سیصد و بیست و چهارمین شب خاطره -4

خاطراتی درباره سیدِ آزادگان

تنظیم: سایت تاریخ شفاهی ایران

21 تیر 1400


سیصد و بیست و چهارمین برنامه شب خاطره، روز پنج‌شنبه ششم خرداد 1400 به صورت حضوری در محوطه باز حوزه هنری برگزار شد. در این برنامه مهندس مهدی چمران، آقای بیژن کیانی و حجت‌الاسلام محمدحسن ابوترابی‌فرد خاطرات خود را بیان ‌کردند. همچنین کتاب «سلام آقا سید» رونمایی شد. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی بر عهده داشت.

در چهارمین بخش از برنامه شب خاطره، حجت‌الاسلام سید محمدحسن ابوترابی‌فرد، به بیان خاطراتی از برادرش سید علی‌اکبر ابوترابی‌فرد پرداخت. او در ابتدای سخنانش از خانواده معزز و مکرم آزادگان صبور و مقاوم، آزادگان عزیزی که به گوشه‌ای از خاطرات ارزشمند خویش اشاره داشتند، مؤسسه فرهنگی و اجتماعی آزادگان، حوزه هنری و دست‌اندرکاران برنامه شب خاطره در برگزاری این محفل انس تشکر کرد و گفت: حیات الهی و علمی و معنوی و سیاسی اخوی بزرگورام در دوران عمر مبارک و پرثمر در همه مقاطع به معنای واقعی کلمه آموزنده، الهام‌بخش و غرورآفرین است و می‌تواند برای نسل امروز و فردا به عنوان تجسم ارزش‎های اسلامی و سیره اولیای حق، راه سعادت و عزت را ترسیم کند.

او ادامه داد: اگر بخواهیم این شخصیت تربیت شده در مدرسه قرآن و عترت را در چند کلمه خلاصه کنیم، آن جمله پرمغز و راه‌گشایی است که در دوران اسارت به عنوان شعار آزادگان تعریف شد: «پاک باش و خدمت‎‌گزار». مرحوم ابوترابی خلاصۀ این دو کلمه و تفسیر این جمله است. از آغاز حیات و هنگاهی که به درک و تفکر دست یافت تا پایان حیات مادی، عزم و اراده‌ای داشت تا پاک باشد؛ در حوزه تفکر، عقیده، اخلاق و رفتار. بدون پاکی و طهارت، انسان آراسته به عمل صالح نمی‌گردد. این جمله‌ای که آقای محمودی ‌مظفر اشاره کردند از یک فرمانده عراقی، که او طیّب‌النفس است، این طهارت نفس او برای هر که با او می‌زیست، در کوتاه‌ترین زمان روشن می‌گشت.

راوی ادامه داد: ارتباط شهید چمران با ایشان دوران نسبتاً کوتاهی بود؛ اما او سراپا عشق بود نسبت به ابوترابی. در اتاق اختصاصی شهید چمران در مقابل دیدگان او دو عکس بود؛ تصویر امام بزرگوار و کنار تصویر امام، تصویر سیدِ آزادگان. باید تلاش برای پاک زیستن را در دستور کار قرار داد. دو خدمت‌گزار. حیات او خلاصه‌ای از خدمت به انسان است. او خدمت به انسان را با مراتبِ انسانیت در دستور کار داشت. انسان مؤمن، انسان مسلمان و انسانی که از نعمتِ ایمان و اسلام محروم است. خدمت به انسانی که حتی در جبهۀ مقابل است، برای فراهم کردن زمینه هدایت او. این پاکی و خدمت در خاطرات و سیره او تجسم یافته که گذرا به خاطراتی که بیان‌گرِ این حقیقت است، اشاره کنم.

ابوترابی ادامه داد: در سال‌های نخست دهه چهل، جد بزرگوار ما برای نخستین بار خواستند به پدر ما کمک مالی کنند. آن روز بیست هزار تومان تهیه کردند و در اختیار پدر بزرگوارم قرار دادند که ایشان با آن پول می‌توانستند یک منزل مناسبی را تهیه کنند. پدرم که خود در یک شرایط معمولی زندگی می‌‎کرد، این مبلغ را در اختیار اخوی بزرگوار ما که در آغاز زندگی مشترک قرار داشت گذاشت. چون همسر مکرمه ایشان از خاندان با اصالت و آراسته به تقوا و ایمان با شرایط زندگی خوب بود و ایشان می‌خواستند غریبانه به جوار حرم حضرت امیر علیه‌السلام عزیمت کنند. در همان ایام شخصی ورشکست شده بود و با بدهی حدود بیست هزار تومان در زندان بود که بنده هم او را می‌شناختم. اخوی که هیچ سرمایه‌ای از دنیا در دست نداشت، تمام بیست هزار تومان را در اختیار این خانواده گذاشت تا او از زندان آزاد شود. این نشانه‌ای از ایثار مالشان بود؛ ایثار تمام آنچه از سرمایه مادی در دست او بود، آن هم در آغاز زندگی مشترک.

