اهمیت و کارکرد تاریخ شفاهی در مستندسازی دانش و تاریخ سازمانی - 4

تنظیم: سپیده خلوصیان

31 خرداد 1401


در پنجمین نشست از مجموعه نشست‌های تاریخ شفاهی در ایران، دکتر ابوالفضل حسن‌آبادی، دکتر حبیب‌الله اسماعیلی و دکتر مهدی ابوالحسنی، با اجرای خانم زهرا مصفا به بحث نشستند. در این جلسه که در تالار تاریخگر کلاب هوس تشکیل شد، درباره «اهمیت و کارکرد تاریخ شفاهی در مستندسازی دانش و تاریخ سازمانی» گفت‌وگو شد.

در این بخش به اصطلاح «تاریخِ زیادی» و موازی‌کاری پرداخته شد.

عباسی: من متخصص تاریخ شفاهی نیستم و تخصص من تاریخ میانه ایران است؛ ولی به دلایلی کارم به عنوان یک مجری به تاریخ شفاهی کشیده شده که تجربیاتم را در این حوزه عرض می‌کنم. بیش از 10سال پیش که بحث تاریخ شفاهی در ایران تازه اوج می‌گرفت، در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، دوستان به صرافت افتاده بودند که تاریخ شفاهی دانشکده را پیگیری کنند. نتیجه آن 10 یا 15 مصاحبه با افراد مختلف شده بود که آن مصاحبه‌ها ضبط و پیاده شده و در کنار هم گذاشته و متن آن هم تحویل دانشکده داده شده بود. ما سال گذشته تصمیم گرفتیم تاریخ شفاهی دانشکده را دوباره احیا کنیم؛ ولی دیدیم که از مجموع این مصاحبه‌ها چیزی به نام تاریخ در نمی‌آید. هر کسی، صحبت‌ها، نظرات، خاطرات و مسائلی را که با آن‌ها سر و کار داشته مطرح کرده و این‌ها را پیاده‌سازی کرده‌اند.

وقتی وارد کار شدیم دیدیم که منابع مختلفی در خود دانشگاه، دانشکده و آستان قدس و... شامل بیش از 2000 سند وجود دارد. این اسناد را گرفتیم و مطالب منتشر شده مانند خاطرات متینی، خاطرات دکتر یاحقی و افرادی که در دانشکده بودند را بررسی کردیم. بحث دکتر شریعتی و آن‌چه که از زمان دانشجویی تا زمان بیرون رفتنش از دانشکده فردوسی در مقام استادی بر او گذشته بود هم چون به دانشکده ادبیات مربوط می‌شد خودش یک ماجرا بود.

ما با آن‌ها به یک جمع‌بندی رسیدیم که عنوان پروژه ما هم همان شد: «تاریخ شفاهی دانشکده ادبیات». ولی به اواخر کار که رسیدیم، دیدیم آن کار دیگر به تاریخ شفاهی نمی‌خورد. یعنی تاریخ شفاهی و مصاحبه‌هایش یک گوشه‌ای از کار ما شد. بنابراین آنچه که منتشر شد، «تاریخ دانشکده ادبیات» است و نه «تاریخ شفاهی دانشکده ادبیات». در مورد میزان اهمیتش نیز یک جاهایی واقعاً همان فرمایش آقای دکتر ابوالحسنی صحیح است که اسناد، مدارک،‌ نوشته‌ها و انتشارات زیادی وجود داشت. ولی یک جاهایی هم بود که واقعاً تاریخ شفاهی یا مصاحبه‌ها بود که به کار ما می‌آمد. مثلاً تحولات مکانی دانشکده را که می‌خواستیم بنویسیم، تقریباً ما در مورد تحولات اولیه مکانی اسنادی نداشتیم.

در بخش تحولات دوره انقلاب، جریانات دانشجویی و بحث‌هایی که بین دانشجوها بوده، حزب‌بازی‌ها، دسته‌بندی‌ها، کشمکش‌ها و... هم مصاحبه‌های زیادی با افرادی که آن موقع بودند کردیم که خیلی به ما کمک کرد. ولی در بخش برنامه‌های درسی، تحولات اداری، آموزش، رشته‌ها و تعداد دانشجویان و هرچه که در این حوزه‌ها بوده، اصل ما، منابع دیگر بودند و تاریخ شفاهی فرع بر کار شده بود. این تجربه‌ای است که ما از این روند داشتیم.

