجربه کرده و دچار ضایعه اعصاب و روان است. خاطرات تلخ این فرمانده قدیمیِ‌‌جنگ تنها از دوران سخت مجروحیت و روزهای مشقت‌‌بار درمان نیست؛ بلکه بی‌‌مهری‌‌ها و بی‌‌توجهی‌‌هایی است که گاه او را تا سر حد انزوا رنجانده است. خودش در این باره می‌‌گوید: «واقعیت این بود که من هر وقت جبهه بودم، فرمانده بودم ولی هر وقت که به پشت جبهه می‌‌آمدم فقط یک نیروی ساده می‌‌شدم. این مسئله در تمام سال‌‌های خدمتم در سپاه کاملاً صدق می‌‌کرد. من در میدان عملیاتی توانایی‌‌های خاصی داشتم ولی در پشت منطقه عملیاتی، مدیریت گرفتن مقداری رفاقت و ارتباطات می‌‌خواست که من هیچ‌‌وقت نداشتم.»
او عبور از آن سال‌‌های سخت و محنت‌‌بار را مدیون فداکاری‌‌های همسری می‌‌داند که مانند بسیاری از زنان دلیر این مرزوبوم در پشت شوهر خویش ایستاد تا جبهه از وجود فرماندهی شجاع و کارامد خالی نباشد. ایثار و فداکاری خانم «مهری جعفری» در تمام دوران زندگی مشترک و مجروحیت همسر، واقعاً ستودنی است. رنج‌‌هایی که او در این دوران تحمل کرده است کمتر از ترکش‌‌ها و موج‌‌گرفتگی‌‌های همسرش نیست. اولین بار که به منزل‌شان رفتم، او را این‌‌گونه دریافتم: زنی مهربان، دقیق و حساس که مثل پروانه به گرد شوهرش می‌‌چرخید. هرجا که خللی در حافظه شوهرش پیدا می‌‌شد، با حساسیت وارد بحث می‌‌شد و نکات فراموش شده را با دقتی عجیب یادآوری می‌‌کرد. کوتاه بگویم که به معنای تمام کلمه خوشبخت بودند و رابطه عاشقانه‌‌شان غبطه‌‌برانگیز می‌‌نمود و البته ثمره این رابطه زیبا، وجود چهار فرزند صالحی است که هر کدام مدارج بالای تحصیلی را پیموده‌‌اند.
اما سخن درباره خود این کتاب و این که این خاطرات از چه لحاظ حائز اهمیت است، بحثی است که طرح آن خالی از فایده نیست. اگرچه در حوزه تاریخ شفاهی، ثبت و نگارش خاطرات جنگ مسئولیتی خطیر است و هر یک از آثار منتشر شده در این زمینه دارای اهمیت و ارزش فراوان، اما کتاب «فرمانده تخریب» دارای ویژگی‌‌هایی است که آن را اثری درخور می‌‌سازد. این ویژگی‌‌ها را می‌‌توان در موارد زیر خلاصه کرد:
1- ترسیم چهره جامعه در دو دوره قبل و بعد از انقلاب اسلامی ایران
بخش‌‌های آغازین کتاب که به دوران کودکی و نوجوانی راوی می‌‌پردازد، در بردارنده اطلاعات ارزشمندی از اوضاع اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جامعه در قبل از پیروزی انقلاب است. این بخش علاوه بر جذابیت‌‌های روایی داستان‌‌گونه به ترسیم جامعه‌‌ای می‌‌پردازد که در روند مدرنیزاسیون و حرکت به سوی الگوهای جوامع غربی با تضادهایی مانند سنت و تجدد، فقر و تجمل‌‌گرایی، غرب‌‌‌‌زدگی و مذهب، و... روبه‌روست. روایت این گذر و کشمکش از دیدگاه راوی که در بستر آن زمان زیسته است، به مخاطب نگاه روشنی را عرضه می‌‌کند که خویشتن را در بستر تحولات آن دوره قرار دهد و همپای راوی در کش‌‌و‌‌قوس مسائل آن قرار گیرد.
