سه ره‌آورد تاریخ فرهنگی برای پژوهشگران جنگ

داود ضامنی

12 مهر 1402


  شاید این ادعا که مهمترین تأثیر تاریخ فرهنگی بر مطالعات جنگ، ساختارشکنی از مفهوم «تاریخ» و مفهوم «جنگ» بود ادعای گزافی نباشد. تاریخ فرهنگی در حقیقت، مفهوم جنگ و تاریخ جنگ را [1]Deconstruct  کرد.

   تاریخ فرهنگی به ما می‌گوید جنگ را منحصر به متن‌ها، جلوه‌ها و تجلیات افرادی که صرفاً در میدان نبرد بودند، نبینید، بلکه متن های مجاور آن را هم ببینید. از سوی دیگر تاریخ فرهنگی به ما می‌گوید جنگ فقط روایت رخدادها و وقایع و حتی تجربه‌های فردی فرماندهان، رزمندگان، جانبازان و اسیران نیست. نمادهایی که در جنگ و حتی پس از جنگ به وجود آمدند هم تاریخ دارند. اشیا هم تاریخ دارند. تاریخ عواطف و احساسات هم  به اندازه سندها و آرشیوهای به‌جامانده از جنگ اهمیت دارند. بدن‌ها نیز تاریخ دارند. وقتی مورّخ تصمیم می‌گیرد قطعه‌ یا بُرشی از جنگ را مطالعه کند، باید به متن‌های دیگر نیز توجه کند.

   مورّخ، نقاش چهره زمانه است. مورخِ جنگ باید قادر باشد بین رخدادهای جنگ و روح زمانه نسبت‌هایی برقرار کند. مبنای حرکت در تاریخ فرهنگی آنطور که پیتر برک می گوید – اولاً «فرهنگ» است نه تاریخ. ثانیاً، دغدغه تاریخ فرهنگی «حال» است نه «گذشته». اگر تاریخ‌نگارِ جنگ نتواند پای رخدادهای گذشته و رویدادهای گذشته را به «حال» بازکند، تلاش او چندان خاصیتی در پی نخواهد داشت.

   تاریخ فرهنگی نمی‌گوید گذشته مهم نیست و اهمیتی ندارد و آنچه که مهم است تاریخ اکنون است، بلکه تاریخ فرهنگی ادعایش این است که «حال» چیزی و بیانی جز گذشته نیست. تمامِ تاریخ به اکنون تعلق دارد. چیزی که هیچگونه حضوری در حال ندارد، تاریخ هم ندارد، ولوآنکه صدها نفر آن را روایت کنند، ولو آنکه هزاران ورق در مورد آن نوشته شود. برای تاریخ سنتی و کلاسیک «تاریخ نوشتن» اهمیت داشت، اما برای تاریخ فرهنگی «تاریخ خواندن» اهمیت دارد.

   تاریخ فرهنگی به فلسفه تحلیلیِ تاریخ بیشتر نزدیک است تا خودِ تاریخ. تاریخ فرهنگی اصلی‌ترین و مهمترین رهاوردش این است که مورّخان جنگ را از یک دگماتیسم تاریخی خارج کرد. ما چطور می‌توانیم امر گذشته را به امر معاصر تبدیل کنیم؟ زمان «حال» یا امر معاصر چه اجزایی دارد؟

ریموند ویلیامز می‌گوید زمان حال متشکل از سه مؤلفه است. 1. نخست بقایا ( یعنی چیزهایی که از گذشته به ارث رسیده و چندان به آینده ارتباط ندارد) 2. دوم چیزهای غالب (چیزهایی که زمان حال را تحت کنترل دارند) 3. سوم رخدادهای در حال ظهور (یعنی چیزهایی که به طور کامل رشد نکردند، اما وجود دارند). تاریخ فرهنگی مفهوم گذشته و حال را پرابلماتایز کرد. به اعتقاد دیورینگ مفهوم معاصر، مفهوم چندان مهمی نیست، اما پرسش این است که گذشته دقیقاً کجا تمام می‌شود و از کجا زمان حال آغاز می‌شود؟ تاریخ فرهنگی، علاوه بر مفهوم گذشته و حال، مفهوم «روایت» را نیز پرابلماتایز کرد.