به نظرم تاریخ شفاهی هم مانند برخی چیزهای دیگر در ایران کمی دچار آفت‌هایی شده یا حداقل دارد می‌شود و فکر می‌کنم که متخصصان و متولیان حوزه تاریخ شفاهی باید مراقبت کنند، رصد کنند و هشدار دهند. خروجی بسیاری از آنچه که اکنون به عنوان تاریخ شفاهی عنوان می‌شود تاریخ نیست. یعنی یک مجموعه خاطرات است که آمده‌اند با یک عنوان تاریخ شفاهی و چند مصاحبه و حتی گاهی یک مصاحبه با یک نفر، منتشر کرده‌اند.

من اینجا حساسیتم روی کلمه«تاریخ» است و اینکه این‌ها آیا تاریخ است یا نه. مثلاً اگر گفته‌های آقای مهندس غرضی چاپ شده، این تاریخ است یا نیست؟ به نظر نمی‌آید که باشد. اگر قرار است تاریخ شفاهی باشد، حتی در جاهایی که ما هیچ نداریم و حوزه‌ای که هیچ سند مکتوبی نداریم و فقط شفاهیات داریم، من تلقی‌ام این است که در آن‌جا هم باید گفته‌ها و مصاحبه‌های افراد مختلف از ده نفر تا پنجاه نفر جمع شود و یک مورخ براساس آن‌ها از جرح و تعدیل و مقایسه آن‌ها بنویسد.

مثلاً تاریخ شفاهی دانشکده تربیت بدنی ما که 20 سال سابقه دارد، ‌اگر فقط مصاحبه‌هایی به‌عنوان تک‌مصاحبه‌ها از آن منتشر شود، به نظر من نمی‌توانیم لفظ تاریخ را برایش به کار بریم. من توصیه و خواهشم از دوستان متخصص و نهادهای متولی این است که نسبت به آنچه ذیل تاریخ شفاهی بیرون می‌آید و به این ترتیب پیش می‌رود بی‌تفاوت نباشند. باید مراقبت کنند، هشدار دهند و جلوگیری کنند تا کار به اهلش سپرده شود و حریم تاریخ را در بحث تاریخ شفاهی پاس بدارند.

منفرد: آقای ابوالحسنی اگر پی‌گفتی هست در ارتباط با صحبت‌های آقای دکتر عباسی بفرمایید تا صحبت‌های آقای فروزنده را بشنویم.

ابوالحسنی: ما در تحقیق و پژوهش تاریخی نکته‌ای به نام ادبیات و پیشینه تحقیق داریم. در مورد صنعت نفت ایران هم در دو طرح هاروارد و کلمبیا، و هم در داخل کشور، تا جایی که می‌دانم، کارهایی را آقای ‌رسولی‌پور و خانم ترکی منتشر کردند. آیا با نگاهی به این کارها و مصاحبه‌ها با آقای معین‌فر، آقای سادات و آقای غرضی و در خارج آقای دکتر معین‌فر و دیگران، آیا کار کرده‌ایم و توجه داشته‌ایم؟ آیا این‌ها بررسی شدند؟ آسیب شناسی شدند؟

چون دیدم دوستان در مورد کارهای دیگری که به عنوان تاریخ شفاهی انجام شده صحبت می‌کنند. من در اصفهان بیشتر تاریخ اجتماعی و فرهنگی کار می‌کنم. مثلاً درباره هیئت‌های مذهبی کار می‌کنم تا به جنبه‌های تأثیرگذاری‌اش بر حیات اجتماعی و فرهنگی شهرم و بلکه فراتر از شهرم بپردازم؛ ولیکن اگر طرح‌هایی از این دست از جمله صنعت نفت که خیلی پر و پیمان است و از نظر مالی وضعیت خوبی دارد را نگاه کنیم می‌بینیم که بیشترین و پرتکرارترین کارها در همین حوزه است. استنفورد اصطلاحی به عنوان «تاریخِ زیادی» دارد. ما دچار تولید تاریخ زیادی شده‌ایم. آیا ما با این قانون حتمی در بحث تاریخ شفاهی از نظر روانشناسی، علوم ارتباطات و مصاحبه‌ها آشنا هستیم که هر قدر تعداد بیشتری مصاحبه و مصاحبه تکراری بگیریم از کیفیت آن کاسته می‌شود؟ تا کی و کجا اجازه داریم تاریخ تولید کنیم؟