2- روایت چگونگی تشکیل سپاه پاسداران و مسائل مربوط به آن
راوی از جمله کسانی است که با تشکیل سپاه پاسداران، در سال 1360 به این نیرو پیوسته است. در خاطرات راوی به خوبی می‌‌توان دلایل و ریشه‌‌های تشکیل این نهاد انقلابی را پیدا کرد. تمایز و ویژگی‌‌های نیروهای اولیه سپاه نسبت به ادوار بعدی، شرایط بحرانی و حساس کشور در آن زمان، گزینش‌‌های سخت و دقیق برای جلوگیری از نفوذ گروهک‌‌های سیاسی به بدنه سپاه، پاکسازی و سازماندهی مجدد سپاه در سال‌های 59 تا 61، فشارها و توطئه‌‌های گروهک‌‌های معاند بر علیه این نهاد، چالش‌‌ها و فشارهای روانی اعضای سپاه در آن سال‌‌ها و نوع سازماندهی و عملکرد آن در سال‌‌های جنگ از مباحث مطرح شده این خاطرات است.
3- نگاهی به محاکم قضایی و دادگاه‌‌های انقلاب
بخشی از خاطرات راوی به دورانی برمی‌‌گردد که وی محافظ حاکم شرع استان بود و با حضور مستقیم در دادگاه‌‌های انقلاب شاهد مسائل و واقعیاتی می‌‌شود که بسیار شنیدنی و ارزشمند است. او در جاهایی علاوه بر ایفای نقش یک محافظ به عنوان منشی دادگاه و مامور تحقیق در جریان رسیدگی به پرونده‌‌ها و محاکمات قرار می‌‌گرفت. مسائل مربوط به زندانیان سیاسی، نحوه برخورد دادگاه‌‌های انقلاب با آنان، مسائل این زندانیان سیاسی در زندان و... بخش مهمی از خاطرات راوی را تشکیل می‌‌دهد.
4- چگونگی تشکیل یگان تخریب در ساختار سپاه پاسداران
در ادامه خاطرات راوی با اطلاعات ارزشمندی در زمینه چگونگی تشکیل یگان تخریب، دلایل و انگیزه‌‌های راه‌‌اندازی این یگان، امکانات اولیه، نحوه آموزش و تربیت نیروهای متخصص تخریب‌‌چی و به‌‌طور کلی شکل‌‌گیری، تقویت و ارتقای این یگان آشنا می‌‌شویم که می‌‌تواند تاریخچه خوبی از این یگان از زمان تشکیل تا تبدیل شدن به یک گردان تخصصی مستقل باشد.
5- اهمیت ویژه یگان تخریب در عملیات‌‌ها
از آنجایی که یگان تخریب بنا بر تخصص و نوع وظیفه، قبل از هر یگان دیگر در منطقه عملیاتی وارد عمل می‌‌شد از این‌‌رو نیروهای این یگان کم و بیش در جریان اطلاعات محرمانه عملیات‌‌ها قرار می‌‌گرفتند. لزوم حضور نیروهای تخریب‌‌چی در دسته‌‌های شناسایی، ارائه‌‌ نظرات کارشناسی در طراحی و مهندسی عملیات‌ها، انجام پاکسازی میادین و ایجاد معبرها در زمان آفند و پدافند و حساسیت اقدامات تخصصی این یگان در تقویت روحیه‌‌ نیروهای خودی و ایجاد جنگ روانی علیه نیروهای دشمن از جمله عواملی است که بر اهمیت نقش این یگان تخصصی می‌‌افزاید. راوی که از ابتدای تشکیل این یگان در جبهه‌‌ها حضور داشته و تا مقام فرماندهی گردان و مسئولیت تخریب مناطق مختلف عملیاتی نقش‌‌آفرین بوده، در چند و چون برخی از عملیات‌‌ها قرار داشته و خاطراتش شامل اطلاعات ارزشمندی از ناگفته‌‌های جنگ است. از سوی دیگر یگان تخریب با توجه به نوع تخصص و وسعت حوزه عمل با یگان‌‌هایی چون یگان مهندسی، جهاد، اطلاعات عملیات، گردان‌‌های رزمی و... در ارتباط است که آن را به یگان فعالی با حوزه عملکرد وسیع تبدیل می‌‌کند. از این‌‌رو پرسنل این یگان علاوه بر حوزه تخصصی خود دارای اطلاعات خوبی از عملکرد دیگر یگان‌‌ها هستند که در خاطرات راوی نیز منعکس شده است.
