مروری کوتاه بر کتاب «به وسعت واژه‌های بی‌مرز»

فریدون حیدری مُلک‌میان

02 آبان 1400


«به وسعت واژه‌های بی‌مرز» از مجموعه آثار تاریخ شفاهی است که مصاحبه و تدوین آن توسط ژیلا مرادی انجام گرفته است. چاپ نخست کتاب در 1399 توسط بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس در 456 صفحه و شمارگان 500 نسخه به طبع رسیده و با قیمت 500000 ریال راهی بازار شده است.

این کتاب به قطع وزیری و با کاغذ نسبتاً خوبی چاپ شده و از ظاهر مطلوب و طرح روی جلد زیبایی برخوردار است. ساختار کتاب به شکل پرسش و پاسخ و در قالب مصاحبه است. 45 صفحه پایانی کتاب نیز به ضمایم اختصاص یافته که ابتدا تصاویر (سیاه و سفید و با کیفیت نسبتاً خوب) و سپس اسناد و اعلام را شامل می‌شود. کتاب از بخش‌های مختلفی (31 بخش) تشکیل شده که البته بدون شماره و صرفاً با عنوان مشخص شده‌اند.

در بخش نخست، سردار رحیم قره‌جه‌داغی به معرفی خود می‌پردازد؛ اینکه در سال 1337 در عجب‌شیر و در محیطی مذهبی متولد شده و از چهارسالگی به همراه خانواده‌اش به ارومیه کوچ می‌کند. پدرش پای ثابت هیأت‌های مذهبی است. او نیز از موقعی که چشم باز می‌کند خود را در مسجد و پای منبر و در هیأت‌ها و تکایا می‌یابد و از پدر و برادرش و همچنین افرادی که با راه‌اندازی کلاس‌های قرآن و سخنرانی در مساجد فعالیت داشتند تأثیر می‌پذیرد.

در بخش بعدی به آغاز حرکت راوی در مسیر انقلاب اشاره می‌شود که از سال 1356 رسماً به فعالیت‌های سیاسی و انقلابی روی می‌آورد. حالا دیگر تمام‌وقت به مساجد فعال رفت‌وآمد دارد و در راهپیمایی‌ها نیز شرکت می‌کند.

بخش دیگر کتاب به این نکته می‌پردازد که رحیم قره‌جه‌داغی با پیروزی انقلاب برای همیشه به مسیر دفاع ورود پیدا می‌کند و این سرآغاز راهی طولانی و نهایی است؛ تا زمانی که بازنشسته شود. نخست به کمیته انقلاب و بعد به سپاه می‌پیوندد. در آغاز ورودش به سپاه ارومیه بعد از آموزش، جزو نیروهای رزمی درآمده، در درگیری‌های متعددی شرکت می‌کند و به مقابله با ضد انقلاب در منطقه می‌پردازد.

تقریباً نخستین درگیری‌ها با جریان خلق مسلمان روی می‌دهد. تنها بیست روز از پیوستن قره‌جه‌داغی به سپاه نگذشته که قضیه خلق مسلمان در تبریز و ارومیه بالا می‌گیرد. هرچند در تبریز شدت بیشتری دارد ولی در ارومیه گروهی از آنان دستگیر و خلع سلاح می‌شوند.

بخش‌های دیگر کتاب که از این پس می‌آید  تقریباً تا پایان، شرح جزئیات مأموریت‌های پی‌درپی و مداومت بر حضور قره‌جه‌داغی در جبهه‌ها و عملیات‌های مختلف است که‌ اساس فعالیت‌های او را تشکیل می‌دهد؛ او می‌کوشد تا در هر جای که به وجود وی نیاز باشد حضور پیدا کند و دوست دارد هرجا  که کاری گیر می‌کند سریعاً خود را برساند و در حل مشکل کمک کند. از پاکسازی و راهسازی مناطق استان آذربایجان غربی گرفته تا دفاع از حریم وطن در جبهه جنوب و شرکت در عملیات‌های فتح‌المبین، والفجر1، حضور در تیپ بیت‌المقدس، فرماندهی گردان جندالله ارومیه، حضور در دشت باژار و نجات سردشت، اعزام به نقده و پیرانشهر، مواجهه با پژاک و نیز ورود آوارگان عراقی به ایران، سفر حج و حضور در دوره عالی آموزشی، حضور در گردان رشادت و... همواره در همه جا سردار راوی می‌کوشد مأموریتش را از آغاز تا انجام با روحیه‌ای قوی توأم با احساس مسئولیت به انجام رساند.