این موازی‌کاری که اکنون مثال زدند در صنعت نفت در خارج و داخل کشور انجام دادند، در سال‌های ۱۳۹۸و ۱۳۹۹ انجام شده است. آیا ما به این‌ها توجه کرده‌ایم؟ آیا اصلاً قبل از اینکه طرح‌مان را شروع کنیم نقدی بر این‌ها زده‌ایم؟ آیا ما آمدیم نقد کنیم و بگوییم تاریخ شفاهی صنعت نفت ایران چه، قاعده چه، هرمش چه و...؟ تازه ما آمدیم و فقط به رأس هرم توجه کردیم. همین آسیبی که در تاریخ سیاسی هم هست. به قاعده هرم و بحث کارمندان و کارگران صنعت نفت چقدر توجه کردیم؟ کارهایی که تولید کردیم و بیرون آمد، مثل همین کار آقای رسولی‌پور و خانم ترکی که قبل از انتشار و در آرشیو تاریخ معاصر ایران انجام شد و بیرون آمد و کارهایی که هاروارد قبل از آن در دهه۶۰ انجام داده را دیدید؟ آسیب‌شناسی کردید و جایی منتشر کردید که بعد آمدید و آن طرح را دوباره اجرا کردید و کلید زدید؟

این‌ها مسائلی است که به هر حال در هر تحقیق تاریخی اتفاق می‌افتد. برای اینکه بخواهیم به مقدمه‌ای بپردازیم و بنویسیم، وظیفه داریم به ادبیات تحقیق و پیشینه تحقیق توجه کنیم. به نظر من این موازی‌کاری و تاریخ زیادی تولید کردن آسیب بزرگی است. ممکن است همین حالا کارهای دوستان که بیرون بیاید آن هم مورد نقد و بررسی قرار گیرد. جلسه قبل همین را عرض کردم که در کشور ما اصلاً نقد وجود ندارد و به دلایل متعدد در حد معرفی و کلی‌گویی است که یا من به‌عنوان نقاد سواد و علم نقد را ندارم یا محاسباتی دارم که یک اثر را نقد نمی‌کنم.

منفرد: خیلی ممنون. آقای ابوالحسنی من تصور می‌کنم اگر ما از یک منظر روش‌شناختی به موضوع نزدیک شویم بهتر است تا اینکه موردی درباره یک پروژه صحبت و نقد کنیم. این نقدها حتماً بعد از انتشار کارها در فضای حقیقی به‌صورت نقدها و پرسش‌های جدی درباره هر کار و پروژه‌ای می‌تواند مطرح شود. نمی‌دانم در این فضا چقدر زمان برای توضیح درباره پیشینه کار و اثبات اینکه این کار و کارهای دیگر دوباره‌کاری بوده یا نه وجود دارد. من می‌خواهم از آقای فروزنده خواهش کنم پی‌گفتی را درباره صحبت‌های آقای خدادادیان بگویند.

فروزنده: ابتدا باید بگویم که نه تنها تاریخ زیادی در صنعت نفت نیست، بلکه هنوز هم کم است و اکنون در بخش نفت، دو دانشگاه با من ارتباط دارند و کسانی مثل لیلا صبوری و تعدادی دیگر، دو رساله دکترا هم با موضوعیت کلی پترولیوم کالچر کار می‌کنند. این نگاه خیلی جالبی است که از کانادا شروع شده، به آمریکا سرایت کرده و U.K هم تحت عنوان پترولیوم کالچر انجام می‌دهد. مسئله فرهنگ نفت تنها فرهنگ نفتی نیست و با اقتصاد، جامعه، سیاست، دموکراسی، جنبش‌های مدنی، اقتصاد زمین و... در ارتباط است.