6- ویژگی‌‌های خاص روحی و شخصیتی نیروهای تخریب
تخریب یکی از تخصصی‌‌ترین، حساس‌‌ترین و پرخطر‌‌ترین رسته‌‌هایی است که پرسنل آن مدام در مواجه مستقیم با مرگ هستند. از این‌‌رو یک تخریب‌‌چی علاوه بر مهارت‌‌ها و دانش تخصصی باید دارای ظرفیت‌های روحی بالایی باشد. بدین‌‌سبب در طول جنگ هشت ساله ایران و عراق یگان تخریب از معنوی‌‌ترین، عارف‌‌ترین و فداکارترین افراد تشکیل شده بود. خاطرات عجیب راوی از شهدای تخریب‌‌چی، خصایص ویژه‌‌ شخصیتی و حالات روحی بچه‌‌های تخریب، همگی از خاطرات ارزشمند و شنیدنی ثبت شده در این کتاب است.
7- بیان تاریخچه تشکیل تیپ قدس گیلان
یکی از مهم‌ترین جنبه‌‌های خاطرات راوی، بیان چگونگی تشکیل تیپ قدس گیلان، دلایل و انگیزه‌‌ها، نحوه پیوستن نیروهای گیلانی به این تیپ، چگونگی پایه‌‌گذاری و جذب نیرو، مراحل رشد، تقویت و ارتقا یافتن آن به سطح لشکر و همچنین نوع عملکرد و نقش آن در عملیات‌‌ها است. از آنجایی که راوی یکی از اولین کسانی است که به این تیپ پیوسته و در جریان پایه‌‌گذاری آن بوده و با موسسین آن همکاری داشته است، از این جهت این بخش از خاطرات وی می‌‌تواند اطلاعات ارزشمندی از تاریخچه لشکر قدس گیلان باشد.
8- نوع مجروحیت راوی
یکی از دلایل برجستگی و جذابیت خاطرات راوی به نوع مجروحیت ایشان برمی‌‌گردد. راوی جانبازی است که علاوه بر مجروحیت جسمی با صدمات و عوارض موج‌‌گرفتگی درگیر است و پیامد آن نه به صورت مشهود در اعضای بدن بلکه به صورت غیر مشهود در سیستم عصبی او وجود دارد. از آنجایی که این نوع مجروحیت بر خلاف دیگر مجروحیت‌‌ها از چشم دیگران پوشیده می‌‌ماند، از این‌‌رو جامعه در درک مشکلات این نوع مجروحین از خود مدارایی نشان نمی‌‌دهد. گاهی عدم توانایی این نوع جانبازان در هماهنگ شدن با نظام اداری و سیستماتیک جامعه به دلیل مشکلات عصبی و مصرف داروهای خاص سبب می‌‌شود که در رویارویی با خانواده و جامعه با انبوهی از مشکلات و فشارها روبه‌‌رو شوند و در وضعیتی بحرانی قرار گیرند. در واقع مجروحان موجی یکی از مظلوم‌‌ترین جانبازان جبهه و جنگ هستند که اوج این مظلومیت را می‌‌توان در این جمله راوی دید: «جانبازی من عوض این که تاج افتخارم شود، نقطه ضعفم شده بود.»
9- تشریح عملکرد و ساختار کمیته‌‌های پشتیبانی جنگ
یکی از مسائل مهمی که جا دارد در تاریخ شفاهی هشت سال جنگ تحمیلی به آن پرداخته شود، نقش کمیته‌های پشتیبانی در اداره جنگ است. خوشبختانه بخشی از خاطرات راوی به دوران اشتغال او در این کمیته برمی‌‌گردد. ایشان پس از چندین بار مجروحیت در عملیات‌‌های مختلف به دلیل مشکلات جسمی و عصبی به پشت خط باز می‌‌گردد و با فعالیت در کمیته پشتیبانی جنگ استان گیلان به خدمات ارزنده خود تا پایان جنگ ادامه می‌‌دهد. تشریح ساختار و مکانیسم این کمیته، نحوه عملکرد، قوانین و نوع تعامل آن با دستگاه‌های اداری و دولتی از اطلاعات ارزشمند این بخش از خاطرات راوی است که می‌‌تواند تا حدودی نقش این کمیته‌‌ها را در پشتیبانی و اداره جنگ روشن سازد.
اما مبحث دیگری که شایسته است در این مقدمه بدان پرداخته شود، بیان مراحل مصاحبه و پژوهش و چگونگی نگارش این کتاب است که سعی می‌‌شود در قالب نکاتی فشرده ارائه شود.