راوی ادامه داد: در همان آغاز زندگی در نیمه دوم دهه چهل که بنده در نجف اشرف خدمت ایشان بودم، بعد از جنگ شش‌روزه اعراب و رژیم صهیونیستی، امام بزرگوار در محکومیت رژیم صهیونیستی و فراخوان جهان اسلام برای حمایت از فلسطین در تجاوز شش روزه سال 1947 پیامی صادر کردند. آن سال، حقیر در خدمت اخوی بزرگوار و همسر مکرمه ایشان عازم مکه مکرمه شدیم. در کاظمین به مجموعه وسایلی که همراه داشتیم یک ساک بسیار پرحجم و بسیار سنگین اضافه شد و در بالای اتوبوسی قرار گرفت که با آن اتوبوس، ما برای مراسم حج از کاظمین به کویت و از مرز کویت عازم عربستان سعودی شدیم. در مرز عربستان، شبانگاه مأمورین سعودی برای جست‌وجوی اتوبوس بالای اتوبوس رفتند و وسایل را بررسی و تفتیش کردند. احتمالاً گزارشی برایشان رسیده بود. اخوی، بنده را که یک نوجوان سیزده، چهارده ساله بودم، صدا کردند فرمودند: داخل این ساک، اعلامیه‌ها و اطلاعیه امام بزرگور قرار دارد. اگر این ساک شناسایی شود شرایط ما تغییر خواهد کرد. من تنها موردی که در دوران زندگی ایشان را بسیار در حالت سختی دیدم، آن ساعت بود که نگران همسرشان و بنده بودند. مطمئن بودم که اگر تنها بودند، هیچ اضطرابی نمی‌داشتند.

ابوترابی ادامه داد: از آن‌جاکه کسی نبود که این پیام را به امت اسلام برساند، ایشان در همان آغاز نوجوانی به عنوان یک انسان متعهد در برابر اسلام، مسلمین و ملت مظلوم فلسطین خودشان را در معرض خطری سخت قرار داد. در آن زمان از نجف اشرف دو نفر آماده این ایثار شدند. یکی امام جمعه فعلی محترم یزد که در عربستان شناسایی و دستگیر شدند و ماه‎‌های سختی را در زندان بودند و دیگری اخوی بنده. فرصتِ توضیح نیست که بنده بالای اتوبوس رفتم و با یک عنایتی از سوی خدای متعال، در برابر دیدگان مأمور سعودی، این اطلاعیه‌ها به نحوی جابه‌جا شد که آن‌ها نتوانستند شناسایی کنند. پس از آن در دوران حج تمتع، با روش‌های مختلف، این اطلاعیه‌ها به دست مسلمانان و ایرانی‌هایی که به زیارت خانه خدا مشرف شده بودند رسید؛ بدون این‌که خطری متوجه ما شود. پاکی و خدمت‌گذاری دو خصلت بارز ایشان بود. در آنجا یک خدمت مادی انجام دادند و اینجا یک ایثار و خدمت سیاسی برای دفاع از ملت فلسطین که در عرض شش روز فلسطین، قدس، بلندی‌های جولان و بخشی از صحرای سینا اشغال شد. و سرزمین‌های اشغالی به چندبرابر افزایش پیدا کرد.

راوی در ادامه سخنانش گفت: امروز در سایه همان مبارزات که از نیمه دوم دهه چهل با هدایت امام بزرگوار و مدیریت و هدایت رهبر معظم انقلاب اسلامی آغاز شد، امروز ملت فلسطین به قدرتی تبدیل شده است که برای رژیم صهیونیستی تهدید جدی است و با مبارزات پرافتخاری که در روزهای پایان رمضان امسال انجام شد، برگ زرین دیگری در مبارزات ملت قهرمانِ فلسطین شکل گرفت که نویدبخشِ پیروزی عاجل این ملت و پایان حیات ننگین رژیم صهیونیستی است.