ما در تاریخ صنعت نفت ایران، اصلاً کاری به تاریخ شفاهی نداشتیم و فرشید خدادادیان عزیز و دوستان دیگر در موزه نفت این زحمت را کشیدند. من تمام اسناد را خوانده‌ام و نوارهای صوتی را گوش کرده‌ام. در اواخر سال ۱۳۹۲ که شروع کردیم، همه را خواندم و حتی با بخش بازنشستگی بی.پی ارتباط برقرار کردم که دیدم بسیاری از خاطرات‌شان به درد ما نمی‌خورد. دیدیم و شنیدیم و حتی به عنوان پاورقی هم نتوانستیم استفاده کنیم. چون نمی‌توانستیم آن مقداری که این‌ها فشار می‌آوردند در یک حجم 1200 صفحه‌ای برای تاریخ نفت و 1200 صفحه کرونولوژی نفت واردشان کنیم.

مثلاً جایگاه آقای غرضی در تاریخ نفت ما نزدیک 5 یا 6 صفحه شد. مجلسش، پرسنلش، ورود اخلاقیات، ایدئولوژی و... که بخشی از آن با نظارت کارفرما حذف شد و در آرشیو هست. 167 مصاحبه خود من گرفتم. من تمام نیروهای علوم سیاسی را از گروه بیرون کردم و فقط تاریخی‌ها را در گروه آوردیم. همه هم در رتبه PHD و مستر بودند و هیچ کدام پایین‌تر از این‌ها نبودند. وقتی یکی از پرسنل در مقابل رئیس شرکت گاز مصاحبه کرد، رئیس شرکت گاز به او گفت: تو کجا بودی که تا به حال ندیده بودمت؟ فکر می‌کرد یک کارمند شرکت گاز است. چون من بیش از 3 ماه قبل از انجام شدن این مصاحبه تمام مصوبات را داده بودم و او از پایین‌دستی‌ها مصاحبه‌ها را گرفته بود و تمام خاطرات را خوانده بود و وقتی در مقابل رئیس قرار گرفت، رئیس همین‌طور ماند که بخش‌هایی از آن را موزه آرشیو در آینده منتشر می‌کند. جالب است که می‌گوید: کجا هستید شما عزیزدل من که تا به حال شما را ندیده‌ام؟ در صورتی که او تاریخی بود و اصلاً ربطی به گاز و نفت نداشت. ولی خیلی هم‌ذات پنداری پیدا کرده بود.

کل پروژه تاریخ صنعت نفت ایران به صورت 67 مصاحبه انجام شد و تمامی مصوبات بی.پی و شرکت ملی نفت و خاطرات گرفته شد. ولی پروژه بیشتر متکی بر اسناد است و خاطرات در آن کمتر است. برای آنکه نگارش ادبی‌مان قوی‌تر باشد، از آن‌ها نیز استفاده کردیم و آن‌ها هنوز در آرشیو ماست و اصلاً استفاده نکردیم. چراکه فرشید خدادادیان و دوستان دیگر باید از آن‌ها استفاده کنند. ما اصلاً کاری به تاریخ شفاهی نداریم. فقط از مصاحبه‌های خودمان و آن‌هایی که دوستان دیگر گرفته بودند استفاده کردیم. ما این پروژه را در دو قالب روزشمار و کرونولوژی و دیگری تاریخ تحلیلی از 1280 تا 1400 کار کردیم.

عباسی: نکته‌ای که به نظرم آمد همین بحث تکرار است. چیزی که ما در تاریخ شفاهی دانشکده ادبیات متوجه شدیم این بود که وقتی از ده تا مصاحبه بالاتر رفتیم، دیدیم که هم‌پوشانی و تکرار بسیار زیاد است. من می‌دانستم که اگر با 20 یا 10 نفر دیگر هم مصاحبه می‌کردیم، مطلب جدید نصیب ما نخواهد شد چون همان مصاحبه‌های پیش، حدود 70 و 80 درصد هم‌پوشانی داشت.

در ادامه از خانم خلخالی دعوت شد تا بحث را ادامه دهد.

