یاد کودکی 5- خاطره ی دکتر انور خامهای
دکتر انور خامهای
«تاسی سر»
تاریخ مصاحبه:2/8/1373
من، کلاس اول بودم. چهار، پنج ماه از سال گذشته بود و من، مختصری از الفبا را یاد گرفته بودم که سرم کچل شد. آن موقع، زُفت می انداختند که چیزی شبیه قیر بود و یک ورقه ای از قیر روی تمام سر، بخصوص آن جائی که زخم بود، می انداختند و بعد، با نظرپزشک می کندند و به این شکل، ریشه ی موهائی که زخم شده بود، درمی آمد، ولی آن شخص تاس می شد.
خلاصه، پدرو مادرم گفتند که نه، موهای او باید بماند و سعی می کردند پیش دکتر ببرند و با دوا معالجه کنند. بالاخره بعد از سه سال، دکتر شرقی پمادی داد که مالیدم و زخم سرم خوب شد و موهای من حفظ شد. نتیجه ی امر، این بود که من، سه سال مدرسه نرفتم. چون می گفتند، بیماری سرایت میکند. در این مدت، در خانه ماندم و مقدار زیادی از درسم را پیش خودم و مقداری را هم با کمک برادرهایم خواندم و بعد از سه سال که رفتم، کلاس چهارم نشستم و به-هرحال درسم جبران شد و در همان مدرسه ی اتحادیه، تصدیق ابتدائی را گرفتم و دوره ی متوسطه را هم در دبیرستان علمیه خواندم و دیپلم گرفتم.
تعداد بازدید: 5587








آخرین مطالب
پربازدیدها
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 146
حادثۀ دیگر مربوط به یک گروهبان مخابرات است به نام کاسب. این گروهبان با من دوست بود. بلایی به سرش آمد که برای بسیاری از نیروهای ما ناراحتکننده بود. این گروهبان، روزی نفربر خود را به تعمیرگاهی که در بصره مستقر شده بود میبرد و بعد از تحویل نفربر به مکانیکیها و شرح دادن عیب و ایراد آن به خانهاش میرود.