او ادامه داد: در همان سال‌ها بعد از بازگشت به ایران و پس از دورانی که ایشان در زندان قصر بودند و شرایطی که آن روز بر آن بزرگوار گذشت ایشان آزاد شدند. بعد از آزادی، دورۀ جدید مبارزات ایشان آغاز شد که عمدتاً در معیّت شهید بزرگوار سیدعلی اندرزگو بود. ایثار و گذشتی که نمونه آن را کمتر می‌توان یافت در اینجا هم ایشان داشتند. مرحوم ابوترابی یک بازو و تکیه‌گاه استثنایی برای شهید اندرزگو بود. مقام معظم رهبری روزی به من فرمودند که من هر وقت اخوی شما را می‌دیدم خاطره و یاد سیدعلی اندرزگو در خاطرم تجسم می‌یافت. در شبی که در ماه مبارک رمضان شهید اندرزگو به شهادت رسیدند، صبح آن روز بنده خدمت اخوی بودم. ایشان بسیار نگران شهید اندرزگو بودند و به من فرمودند اندرزگو اظهار می‌‎داشت که من نگرانم اگر زنده در دست دژخیمان پهلوی قرار بگیرم در آن شکنجه‌ها چه خواهد شد. مسجد آیت‌الله حق‌شناس که در بازار تهران بود، در شب‌های ماه رمضان محل مناجات بود و اخوی به شهید اندرزگو پیشنهاد کردند در این مناجات شرکت کنیم. بنا بود به استان مرکزی بروند و سلاح با هم همراه داشتند. ایشان پیشنهاد کردند که برنامه بسیار خوبی است، تکرار کنیم و با تأخیر سفرمان را داشته باشیم. در این فاصله به یکی از دوستان قدیم که ده سال با هم ارتباط تلفنی نداشتند و شهید اندرزگو اطمینان داشت که دیگر ساواک تلفن او را کنترل نمی‌کند زنگ زده بودند؛ اما تلفن کنترل بوده و متوجه می‌شوند که شهید اندرزگو به منزل او می‌رود و آن برنامه‌ای که پیش آمد.

راوی ادامه داد: مرحوم ابوترابی کاملاً حیات خود را برای دفاع از ملت عزیز ایران در رویارویی با حکومت پهلوی در عالی‌ترین سطح ایثار و در معرض تهدید و خطر همیشگی قرار داده بود. یعنی از آن سال تا هنگام پیروزی انقلاب، همیشه در معرض خطر بود و خانواده ایشان با همۀ وجود این خطر و تهدید را همیشه احساس می‌کردند. ایشان این‌گونه زندگی کردند. مانند آقای محمودی‌ مظفر که به شایستگی از همسر خود تجلیل فرمودند، اخوی من هم به این مسئله توجه داشتند. این بار، در دوران زندگی مشترک بر شانه‌های مستحکم خانواده ایشان بود. بنده باورم این است که به دلیل اعتماد، باور و اطمینانی که به شاکلۀ اخلاقی و رفتاری و مدیریتی همسر خود داشتند، در دوره اسارت حتی یک دقیقه هم به فکر فرزندان خود نبود. تمام تفکرش متوجه آزادگان عزیز بود. اگر دعایی هم می‌کردند برای آزادگان بزرگوار بوده است.

ابوترابی در پایان سخنانش گفت: امیدوارم که خدای متعال توفیق مرحمت کند تا از آنچه در دست داریم، برای اصلاح خویش، طهارت فکر، عقیده و اخلاق و رفتار و خدمت به دیگران استفاده نماییم. خداوند در توفیقات و تاییدات شما بزرگواران بیفزاید و انقلاب اسلامی را در راه پاکی و طهارت و خدمت به ملت اسلام و جامعه بشری، تأیید بفرماید. انشالله آزادگان عزیز با کارنامه درخشانی که دارند، از سعادت دنیا و آخرت بهره‌مند باشند و حیات ارزشمند اعتقادی، اخلاقی و سیاسی آنان مقاومت و استقامت پرافتخار آنان همیشه به عنوان بهترین روش و برنامه زندگی فراروی ملت عزیز ما و نسل جوان بدرخشد. برای رهبر عزیز ملت اسلامی و خادمین ملت اسلام و شما بزرگواران از خداوند آرزوی سعادت و توفیق روزافزون دارم و برای وجود مبارک امام عصر اروحنا فداه از خدای متعال سلامت و تعجیل در فرج مبارک‌شان را مسألت می‌نمایم.



 
تعداد بازدید: 3391


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.