خلخالی: من پروژه‌ای را به ‌صورت شخصی و به صورت پادکست شروع کرده‌ام که این برنامه شما خیلی به من کمک می‌کند. توضیح مختصری می‌دهم و اصلاً هم به سیاست و تاریخ ربطی ندارد. بحث زبانشناسی است ولی چون بخش زیادی از آن را با مصاحبه شروع کردم، این صحبت‌هایی که درباره تاریخ شفاهی می‌شود که چه مشخصاتی باید داشته باشد و چه کارهایی باید انجام دهیم، من را در مصاحبه‌ها خیلی راهنمایی کرده است.

پروژه من آموزش زبان فارسی در جهان است و من دارم با معلمانی در سراسر جهان صحبت می‌کنم که در امر آموزش زبان فارسی، یا به غیر از فارسی‌زبانان یا به نسل دومی‌ها تدریس می‌کنند. به نوعی، خودم آن‌ها را مروجان گمنام زبان فارسی نام‌گذاری کرده‌ام. با توجه به اینکه اکنون ما می‌دانیم ایرانیان در سراسر جهان بسیار زیاد هستند و هر جا 50 نفر ایرانی هم جمع شوند، حتماً یک کلاس زبان فارسی پیدا می‌کنید که به خصوص برای نسل دوم گذاشته شده و خود من هم البته به بزرگسالان تدریس می‌کنم برایم سؤالاتی مطرح شد. امید دارم که بتوانم اسپانسرشیپی بگیرم تا این بحث را گسترش دهم. چون پروژه را آکادمیک جلو می‌برم و نه این‌طور که مصاحبه پادکستی باشد و هر چند نفر بیایند صحبت کنند.

نکته‌ای که خیلی قابل دقت بود این بود که آقای فروزنده درباره مصاحبه‌هایشان صحبت جالبی کردند. گفتند که وقتی ما خواستیم افراد را برای مصاحبه بفرستیم، تمام اسناد و مدارک را فرستادیم تا اول بخوانند تا بدانند چه می‌خواهیم بپرسیم. اتفاقاً به این نکته خیلی برخوردم. یعنی چون تخصص خودم هست می‌توانم مصاحبه را دقیقاً به آن سمت که می‌خواهم بکشانم و یک نوع هدایت کنم. این است که دوستان می‌گویند هر خاطره‌ای را نمی‌توان تاریخ شفاهی دانست. من یک مقدار هم تقصیر را به حساب مصاحبه‌کننده می‌گذارم و نه مصاحبه‌شونده. مصاحبه‌کننده باید اشراف کامل به کار داشته باشد.

خدادادیان: این توضیح را خدمت استاد ابوالحسنی دهم که در حد توان آن کارها دیده شده و نکته دیگر این که مگر کاری هست که بدون نقد باشد؟ حتی بر خود کارهای آقای دکتر رسولی‌پور و هر اثر دیگری نقدی وارد است. توان این بوده که بهترین کار انجام شود. یا در مورد کارهای خانم ترکچی که می‌فرمایید، ما افتخار همکاری‌شان را داریم و همین موضوعِ مورد مناقشه منتشر شده از خاطرات آقای غرضی، زحمتی است که خانم دکتر ترکچی و دو نفر از همکاران کشیدند.

اسماعیلی: به هر حال کار دارد انجام می‌شود و اکنون در اختیار ما نیست تا بتوانیم جلویش را بگیریم و بگوییم چه اتفاقی می‌افتد و اصلاً مقدور هم نیست. البته لازم هم نیست. به نظر من وظیفه‌ ما این است که دائماً همین نکاتی که در صحبت‌های همه دوستان بود را یادآوری کنیم و در روش تاریخی بیشتر بحث کنیم که تکرار نمی‌کنم. نکته کلیدی که به نظرم وجود دارد این است که به تکرار رسیدن همان نقطه اشباعی است که عرض کردم. واقعاً اگر مصاحبه‌کننده یک رخدادی را از زبان 5 یا 6 یا 10 نفر شنید، نباید دیگر ادامه دهد. منتها گاهی اوقات موارد نقضی است و هر کدام روایتی دارند که روایت دیگری را نقض می‌کنند و این‌ها می‌توانند تکمیل‌کننده باشند. مانند تمام منابع تاریخی دیگر. ما همین را در دست داریم.