   تاریخ فرهنگی به مورخ جنگ می‌گوید اتکاء تامّ و تمام به روایت نکن. مورّخان جنگ، اغلب ارزش صوری ثروت هنگفتی که از مصالح روایتی به او تقدیم شده را می‌پذیرند، اما معمولاً برای کشف اینکه روایت چگونه روئیده و از چه دالان‌های تحریف کننده‌ای عبور کرده تا به وی رسیده، تلاش نمی‌کنند و به دلیل اینکه نمی‌توانند یا نمی‌خواهند یا حوصله ندارند روایت را مجدد تفسیر کنند، مجبور می‌شوند یا آن را بپذیرند، یا آن را تحت انقیاد سیاست‌های حافظه و سیاست‌های فراموشی کنار بگذارند.

   «روایت» آنطور که نظریه‌پردازانی چون پل ونیه، لوئیس مینک و هایدن وایت می‌گویند، ساخته ذهن مورخ است. رویدادهای تاریخی، ذاتاً هیچ مشکلی ندارند و خود به خود روایتی نمی‌سازند. در حقیقت، آن قالب داستانی که به نظر می‌رسد در یک اثر تاریخی وجود دارد، به وسیله روایتگر به آن داده شده است. به زبان استنفورد: گاهی برخی مورخان در قالب روایت‌گویی، روایت‌سازی نیز می‌کنند.

   از منظر تاریخ فرهنگی «فهم» آنطور که دیلتای می‌گوید صرفاً یک جریان عقلانی و منطقی محض نیست، بلکه ترکیبی پیچیده از تمام نیروهای ذهنی وکنش‌های عاطفی است که ما به واسطه آن، واقعیتی درونی را از طریق نشانه‌هایی که بیانگر آن واقعیت بوده و این نشانه‌ها به حواس داده شده، می‌شناسیم.

   تاریخ فرهنگی منتقد جدی فراروایت‌هاست. معتقد است هیچ فراروایت مطلق و کاملی در جنگ وجود ندارد. تلاش می‌کند تا از هر نوع دیدگاه جوهری و نخبه‌گرایانه در تاریخ فاصله بگیرد. تاریخ فرهنگی خودش را اسیر تقلل‌گرایی وReductionism نمی‌کند. این ره‌آورد – چنانکه عرض کردم- باعث می‌شود تاریخ‌نگاران جنگ از خواب یک دگماتیسم معرفتی و تاریخی بیدار شوند. به اعتقاد من، این ره‌آورد، رهاورد بسیار بزرگی است که تاریخ فرهنگی برای پژوهشگران جنگ به ارمغان آورده است.

ره‌آورد دومی که مطالعات تاریخ فرهنگی برای پژوهشگران جنگ و تاریخ‌نگاران دفاع مقدس به ارمغان آورد، توجه‌ دادن آنها به مفاهیمی چون «سیاست حافظه»، «سیاست فراموشی» و «رژیم‌های حقیقت» (Truth regimes) است.

   پل ریکور – اندیشمند فرانسوی –سخنرانی مشهوری دارد به نام «تاریخ، خاطره و فراموشی» که در سال 1373 در ایران ایراد کرد. او در این سخنرانی «خاطره» را از «تاریخ » تفکیک کرد. ریکور در آن سخنرانی می‌گوید: یک چیزهایی هست که مشخصاً تاریخی است و به خاطره تعلق ندارد و یک چیزهایی هم هست که نمی‌توان از خاطره به تاریخ منتقل کرد و تنها یک تجربه شخصی از تاریخ است. ریکور «خاطره فردی» را از «خاطره جمعی» تفکیک می‌کند. البته مفهوم خاطره جمعی یا حافظه جمعی را اولین بار موریس هالبواکس جامعه‌شناس فرانسوی در کتابی به همین نام مطرح کرد؛ ریکورهم در سخنرانی‌اش به نظریه هالبواکس استناد می‌کند.

   هالبواکس معتقد بود علی‌رغم مشخص‌ بودن خاطره، ما ترجیح می‌دهیم و علاقه‌مندیم آن را با دیگران تقسیم کنیم. خاطره‌ای که به اشتراک گذاشته می‌شود، مقامی اجتماعی پیدا می‌کند. اگر من می‌توانم خاطراتم را بازگو کنم، به خاطر این است که بازگو کردن، یک عمل اجتماعی است. پس خاطره وقتی بازگو می‌شود به «مایملک جمعی» تبدیل می‌شود. البته او اشاره می‌کند که خاطره جمعی با تاریخ تفاوت دارد. تاریخ فرهنگی به گسست‌ها توجه می‌کند، در حالی که در خاطره جمعی یا حافظه جمعی خط جداکننده‌ای وجود ندارد. تاریخ، یادگرفتنی است، اما حافظه یادگرفته شده با حافظه زندگی‌شده تفاوت دارد.