در بخش‌های پایانی به طور گذرا به مسئله بازنشستگی او اشاره می‌شود؛ وقتی در اواخر سال 1385 تقاضای بازنشستگی‌اش را طی چند بار به شکل کتبی و شفاهی مطرح می‌کند. دلیل اصلی‌اش علاوه بر سن و سالش، این است که می‌خواهد جوان‌ها بیایند و کار را تحویل بگیرند.

از سوی دیگر، از آنجا که قره‌جه‌داغی اغلب در کوه و در و دشت حضور داشته، تحرک بدنی‌اش زیاد بوده ، اما تقریباً از زمانی که به جای پیاده‌روی‌ها ناگزیر می‌شود اغلب سوار بر ماشین، مسافت‌های طولانی طی کند، مجبور است با دیابت و فشار خون بالا دست و پنجه نرم کند و تحرکش عملاً کمتر شده است. حالا دیگر ضد انقلاب هم در منطقه حضور ندارد و برای حفاظت از نیروها و وسایل و امکانات به تحرک چندانی نیاز نیست. بنابراین با خود فکر می‌کند شاید به دلیل همین کم‌تحرک بودنش باشد که بیماری قند به سراغش می‌آید. حتی چندبار خود را به دکتر نشان می‌دهد، اما یک سری دارو به او می‌دهند که در مصرف آن‌ها تردید دارد، چون بعضی از همین داروها باعث کم‌خونی‌اش می‌شوند و او عملاً از انجام فعالیت‌های سنگین‌تر باز می‌ماند.

در تقاضایش برای بازنشستگی اصرار می‌ورزد که در نهایت با آن موافقت می‌شود. با وجود این،  هچنان که از او انتظار می‌رود، به خاطر تجاربی که در طول سالیان کسب کرده، حتی بعد از بازنشستگی هم رفت‌وآمدش به سپاه را ادامه می‌دهد و هر از گاه در جلسات نظرخواهی از پیشکسوتان شرکت می‌کند.

سال 86 برای تشرف به کربلای معلی ثبت‌نام می‌کند. پیش خود می‌گوید ما که عمری «یا حسین، یا حسین» گفته‌ایم بالاخره باید به سعادت زیارتش نائل بشویم. قسمت می‌شود و به کربلا می‌رود.

پیش‌تر همیشه به این می‌اندیشید که بعد از بازنشستگی‌ چه کند. اتفاقاً در کربلا جواب این سؤالش را پیدا می‌کند: اینکه از این پس با تمام وجود خادم زائران امام باشد. بدین ترتیب، بعد از بازگشت از زیارت، به مراکز مربوطه سر می‌زند و پس از طی مراحل عرفی و آموزشی، به جمع خادمان زائران امام می پیوندد.

در خاتمه اما نکته‌ای که اشاره به آن در مورد «به وسعت واژه‌های بی‌مرز» ضروری به نظر می‌رسد این است که گویی در تدوین و تولید متن، اندکی شتابزدگی صورت گرفته است. این را تقریباً از همان صفحات اولیه کتاب نیز می‌توان دریافت. ضمن اینکه شایسته بود کتاب ویرایش مطلوبی داشته باشد؛ انگار سؤال و جواب‌های مصاحبه به همان شکل اولیه مستقیماً روی کاغذ آمده‌اند و این باعث شده گاه درک مطالب دشوار بنماید. اگرچه کتاب به بخش‌هایی مجزا تقسیم شده؛ اما بعضی از بخش‌ها با چند خط فاصله به دنبال هم می‌آیند و برخی دیگر نیز از صفحه بعد شروع می‌شوند.

 



 
تعداد بازدید: 3163


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.