خاطرات سید ناصر حسینی‌پور


08 اسفند 1402


سید ناصر حسینی‌پور، نویسنده کتاب پایی که جا ماند[1]، مهمان دویست‌وبیست‌و‌یکمین برنامه شب خاطره (بهمن 1390) بود. او در مورد مظلومیت‌ها و رشادت‌های رزمندگان اسلام خاطره گفت: وقتی عراقی‌ها جاده خندق را گرفتند و من را اسیر کردند، صحنه‌هایی را نظاره ‌کردم که برایم بسیار عذاب‌آور بود. یکی از آن‌ها هنگام پیشروی عراقی‌ها در طول جاده اتفاق افتاد؛ آن‌ها هر چند مقداری که به جلو می‌آمدند، یک پرچم عراق را روی زمین نصب می‌کردند. تا این‌که به پیکر یکی از دوستانم رسیدند، او به پشت افتاده و شهید شده بود. عراقی‌ها آن‌قدر چوب پرچم را به زیر جناغ سینه‌اش کوبیدند، تا پرچم روی پیکر این شهید نصب شد.

در ادامه این روایت را ببینیم.

تاکنون 355 برنامه شب خاطره دفاع مقدس از سوی مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری و دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری برگزار شده است. برنامه آینده 6 اردیبهشت 1403 برگزار می‌شود.

آرشیو

 

 


 
تعداد بازدید: 793


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 108

وقتی به موضع رسیدم رفتم داخل سنگر. سربازها گفتند: «آن سرباز انتظامات، یعنی یعقوب احمد،‌ که عصام را دستگیر کرده بود دیروز بر اثر اصابت ترکش گلوله ایرانیها کشته شد. خدا را شکر کردم. بعد شنیدم سرهنگ میسر به ستوان یکم عباس اهل بصره گفته بود: «تفاوت کشته شدن عصام و یعقوب تفاوت بهشت و جهنم است.» چند روز گذشت. حمله شما شروع شد. تقریباً تا ساعت پنج‌ونیم صبح ما هنوز در مواضع خودمان بودیم. در شبِ حمله، آسمان را ابرهای سیاه پوشانده بود. افراد ما همه ترسیده بودند و حالت عجیبی داشتند. خستگی مفرط و یأس در تک‌تک افراد به چشم می‌خورد. رخوت و ترس موقعی بیشتر شد که ستوان یکم احمد جمیل و سرهنگ میسر با داد و فریاد ز افراد می‌پرسیدند «پل کجاست؟ پل کارون کجاست؟»