   تاریخ فرهنگی، مورخان جنگ را به این نکته زنهار می‌دهد که به عواملی که حافظه جمعی یا خاطره جمعی را می‌سازند، توجه کنند، چون زمینه‌ها و ساختارهای اجتماعی هستند که ناقل حافظه‌اند. روابط ایدئولوژی و قدرت و نیروهای اجتماعی همچون دین، طبقه، وابستگی خانوادگی، شرایط سیاسی و بسیاری از پارامترهای دیگر در ساخته‌شدن حافظه جمعی و حافظه فرهنگی سهیم و تأثیر گذارند.

   کسانی چون میزتال معتقدند دولت‌ها از طریق یک سری ساز و کارها همواره تلاش می‌کنند محتوای حافظه جمعی را تحت کنترل خود در بیاورند. این که چه چیزی و چه بخشی از تاریخ در حافظه ذخیره شود و چه چیزی فراموش شود، برخاسته از سیاست‌های حافظه است. تقابلی که بین حافظه رسمی و غیررسمی در مورد جنگ و دفاع مقدس و حتی پدیده انقلاب اسلامی در سالهای اخیر در گرفته، ناشی از همین مسأله است. دولت‌ها با ضریب‌دادن به مناسک، اهمیت‌دادن به مکان‌های حافظه و فراموشی بخشی از حافظه جمعی، سعی در تولید و فربه‌سازی حافظه رسمی دارند. تاریخ فرهنگی نشان داد ثبت و ضبط رویدادها و تاریخ جنگ تنها در قالب کتاب، مقاله، یادداشت و سخنرانی اتفاق نمی‌افتد. فیلم‌های سینمایی، موسیقی، اِلمان‌ها، دیوارنگاره‌ها، مکان‌های حافظه مثل مزارها، اشیا و همه آن چیزهایی که تاریخ کلاسیک و سنتی به آنها بی‌توجه بود، حامل بخش‌هایی از تاریخ جنگ هستند. جنگ، رنگ خودش را به روی تمام افراد، اشیا، چیزها، بدن‌ها، هنرها، مناسک، مکان‌ها و ... پاشیده است. تاریخ فرهنگی به ما می‌گوید اگر می‌خواهیم روایت غنی‌شده و فربهی از جنگ و دفاع مقدس داشته باشیم، باید به کشف و به صدا در آوردن سوژه‌های خاموش بپردازیم. باید سوژه‌های غایب را پیدا کنیم و آنها را روایت کنیم. این سوژه‌های غایب و این ابژه‌های خاموش در گفتمان تاریخ کلاسیک و سنتی جنگ به صدا درنمی‌آیند. چرا؟ چون سیاست حافظه اجازه به صدا درآمدن آنها را نمی‌دهد.

   تاریخ فرهنگی به مورّخان جنگ هشدار می‌دهد که مراقب اثرات مستقیم و غیرمستقیم سیاست‌های حافظه و سیاست‌های فراموشی باشید. دولت‌ها  برای دستیابی به مشروعیت و پایداری ارتباط خود با ملت، از سیاست‌های فراموشی بهره می‌برند. اینکه چه کسی، چه چیزی را، چه زمانی و چرا به یادآورد یا فراموش کند، برای دولت‌ها اهمیت پیدا می‌کند. تاریخ فرهنگی اتفاقاً به دنبال سوژه‌های غایب، سوژه‌های له‌شده، سوژه‌های به صدا درنیامده و سوژه‌های خاموش است. تاریخ فرهنگی به پژوهشگران جنگ، به ویژه کسانی که علاقه‌مند به ثبت و ضبط خاطرات فرماندهان، رزمندگان، جانبازان، اسیران و حتی تاریخ دشمن هستند هشدار می‌دهد که مراقب باشند به اسم تألیف، به اسم ویرایش، به اسم جذاب‌کردن متن، اسانس تخیل به روایت و خاطرات نزنند و خاطرات را بیش از اندازه دستکاری نکنند. تاریخ‌نگار جنگ ممکن است عامدانه یا غیرعامدانه اقدام به سانسور بخش‌هایی از روایت / خاطره کند؛ به تعبیر استاد علیرضا کمری خاطره را «صافکاری» کند. صافکاری خاطره ممکن است یا به خاطر ترجیحات فردی محقق، یا به خاطر پسند کارفرما یا ناخودآگاه به خاطر سیطره سیاست‌های حافظه که گفتمان مسلط تحمیل می‌کند، صورت پذیرد.