نکته 1: مصاحبه
اثر حاضر ابتدا بر اساس حدود 35 ساعت مصاحبه فشرده در طی 16 جلسه در بازه زمانی (4/6/1393 الی 14/7/1393) به‌‌تدوین درآمد و پس از یک مرحله کارشناسی، مصاحبه‌‌ای یک ساعته در جهت رفع نواقص موجود انجام شد. پس از تدوین دوباره، بار دیگر این اثر مورد کارشناسی قرار گرفت و سرنخ‌‌های جدیدی از جزئیات رویدادها و وقایع مغفول و ناگفته راوی به‌‌دست آمد که در نتیجه، مصاحبه‌‌ای تکمیلی در طی دو جلسه (30 مرداد 1395 و اول شهریور 1395) و جمعاً در حدود 7 ساعت، برگزار گردید و بار دیگر این خاطرات بازنویسی گردید. از مجموع 19 جلسه برگزار شده 8 جلسه در حوزه هنری گیلان، 10 جلسه در محل کار راوی و یک جلسه در منزل راوی برگزار شده است. در طول جلسات مصاحبه با توجه به آسیب‌‌دیدگی حنجره راوی و توصیه پزشکان معالج، ایشان نمی‌‌توانست بیش از 2 ساعت صحبت کند، اما با این حال گاهی که شور و حرارت مصاحبه بالا می‌‌گرفت، زمان مصاحبه از این مدت هم فراتر می‌‌رفت و ایشان با رغبت کامل و صبر و متانت فراوان تا پایان مصاحبه با من همراهی می‌‌نمودند. خوش‌رویی و خوش‌‌بیانی ایشان در طی جلسات متعدد، عامل مهمی در شکل‌‌گیری این اثر بود و البته صداقت و صمیمیت ایشان که بسیار ستودنی و قابل تقدیر است.
نکته 2: شیوه متغیر روایت
یکی از تمهیدات نویسنده در جهت خواندنی‌‌تر کردن این اثر، برهم‌‌زدن شیوه روایت خطی در قسمت‌‌های از کتاب است. در این قسمت‌‌ها که به خاطرات راوی در سال‌‌های کودکی بازمی‌‌گردد، نحوه چینش حوادث به‌گونه‌‌ای است که فارغ از رعایت توالی زمانی، جذابیت معناداری را برای خواننده ایجاد کند. البته این شیوه تنها به کمک جابه‌‌جایی زمانی رخدادها در خط سیر روایت است و نویسنده در بیان رویدادها دخل و تصرفی ننموده است. غرض از به‌‌کارگیری این شیوه، علاوه بر جذاب‌‌کردن روایت، ایجاد ارتباطی معنایی میان زنجیره حوادث در جهت کشف زوایای مختلف شخصیت راوی است. از آنجا که بخش مهم خاطرات راوی از بحبوحه انقلاب، ورود ایشان به سپاه و متعاقباً ورود به عرصه جنگ آغاز می‌‌شود و دارای اطلاعات تاریخی ارزشمندی است، نویسنده در بخش‌‌های بعدی سعی نموده است تا خط سیر زمانی رویدادها را برهم نزند و روایت را به‌‌شیوه خطی به‌‌پیش ببرد؛ زیرا برهم‌‌زدن توالی زمانی رویدادها باعث از‌‌هم‌‌‌‌گسیختگی ارتباط تاریخی وقایع و تلف‌‌شدن اطلاعات ارزشمند و مستند آن می‌‌شد. از این‌‌رو در بخش‌‌های آغازین این اثر با توجه به سنگین‌‌تر بودن کفه شخصیت راوی نسبت به کفه وقایع، از شیوه روایت غیرخطی و در بخش‌‌های دیگر که کفه اهمیت وقایع بر کفه شخصیت راوی می‌‌چربید، از شیوه روایت خطی استفاده شده است.