مگر راجع به بقیه رخدادهای تاریخی دیگر که در کشور اتفاق افتاده چه چیزی را در دسترس داریم؟ آن‌جا هم همین شکل ساری و جاری است. به نظرم ما آن روش جرح و تعدیلی که در سنت علمی گذشته‌مان وجود دارد را باید بیشتر آموزش دهیم و خودمان هم آموزش ببینیم. حتماً ما هم که ادعای روش می‌کنیم، مانند قصه ابن خلدون که مقدمه را نوشت اما در تاریخ که وارد شد مقدمه را رعایت نکرد، ممکن است در عمل پای‌مان بلنگد ولی در نهایت این روش می‌تواند کار را انجام دهد. نکته کلیدی هم درباره تدوین است که در جلسه آینده صحبت می‌کنیم.

یکی از کارهایی که من با آقای دهباشی انجام دادم و تجربه خیلی خوبی هم بود، این بود که برخی از این آدم‌ها مصاحبه‌هایی در زمان‌های متفاوت انجام داده بودند. اما آن آدم در مورد یک موضوع دو روایت داشت. ما آمدیم روایت آن آدم را کاملاً گذاشتیم همان‌جایی که در موردش صحبت کرده بود که این موضوع را در بحث گویاسازی کردن در تدوین توضیح خواهیم داد. در گویاسازی خواننده توجه می‌کرد که ممکن است از این گوینده در زمان‌های متفاوت، موضع متفاوت داشته باشیم. این‌ها جزو طبیعت بشر است و ما با آگاهی به این موارد کار را انجام می‌دهیم. ان‌شاء‌الله در جلسه تدوین مفصل در این‌باره صحبت خواهیم کرد تا آسیب را کمتر کنیم.

ابوالحسنی: من دقیقاً به نقل از استنفورد گفتم که در کتاب «مقدمه‌ای بر فلسفه تاریخ» آسیب‌های تاریخ را که ذکر می‌کند، این را می‌گوید که ما ممکن است با تولید بیش از حد داده‌های تاریخی مواجه شویم و دقیقاً همین واژه «تاریخ زیادی» را در ترجمه استفاده می‌کند. من از جانب خودم نگفتم و حمل بر اسائه ادب نشود.

منفرد: آقای دکتر خدادادیان به من پیام دادند که آمادگی دارند در وزارت نفت پذیرای دوستان باشند، از مشاوره‌هایشان استفاده کنند و اگر اسنادی نیاز است در اختیارشان قرار دهند. آقای دکتر حسن‌آبادی نکته‌های پایانی و جمع‌بندی را از شما می‌شنویم.

حسن‌آبادی: چند نکته را اول مطرح کردم که جمع‌بندی می‌کنم. چند مسئله خیلی اهمیت دارد. یک، این‌که ما در ایران مورخ سازمانی نداریم خیلی با اهمیت است. افراد زیادی هستند که مدعی انجام این کار هستند منتها ما در ایران مورخ سازمانی مانند خیلی از رشته‌های دیگر نداریم. نبود مورخ‌های سازمانی یک کمبود است. وقتی ما کاری را بلد نباشیم تا انجام دهیم خیلی مشکلات و حواشی ممکن است ایجاد شود و این خیلی مهم است. در دنیا افرادی هستند که با عنوان مورخ سازمانی کار تخصصی انجام می‌دهند. در ساختارهای مختلف در ایران، وقتی چنین مورخی نداریم بحث انجامش هم ناقص می‌شود و کاربرد تاریخ شفاهی بر اساس همین غلط بودن ناقص و اشتباه می‌شود و در مسیر درستی پیش نمی‌رود.

نکته دوم این است که هنوز هم معتقدم بین حافظه سازمانی و تاریخ سازمانی واقعاً مرز وجود ندارد. این بحثی جدی است. دوستان اشراف دارند که ما هنوز در ایران بین تاریخ سازمانی و حافظه سازمانی تمایزی قائل نیستیم. شما وقتی پروژه تاریخ شفاهی را تعریف می‌کنید قطعاً به نسبت نوع استفاده، باید بین این‌ها تفاوت قائل شوید. زمانی‌که شما به دنبال حافظه سازمانی هستید، دیگر چیزی به عنوان تاریخ زیادی وجود ندارد چون اصولاً به دنبال تاریخ نیستید. بلکه به دنبال مستندسازی تاریخ سازمانی هستید که هرکدام از گویندگان دارند از منظری به یک قضیه نگاه می‌کنند.