   ره‌آورد سوم تاریخ فرهنگی برای پژوهشگران جنگ، تنوع متدلوژی‌ها و روش‌های تحقیقی است که همچون یک جعبه ابزار و گاهی همچون یک نورافکن پژوهشگران جنگ را برای کاویدن عمیق‌ترین لایه‌های تاریخی و انسانی کمک می‌کند.

   از اوایل قرن بیستم چالش و بحران جدی درخصوص چیستی علم و معرفت علمی بین فلاسفه، دانشمندان، زبان‌شناسان ، فیزیکدانان و ریاضی‌دانان درگرفت. این پرسش که آیا معرفت تاریخی یک معرفت علمی است یا خیر؟ به چالش جدی فیلسوفان و مورخان از یک طرف و اصحاب مکتب پوزیتیویسم از طرف دیگر تبدیل شد. پوزیتیویسم یا اثبات‌گرایی مکتبی در روش‌شناسی علمی است که بیان می‌کند تنها گزاره‌هایی علمی هستند که مشاهده‌پذیر، تجربی و قابل اندازه‌‌گیری باشند. از اسلاف پوزیتیویست‌ها همچون جان لاک، هیوم، اگوست کنت و اسپنسنر گرفته تا پوزیتیویست‌های حلقه وین همچون فیلیپ فرانک، هانس هان، رودلف کارناپ، اتونویرات، مورتیس شلیک، ویتگنشتاین متقدم و دیگران که با بی‌معنی دانستن احکام متافیزیکی و تاریخی، بحرانی را در علم تاریخ رقم زدند. این بحران، تا اواسط قرن بیستم ادامه داشت.

   اما از آن طرف انسان‌شناسانی مثل مارسل موس (بنیان‌گذار مردم‌شناسی)، کارفنیگل، شوتس و وبر در جامعه‌شناسی و بسیاری از پست‌مدرن‌ها مثل فوکو و دریدا و کارهایی که کسانی مثل اشتراوس و کوربین و کتی شارماز در حوزه پرستاری انجام دادند (که منجر به برآمدن روشی به نام نظریه داده بنیاد یا نظریه برخاسته از داده‌ها شد) و همچنین کارهایی که پدیدارشناسانی مثل ون‌منن، موستاکاس، دنزن و لینکلن وگیورگی در اواخر قرن بیستم انجام دادند، همه و همه در واقع اعتراضی بود به سیطره پژوهش‌های کمی، نگاه‌های متصلب به کار علمی که عمدتاً بر اساس سیطره گفتمان پوزیتیویستی بر سراسر قرن بیستم سایه انداخته بود.

   سنت کیفی‌گرا که پژوهشگران حوزه تاریخ فرهنگی، مطالعات فرهنگی، جامعه‌شناسی فرهنگی و انسان‌شناسی بنیانگذار آن بودند با نقد پارادایم عینی‌گرا و جریان اثبات‌گرایی در علوم انسانی، اواخر قرن بیستم در فرانسه، آلمان ، اتریش و آمریکا سربرآورد. این جریان از نظر فلسفی و فکری بر رویکردهای ذهن‌گرا، نسبی‌گرا و معناگرا استوار است. سنت کیفی امروزه روش‌های تحقیق متعددی در برمی‌گیرد که بسیاری از آنها توسط محققان حوزه تاریخ فرهنگی و علوم همبسته به آن ابداع شدند؛ از مطالعات موردی و مردم‌نگاری و نظریه داده بنیاد گرفته، تا تاریخ تطبیقی، تاریخچه زندگی، تحلیل روایت، تاریخ شفاهی و تحلیل گفتمان که هر کدام خودش به انواع مختلفی طبقه‌بندی می‌شوند.

   امروزه در سنت کیفی 28 روش تحقیق توسط پژوهشگران حوزه تاریخ فرهنگی، مطالعات فرهنگی، جامعه‌شناسی فرهنگی و انسان‌شناسی به کار گرفته شده که کاربست آنها می‌تواند به عمق‌بخشی مطالعات جنگ و تاریخ‌نگاری جنگ منجر شود.

