چگونگی شهادت آیتالله قاضی
دیدم خواهرم چشمهایش پر اشک است. زار زار گریه کرد و گفت: مگر خبر نداری به آقا [آیتالله قاضی] تیراندازی شده؟! گفتم: ـ لابد باز هم شایعهای است که راه انداختهاند! ولی اینبار این شایعه حقیقت داشت و فهمیدم که اشکهای خواهرم خبر از واقعهای میدهد. یک راست برگشتم و رفتم خانه آیتالله قاضی که دیدم در خانه بسته است و ماشین فرمانده شهربانی از خیابان ارتش دارد میآید به طرف خانه آقا. مطمئن شدم که اتفاقی افتاده است.سیصدوسیویکمین برنامه شب خاطره - 2
گفت: در شبهای خاطره، اول از همه به دنبال آقا مهدی میگشتم تا بپرسم برنامه چیست، اما در اصل دنبال قوت قلبی از سوی او بودم. تا مرحوم خانبانپور را میدیدم، تمام دلشورههایم بابت برنامه تمام میشد. مهمترین نکتهای که همیشه در ذهن داشتم، این است که گاهی در برنامهها فقط به دنبال این هستند که برنامهای اجرا کنند تا تمام شود و برود، ولی به جرأت میتوانم بگویم آقا مهدی به این موضوعها چنین نگاهی نداشت. او صد درصد به صورت دلی کار میکرد.شهادت نواب صفوی به روایت همسرش
در آن زمان ما در دولاب مستأجر بودیم. یک روز صبح، خانم سیدعبدالحسین واحدی نزد من آمد و بعد از اندکی زمینهچینی، به من گفت: «خانم نیرهالسادات، متأسفانه آقای نواب را [در تاریخ 1334/10/27 هـ.ش] اعدام کردند و شما هم مثل من شدید.» در آن دم، شوکی بسیار شدید و سنگین به من وارد شد. درست مثل این که بیخبر انسان را در یک حوض آن سرد بیندازند. میخواستم فریاد بکشم؛ اما یک مرتبه به خود نهیب زدم و خودم را کنترل کردم و گفتم: «ای همسر نواب صفوی! احساس درماندگی و تألم دشمن را شاد میکند.سیصدوسیویکمین برنامه شب خاطره -1
سیصدوسیویکمین برنامه شب خاطره، پنجشنبه 2 دی 1400 با موضوع «یادواره مهدی خانبانپور» در تالار سوره حوزه هنری با اجرای داوود صالحی برگزار شد. در این مراسم خانواده آقای خانبانپور، جمعی از شاگردان و هم محلهایهای قدیم، دوستان و همکاران او نیز حضور داشتند و مستند «دیدار آخر» نیز در این برنامه اکران شد.خاطرات روزهای انقلاب دختر اصفهان
بعد از انقلاب از طرف جامعه معلمان و آقای تلگینی اول مدیریت مدرسهای نزدیک دروازه تهران که مقطع راهنمایی بود به من دادند؛ مدیر قبلی بیحجاب بود و برای این که حرمتش حفظ شود بازنشستهاش کردند. این خانم فامیل دور ما هم بود و من را پیشنهاد داده بود که به جایش مدیر شوم. من تجربه این کار را نداشتم و برایم پذیرفتن این مسئولیت سخت بود اما بالاخره قبول کردم و در مهلت کم، برنامه دو مدرسه را نوشتم و هماهنگ کردم. بعد از آن، مدیر مدرسه فردوس یا همان شاهدخت سابق شدم که حدود ۱۳۰۰ دانشآموز داشت.روایت نیرهالسادات احتشام رضوی درباره ملاقات با شهید نواب صفوی
پس از سه روز از این اتفاق، به ما اطلاع دادند که به ملاقات آقای نواب برویم. من به همراه مادر آقای نواب، فاطمه، زهرا، خانواده آقای طهماسبی و واحدی به زندان عشرتآباد رفتیم. وقتی به آنجا رسیدیم، دیدیم که عدهای سرباز و نگهبان مسلح و آمادهباش را در آنجا مستقر کردهاند که دو تا زن میخواهند با یک مرد ملاقات کنند! و این برای من تعجبآور بود که آنان چقدر از آقای نواب در هراسند. برای ملاقات آقای نواب، ابتدا وارد اتاقی شدیم، در ایوان آن، عدهای ایستاده بودند و آقای نواب در آنجا نشسته بود و دستش به دست سربازی دستبند زده شده بود.خاطرات نجاتعلی اسکندری