من اعتقاد دارم اگر ما در جایی از پروژه احساس کردیم که پروژه‌ها به تواتر بیش از حد رسیده، یعنی ما سؤالات را درست تبیین نکرده‌ایم. این واقعیت است که ما نمی‌توانیم در این معنا سؤال مشخصی بپرسیم و به سؤال‌های متواتری برسیم. چون زمانی که شما با یک آبدارچی صحبت می‌کنید یا زمانی که با یک رئیس یا کارمند صحبت می‌کنید، قطعاً نباید سؤالات یک‌دست بپرسید.

در مقاله‌ای از هفته‌نامه تاریخ شفاهی[1] که از آقای کروز[2] منتشر شد و خیلی توصیه می‌کنم بخوانید، انجام پروژه تاریخ شفاهی سطح‌بندی و مرحله‌بندی شده است. یعنی زمانی که شما پروژه تاریخ شفاهی انجام می‌دهید، آن‌را در چند سطح انجام دهید. یک سطح بارش اطلاعات است؛ یک سطح گزینش است و پرسیدن گزارشی اطلاعات. استفاده هدفمند در این سطوح یک بحث مهم است. ما چون در یک سطح سازمانی نیستیم و پروژه را به صورت هدفمند دنبال نمی‌کنیم، به حواشی و مسائل زیادی دچار می‌شویم. به این خاطر توصیه می‌کنم مقالات مرتبطی که در این حوزه حافظه سازمانی در دنیا کار شده بخوانید تا نگاه و بینش عمیق‌تری برای پروژه‌ها شود.

نکته بعدی این است که ما در بحث تاریخ شفاهی یک نگاه درون‌سازمانی و یک نگاه برون‌سازمانی داریم. عموم پروژه‌هایی که در ایران انجام شده، پروژه‌های درون‌سازمانی است. ما یک پروژه‌ای داریم که سازمان‌ها خودشان انجام می‌دهند، یک پروژه‌ای داریم که سازمان‌ها به بیرون واگذار می‌کنند و انجام می‌شود و یک پروژه‌هایی داریم که افراد از بیرون می‌آیند کاری برای بحثی انجام می‌دهند و هیچ ربطی هم به سازمان ندارد. مثلاً شما با فردی مصاحبه می‌کنید که اکنون در آن سازمان هم نیست و ممکن است نگاه مخالف هم داشته باشد. یعنی اتصال به این سطح پروژه‌ها با آن پروژه مادر خیلی با اهمیت است. ما گاهی اوقات می‌بینیم پروژه‌های تاریخ شفاهی پروژه جزیره‌ای می‌شود. یعنی پروژه‌ای راجع‌به سازمان انجام می‌شود اما با اصل سازمان هم مرتبط نیست.

بحث استفاده هدفمند از تاریخ شفاهی برای مستندسازی از مدارک، بحث تدوین است. شما در پروژه، بحث تدوین را ندارید. پروژه باید سطح‌بندی، هدفمندی و ارزیابی هم داشته باشد. اینکه می‌گویم تاریخ شفاهی هزینه‌بر است به این خاطر است و نه این‌که هزینه‌اش برای ضبط و دوربین صوتی-تصویری است. پروژه تاریخ شفاهی تیمی است و ناظر ارزیاب و مشاور باید سر آن باشند. زمانی‌که در دنیا یک پروژه بی.پی انجام می‌شود، یک سطح از هزینه‌ها که تعریف می‌شود که ما در ایران به‌سراغش نمی‌رویم، این است که دستی بر پروژه تاریخ شفاهی می‌بریم و انجامش می‌دهیم و بعد هم به صورت کلی از آن گذر می‌کنیم. وگرنه درباره بسیاری از مباحثی که در ذیل مباحث آقای دکتر عباسی است، واقعیت این است که ما در یک سری پروژه‌ها به مسائلی برمی‌خوریم که در همه پروژه‌ها یکسان است.

