«مدرسه تاریخ شفاهی»-6

جایگاه «زبانِ معیار» در تدوینِ تاریخ شفاهی

از سه دیدگاه، می‌توان به تدوین پرداخت: یک عده معتقدند هرگونه تصحیح، تدوین یا تغییر در متنِ گفتار، جایز نیست. یعنی گفتار و شفاهیت باید عیناً حاکم باشد و آن را منتشر کنیم. یک عده دیگر، نظرشان این است که باید در متن، دست بُرد و اشکالات آن را برطرف کرد. چون سخنان تکراری وجود دارد یا پانوشت و اضافات می‌خواهد. یک عده هم معتقدند هر متن، فقط برای یک‌بار مطرح می‌شود. یعنی اگر این گفتار و متن، شامل گذر زمان یا در زمان دیگری بیان شود، باز هم اختلاف در معنا به وجود می‌آورد و برداشت‌ها به مرور زمان، متفاوت می‌شود.

خاطرات علی صدقی

علی صدقی، رزمنده لشکر 27 محمد رسول‌الله، مهمان دویست و سی‌امین برنامه شب خاطره (آذر 1391) بود. او درباره عملیات بدر خاطره گفت. او گفت: 1363 عملیات بدر انجام شد. وقتی رسیدیم منطقه، می‌خواستیم پدافند کنیم و صبح به پاتک عراقی‌ها پاسخ بدهیم. قرار بود شب تا صبح، امکانات خود را تجهیز کنیم. در حال آماده‌سازیِ سنگر بودیم. هوا داشت روشن می‌شد. از پشت، گلوله دوشکا ‌زدند. ما با امکانات کم رفته بودیم. عراق، هواپیماهایی سفارش داده بود که سقف پرواز آنها پایین بود. می‌توانست نزدیکِ زمین پرواز کند و به راحتی شلیک کند...

برشی از روایت زنان اندیمشک از رخت‌شویی در دفاع مقدس

روز آخر تابستان 1359

گوسفند داشتیم. ییلاق و قشلاق می‌رفتیم. دست‌تنها بودم؛ هم باید کارهای گله‌داری را رفع و رجوع می‌کردم و هم حواسم به تحصیل بچه‌ها می‌بود. توی شهر خانه‌ای برای بچه‌ها خریدم. برای دام‌ها چوپان گرفتم و آن‌ها را آوردم کنار رودخانه کرخه. کنار بقیه دام‌دارها چادر زدیم. شش تا پسر داشتم و چهار تا دختر. بچه‌ها هم هر موقع درس و مشق نداشتند، می‌رفتند پیش دام‌ها. خودم هم هفته‌ای دو سه بار بین شهر و کرخه در رفت وآمد بودم. نیم‌ساعتی پیاده‌روی می‌کردیم تا می‌رسیدیم سر جاده دهلران اندیمشک و با ماشین می‌آمدیم شهر.

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 115

ستوان نصر را به بیمارستان بردند ولی او مُرد، در حالی که انتظار آن را نداشتیم؛ زیرا ستوان فقط از ناحیه دهان زخمی شده بود و جراحتش خیلی عمیق نبود. حتی تا آخرین دقایق سرپا بود و هیچ ضعفی هم نداشت ولی با همه اینها او زنده نماند و به درک واصل شد. جوان خرمشهری که در کوچه به‌وسیله ستوان نصر به شهادت رسید نظامی نبود. بعد از شهادت او افراد ما اعضای خانواده را اسیر کردند و به محله حی‌البعث که محل استقرار خانواده‌های اسیر خرمشهری بود فرستادند. یک هفته از استقرار ما در خرمشهر گذشت. روزی وانتی روی جاده آمد و ما به طرفش تیراندازی کردیم.