   نقدی که از منظر روش‌شناسی به پژوهشگران جنگ وارد است این است که اغلب پژوهشگران به روش‌های ترکیبی یا Mixed method اقبالی نشان ندادند. دلیل آن هم این است که نسل اول و دوم پژوهشگران جنگ یا تحصیلات آکادمیک نداشتند یا چندان با روش‌های نوین و پیشرفته تحقیق آشنایی نداشتند.

   از سال 2003 به بعد با کتابی که دو تن از روش‌شناسان به نام تدلی و تشکری منتشر کردند جریان سومی در روش‌شناسی پژوهش پدید آمد که آن را رویکرد آمیخته یا ترکیبی نامیدند. روش‌های پژوهش آمیخته در کمتر از 20 سال گذشته به شدت در دنیا توسعه پیدا کردند. کرسول و پلانوکلارک انواع پژوهش‌های ترکیبی را به چهار دسته 1- روش‌های آمیخته سه سویه‌نگر 2. روش‌های تبیینی 3. روش‌های اکتشافی و 4. روش‌های تو در تو یا لانه‌ای تقسیم‌بندی کردند که هر یک خود انواع مختلفی دارند.

   نقد دیگری که به کارهای پژوهشگران جنگ وارد است این است که بسیاری از این پژوهشگران در پارادایم  گذشته‌نگر گیر کردند و به پارادایم‌های آینده‌نگارانه ورود نکردند. به نظر می‌رسد جای تأسیس یک کرسی آینده‌پژوهی در حوزه مطالعات فرهنگی و تاریخنگاری جنگ به شدت خالی است.

   تلاش کردم در این مجال اندک سه ره‌آورد مهم تاریخ فرهنگی را برای پژوهشگران جنگ شرح دهم. اول: ره‌آرودی که من آن را ساختارشکنی در مفهوم تاریخ و مفهوم جنگ نامگذاری کردم. دوم: توجه‌دادن پژوهشگران به مفاهیمی چون سیاست حافظه و سیاست فراموشی. سوم: تشویق پژوهشگران جنگ به کاربست انواع روش‌های کیفی که توسط پژوهشگران حوزه تاریخ فرهنگی به کار گرفته شده و قطعاً استفاده از آنها به عمق‌بخشی بیشتر مطالعات جنگ منجر خواهد شد. امیدوارم گفتگوهای بینارشته‌ای میان حوزه مطالعات تاریخ فرهنگی و تاریخ جنگ و مطالعات جنگ بیش از پیش ادامه داشته باشد و حاصل این گفتگوها به پویایی و توسعه علوم انسانی در ایران کمک کند.[2]

 


[1] واسازی، شالوده‌شکنی، بن‌فکنی یا ساخت‌گشایی (به فرانسوی: Déconstruction) نوعی خوانش متن است که در آن کوشیده می‌شود پیش‌فرض‌های داخل یک متن کشف شود.

[2] این یادداشت متن تلخیص‌شده سخنرانی دکتر داود ضامنی در سومین نشست تاریخ فرهنگی دفاع مقدس است که 30 آذر 1400 در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ایراد شد.



 
تعداد بازدید: 1144


نظر شما


12 مهر 1402   15:36:14
محمدمهدی عبدالله‌زاده
سلام و تشکر از متنی که مطالبی جالب دارد و چندبار خواندنش بی‌فایده نیست و ایکاش:
1- متن تلخیص نمی‌شد تا در برخی موارد ابهاماتی را رفع کند.
2- منابع برخی مطالب استفاده شده ذکر می‌شد تا بتوان به آنها مراجعه کرد.
 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 95

توپخانه ما پشتیبان دو گردان تانک البعث و خضیران بود. ما در منطقه دزفول مستقر بودیم. روز عملیات فتح‌المبین شاهد بودم چگونه سازمان ارتش عراق مانند خشتی که در آب انداخته باشند از هم گسیخت و رفته‎‌رفته از هر سو فرو ریخت. ساعتی بعد از حمله نیروهای شما بود که تازه ما پی بردیم چه حمله وسیعی آغاز شده است. ساعت 12 شب دستور رسید به طرف نیروهای شما گلوله پرتاب کنیم. هر چه گلوله می‌انداختیم می‌گفتند «کم است، بیشتر.»