منتها گاهی در پروژه‌های تاریخ سازمانی به مباحثی می‌رسیم که مختص خودشان است. مثلاً تعامل زندگی شخصی و شغلی افراد که گاهی اوقات در جاهای دیگر آنقدر مشاهده نمی‌شود. اما در پروژه‌های تاریخ سازمانی به کرات این زندگی شخصی و شغلی در هم می‌شود و شما نمی‌توانید آن‌ها را از هم تفکیک کنید. بحث کل به جزء و جزء به کل در پروژه تاریخ سازمانی اهمیت زیادی دارد. این‌که شما چه کلی را می‌خواهید برسید که اجزا را در آن بچینید و بر عکس. ما اصولاً در پروژه تاریخ شفاهی معمولاً کل‌مان را نمی‌شناسیم. درباره این‌که آیا از کل برویم یا نه هنوز بحث نکرده‌ایم. سازمان را کل حساب می‌کنید و اجزا را در آن می‌چینید یا می‌خواهید کل را در نظر بگیرید و اجزای سازمان را در آن بچینید تا به آن برسید؟ یعنی این تفاوت نگاه کل و جزء اهمیت بسیاری دارد که ما هنوز به آن‌ها نرسیده‌ایم. مانند نسبت میان حافظه جمعی و فردی در پروژه تاریخ سازمانی که اهمیت زیادی دارد ولی هنوز به تعریف درستی از آن نرسیده‌ایم. اینکه تا چه حد می‌توان به حافظه جمعی پرداخت یا حافظه فردی را باید مشخص کرد.

نکته آخر این‌که ما در بحث آینده‌نگری در پروژه تاریخ شفاهی سازمانی کمبود داریم. باید بپذیریم که آینده این‌ها قرار است چه شود و به چه جایی برسد؟ به نظرم، واقعاً از این منظر اگر آینده‌نگری شود می‌توان گام‌های بعدی را هم دید. شما صد سال تاریخ نفت را دارید. وقتی با تاریخی رو به روییم که سیاست و فرهنگ و اقتصاد و اجتماع ما را تحت تأثیر قرار داده، جدا از بحث‌هایی که مستقیم با نفت در ارتباط است، برای صدسال تاریخ نفت در یک مملکت که امور و زندگی‌اش نفت است، دویست‌تا یا سیصدتا یا پانصدتا مصاحبه اصلاً مصاحبه‌ای نیست. به این خاطر به نظر می‌رسد که تدوین استانداردها برای پروژه‌های تاریخ سازمانی باید نسبت به پروژه تاریخ شفاهی، مقداری تخصصی‌تر و ساختارمندتر باشد.

ما در ایران هنوز غیر از استاندارد‌های تاریخ شفاهی که معمولاً برخی مراکز آن را بومی کرده‌اند، دیگر در این سطح استاندارد نداریم. دوستان می‌دانند که هر پروژه‌ای استانداردها و ساختارمندی و اهداف خاص خودش را دارد. باید نگاه‌ها در هر کدام متفاوت باشد که چه تاریخی باید کار شود؟ باید تدوین شود، بحث شود و بعد وارد گود کار شویم. منتها پروژه‌های ما کم‌هزینه هستند و کشش نگاه به این تفکرات را ندارند. امیدواریم کسانی باشند که مستندی از این پروژه‌ها تهیه کنند. من در دنیا هم بررسی کرده‌ام و ندیده‌ام که استاندارد‌هایی تعریف شده باشد. می‌شود دوستان تجربیات‌شان را منتقل کنند و در چارچوب خاصی تدوین شود. در حال حاضر پروژه روش‌شناسی استفاده از تاریخ شفاهی در مستندسازی تاریخ و حافظه سازمانی در دست پژوهش است که ان‌شاءالله پس از چاپ ارائه خواهیم داد.  

پایان

اهمیت و کارکرد تاریخ شفاهی در مستندسازی دانش و تاریخ سازمانی - 1

اهمیت و کارکرد تاریخ شفاهی در مستندسازی دانش و تاریخ سازمانی - 2

اهمیت و کارکرد تاریخ شفاهی در مستندسازی دانش و تاریخ سازمانی - 3

[2] شوورت کولن Sjoerd Keulen ، رونالد کروز Ronald Kroeze.



 
تعداد بازدید: 2052


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.