آثار تاریخ شفاهی و مشکلات پیش رو-3

حریم خصوصی

سایت تاریخ شفاهی برای آشنایی بیشتر با مشکلات و چالش‌های تولید آثار تاریخ شفاهی یا خاطرات، با برخی صاحبنظران و فعالان این حوزه گفت‌وگوهایی انجام داده‌ است که در قالب یادداشت‌های کوتاه تقدیم مخاطبان خواهد شد. حفظ حریم خصوصی مصاحبه‌شونده از وظایف مصاحبه‌کننده تاریخ شفاهی است. حریم خصوصی در تاریخ شفاهی مرز و فاصله احترام‌آمیز بین هر فرد و محفوظات ذهنی است.

خاطرات ناصر سرنوشت

دریادار؛ ناصر سرنوشت، مهمان دویست و سی‌امین برنامه شب خاطره (آذر 1391) بود. او درباره سیادت دریایی در دوران دفاع مقدس و ایثار نیروی دریایی ارتش خاطره گفت. او گفت: «همانا خداوند دریا را به فرمان شما درآورد. دریا برای این به وجود آمد که ما از آن بهره بگیریم. 8 سال دفاع مقدس در آب‌های نیلگون خلیج فارس به ما آموخت که راه امرار معاش و بقای ما دریاست.

«مدرسه تاریخ شفاهی»- 5

تدوین متون، مستلزم تسلط بر انواع نوشته‌هاست

به گزارش سایت تاریخ شفاهی، دکتر مرتضی رسولی‌پور در قالب چهار جلسه برخط، مقوله «تدوین در تاریخ شفاهی» را به همت انجمن ایرانی تاریخ، در نیمه دوم مرداد تشریح کرد. در ادامه، گزیده‌ای از این تدریس، بازگو خواهد شد. او با تأکید بر لزوم آشنایی با پیشینه تدوین در تاریخ‌نگاری گفت: «خروجی آنچه تاکنون در ایران در زمینه تاریخ شفاهی انجام شده، کمتر شفاهی بوده است. یعنی امرِ شفاهیت در مجموعه فعالیت‌های تاریخ شفاهی، کامل نیست و خروجی تاریخ شفاهی، مکتوب است.»

خاطرات سردار محمدجعفر اسدی درباره آیت‌الله مدنی

در کنار مهدی به عنوان جوانی انقلابی، همان‌طور که قبلاً گفتم، روحانی سیّدی هم در نورآباد بود که طبق اصول امنیتی گروه، باید با احتیاط به او نزدیک می‌شدیم تا هویتش را معلوم کنیم. حاج موسی رضازاده، از مغازه‌داران بومی نورآباد، که قبلاً با او آشنا شده بودیم و با گروهمان همکاری می‌کرد را مأمور کردیم ته و توی قضیه را در بیاورد که این روحانی کیست؟ از کجا آمده؟

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 114

شبِ عملیات فتح‌المبین با شلیک اولین گلوله از داخل تانک بیرون پریدم و با تفنگ خودم به طرف نیروهای شما فرار کردم. مسافت زیادی را دویده بودم که به چند نفر از سربازان شما برخورد کردم و دستهایم را بالا بردم. سربازها به تصور این که من افسر هستم چند شهید ایرانی را نشان دادند و گفتند «تو اینها را شهید کرده‌ای.» من قسم خوردم که خودم به طرف شما ‌آمدم و سرباز احتیاط هستم.
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 115

ستوان نصر را به بیمارستان بردند ولی او مُرد، در حالی که انتظار آن را نداشتیم؛ زیرا ستوان فقط از ناحیه دهان زخمی شده بود و جراحتش خیلی عمیق نبود. حتی تا آخرین دقایق سرپا بود و هیچ ضعفی هم نداشت ولی با همه اینها او زنده نماند و به درک واصل شد. جوان خرمشهری که در کوچه به‌وسیله ستوان نصر به شهادت رسید نظامی نبود. بعد از شهادت او افراد ما اعضای خانواده را اسیر کردند و به محله حی‌البعث که محل استقرار خانواده‌های اسیر خرمشهری بود فرستادند. یک هفته از استقرار ما در خرمشهر گذشت. روزی وانتی روی جاده آمد و ما به طرفش تیراندازی کردیم.