نکته سوم: حفظ اصالت خاطره
در فرایند تبدیل گفتار به متن همیشه دگرگونی‌‌هایی به‌‌چشم می‌‌خورد که گاه باعث ابهام متن می‌‌شود؛ زیرا گفتار با پس‌زمینه‌‌هایی چون موقعیت مکانی و زمانی، اشتراکات بین‌‌الاذهانی، حرکات و اشارات بدن و چهره و... همراه است که در فرایند تبدیل به متن یا نوشتار، این پس‌‌زمینه‌‌ها حذف می‌‌شود و درک متن را دشوار می‌‌نماید. بدین سبب است که در تاریخ شفاهی نمی‌‌توان گفتار راوی را مو‌‌به‌‌مو به متن تبدیل کرد و نویسنده ناگزیر است که خلاءهای ایجاد شده را با اعمال تغییراتی افزایشی یا کاهشی پر نماید. متن حاضر نیز از چنین چالشی مستثنی نبوده، اما نویسنده نهایت تلاش خود را به‌‌کار بسته است تا به‌‌عنوان یک پژوهشگر حتی‌‌الامکان زبان و لحن راوی را در اثر حفظ کند و به اصل بنیادین تاریخ شفاهی یعنی امانتداری پایبند بماند. شایان ذکر است که در این اثر اگر زیبایی ادبی یا آراستگی در متن دیده می‌‌شود، حاصل دخل و تصرف نویسنده در اصل روایت و یا تلاش برای ارائه یک متن پیراسته ادبی نیست؛ بلکه این آراستگی بیشتر ثمره دقت در کوچک‌ترین جزئیات و توصیف حالات روحی و روانی شخصیت‌‌ها است که با طرح سوالات موشکافانه متعدد در طول مصاحبه، خاطره را به روایتی داستانی نزدیک کرده است. از سویی دیگر چون راوی فردی تحصیل‌‌کرده و سخنور است، سطح زبانی او با سطح زبانی متن فاصله چندانی ندارد از این‌‌رو اگر در جاهایی متن به‌‌سوی آراستگی و ادبیت پیش می‌‌رود، این امر نه به دلیل تلاش تعمدی نویسنده بلکه ناشی از سطح زبانی خود راوی است. شاید در اینجا این سوال مطرح شود که یک جانباز موجی که از مشکلات عصبی و ضعف حافظه رنج می‌برد، چگونه توانسته تا این حد وقایع را با جزئیات دقیق به‌‌خاطر آورد؟ در پاسخ باید گفت علیرغم مشکلات برشمرده، وجود همسر ایشان که دارای حافظه‌‌ای قوی و نگاه دقیق زنانه است تا حدی در یادآوری جزئیات وقایع موثر بوده است. از سویی دیگر گاهی در طول مصاحبه همرزمان راوی به‌‌طور اتفاقی به جمع ما اضافه می‌‌شدند که این باعث به یادآوری جزئیات بیشتر می‌‌شد. البته در مواردی هم که راوی قادر به به خاطرآوردن تاریخ دقیق وقایع نبود، از طریق رجوع به تاریخ عملیات‌‌ها، تاریخ شهادت همرزمان و بررسی دقیق اسناد و مدارکی که در اختیار راوی و دیگران بود، به تعیین زمان رخدادها پرداخته می‌‌شد.
نکته چهارم: روش حذف و گزینش
یکی از ویژگی‌‌های بارز راوی در طول مصاحبه، تمایل فراوان او به تحلیل، تفسیر و مقایسه است، به‌‌نحوی که در جاهایی احساس می‌شد مصاحبه به سمت کلی‌‌گویی و تحمیل تحلیل‌‌های راوی پیش می‌‌رود. از آنجا که نویسنده معتقد است گویایی متن خود می‌‌تواند قدرت تحلیل مسائل را به خواننده بدهد، از این‌‌رو از آوردن این‌‌گونه تحلیل‌‌ها در متن پرهیز شد، البته در بخش‌‌هایی که مربوط به مسائل جنگ و موضوعات تخصصی تخریب است، تحلیل‌‌های راوی بی‌‌کم‌‌و‌‌کاست در متن جای گرفت؛ زیرا راوی در مقام یک فرمانده تخریب دارای اطلاعات تخصصی و زاویه دیدی کارشناسانه است که یک فرد عادی از آن بی‌‌بهره است. با این وصف در تدوین این اثر، نویسنده مدام با گزینه‌‌های حذف و گزینش روبه‌‌رو بوده است که امید می‌‌رود این انتخاب‌‌ها عملکردی درست بوده باشد.
نکته پنجم: نقطه پایانی اثر
نقط پایان این اثر تا پایان جنگ و اعلام آتش‌‌بس میان دولت‌‌های ایران و عراق در تیرماه سال 1367 است. البته من در این مصاحبه کمی از این حد فراتر رفته بودم، اما بنا بر مشورت و صلاحدید برادر بزرگوارم آقای محمد پرحلم قرار شد که پایان این اثر در همین برهه قرار گیرد؛ زیرا بنا بر تحولات دوران پس از آتش‌‌بس و همچنین نوع متفاوت مسئولیت‌‌های راوی در پس از آن، روایت کتاب به سمت‌‌و‌‌سویی دیگر کشانده می‌‌شد و ضمن تحمیل حجم بیشتری به کتاب، آن را از حال و هوای کلی اثر دور می‌‌کرد و باعث کمرنگی خاطرات جنگ می‌‌شد.
 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.