نگاهی به کتاب «کاش این گلوله شلیک نمیشد»
خاطرات و مستندات انفجار یک گلولۀ توپ
محیا حافظی
10 اردیبهشت 1402
«کاش این گلوله شلیک نمیشد»، سال 1401 توسط انتشارات سوره مهر در 616 صفحه و 1250 نسخه با قیمت هولوگرامی منتشر شد. طرح جلد توپ جنگی در کوه برفی، متناسب با موضوع است. در نگاه اول، جنس و رنگ سفید کاغذ به چشم میآید. جملات پشت جلد* کتاب طوری انتخاب شده تا خواننده را به خواندن ترغیب کند. در عنوان کتابِ داخل جلد، کلمه «شلیک» روی توپی به رنگ خون قرار گرفته است. عوامل تولید این کتاب عبارتند از: نویسنده؛ اصغر کاظمی، ویراستار؛ سید محمدصادق فیض، صفحهآرا؛ علیرضا دانا و طراح جلد؛ جواد قربانیپور.
نویسنده، که دو کتاب «بَمو» و «دستهیک» را هم در کارنامه خود دارد، در مقدمه نوشته است:
ماجرای این کتاب، از لحظه شلیک یک گلوله توپ در روز سیام دی 1366 از سمت عراق به سوی جبهه ایران شروع میشود؛ هدف آن گلوله، کوه گِرِدهرَش بوده حدود پنجاه ثانیه طول میکشد تا گلوله، مسافت بیست تا بیستوچهار کیلومتری خود را طی کند و به هدف برسد.
مقدمه نویسنده، جدا از روایتهای مصاحبهشوندهها، خود تاریخ شفاهی به حساب میآید. تا پایان سال 1397، سه نفر از شهدای حادثه شناسایی شدند. آنان با ترکشها در لحظه به شهادت رسیده بودند. سپس پیدا کردن نام و نشانی مجروحان، تحقیق میدانی و دلیل فصلبندی متفاوت را توضیح داده است. در این کتاب، شماره نفر در ستون نظامی، همان شماره فصل است.
در ادامه درباره حفظ لحن گفتار در پیادهسازی مصاحبه، جمعآوری اسناد پزشکی از مرکز تحقیقات سلامت دفاعی و خودداری یک رزمنده از ذکر نام خانوادگی توضیح داده؛ در نهایت از افرادی که در تحقیق او را یاری کردهاند، یاد کرده است.
کتاب؛ شامل مقدمه، هفت فصل، بخشی به نام «یک گلوله، هفت نفر»، پیوستها و عکسهای رنگی است.
نفر یکم با عنوان بچهپلنگ، زندگینامه ایوب سُلگی، نیروی تدارکات جبهه است. در فصل یکم، علاوه بر گفتوگو با محمدابراهیم سلگی، پدر ایوب، گفتوگو با همرزم ایوب(علیرضا کاظمیان) هم ارائه میشود. برای این فصل، 202 برگ سند مکتوب و 35 قطعه عکس و 115 دقیقه سند صوتی جمع شده است. اینکه مستنداتِ راوی بلافاصله پس از روایت در همان فصل آمده، کار خواننده را آسان کرده است.
علیرضا کاظمیان، گفته: «حقوق هر بسیجی دوهزاروچهارصد تومان بود. همیشه پولم را برای ظاهر کردن فیلم عکاسی و چاپ عکس خرج میکردم. برایم سنگین بود؛ بخشی از حقوقم میرفت. امروز که سیو چند سال گذشته ارزش و قیمت آن عکسها خودش را نشان میدهد.»
فصل دوم یا نفر دوم با عنوان سیب و خال، به زندگینامه سید علیاکبر وهابی میپردازد. در شروع این فصل به معرفی کوه گردهرش و برخی اصطلاحات نظامی میرسیم. برای خواننده مشخص میشود که در هر فصلی کمکم اطلاعات تکمیل و طبقهبندی میشود. شاید این روش بهتر از بمباران یک دفعه تعاریف و بعد صحبت راویان باشد. ترتیب بیشتر کتابها به صورت تعریف همه کلمات و مکانها در ابتدا یا انتها و تمام عکسها با مشخصات در انتهای کتاب بوده است. اما این بار تنوع دارد. سپس روایت سید محسن وهابی، پدر سید علیاکبر و مستندات او را میخوانیم.
روایت رضا.ن (تعریف صخره سیاه) هم مانند راویان دیگر تنها محل زندگی، خاطره و اتفاقات نیست؛ هر صفحه اطلاعاتی به مخاطب ارائه میدهد.
نفر سوم، با عنوان «آقای چهار» زندگینامه احمد صاحبی به روایت برادرش عباس صاحبی و سروان امینالله محسنی است که با اسناد به پایان میرسد. نفر چهارم، «برفهای گردهرش» متعلق به اطلاعات داوود سرلک است. طبق معمول ابتدا با خاطرات و اطلاعات نویسنده که خود نیروی داوطلب جبهه بوده، آغاز شده، عملیاتها روایت شده و با اسناد تمام میشود. نفر پنجم زندگینامه محمدتقی قسیمی با عنوان «در بهشت پوتین نمیفروشند» است. جمال، برادرِ محمدتقی و خواهرزاده او مریم رمضانی راوی این بخش هستند.
نفر ششم (وقتی زمان ایستاد) درباره حمیدرضا عسگریان، نفر ششمِ ستون هفتنفره است. نفر هفتم هم با عنوان گلقدم، زندگینامه عبدالله خدایی به روایت همسر و دخترعموی او گلقدم است. در بخش «یک گلوله، هفت نفر» نویسنده درباره زمان، مکان و صورت حادثه، اطلاعات داده که نتیجه تحقیق در این 9 صفحه جمع شده است. پس از پیوستها عکسهای رنگی با توضیحات خود خستگی چشم را رفع میکنند.
*گلوله که به طرف تو شلیک میشود، نمیداند چاقی یا لاغر، سفیدی یا سیاه؛ مردی یا زن؛ ثروتمندی یا فقیر؛ شاگردی یا استا؛ عاشقی یا فارغ؛ در کلیسایی یا مسجد؛ در عزایی یا عروسی، شام خوردهای یا نخوردهای...
نزدیک و نزدیکتر که میشود حتی نمیپرسد دشمنی یا دوست؛ مردهای یا زنده، متولد شدهای یا نشدهای...
و تو تنها میگویی کاش این گلوله...
تعداد بازدید: 2228