در آخرین سال مأموریتم در مرزهای خوزستان، صدام حسین کویت را اشغال کرد و ملت عراق را درگیر جنگی ویرانگر کرد. این دقیقاً انعکاس اعمال و رفتارهای حاکمان کویت بود که جزیره بوبیان را در اختیار صدام قرار داده بودند تا در جنگ علیه ما استفاده کند؛ به علاوه کمکهای وسیع اقتصادی و تسلیحاتی که پول آن را کویت میپرداخت و به بغداد سرازیر میشد. حالا چوب خدا بر سرشان فرود آمده بود و امیر کویت همینقدر فرصت کرد که با دمپایی و لباس خواب سوار بر هلیکوپتر شود و از کاخش فرار کند تا سر از استخبارات بغداد در نیاورد.برشی از خاطرات دکتر صادق طباطبایی
نگرانی امام از وضع آیتالله سیدمحمدباقر صدر و تدابیر انتقال ایشان به ایران
شهید سیدمحمدباقر صدر نیز که از رشد مبارزات اسلامی در ایران به وجد آمده بود، پیوسته در مورد مسائل مبتلا به نهضت از ناحیه مبانی فقهی و حتی مسائل اولیه حکومت اسلامی سرگرم تدوین رسالات مختلف بود. ایشان همانطور که در جای دیگر گفتهام اصولاً نگرش حکومتی به فقه داشت و مسائل را بر اساس مصلحتهای سیال جامعه مورد دقت نظر قرار میداد. تألیفات ایشان در زمینه اصول بانکداری بدون ربا و اقتصاد اسلامی و همچنین مبانی نظری ایشان درباره جامعه و ارگانهای آن، قبلاً نشر یافته بود.سیصد و بیست و هشتمین برنامه شب خاطره - 2
روایت دلاوریهای نیروی هوایی
نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران سه ماهِ ابتدایی جنگ را با نیروی دریایی، هوایی و زمینیِ عراق جنگید. هیچ نیروی سطحیای در منطقه وجود نداشت. فکر کنید در یک خط، تانکهای عراقی روزی 10 کیلومتر به سمت اهواز حرکت میکردند. هواپیماهای اف 4 نیروی هوایی، موشک ماوِریکی را که از تانک، گرانتر است، به سمت تانک میزدند که جلوی این تانکهای عراقی را بگیرند.سیصد و بیست و هشتمین برنامه شب خاطره - 1
روایت اولین ساعات جنگ
هواپیمای من خیلی صدمه دیده بود. یکی از دوستانم که در بالای پایگاه به عنوان گشت هوایی پرواز میکرد به ما گفت این هواپیما خیلی صدمه دیده و اگر احتمالش هست، بیرون بپرید و هواپیما را ترک کنید. من با کسی که همراهم بود و خدا رحمتش کند بعداً شهید شد، مشورت کردم و قرار شد تا جایی که قابل پرواز باشد پرواز میکنیم. بعد از اینکه نشد بیرون میپریم و به هر حال تصمیم گرفتیم بنشینیم. وقتی خواستیم نزدیک فرودگاه بیاییم، به خاطر صدماتی که هواپیما دیده بود و سیستم هیدرولیکش از کار افتاده بود، چرخهای هواپیما پایین نمیآمد؛ بنابراین تصمیم گرفتیم بدون چرخ بنشینیم....
19
...
آخرین مطالب
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 98
- ما منتظر صدای تاریخ شفاهی از دانشگاهها هستیم
- سیصدوپنجاهویکمین شب خاطره -2
- خاطرات محمد زقوت
- مرجعیت علمی و صنفی؛ چشمانداز انجمن تاریخ شفاهی ایران
- تلاش گروه تاریخ دانشگاه اصفهان، برای تأسیس رشته تاریخ شفاهی
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 97
- از نادیده گرفتنِ حقوق راوی تا اِعمال سلیقه در متن